جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: طلب و اراده (2)
    موضوع درس:
    شماره درس: 36
    تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۲/۱۰

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه همه مان راتوی دردسر عجیبی انداخته‌اند‌ و این بحث طلب و اراده  و جبر و تفویض و قضا و قدر سه تا بحث فلسفی و کلامی، آن هم به اندازه‌ای‌ باید دقت کرد که گمراهی برای انسان نشود ک امیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرمایند که دریای سیاهی است واردش نشوید ولی علی کل حال دیگر حالا بحث را مرحوم آخوند جلو آورده‌اند‌ و نتوانسته‌اند‌ از بحث بگذرند، لذا به قول خودشان قلم اینجا رسید و سر بشکست سر قلمشان شکست و بحث را رها کردند. متاسفانه بعد از این که قلمشان شکست باز در جلد دوم قلمشان اراده  تراشیده و دوباره وارد شده‌اند‌ و انصافه دردسر درست کرده‌اند‌ چرا؟ نمی‌دانم. بعضی نشسته خواسته‌اند‌، بعضی شکسته خواسته‌اند‌، چون خواجه حافظ نیست معلوم نیست ما را خُب،  بحث اول بحث طلب و اراده ، خیلی بحث مشکلی است، حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) یک ماه در این بحث طلب و اراده  صحبت کرده‌اند‌ و راستی بحث مشکلی است. گفتم این بحث از کجا سرچشمه گرفت، از دو دسته بیسواد، یکی اشعری، یکی معتزلی. اینها را، هردو را بنی العباس تراشیدند. دکان در مقابل امام صادق سلام الله علیه و این دکان، دکان مجادله است، دکان یک چیزهایی که خودشان نمی‌دانستند چی دارند می‌گویند فقهش هم همینطور بود؛ خُب،  ابوحنیفه یک شاگرد خیلی معمول امام صادق سلام الله علیه بود. پول، ریاست، شاگرد امام صادق سلام الله علیه را برد در حالی که بارها اقرار می‌کند من کجا، آن کجا «مارأیت افقه من جعفر بن محمدالصادق» خُب،  این عالم مال امام صادق سلام الله علیه است دیگر. اما ابوحنیفه می‌بافید قید و معلوم می‌شود خیلی حقه باز بوده لذا یک چیزی که همه بپسندند و آن قیاس است. با قیاس پدر شیعه را در آورد. راستی در مقابل امام صادق دکان درست کرد. دکانش هم حسابی گرفت و اینها حقه بازی کردند، در مقابل معارف اسلامی، اشعری و معتزلی را تراشیدند که این دو نفر به جان هم بیفتند، إن قلت قلت طلبگی شروع بشود.مردم مشغول بشوند، آنها هم کار خودشان را بکنند اصل قضیه این بوده. در مقابل فقه امام صادق سلام الله علیه هم ابوحیفه را تراشیدند در مقابل قرآن امام صادق سلام الله علیه، تفسیر «فتاده» را تراشیدند که امام صادق سلام الله علیه می‌گفت «فتاده لاتعلم من القرآن حرفاً ،شیئاً »[1] تو چطوری داری تفسیر قرآن می‌کنی، اما خُب،  پول می‌دادند می‌گفتند هر کس درس امام صادق سلام الله علیه می‌رود باید یک دینار بدهد، هر کس درس ابوحینفه می‌رود یک دینار بهش می‌دهیم. یک دینار خیلی بود. در مقابل تقوای امام صادق سلام الله علیه، صوفی گری بود، خوب دکانهایی باز کرده بودند. برای کوبیدن امام صادق سلام الله علیه، لذا این اشعری ها و معتزلی ها بیسواد بودند، اینها به جان هم می‌آفتادند(معتزلی خیلی بیسواد بود، اشعری کمی سواد داشت) به قول مرحوم آقای داماد، می‌رفت زیر لحاف، فکرش را می‌کرد، فردا صبح فکرش را برای شاگردهایش پیاده می‌کرد. حالا این بحث طلب و اراده  از آنجا پیدا شد. آنهم، وارد فلسفه شدند، خُب،  معلوم است توی آن می‌مانند به عنوان کلامی نفسی و قدیم و کلام جدید و نبود کلامی نفسی، بحثش هم به همین طلب و اراده  نبوده. دیگر بحث رسید به جایی که کشت و کشتار هم به همین طلب و اراده  نبود. دیگر بحث رسید به جایی که کشت و کشتار هم بین اشعری و معتزلی زیاد شد. به عنوان این که قرآن جدید است یا قدیم. اشعری ها می‌گفتند قرآن قدیم است معتزله می‌گفتند قرآن جدید است. آنکه می‌گفت قرآن قدیم است، می‌گفت این علم خداست و همیشه علم خدا بوده، آنهم که می‌گفت جدید است می‌گفت تاز نازل شده. اما به جان هم افتاده بودند .به کلام قدیم و جدید. امام صادق سلام الله علیه فرمودند هردوتان درست می‌گویید بروید دنبال کارتان دیگر. برای خاطر این که اگر قرآن را یک مرتبه‌ای‌ از علم خدا حساب بکنید قدیم است برای خاطر این که که خدا و علمش قدیم است؛ اگر نزول قرآن را حساب بکنید.خب توسط جبرئیل بر قلب مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شده است.این از همان کلام قدیم و جدید سرچشمه می‌گیرد. اما خودش یک بحثی رسید و آن این است که وقتی که یک کسی می‌گوید بزن این از کجا سرچشمه می‌گیرد. اشعری ها می‌گفتند، از کلام نفسی اسمش را می‌گذاشتند طلب حقیقی آن سرچشمه است. آن علت است. معتزلی ها می‌گفتند این که علت نیست علت اراده  ماست و ما برای اراده  یک چیز دیگر داشته باشیم بنام طلب نفسی ،نداریم به جان هم می‌آفتادند و چون بیسواد بودند خودشان هم نمی‌دانستند چه می‌گویند یا اینکه به کجا برخورد می‌کند ولی می‌توانستند مراء و جدال و از هم قهر کردن و از هم جداشدن و کم کم، رفتن به حکومت برس و کم کم گاهی طرفدار اشعری آن را اعدام کن، گاهی طرفدار معتزلی این را اعدام کن و همین طور تا آخر.عمده همین بود که معنویت و علم امام صادق سلام الله علیه را به این إن قلت قلت پوشش دهند. غوغا سالاری،مثل الان غوغاسالاری هم معنویتی را پوشش می‌دهد و خراب می‌کند. نمی‌دانم چه شده این امر خیلی واضح را مرحوم آخوند توی آن مانده‌اند‌ و می‌خواهند توجهیش بکنند. درحالی که (کفایه مطالعه کرده‌اید‌ دیگر) کفایه در ضمن بحث می‌فرماید که وجدانا ما غیر از اراده در صقع نفسمان چیزی نداریم. تصور و تصدیق و شوق و اراده و فعل ما، ماورای این چهار تا چیزی نداریم، بنام کلام نفسی و طلب حقیقی، طلب نفسی، پس مقول معتزله درست است. اما درست است، به این معنا که نه اتحاد یعنی دو تا یکی شده،نه بلکه به معنای این که ما اراده  داریم ولی طلب نفسی نداریم. آنکه داریم طلب گفتنی و فعلی است در حالی که مرحوم آخوند این را ق می‌کند. اما می‌خواهد مصالحه بدهد بین جهال، آن هم با چی؟ با لغت، با لغت ایشان آمدند و می‌خواهند مصالحه بدهند بین فلسفه بین کلام، آن چیست؟ ایشان می‌فرمایند که این اراده  و طلب مترادفان است. مثل انسان و بشر و آن اراده‌ای‌ که در نفس انسان است و از آن فعل سر می‌زند این را هم اراده بهش میگویند هم طلب. این طلبی هم که در خارج است یعنی انسان می‌گوید بکن نکن این هم اطلاق اراده  بهش می‌شود هم اطلاق طلب بهش می‌شود. الا این که لفظ در حالی که مترادف است اما وقتی که می‌گوییم اراده، منصرف می‌شود به آن حالت نفسانی، وقتی می‌گوییم طلب، منصرف می‌شود به آن فعل انسان و الا آن فعل انسان را هم طلب می‌گویند هم اراده ، آن اراده  در سقع نفس هم طلب بهش می‌گویند .هم اراده  و این حرفهایی که اشعری و معتزلی می‌گویند از همین ترادف پیدا شده دیدند که آن ما فی الذهن را، آنکه قائم به نفس است هم طلب است هم اراده  لذا دو چیز درست کرده‌اند‌ و آن چیزی که در خارج است و فعل است. هم طلب است هم اراده  و اینها خیال کرده‌اند‌ که این طلب غیر اراده  است و اراده  غیر طلب است. بنابراین نزاعی بین معتزله و اشعری نیست و آن، آن است که اراده  در نفس اسمش طلب است پس تعدد لغتی است. در حالی که اراده  است. طلب است اما لغت ،ترادف، مثل انسان و بشر. چه جور این جثه خارجی را هم بهش زید و هم انسان و هم بشر می‌گوییم. مرحوم آخوند می‌فرمایند آنکه در لفظ است هم اراده  بهش می‌گوییم هم طلب آنهم که در خارج است هم طلب است و هم اراده  .پس نزاعی در مساله نیست. و نمی‌دانیم مرحوم آخوند چه می‌خواهد بگوید. یعنی اگر من به شما گفتم بیا، این بیای مراد هم طلب بهش می‌گویند هم اراده مرحوم آخوند می‌گوید بله یا آنکه سرچشمه می‌گیرد از تصور و تصدیق و شوق و مؤکد این را طلبش هم می‌گویند. مرحوم آخوند می‌گوید. بله در حالی که لغت نه به آن اراده  می‌گوید نه به آن طلب .وقتی برویم توی لغت اراده  را که معنا می‌کند. یعنی همان که در لفظ است طلب را همان معنا می‌کند که یا طلب تکوینی دنبال طلبگی هستیم می‌گویید طالب است و اما بگویند مرید طلبگی، ظاهراً نمی‌گویند دیگر نمی‌دانم کدام لغت حرف مرحوم آخوند را گفته! کدام عرفی، هر چه انسان فکر کند که مرحوم آخوند چه می‌خواهند بگویند. چه طور می‌خواهند تصالح کنند. یک معنای فلسفی کلامی را چه طور با لغت می‌خواهند حل کنند ما فی النفس از نظر لغت هم طلب است هم اراده  خُب،  به مرحوم آخوند می‌گوییم اراده  طلب نیست .مسلما مردم می‌گویند فلانی اراده  کرد پس آمد. اما آن آمدن را بهش می‌گویند اراده  کرد، ظاهراً اینجور نیست.

     طلب یعنی آنکه به زبان می‌گویند یا به عمل، عمل می‌کنند اراده  یعنی آنکه در نفس است که آن فعل از آن سرچشمه می‌گیرد هر عفی می‌فهمد یکی علت است، یکی معلول است هر کدام هم یک اسمی دارد، مرحوم آخوند می‌فرماید به علت هم اراده می‌گوییم هم طلب و آن طلب را اراده  هم می‌گوییم یعنی این علت و معلولی که پیش عرف مسلم است اسم معلول بنام علت اسم علت بنام معلول مجازا هم نیست؛ حالا مجازا ممکن است یکی از علائق بیست و چهارگانه همان اسم معلول را علت گذاشتن و اسم علت را معلول گذاشتن مجازا ؛ ولی حرف مرحوم آخوند غیر از این است ایشان می‌فرمایند ترادف هیچ از نظر مفهومی تفاوتی بین اراده  و طلب نیست. اسمی تفاوت دارد مثل انسان و بشر، بشر و انسان دو تا لفظ است با هم تفاوت دارد اما یک مفهوم دارد و حالا این اشکال واضح و آن معنای دقی طلب و اراده  فلسفه را مرحوم آخوند چه جور گفته‌اند؟

    یک حرف دیگری در مساله هست که این را مرحوم آخوند نگفته‌اند‌ اشعریها و معتزلیها نگفته‌اند‌: و آن این است که ما در تصور و تصدیق و شوق و اراده و طلب برای اینها یک چیز دیگر هم داریم و آن مقام اقتضاست باز در همین جا یک اختلافی بین اشعری و معتزلی است و آن این است که ما مصالح و مفاسد نفس الامری داریمیا نه؟ اشعری می‌گوید نه، و خدا که گفته نماز بخوان، دلش می‌خواسته بگوید نماز بخوان و هیچ مصلحت و مفسده‌ای‌ توی کار نیست. معتزلی ها می‌گویند تا مصلحت نباشدد که نمی‌گویند نماز بخوان. اشعریها میگویند مگر نخواندی «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون» اگر خدا پیغمبر را به جهنم ببرد احدی حق ندارد بگوید چرا؟ اگر هم ابوجهل را به بهشت ببرد احدی حق ندارد بگوید چرا؟ دلش می‌خواهد. اشعریها یک چنین غلطی را می‌کنند، جدی هم می‌گویند معتزلیها در حالی که بیسوادتر از اشعری ها هستند اما تا آن اندازه سرشان شده که نمی‌شود این کار را انجام داد، این خلاف عدالت است، خلاف عقل است وچطور می‌شود خدا ظلم کند. اشعری می‌گویداین حرفها در میان من و شما ظلم و عدالت است وقتی رفتیم بالا آنجا دیگر ظلم وعدالت هیچکدام معنا ندارد خُب،  اینها معنایش بافتنی است دیگر، یعنی بافتن در مقابل معنویت امام صادق سلام الله علیه برای این که مردم را سرگرم نگه داشتند. اسمش را می‌گذاریم غوغاسالاری پناه بر خدا.

    خب مصالح و مفاسد نفس الامری داریم و ما اسمش را می‌گذاریم مقام اقتضاء لذا اگر یادتان باشد مرحوم آخوند در کفایه درجلد دوم می‌فرمایند که اوامر و نواهی چهار مرتبه دارد:

    1-                   مرتبه اقتضاء: سنجیدن مصالح و مفاسد.

    2-                   مرتبه انشاء گفتن

    3-                   مرتبه فعلیت: دادن به دست اجراء

    4-                   مرتبه تنجز: که عقل می‌گوید این حکم برایت هست یا نیست.

    بعد به مرحوم آخوند گفتند آقا مقام اقتضاء را کنار بگذار، آنکه از مراتب امر نیست. مرتبه تنجّز را هم کنار بگذار زیرا آن مربوط به شرع نیست آنکه مربوط به شرع است دو چیز است: یکی می‌گوید بکن، یکی هم می‌دهد دست اجرا که من بفهم باید این کار را بکنم.

    پس اوامر و نواهی دو مرتبه دارند. اما این مقام اقتضا مسلم است از نظر شیعه و از نظر معتزلی این که کلیه اومر و نواهی بدون مصلحت و مفسده نمی‌شود اصلاً افعال ما تا یک زمینه سنجی نکنیم از ما تصور و تصدیق سر نمی‌زند. باید ببینیم آمدن مباحث مصلحت دارد، آنهم مصلحت ملزمه آن وقت مصلحت ساعت هشت صبح تصور می‌کنم آمدن را تصدیق می‌کنم شوق موکد را پیدا می‌کنم اراده  می‌کنم، مرا را می‌آندازد به اینها می‌گوییم مصالح و مفاسد نفس الامری. مثلاً می‌بینید که غیبت کردن بد است و موجب آبروریزی  مرم است خیلی زشت است وقتی می‌بیند بد است؛ این اقتضا سنجی که می‌کند تصور و تصدیق و شوق و اراده و طلب یک چیز دیگر داریم و آن مصالح و مفاسد نفس الامری است و در پروردگار عالم هم این است که «اذا اراد الله» همان مصالح و مفاسد نفس الامری است دیگر اگر اشعری این را گفته بود حرف خوبی بود که بگوید ماورای اراده، یک چیز دیگر داریم بنام طلب نفسی، طلب حقیقی یعنی مصالح و مفاسد نفس الامری حالا چون که اشعری آدم بیخودی است گفتم حتی این که «مصالح و مفاسد نفس الامری» نداریم عقیده اشعری است و الا حرفش را درست بکنیم و بگوییم که ما، ماورای اراده  یک چیز دیگر هم داریم بنام طلب خواستن یعنی آن مصالح و مفاسد نفس الامری که آن خواستن در عمق جان انسان است به قول اینها در سقع نفس است و آن موجب می‌شود انسان اراده  طلب کند. این را می‌گوییم و این غیر از حرف اشعری است؛ غیر از حرف معتزلی است که با هم متحدند یا نه؛ غیر از حرف مرحوم آخوند است که اینها مترادفند و ظاهراً باید هم گفت، مخصوصا کسی که به مصالح و مفاسد نفس الامری قائل است.

    یک چیز دیگری که به شما عرض کنم و اینهم چیز خیلی خوبی است در بحثهای بعدی هم بدرد می‌خورد این است که در فلسفه و منطق مشهور است که تصور و تصدیق و شوق و اراده یکی بیشتر نیست و اینکه یک مرتبه‌ای‌ از همان اراده ، تصور است، یک مرتبه قویترش تصدیق است یک مرتبه قویترش شوق موکد است و یک مرتبه بالای بالا اراده  است. این مشهور است در میان فلاسفه.بعضی مثل صدرالمتألهین هر کدام را علت برای یکدیگر گرفتند. مرتبه درست نکردند ؛ گفته‌اند‌ آن تصور علت برای تصدیق ؛ تصدیق علت است برای شوق،شوق علت است برای اراده  اراده علت از برای فعل که اینجا اگر آن نفس الامری را که من گفته‌ام‌ بپسندید باید بگویید علت العلل. آن مقام اقتضاء.

    اما استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) یک چیزی بهتر از همه اینها دارند و چیز خیلی خوبی است و آن این است که ما خلیفه هستیم و ما خالق کل شیء هستیم همین طور که پروردگار عالم خلق می‌کند ما هم خلق می‌کنیم لذا تصور می‌کنیم، این ابداع نفس، علتش نفس است ثم برای آن تصور زمینه پیدا می‌شود. ابداع می‌کنیم خلق می‌کنیم تصدیق را خلق می‌کنیم شوق را خلق می‌کنیم اراده  را خلق می‌کنیم فعل را هیچکدام اینها علت برای یکدیگر نیست، همه اینها غیر از آن مصالح و مفاسد نفس الامری، از ابداعات نفس است نفس ما خالق است چنانچه وجود ذهنی را خلق نمی‌کند.

    به قول ایشان فرق ما و خدا این است که آن وجود خارجی را خلق می‌کند ما وجود ذهنی را خلق می‌کنیم مثل هم است الا اینکه چون وجود ما ضعیف است و چون وجود خدا قوی است .موجود او قویست کار از‌ام‌ می‌آید مثل ما را خلق کرده کار از ما می‌آید اما من الان می‌توانم شما را توی ذهنم خلق کنم ولی هیچ کاری ازش نمی‌آید و ایشان می‌فرمودند: کسانی که به یک مقام بالایی رسیدند مثل حضرت موسی می‌تواند در خارج اژدها خلق کند مثل اولیاء الله می‌توانند آنچه می‌خواهند در خارج ابداع کنند برای خاطر این که وجودشان قوی شده، وقتی وجودشان قوی است موجودشان کار ازش برمی‌اید‌ آن وقت این حرف من را بپسندید حرفهای مرحوم آخوند که تسلسل و دور درباره اراده  درست می‌کند سالبه به انتفاء موضوع می‌شود ایشان اراده  را وابسته به اراده  دیگر، آن اراده خدا را وقتی اراده خدا شد، جبر است اگر هم گفتی نه یک اراده  دیگر، آن اراده  دیگر تسلسل است حرف حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) همه حرفهای مرحوم آخوند را با این جمله سالبه به انتفاء موضوع می‌کند که از ابداعات نفس است. احتیاج به اراده  می‌کند و نفس ماست فعل بجا می‌آورد به قول حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) کل همه اینها از ابداعات نفس است نه کل واحد علت است برای یکدیگر. دیگر در مورد بحث طلب و اراده  صحبت نمی‌کنیم.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] - جهت آشنایی بیشتر با شخصیت فتاده رجوع کنید به کتاب «تفسیر و مفسران» جلد اول صفحه 375. نوشته محمدهادی معرفت .م

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365