جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: تقسیم مقدمه به مقدمه الوجود، مقدمه الوجوب، مقدمه الصحه و مقدمه العلم
    موضوع درس:
    شماره درس: 87
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۴/۱۷

    متن درس:

    مقدمه را تقسیم کرده اند، به مقدمه الوجود، مقدمه الصحه و مقدمه العلم و مقدمه الوجوب، که مرحوم صاحب حاشیه و مرحوم شیخ انصاری و مرحوم صاحب قوانین و مرحوم صاحب معالم، این تقسیم ها را دارند.

    مرحوم آخوند در کفایه، و همچنین استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می‌فرمایند: که اینها به یک دیگر بر می‌گردند، مقدمه الصحه همان مقدمه الوجود است، مقدمه العلم هم از بحث بیرون است، مقدمه الوجوب هم از بحث بیرون است، پس بنابراین ما فقط مقدمه الوجود داریم، دیگر مقدمه الصحه و مقدمه العلم و مقدمه الوجوب نداریم.

    تقریبی که مرحوم آخوند در کفایه دارند: این است که میفرمایند: مقدمه الصحه نداریم، برای خاطر این که، مثلاٌ نماز اگر بدون وضو باشد، باطل است، اصلاً نماز نیست در حالی که وضو شرط صحت نماز است؛ مقدمه الصحه است، اما این مقدمه الصحه بر می‌گردد، به مقدمه الوجود. می‌فرمایند: اما مقدمه العلم نداریم برای این که آن هم مقدمه الوجود است، چون که تعلیم و تعلم خود بخود وجوب مستقل دارد، نه از راه ترشح و مقدمه، بلکه از راه تامین از ضرر، تامین عقاب، می‌داند تکلیف دارد باید برود دنبال پیدا کردن وظیفه و به این می‌گوییم: تعلیم و تعلم. به او گفته اند: نماز بخوان، خب می‌داند این نماز باطل نخوانی.

    لذا آن اصلاً از بحث ما بیرون است. برای این که ما مقدمه العلم نداریم، بلکه علم،تعلم خود یک واجب عقلی است، از باب رفع ضرر، که اسمش را می‌گذارند، تامین از ضرر، می‌فرمایند: اما مقدمه الوجوب نداریم. برای خاطر اینکه این که بحث ما در مقدمه واجب است، که آیا از واجب، وجوبی ترشح می‌کند به مقدمه یا نه؟ و اما مقدمه الوجوب تحصیلش واجب نیست، و معنا هم ندارد، از وجوب، واجبی ترشح بکند، به مقدماتش، مثل «الله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»[1] این مقدمه الوجوب است، و معنا ندارد ما بگوییم: از وجوب حج، یک وجوبی ترشح می‌کند به وجوب استطاعت خب معلوم است، ما اصلاً وجوب استطاعت نداریم، اگر استطاعت آمد، وجوب به حج می‌آید اگر هم نه،وجوب حج نمی‌آید و اصلاً مقدمه الوجوب به معنا این که واجب باشد در اسلام نیست، استطاعت مقدمه است برای وجوب حج. اما این مقدمه واجب باشد، نه. اصلاً فرق بین مقدمه الوجوب، و مقدمه الواجب همین است. که از مقدمه الوجوب، وجوب ترشح می‌کند، وجوب حج پیدا می‌شود، و اما در مقدمه الواجب، از واجب، یعنی مثل صلاه وجوب ترشح می‌کند و وجوب وضو پیدا می‌شود.

    لذا مقدمه الوجوب را این جوری درست می‌کنند، می‌گویند از بحث بیرون است، مقدمه علم را هم می‌گویند، از بحث بیرون است، مقدمه الصحه را هم می‌فرمایند: از بحث بیرون است، پس ما آن چه داریم، المقدمه اما واجبه‌ام‌ لا؟ اما موجوده‌ام‌ لا؟ همین فرمایش مرحوم آقای آخوند را استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم می‌فرمودند.

    در اینکه مقدمه الوجوب را در عرض مقدمه الواجب گذاشتن بی جا بوده، شکی نیست، حالا چرا گذاشته‌اند؟ ولو مثل، مرحوم صاحب حاشیه که راستی مرد در اصول است و توجه به این مطالب دارند، چرا این کار را کرده اند، نمیدانم، اما وضوح فسادش معلوم است، که مقدمه الوجوب را پهلوی مقدمه الواجب بگذارند، مثل این است که ما بگوییم الانسان، اما زید، او عمرو. او جدار، خب این تقسیم من اول الامر غلط است و این تقسیم یعنی چه؟ مقدمه الوجوب یعنی آن چیزی که واجب آن را، واجب می‌کند، و خیلی با هم تفاوت دارد، تحصیل مقدمه واجب، واجب است، تحصیل مقدمه وجوب، واجب نیست یک کسی نمی‌خواهد مکه برود، دنبال استطاعت نمی‌رود، حالا کتک بخورد که چرا دنبال استطاعت نرفتی؟ می‌گوید: نمی‌خواهم بروم.

    لذا اشکالش همین است، مثل این است که بگوید: الانسان اما زید، او عمروا، او جدار و نمی‌گوید: المقدمه الواجب، اما مقدمه الوجوب، تا به او ایراد کنیم که تو اول که وارد شدی، گفتی بحث فی المقدمات الواجب، ولی.

    ایراد مهمتر از آن این است که این جا می‌گویید: المقدمه اما مقدمه الوجود، (یعنی واجب) اما مقدمه الصحه اما مقدمه العلم- این ها همه مربوط به واجب است- اما مقدمه الوجوب. خب می‌گوییم: مثل این است که بگویید انسان با زید است یا عمرو است یا دیوار.

    لذا از جهاتی مقدمه الوجوب بیرون از بحث است، اشکالی نیست همینطور که مرحوم آخوند گفته‌اند‌ و دیگران هم گفته اند، و فرق بین مقدمه واجب و مقدمه الوجوب هم این است که مقدمه الواجب واجب می‌آورد نه وجوب تا بشود واجب. در مقدمه الوجوب قضیه به عکس است؛ در مقدمه الوجوب این است که اگر مقدمه‌اش‌ باشد وجوب می‌آید، مثل استطاعت برای حج خیلی واضح است.

    ولو بزرگی مثل شیخ انصاری فرموده اند، ولی حالا در شیخ انصاری شاید این مقرر نتوانسته است ضبط بکند. یعنی این مطارح الانظار مال یکی از شاگردان مرحوم شیخ است و احتمال می‌دهیم خیلی از جاها نتواسته حرف مرحوم شیخ انصاری را ضبط بکند، اما هدایه المستر شدین صاحب حاشیه، خب مال خودش است مال خود مرحوم شیخ محمد تقی مسجد شاهی اصفهانی است، این اصفهانی زرنگ، که راستی زرنگ در علم بوده است و ایشان مقدمه الوجوب را پهلوی مقدمه الوجوب گذاشته است، خوب بقول مرحوم آخوند معلوم است اشتباه است.

    لذا مقدمه العلم را بگوییم بیرون است، این ظاهراً وجه ندارد، برای اینکه منافات ندارد تعلیم و تعلم واجب باشد، به وجوب عقلی برای خاطر تامین عقاب، واجب هم باشد، من باب المقدمه، چه اشکالی دارد؟

    مگر جمع آن نمی‌شود؟ بگوییم این تعلیم و تعلم برای نماز واجب است، چون مقدمه است، از برای این که نماز بخوانی، نماز را بیاوری و از آن طرف هم استقلال عقلی روی آن است، برای این که تو چاه نیفتی و یکی از آن، واجب مستقل و یکی از آن هم واجب مقدمی، جمع آن می‌شود عالی هم می‌شود و مثل این که مثلاً ما در همه طهارات می‌گوییم، مشهور در غسل جنابت می‌گویند، می‌گویند: غسل جنابت، این مستحب استقلالی است، اما مقدمه برای نماز هم است، منافات ندارد، ما هم در باب وضو همین را می‌گوییم، می‌گوییم: وضو مستقلاً مستحب است، و می‌شود همین جور وضو گرفت الوضو علی الوضو نور علی نور، اما این مقدمه برای نماز هم است، «اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»[2] مستحب باشد مستقلاً، واجب باشد به عنوان مقدمه، اشکال ندارد. حالا دراین جا هم ما می‌گوییم: تعلیم و تعلم واجب است، مستقلاً، برای این که عقل ما می‌گوید: دنبال تعلیم و تعلم برو، یک وقت داخل چاه نیفتی.

    اما غرض، و داعی، مقدمه است برای که نماز صحیح بخوانی، بحث ما در تعلیم و تعلم است، به او گفته اند: نماز بخوان، عقل ما می‌گوید، برو ببین نماز چیست؟ و اگر نرود، مسلماً کتک می‌خورد. همین که قرآن شریف می‌فرماید: توی سرش می‌زنند و به او می‌گویند: چرا نماز نخواندی؟ می‌گوید: نمی‌دانستم به او می‌گویند: چرا نرفتی تعلیم و تعلم بکنی؟ الا عملت؟ بعد هم می‌گویند: الا تعلمت، از این جهت مرحوم صاحب مدارک اصلاً تعلیم و تعلم را واجب نفسی تهیتی می‌داند، ما هم همینطور. ما هم می‌گوییم تعلیم و تعلم واجب نفسی است اما تهیتی است، معنای واجب نفسی تهیتی این است که خود واجب است مصلحت تامه ملزمه دارد غرض داعی برای این است، که تکلیف ها بیاید، اما شارع مقدس خود این تعلیم و تعلم را هم واجب کرده است. خب ما می‌گوییم: تبعاً لصاحب مدارک می‌گوییم، همه جا می‌گوییم و معنای واجب تهیتی و نفسی هم همین است که الان عرض می‌کنیم که منافات نیست یکی چیزی مستقلاً واجب باشد و اما غرض چیز دیگری باشد؛ می‌شود هم واجب نفسی، هم واجب مقدمی باشد، شارع مقدس می‌گوید: برو دنبال تعلیم و تعلم اگر از او بپرسند برای چه برود؟ می‌گوید: غرض من از اینکه واجب نفسی روی آن می‌کنم این است که این نمازش را درست بخواند مثل همین نماز، می‌گوید: نماز واجب است، می‌گویند: برای چه؟ می‌گوید: لذکری خب الان آن لذکری یعنی غرض، یعنی داعی، آن هم اقم الصلاه، یعنی واجب نفسی مستقل، منافات هم با هم ندارد که غرض و داعی لذکری باشد، اقم الصلاه هم واجب نفسی مستقل باشد، این جا هم همین طور، می‌گوید: تعلیم و تعلم کن، برای این که نماز درست بخوانی، اما نمی‌گوید: تعلیم و تعلم کن برای آن، تا بشود واجب مقدتی نه، خودش واجب مستقل است. آن ترغیب و تحریص ها، آن ثواب ها، همه دلیل بر این است که واجب مستقل است.

    «تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه» دلیل بر این است که اسلام، جاهل نمی‌خواهد عالم می‌خواهد همین طور که قرآن شریف به ملائکه همین را گفت، ملائکه گفتند: خدایا «نسبح بحمدک و نقدس»[3] گفت: نه من عالم می‌خواهم. تعلیم و تعلم را واجب کرده است. از روایات به خوبی استفاده می‌کنیم. از قرآن به خوبی استفاده می‌کنیم که تعلیم و تعلم واجب است، بله این تعلیم و تعلم واجب است، غرض می‌خواهد برای این که تمام واجبات از آن مصلحت تامه ملزمه سرچشمه می‌گیرد، آن مصلحت تامه ملزمه چیست؟ یکی‌اش‌ این است که تکالیف را خوب بیاورد وقتی این باشد، می‌شود واجب نفسی تهیتی.

    این مقدمه العلمی هم که در فقه آمده است، اصلاً در اصول ما نیست. این در فقه آمده است، ایراد هم به آن شده است که آقا این مقدمه العلمی که شما می‌گویید: واجب است، چه کسی گفته واجب است؟ اصلاً واجب نیست. راستی من دست را از آرنج بشویم، یقین هم داشته باشم از آرنج است، یک قدری بالاتر را هم بشویم، اصلاً بعضیها گفته اند: بدعت است، گفته اند: مقدمه العلم به این معنا، اصلاً بدعت است.

    اخباریها ما را هو می‌کنند و همین را به ما می‌گویند، قرآن می‌گوید: دست را از من موفق بشوی تا سر انگشتان، شما در رساله می‌گویید، یک مقدار بالاتر بشوی، این بدعت است، این خلاف آنچه است که قرآن می‌گوید.

    لذا اصلاً مقدمه العلم، اینجور که شما معنا می‌کنید، بحث ما نیست، بحث ما که می‌گوییم، مقدمه العلم، بحث آنها که گفته اند، مثل مرحوم صاحب حاشیه و مثل مرحوم آخوند در کفایه، مراد از مقدمه العلم، یعنی تعلیم و تعلم. همین بحثی که مرحوم آخوند دو، سه جا کرده اند، یکی اینجا و دو سه، جای دیگر که آیا تعلیم و تعلم، واجب مقدمی دارد یا نه و آن بحثهایی که در جلد دوم کفایه شده است.

    مرحوم صاحب مدارک می‌فرمایند: اصلاً واجب مقدمی نیست، واجب نفسی است، ما هم از صاحب مدارک قبول کردیم که بله، واجب نفسی است.

    اما این مقدمه العلمی که در فقه آمده است، اصلاً مقدمه العلم یعنی چه؟ ما باید یقین داشته باشیم که از مرفق تا سر انگشتان شستیم، یا من باید 3 کیلو گندم بعنوان فطره بدهم، حالا بگویند، یک مقدار بیشتربدهم؟ نمی‌خواهم بدهم. می‌گویند: برای اینکه علم پیدا کنی خب اگر علم پیدا نکند، باید کاری کند که علم پیدا کند، دیگر بیشتر از آن یعنی چه؟ این چیزی که در رساله ها آمده، همه جا، ایراد دارد. حالا ولو خود من هم در رساله دارم، ایراد دارد، می‌گویند: 3 کیلو گندم، تو می‌گویی: یک مقدار بیشتر بده، خب نمی‌خواهد یک مقدار بیشتر بدهد، می‌گویند: تا مرفق، می‌گویید: یک مقدار بیشتر، این یک مقدار بیشتر یعنی چه؟ کجا آمده که این واجب است؟ و حرف خوبی هم هست.

    عقل ما هم هیچوقت نمی‌گوید: یک مقدار بیشتر بده، همین احتیاطهاست که کم کم وسواسی گری می‌آورد. آن می‌گوید: تا مرفق، این می‌گوید: یک مقدار بیشتر، آن می‌گوید 3 کیلو، این می‌گوید: یک مقدار بیشتر، کدام عقل اینجور می‌گوید؟ خب عقل ما می‌گوید: راستی 3 کیلو بده، و اگر راستی بداند 3 کیلو است، دیگر بیشترش را اصلاً نمی‌تواند بعنوان واجب بدهد، باید بعنوان یک چیز دیگر بدهد.

    حالا بالاخره این مقدمه العلمی که اینجا می‌گوییم که مرحوم آخوند به آن ایراد می‌کنند، مرحوم آخوند می‌فرمایند:

    چون که این از راه عقل، یعنی مستقل میگوید: برای تعلیم و تعلم تامین از عقاب است پس دیگر ترشحی نیست، نمی‌شود تعلیم و تعلم را بگوییم از راه مقدمه واجب است.

    به مرحوم آخوند می‌گوییم: چرا نمی‌شود؟ چه مانعی دارد هر دو باشد؟ تعلیم و تعلم واجب مستقل باشد، برای تامین از عقاب، واجب ترشحی باشد از راه مقدمه، چون مقدمه است، اگر تعلیم و تعلم نباشد، که نمی‌توانید نماز درست کنید. خب عقل ما می‌گوید: برای تامین از عقاب، برای تامین از اینکه بدانی ضرری در کار نیست، باید تعلیم و تعلم بکنی، می‌گویند: درست است، اما عقل ما هم می‌گوید: چون این مقدمه است، باید این مقدمه را بیاوری، این راجع به مقدمه العلم است.

    راجع به مقدمه هم روی فرمایش مرحوم آخوند که صحیحی هستند، نه اعمی، حرف خوب است، برای این که ما مقدمه الصحه و مقدمه الوجود نداریم، مقدمه الوجود عین مقدمه الصحه می‌شود، مقدمه الصحه هم عین مقدمه الوجود می‌شود. اما بنابر اعمی که ما هستیم، مشهور است، خب مقدمه الوجود با مقدمه الصحه دو چیز است. حمد و سوره اگر نیاید، نماز آمده است، اما نماز صحیح نیامده؛ مقدمه الوجود آمد. ارکان اگر نیاید، مقدمه الوجود نیامده، برای اینکه لا یصدق انه صلاه. لذا یک جا مقدمه الوجود می‌آید مقدمه الصحه نیامده و یک جا مقدمه الصحه است و مقدمه الوجود. بنابراین که اعمی هستم کلیه عبادات اگر جزیی از اجزاء آن نیاید، ذی المقدمه آمده است. البته اسمش را مقدمه المسمی می‌گذاریم، می‌گویند: نمازت باطل است، یعنی نمازی که خواندی باطل است. لذا مقدمه الوجود کجاست که مقدمه الصحه چیست؟ یا بالعکس؟

    این که ارکان را نیاورد، عرف می‌گوید: این که نماز نیست، خوب مقدمه بوجود نیامده است.

    بعضی اوقات مقدمه الوجود می‌آید، نماز را می‌آورد، ارکان را می‌آورد، مثلاً طهارت را نمی‌آورد. نماز می‌خواند، بدون طهارت، بعد نماز، نماز آمده، اما باطل است؛ مقدمه الصحه در این جا نیامده است. اما بعضی اوقات نماز می‌آورد تام الاجزاء و الشرائط، هم مقدمه الوجود آمد هم مقدمه الصحه و چون که مرحوم صاحب حاشیه، صاحب مطارح الانظار و مرحوم صاحب قوانین هم اعمی هستند از همین جهت هم مقدمه را تقسیم کرده‌اند‌ به مقدمه الوجود و مقدمه الصحه بله مرحوم آخوند که صحیحی است اعمی نیست ممکن است ایشان بگویند که مقدمه الصحه برمی گردد به مقدمه الوجود برای این که آن چه آورده مسمی است نه اینکه صلاه باشد.

    فتخلص مما ذکرنا این تقسیم هم مثل تقسیم دیروز که درباره آن صحبت کردیم این تقسیم هم درست است باید بگوییم مقدمه الواجب اما مقدمه الوجود اما مقدمه الصحه و اما مقدمه العلم و اشکالی ظاهراً در این تقسیم نیست بله مقدمه الوجوب را باید از این تقسیم بیرون کنیم.

    این بحث ما تمام شد حالا بحث خیلی مهم، تقسیم مقدمه به این که مقدمه اما مقدمه منقدمه است و اما متاخره است و اما مقارن و این از نظر فلسفه جور در نمی‌آید. برای این که مقدمه اگر دخالت در ذی المقدمه داشته باشد، باید مقارن باشد اما مؤخر باشد اثر الشی فی الشی آنکه امروز مقدمه بیاید ذی المقدمه شش ماه دیگر بیاید. این که نمی‌شود نمی‌تواند تاثیر بگذارد در ذی المقدمه اگر هم مؤخر باشد وجود پیدا کرده بعد مقدمه بخواهد تاثیر بکند، خب معلوم است محال است پس چیست، که شرط متاخر درست کرده اید، شرط متقدم درست کرده‌اید‌ و شرط مقارن درست کرده اید؟ شرط مقارن آن درست است اما آن دو تا شرط نه. یک معرکه آرایی در اصول شده که مرحوم آخوند ره این جا می‌خواهند جواب اشکال بدهند، خیلی مفصل در این باره صحبت می‌کنند.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد.



    [1] سوره آل عمران، آیه 97.

    [2] سوره مائده، آیه 6.

    [3] سوره بقره، آیه 30.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365