جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: تقسیم مقدمه واجب به مقدمه عقلی و شرعی و عادی
    موضوع درس:
    شماره درس: 86
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۴/۱۶

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    مقدمه را منقسم کرده‌اند‌ به مقدمه عقلی، مقدمه شرعی و مقدمه عادی. مقدمه عقلی، مثل سُلّم برای رفتن روی پشت بام، شرعی، مثل وضو برای نماز،عادی، مثل طی طریق برای مکه.

    مرحوم آخوند و همچنین استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در این تقسیم اشکال دارند، می‌فرمایند: این اسمش است مقدمه عادی و مقدمه شرعی و مقدمه عقلی، همه مقدمات برمی گردد به مقدمه عقلی، برای اینکه مقدمه عقلی آن است که ذی المقدمه متوقف بر مقدمه باشد. در مقدمه شرعی همین است، نماز متوقف بر وضو است و همچنین در مقدمه عادی هم کسی که مکه می‌خواهد برود، عرف می‌گوید: باید بلیط بگیرد. همه اینها را عقل هم می‌گوید. اگر مقدمیت نداشته باشد تسامح عرفی باشد، که تسامح عرفی است، اگر هم توقف باشد، مقدمه عادی بر می‌گردد به مقدمه عقلی، پس ما یک مقدمه عادی درست بکنیم، یک مقدمه شرعی درست بکنیم، یک مقدمه عقلی، قسم را پهلوی مقسم گذاشته ایم. اینها همه از مصادیق مقدمه عقلی است، ما یک مقدمه بیشتر نداریم و آن توقف شیء بر شیء است. توقف شیء بر شیء گاهی در شریعت است و گاهی در عرف و گاهی در منطق و گاهی در فلسفه همه اینها توقف شیء بر شیء است. دیگر حالا آنجا که در میان مردم است ما بگوییم: مقدمه عادی، آنجا که در فقه است ما بگوییم مقدمه شرعی، آنجا که تو فلسفه است ما بگوییم، مقدمه عادی، آنجا که در فقه است ما بگوییم مقدمه شرعی، دیگر قسم را گذاشته‌ایم‌ پیش قسم، یا مقسم را گذاشته‌ایم‌ پهلوی قسم، پس المقدمه علی نهج واحد و آن توقف الشیء علی شیء فیرجع کل المقدمات الی المقدمه العقلیه، این حرف مرحوم آخوند در کفایه است که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم در درس همینطور می‌فرمودند.

    ما مدعی هستیم که نه، هر سه مقدمه را داریم، انفکاک از یکدیگر هم دارد، و این تقسیم، تقسیم درستی است. مقدمه عقلی‌اش‌ را که قبول دارند، مقدمه عقلی داریم و همه مقدمات در فلسفه و منطق مقدمات عقلی هستند، حتی صغری و کبری برای گرفتن نتیجه، صغری و کبری مقدمه بر اخذ نتیجه است و اگر یادتان باشد معالم مقتضی را، شرط را، سبب را، اینها همه را مقدمه عقلی می‌داند و می‌گوید: مقدمه خارجی منقسم می‌شود به اقتضاء و شرط و عدم مانع و سبب حالا فرمایش ایشان درست است یا نه، آن حرفی است اما علی کل حال آن منقضی را ایشان مقدمه میداند، آن درست است، شرط را مقدمه می‌داند سبب را مقدمه می‌داند عدم مانع را مقدمه می‌داند، علت تامه را مقدمه می‌داند برای معلول، این راجع به حرف عقلی.

    و اما اینکه می‌فرمایند: مقدمات شرعی برمی گردد به مقدمات عقلی این را ما قبول نداریم برای اینکه دیروز هم گفتیم، امروز هم می‌گوییم، در سرتاسر اصول و فقه هم می‌گوییم، از آقای بروجردی هم یاد گرفته‌ایم‌ و آن این است که اصلاً تشبیه شرع به عقل غلط است، و اگر شارع مقدس چیزی را مقدمه قرارداد برای چیزی، این مقدمه عقلی نیست، یک قرارداد است. راستی از نظر وجود نماز متوقف بر طهارت باشد، متوقف بر وضو باشد، خب این جور نیست، این یک امر شرعی است، یک امر قراردادی است، توقف تکوینی که نیست، از همین جهت هم انفکاک مقدمه از ذی المقدمه، تقدم ذی القمدمه بر مقدمه هست، مثلاً می‌گویند اگر خانم مستحاضه غسلهای شب بعدش را بجا بیاورد، آن وقت روزه روز قبلش درست است، یشترط در صحت این روزه اینکه غسلهایش را بعد انجام بدهد، این چه شرطی است که شده مقدم؟ از همین جهت هم مرحوم آخوند جای دیگر حسابی در آن مانده اند، می‌خواهند شرط متاخر را شرط مقارن بکنند، اما در روایات ما، در فقه ما اسم، آنرا گذاشته‌اند‌ شرط متاخر، یا شرط منقدم، آنها که طهارت از وضو قائل نیستند، یعنی جنبه عرفانی آن را کنار گذاشته‌اند‌ می‌گویند: وضو همین غسلات و مسجات است و این یک ساعت، دو ساعت قبل نماز واقع می‌شود، خب طوری نیست. انفکاک مقدمه از ذی المقدمه، انفکاک شرط از مشروط اشکال ندارد، می‌گویند: این نمی‌شود، می‌گویند، اینکه نمی‌شود تو فلسفه است، تو فقه نیست، یا انفکاک از ملزو شما اصل مثبت را حجت می‌دانید، اصل مثبت را حجت نمی‌دانید یعنی چه؟ می‌گویید: انفکاک لازم از ملزوم، انفکاک ملزوم از لازم در شرع مقدم اسلام اشکال ندارد. استحصاب کن بگو: انسان در خانه است اما پس زید در خانه است، می‌گوید: نه، استحصاب کن، بگو زید در خانه است، اما اینکه پس انسان در خانه است، دیگر نه، در حالی که کلی و فرد است می‌گویید: نه، استحصاب را بکن وقتی استحصاب کردی دیگر لوازم را باز نکن ولو عقل ما می‌گوید انفکاک لازم از ملزوم، انفکاک ملزوم از لازم محال است، اما این مربوط به فلسفه است، نه مربوط به اعتباریات، نه مربوط به فقه، و در فقه ما شرط که می‌گوییم، اصلاً آن شرط عقلی نیست. لذا انفکاک لازم از ملزوم محال است، یعنی راستی می‌شود زید در خانه باشد، اما انسان در خانه نباشد؟ می‌شود حیوان ناطق در خانه باشد، انسان نباشد؟ خب محال است، اگر زید در خانه است، اما حیوان ناطق نه، اما استحصاب شما می‌گوید: بگو. اینها که می‌گویند: اصل مثبت حجت نیست. یا انفکاک کلی طبیعی از فرد، انفکاک فرد از کلی طبیعی و اینکه ما گفتیم: شرط شرعی، علت شرعی، مقتضی شرعی، عدم مانع شرعی، نمی‌دانم سبب شرعی، همه اینها قراردادی است، یعنی مثل شیر برفی است، راستی شرط اصلاً نیست- آن شرط فلسفی- و چون به حسب ظاهر وضو را اول می‌گیرند، بعد نماز را می‌خوانند، اسم آن را می‌گذارند شرط و مشروط، شارع مقدس می‌تواند بگوید: اول نماز بخوان، بعد وضو بگیر، چنانچه در روزه مستحاضه همین را می‌گوید، می‌گوید: اول روزه بگیر، بعد غلش را بکن، بنابراین اینکه مرحوم آخوند و آقای بروجردی می‌فرمایند: که کلیه شروط و اسماء و علل شرعیه بر می‌گردد به شروط و اسماء و علل عقلیه، می‌گوییم: نه، اصلاً هیچ ربطی به هم ندارد، اصلاً ما علت و معلول تو فقه نداریم، از همین جهت ما می‌گوییم: در فقه دور نداریم و این دوره هایی که در کفایه آمده است، همه‌اش‌ بیخود است، همه‌اش‌ دور اسمی است. دور واقعی، یعنی توقف وجودی، مثل اینکه الف متوقف بر ب، ب متوقف بر الف باشد وجوداً، این محال است و ما اصلاً در فقه نداریم، همه اعتبارات است.

    لذا دور و تسلسل و تناقض و جمع بین ضدین و اینهایی که مشهور شده در فقه و اصول آمده است استعمال شیء در غیر ما وضع له است. ما اصلاً آن مقدمه عقلی که داریم در اصول بحث می‌کنیم، غیر از آن مقدمه‌ای‌ است که در فلسفه بحث می‌کنیم، یا هم تبادین دارد. آن مقدمات در فلسفه یا شروط و سبب و علت تامه و عدم مانع و اینها، همه مربوط به وجود است و اما در فقه همه مربوط به عالم اعتبار است، از همین جهت هم بعضی از اوقات جمع بین ضدین می‌شود، خب بشود. به این معناست که اصلاً وجودی نیست تا جمع بین ضدین بشود.

    لذا اول حرفی که ما به استاد بزرگوارمان آقای بروجردی داریم این است که شما که می‌فرمایید: شرائط شرعیه، همه مقدمات شرعیه بر می‌گردد به مقدمات عقلیه، نه، ما این را قبول نداریم، به این معنا که آن توقفی که در مقدمات عقلیه هست، آن توقف، در مقدمات شرعیه نیست، آن شرائطی که در مقدمات عقلیه هست، آن شرائط در مقدمات شرعیه نیست.

    تو فقه انفکاک زیاد است، اصلاً ما می‌رویم تو فقه صحبت می‌کنیم از مصادیق غالب آن یک تعبدیاتی است. انفکاک علت از معلول، انفکاک معلول از علت، انفکاک لازم از ملزوم، اینها تو فقه ما زیاد است و فقط تبعید است ما در مقابل تعبد باید تسلیم باشیم، اما اینکه در تعبدیات عقلت بکار نینداز که قیاس است، محق الدین است، استحسانها را جلو نیاور، قول عمر است، قول ابی حنیفه است، همه اینها همین را به ما می‌گوید، که استحسانهای عمری به درد نمی‌خورد،قیاس ابوحنیفه‌ای‌ به درد نمی‌خورد مصالح مرسله عمری به درد نمی‌خورد و اگر این باشد، «اذا قیست محق الدین» اصلاً تو دین را نابود می‌کنی. خب معنایش همین است که اصلاً عقل ربطی به شرع ندارد، شرع ربطی به عق ندارد، یک تعبدیاتی، یک قوانینی از طرف شارع مقدس می‌شنویم، بر طبق این قوانین صددرصد باید عمل بکنیم. این راجع به مقدمات شرعی.

    در مقدمات عرفی هم اینکه بزرگان مقدمات عرفی درست کرده اند، معنای آن این نیست که صاحب کفایه می‌فرمایند: یا توقف است یا نه، اگر توقف نیست که مقدمه نیست، اگر توقف است، این بر می‌گردد به عقلی، می‌گوییم: یک چیز دیگر هست و آن چیست؟ می‌گوییم: بعضی اوقات عرف مقدمه را، مقدمه نمی‌داند، می‌داند مقدمه است اما در شریعت مقدمه باشد، می‌گوید: نمی‌دانم مقدمه باشد، مثلاً یک مثال بزنم مولی گفته است، برو در طبقه دوم عبای مرا بیاور، خب حالا این متوقف است بر اینکه از پله ها بالا برود، یک جور دیگر هم می‌شود، بجای اینکه از پله ها بالا برود، یک کسی دست بگیرد این برود بالا تو ایوان و از ایوان برود تو اتاق، یک راه دیگر، اینکه نردبان بگذارد برود تو اتاق، یک راه دیگر هم هست، اینکه طناب ببندد برود مقدمه است اما طناب بگیرم بروم بالا این هم مولی می‌خواهد یا نه؟ می‌گوید: انصراف دارد، می‌گوید: آنکه مقدمه است به طور متعارف مقدمه است، نه غیر متعارف ولو اینکه اگر طناب بگیرم، بالا می‌روم، ولو نردبان بگذارم، بالا می‌روم اما می‌تواند بگوید: چرا عبا را نیاوردی؟ می‌گوید: در قفل بود، از پله ها نمی‌توانستم بروم بالا، در راه پله قفل بود. دیگر مولی ساکت می‌شود مولی نمی‌گوید: چرا دست نگرفتی؟ مولی هیچوقت نمی‌گوید، بگوید هم حرفش شنیده نمی‌شود، مقدمه عقلی است، اما مقدمه عادی نه، مقدمه عادی کدام است؟ آنکه به طور متعارف مقدمه باشد، اما اگر عیر متعارف باشد، نه. همین مرحوم آخوند، آقای بروجردی همه تو فقه می‌گویند علوم غیر متعارف اثبات نمی‌شود. نه به واسط علوم غیر متعارف و نه به واسطه راه غیر متعارف، این می‌تواند تکلیف را از درس خواندن، از راه مساله، به دست بیاورد، جن گیر هم هست، می‌توان از جن بپرسد حالا می‌شود؟

    می گویند: حجت نیست، احضار ارواح، حجت نیست، خواب مغناطیسی، می‌تواند او را خواب کند هر چه می‌خواهد از او بیرون بکشد، حجت است یا نه؟ نه. یا احضار روح بکند، مرده را که نمی‌دانند چه کسی کشته است نمی‌دانند زید کشته یا عمرو؟ احضار روح آن مرده بکند، بگوید: چه کسی تو را کشت؟ می‌گوید: زید یا عمرو، حالا این حجت است؟ نه، با تلسکوپ ببینند ماه توافق هست یا نه؟ حالا حجت است؟ نه. کلیه راههای غیر متعارف در حالی که عقلاً راه است، مقدمه است عقلاً، حجت است عقلاً، اما راه شرعی نیست، حجت شرعی نیست، و بالاخره با آن راه غیر متعارف تکلیف را نمی‌شود اثبات کرد. موضوع تکلیف را نمی‌شود اثبات کرد و خیال هم نمی‌کنم کسی منکر این حرف باشد. همچنین علوم غریبه چون از راه غیر متعارف است حجت نیست،حاکم حکم بکند این را باید کشت، می‌گوییم، آقا از کجا می‌گویید؟ یک وقت می‌گوید، بینه دارم، یک وقت می‌گوید اقرار دارم، می‌گویند: خیلی خوب می‌شود گفت، اما یک وقت می‌گوید:خواب مغناطیسی کردم گفت مستش کردم، گفت، می‌گویند: غلط کردی او را خواب کردی، غلط کردی که مستش کردی. از همین جهت ما علم قاضی را حجت ندانستیم، چه رسد به علم از راه غیر متعارف. بعضی اوقات این لوس ها این کار را کردهاند. زن را مست کرده اند، وقتی مستش کردند، دیگر همه چیز را می‌گوید. آنوقت بخواهیم بگوییم: چون این زن اقرار کرده است، پس بنابراین باید او را تازیانه زد. لذا این زن اقرار کرده است، راستی هم درست است، اما اقرار حجت نیست، برای اینکه اقرار باید از راه متعارف باشد و این غیر متعارف است. الان فتوی می‌دهند روی صم الرؤیه می‌گویند: رؤیت با چشم غیر مسلح و اما اگر چشم مسلح شد ولو تلسکوپ خیلی قوی هم نباشد،اما بالاخره غیر متعارف باشد، ماه را در افق دید، آیا فردا می‌تواند روزه بخورد؟ نه، آیا می‌تواند شهادت بدهد یا نه؟ نه. ممکن است ماه در افق باشد و فردا عید نباشد، در حالی که اگر ماه در افق باشد مسلم عید است، اما صم الرؤیه و افطر الرؤیه،‌ای‌ متعارفاً و اگر غیر متعارف شد، هیچ.

    شما در استحصاب می‌گویید خون نجس است، رنگ خون پاک است. در حالی که زنگ خون مگر می‌شود خون نباشد؟ رنگ عرض است، بدون معروض مگر می‌شود وجود پیدا کند؟ محال است در فلسفه عرض بدون معروض باشد، از نظر علمی هم محال است رنگ بدون ذرات دمیه باشد. این رنگی که ما می‌بینیم وقتی ذره بین را بگذاریم، می‌بینیم ذرات دمیه دادند زنده در آنجا می‌جنبند، هیچ فرقی بین رنگ خون و خون نیست، اما همه شما فقهاء می‌گویید: خون نجس است، رنگ خون پاک است. بخاری که از نجاست باشد، همه می‌گویند: پاک است. می‌گویند، عرض است و مگر می‌شود بدون معروض باشد؟ ذرات بول، ذرات عده، در همین بخار است. می‌گوید: اینها را نگو، آنکه نجس است عذره است. آنکه پاک است بخار است، آنکه نجس است بول است، آنکه پاک است بخار بول است. دیگر حالا تو فلسفی بگویی و علمی بگویی و اینها نمی‌شود اینها در فقه بیاید.

    فتخلص مما ذکرنا اینکه مرحوم آخوند ره می‌فرمایند: مقدمات عادی بر می‌گردد به مقدمات عقلی می‌گوییم: نه، بر نمی‌گردد به مقدمات عقلی. این تقسیم درست است تقسیم حسابی هم است در فقه ما گاهی مقدمه داریم، عقلی، تابع آن عقل است، گاهی هم مقدمه داریم شرعی، آنهم تابع شرع است، گاهی هم مقدمه داریم عادی، آنهم تابع عرف ما است. آنجا که عرف مقدمه نمی‌داند ما می‌توانیم مقدمه حساب کنیم آنجا که شرع مقدمه نمی‌داند، ما نمی‌توانیم مقدمه‌اش‌ حساب کنیم، آنجا که عقل ما مقدمه نمی‌داند ما نمی‌توانیم مقدمه‌اش‌ حساب بکنیم و اینها یک تقسیم حسابی است و هیچ کدام به یکدیگر بر نمی‌گردد.

    حالا بحث فردامان که بحث مشکلی هم هست راجع به مقدمه الوجود و مقدمه الوجوب و مقدمه العلم است. تقاضا دارم لااقل کفایه را مطالعه کنید.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365