جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: استعمال لفظ در اکثر از معنا(2)
    موضوع درس:
    شماره درس: 25
    تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۱/۱۵

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    در استعمال لفظ در اکثر از معنا بعضی گفته اند: محال است؛ نظیر مرحوم آخوند در کفایه مرحوم نائینی، نظیر استاد بزرگوار ما آقای بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) و خیلی از شاگردهای مرحوم آخوند گفته‌اند‌: استعمال شیء در اکثر از معنا محال است.

    به قول مرحوم آخوند ممکن نیست مگر برای آدمهای لوچ، «هُوْ» صحیح  ادبی کرده‌اند‌، بعضی هم فرموده‌اند‌ ممکن است اما مجاز است، مثل صاحب معالم. بعضی هم فرموده‌اند‌: «جایز است اما خلاف وضع است خلاف واضع است» در حالی که مجازی هم نیست اما خلاف وضع و واضع است. نظیر مرحوم صاحب قوانین بعضی ها صد در صد در مقابل مرحوم آخوند فرموده‌اند‌ که نه این که جایز است بلکه بعضی اوقات مستحسن هم هست مخصوصا در شعرها و ذوقیات و در معماها، در آنجا که بخواهد یک کلام هزلی بگوییم بالاخره در ذوقیات.گفته که نه ممکن است بلکه بسیار هم مستحسن است که من درصد هستم این اشعار را پیدا کنم نشده می‌گویند مرحوم آشیخ محمد تقی مسجد شاهی در وقتی که نتوانستند مرحوم آخوند را قانع بکنند که کار خوبی است، یک چهل، پنجاه تا شعر، ایشان گفته که در همه این اشعار استعمال شیء در اکثر از معنا است و این را برای مرحوم آخوند فرستاده اند، این قضیه مشهور است که این عالم باذوق اصفهانی با استاد خودش مرحوم آخوند اینجوری رفتار کرده است. این اقوالی که در مساله هست، راجع به حرف مرحوم صاحب معالم و حرف صاحب قوانین دیروز صحبت کردیم و دو سه تا ایراد به صاحب معالم و حرف مرحوم صاحب قوانین داشتیم و بالاخره گفتیم که مجازی نیست و بر فرض هم خلاف وضع و واضع باشد که نیست. اشکال ادبی ندارد، اشکال فلسفی ندارد این راجع به حرف صاحب معالم و صاحب قوانین و بنا شد امروز راجع به حرف مرحوم آخوند و شاگردهایشان صحبت بکنیم.

    مرحوم آخوند می‌فرمایند: استعمال شیء در اکثر از معنا محال است. چرا؟ برای خاطر این که جمع بین لحاظین است، جمع بین لحاظین محال است  پس استعمال شیء در اکثر از معنا محال است. جمع بین لحاظین یعنی چه؟ دو سه تا تقریب در همین کفایه برایش شده، یک تقریبی که خیلی ساده است، می‌فرمایند که این لفظ، (ث لفظ حسن) وضع شده برای جثه خارجی، خُب،  وقتی من بخواهم لحاظ بکنم معنا را بواسطه لفظ باید این لفظ را آلت قرار بدهم برای رسیدن به آن معنا یعنی «ح، س، ن» را بگویم، این را لحاظ بکنم برای خاطر این که معنا را بیاورم توی ذهن شما، خُب،  اگر لفظ را گفتم و از او اراده  کردم حسن اسمی را خُب،  درست بوده، به این معنا که یک حالت برای معنا، یک چیز که معنا را توی ذهن شما بیاورد من آورده‌ام‌  «ح، س، ن» و آن جثه خارجی توی ذهن شما آمده و اما اگر بخواهم بواسطه این لحاظ بواسطه آن  «ح، س، ن» دو تا معنا بیاورم در ذهن شما من این  «ح، س، ن» را دو آلت قرار دادم در حالی که یکی است دو شده، در حالی که دو است یک شده. برای خاطر این که می‌خواهد یک  «ح، س، ن» هم آن معنا وصفی را، هم آن معنا اسمی را توی ذهن شما بیاورد و می‌خواهد با یک آلت دو معنا توی ذهن مخاطب بیاید. در حالی که آلت برای معنا است برای آن باشد در حالی که می‌خواهید برای آن معنا آلت و نشانه باشد برای این باشد، یک می‌شود دو، دو می‌شود یک .

    این یک تقریبی که مرحوم آخوند کرده‌اند‌ و گفته‌اند‌ که جمع بین لحاظین است یعنی جمع کردیم بین اینکه لفظ را هم آلت برای آن معنا و هم آلت برای آن معنا قرار بدهیم. تقریب دومی که مرحوم آخوند کرده‌اند‌ و روی این تقریب خیلی پافشاری دارند و شاید تقریب اول هم مقدمه باشد برای تقریب دوم می‌فرمایند که لفظ در معنا فانی است، وقتی واضع لفظ را برای معنا وضع  می‌کند این فانی می‌شود در معنا، گویا معنا است. از همین جهت هم به قول ایشان وقتی که  می‌گوییم حسن، آنکه توی ذهن می‌آید آن جثه خارجی است و اصلاً توجه به لفظ ندارد، چه گوینده، چه شنونده، از همین جهت به قول مرحوم آخوند قبح معنا یا حسن معنا به لفظ سرایت می‌کند. مثلاً شما تصور کنید گل را، (این معنا را ) خُب،  یک نشاطی برای شما پیدا می‌شود، می‌گوید این معنا است لفظ گل را هم بگویند این نشاط پیدا می‌شود. این حسن معنا به لفظ سرایت می‌کند لفظ می‌شود حَسَن، حالا همین گل را لامش را بردارید «ه» جایش بگذارید؛ می‌گوید که معنا سرایت به لفظ می‌کند و وقتی که معنا را تصور می‌کنی حال اشمئزاز پیدا می‌کنی. وقتی هم که لفظ را می‌گویند حال اشمئزاز پیدا می‌کنی. مرحوم آخوند می‌فرماید همه الفاظ و معانی اینجوری است. چون در معنا فانی است؛ گویا معناست. پس بنابراین حسن و قبح معانی روی الفاظ هم می‌آید درحالی که لفظ مرکت است از حروفات و چیزی که مرکب از حروفات، خود حروفات نه حسن دارد نه قبح دارد. مرکبش هم باید چنین باشد اما تمام الفاظ یک حسن و قبحی پیدا می‌کند به واسطه معنا. شما گاهی الفاظ خوبی را بکار می‌برید یعنی الفاظی که معانی خوب دارد بکار می‌برید جلسه را خوب می‌توانید بگردانید، مردم از الفاظ شما لذت می‌برند چون که معانی که برای الفاظ است یک معانی خوبی است اما گاهی هم شما را بی ادب حساب می‌کنند اشتئزاز از کلمات شما پیدا می‌کنند برای خاطر این که یک معانی قبیحی را در مجلس یا روی منبر می‌گویید. حسن معانی، قبح معانی سرایت می‌کند به الفاظ، لذا معلوم می‌شود که الفاظ فانی در معنا است، معنا گویا لفظ است، لفظ گویا معنا است.

    می فرمایند پس بنابراین لفظ فانی در معنا است. وقتی فانی در معنا شد اگر از یک لفظ یک معنا اراده  کنید فبها المراد و اما اگر از لفظ دو تا معنا اراده  بکنید این برمی‌گردد به این که ازیک، دو معنا کرده انیداز دو ،یک معنا کرده‌اید‌ برای خاطر این که لفظ یعنی یک معنا، و شما از لفظ که دو تا معنا اراده  بکنید در حقیقت یک، گفته‌اید‌ دو را کرده‌اید‌، دو اراده  کرده‌اید‌ یک گفته‌اید‌. می‌شود یک تناقض حسابی ؛ به قول ایشان جمع بین لحاظین. اینهم تقریب دوم.

    تقریب سوم که باز در کفایه آمده(همه‌اش‌ البته با اشاره) مثال می‌زند به وجه و ذی وجه می‌فرماید که: یک دفعه توی آئینه نگاه می‌کنی خُب،  وقتی توی آئینه نگاه کردی صورت ذهنی می‌آید و اما بخوهی توی آئینه هم عکس را ببینید هم خود آئینه، که آیا این آئینه سنگی است یا شیشه ای، این آئینه درست می‌نمایاند یانه، می‌گویند نمی‌شود. برای خاطر این که توی آئینه نگاه کردیم یا باید خود آئینه را ببینیم یا باید عکس در آئینه را و به قول مقرِّرها می‌گویند که بعضی اوقات انسان ده دقیقه توی آئینه نگاه می‌کند سر و صورت خودش را مرتب می‌کند اما اگر بپرسند که این آئینه سنگی بود یا شیشه ای؟ نمی‌داند اماگاهی برعکسش است می‌رود در مغازه آئینه بخرد هفت هشت ده دقیقه توی آئینه نگاه می‌کند ؛ بعد به آن می‌گویند که یک قی گوشه چشمت بود، تو ده دقیقه توی آئینه نگاه کردی چرا این قی را ندیدی؟ می‌گوید: من آئینه می‌خریدم، آئینه می‌دیدم، نه عکسم را. وجه فانی در ذی الوجه است، عکس فانی در آئینه است و این بخواهد هم آئینه ببیند هم عکس را جمع بین لحاظین است این محال است.

    اینهم تقریب سومی که مرحوم آخوند کرده‌اند‌ که مرحوم آخوند چیز دیگری در نظر مبارکشان بوده و ایشان خُب،  می‌دانید اهل فلسفه و عرفان هستند درفلسفه یک وحدت وجودی داریک که هر کسی جوری معنا کرده؛ آن فناء بعد از پیمودن آن هفت را که به مقام فنا می‌رسد آن فنای در عرفان را آورده‌اند‌ (اسمش را نیاورده اند، خودش را آورده اند) در اصول و گفته‌اند‌: استعمال شیء در اکثر از معنا است. این خلاصۀ حرف است.

    خب، ایراد اولی که به مرحوم آخوند وارد است (به قول آشیخ محمدرضا مسجد شاهی) اقوی دلی شیء وقوش شیء است. خُب،  من می‌بینم می‌شود می‌شود که یک کسی بچه ،دوش مادرش است بگوید حسنم را بده از او را بکند هم حسن وصفی را هم حسن اسمی را به عبارت دیگر

     بگوید این حسنی که زیباست یا این زیبایی که اسمش حسن است بده به من، خُب،  این می‌شود دیگر توی ذوقیات فراوان است که استعمال می‌کند لفظ را در اکثر از معنا.

    مخصوصا به قول اینها، شعرا هر چه بیشتر بتوانند دروغ بگویند دروغهایشان هم خیلی بالا باشد شعرشان ملیح تر و نمکیتر می‌شود. نمی‌دانم یادتان هست یا نه، ما آنوقتی که سیوطی و مطول و مغنی می‌خواندیم این اشعار را بنا داشتیم حفظ بکنیم (چه کار زشتی!) و آن شبهای مقدس را در آن جوانی صرف آن اشعار می‌کردیم چون که استاد بزرگوار ما روی مغنی نگاه نمی‌کرد و یک صفحه مغنی درس می‌گفت. اشعارش را از حفظ می‌گفت ما هم توی مباحثه می‌خواستیم این کا را بگوییم، می‌کردیم، آنوقت عَزَب و آن شعرهای عجیب و غریب مغنی!

    می رسد به اینجا محبوبه‌اش‌، پیراهنش پاره است یک شعر برایش می‌گوید می‌گوید به این پیراهن پاره‌اش‌ نگاه نکن به ماه نگاه کن که کتان را می‌پوساند این ماه من بواسطه این که ماه و بالاتر از ماه است این لباس کتانش پوسیده است. چه اشعار عجیبی! استعمال شیء در اکثر از معنا و امثال این‌ها. مرحوم آخوند اهل دل هم هست انصافا و نمی‌دانم چه جور شده؟ گفتم می‌گویند مرحوم آشیخ محمدرضا (رضوان الله تعالی علیه) چهل پنجاه تا شعر در اکثر از معنایشان درست کرده برای مرحوم آخوند فرستاده که آقا اینها را چی می‌گویی؟ اقوی دلیل شیء و وقوع شیء است. مشهور است میگویند که شیخ الرئیس با شاگردهایش لب حوض نشسته بود چند تا دلیل اقامه کرد، آب توی این حوض نیست در حالی که حوض پر از آب بود. این شاگردها تویش مانده بودند. بعد شیخ الرئیس دست زد زیر آب، آب را آورد بالا، ریخت روی آب گفت: این حسّ تمام ادله مرا باطل می‌کند. حالا این دو سه تا تقریب مرحوم آخوند هر چه دقیق و با وحدت وجود و با فنای عرفا و با حرفهای خود ایشان اصولی جمعش بکند بالاخره اقوی دلیل شیء بر وقوع شیء است این وقوع شیء را ایشان می‌گوید؟ استعمال شیء در اکثر از معنا جایز است. در محاورات عرفی نیست لذا در قرآن استعمال شیء در اکثر از معنا نمی‌توانید پیدا کنید نیست قرآن الفاظش عام است برای معانی مختلفه اما آن کلی و مصداق است و اما استعمال لفظ دو تا معنا ظاهراً در قرآن نیست من دقت فراوان کردم، از کسی هم نشنیده‌ام‌ که بگوید در قرآن استعمال شیء در اکثر از معنا است. در عرفیات نیست اما در ذوقیات زیاد است.

    قرآن سهل و ممتنع است در حالی که همه از آن چیز می‌فهمند، هفتاد تا معنی بطنی هم دارد، طولی هم دارد یک معنایش این است که برای عموم مردم، یک معنایش برای خواص، یک معنایش برای اولیاء الله یک معنایش برای انبیاء الله، یک معانی مختلف هم رای چهارده معصوم، اما اینها هیچکدام استعمال شیء در اکثر از معنا نیست. بنابراین حرف اولی که به مرحوم آخوند داریم این است که آقا اقوی دلیل شیء وقوع شیء دو سه تا تقریب شما می‌شود باطل، نتوانم هم باطل بکنم، به قول شیخ الرئیس به شاگردهایش گفت که حسن باطلش می‌کند، استعمال باطلش می‌کند و اما آن سه تا دلیل ایشان، یکی این که می‌فرمایند این لفظ چون که عین معناست قبحش سرایت به لفظ می‌کند، پس از این می‌فهمیم که این لفظ است و یک معنا، بیش از یک لفظ و یک معنا اراده  کردم، یکی قبح، یکی حسن، حالا اینجا چی؟ آیا این قبح و حسن هردو سرایت می‌کند یا نه؟ خُب،  آری، پس معلوم است یک نیست، آن از یک باب دیگری است، از باب مشارفت است. مسلماً شما با یک مرجع تقلید مقدس توی دل بُرویی وارد در یک جلسه شوید. یا این که شما با یک مطرب رذلی وارد یک جلسه شوید خُب،  معلوم است قبح او سرایت می‌کند به شما و حسن او سرایت می‌کند به شما، این از باب مشارفت است نه از باب عینیت باشد، چون که لفظ یک نحو مشارفتی با معنا پیدا می‌کند، یک انسی با معنا پیدا می‌کند، آن اُنش و آن مشارفت، آن رفیق، حسنش را می‌دهد به لفظ، قبحش را هم می‌دهد به ظ، مثل همین مثالی که می‌زنم لذا در روایات هم زیاد داریم ببین باکی می‌نشینی، رفیقت کیست؟ برای خاطر این که حسن رفیق و قبح به تو سرایت می‌کند. حالا این سرایت می‌کند یکی از راه تربیت، یکی از راه مردم. وقتی مردم ببینند ما با لاابالی رفت و آمد داریم یا این که مرد ببینند مقدسها اطراف ما هستند. این نماز جماعت ها خُب،  بعضی عموم مردم هستند بعضی اوقات خُب،  راستی صف اول و دوم، خواصند .همان خواص، مردم را جذب می‌کنند. این راجع به آن قبح و حسن معنا. راجع به آن آئینه هم،خب معمولا همین است وقتی انسان آئینه ببیند نمی‌تواند صورت ببیند، صورت ببیند نمی‌تواند آئینه ببیند یعنی غافل است اما اگر توجه به دو تا پیدا کرد می‌تواند یا نه. می‌رود آئینه بخرد صورتش را هم می‌بیند. بدون این که به آئینه فروش بگوید هم صورتش را می‌بیند هم به شیشه بودن یا سنگی بودن آئینه هم توجه می‌کند، شفاف بودن و عدم شفاف بودنش را هم می‌بیند. توجه به دو کار توجه به دو معنا مسلماً می‌شود و این که مرحوم آخوند می‌گویند نمی‌شود. ما می‌گوییم نه در همان لحظه‌ای‌ که دارد آئینه می‌بیند، در همان لحظه دارد صورت می‌بیند، بله آن جاهایی که می‌گویید نه، این غفلت است اگر غفلت است از صورت داشته باشد، آئینه می‌بیند نه صورت، اگر غفلت از آئینه داشته باشد صورت می‌بیند نه آئینه، ولی اگر توجه به هر دو باشد، غفلت را رفع بکند در آن واحد ،هم می‌تواند آئینه ببیند، هم می‌تواند صورت ببیند. این حرف دوم.

    اما آن معنای فنا، معنای فنا یک دفعه بعضی از این صوفی ها می‌گویند خُب، ، معنایش این است که می‌گویند اگر یک قندی بریزید توی چای، به هم بزنید می‌شود چای؛ اگر یک قطره بیفتدتوی دریا خودیتش را از دست می‌دهد می‌شود دریا به این گفته‌اند‌ وحدت وجود که به قول مرحوم آملی(رضوان الله تعالی علیه) در حاشیه بر منظومه می‌فرماید :«جهله صوفیه» بعضی از این عوام احمق کن ها. عوام فریبها خُب،  می‌گوید که من «لیس فی جببی سوی الله» «سبحانی سبحانی ما أعظم و شأنی» بهش می‌گویند اینها چیست که می‌گویی؟ می‌گوید من مثل آن قطره در دریا خودیتم را از دست داده‌ام‌ شده‌ام‌ خدا، خُب،  یک دفعه این معلوم است، این اصلش دروغ است و ما نه چنین وحدت وجودی توی فلسفه داریم ،نه چنین فنایی در عرفان؛ و این را ما بخواهیم بیاوریمش اینجا و بخواهیم وحدت وجود درست بکنیم [خب معلوم است که درست نیست اما وجهی که می‌توانیم درست بکنیم این است که] انسان گاهی هیچ کس و هیچ چیز دیگری در نظرش نیست جزء خدا. به این می‌گوییم توحید افعالی، خیلی خوب است، بعضی ها دارند، که تمام توجه خدا، خود را در محضر خدا می‌بیند و دیگر در آن وقتی که در محضر خداست ازهمه چیز غافل است. این یک نحو وحدت وجود است که این عالم را «کسراب بقیعه یحسبه الظمآن ماء»[1]می داند اصلاً وجودی نمی‌بیند جزء وجود خدا«به عالم بنگرم عالم تو بینم» اگر این باشد خُب،  این حرف اصلش درست است در باب عرفان درست است در باب فلسفه درست است اما همان جا ممکن است که در حالی که مو.حد است مشرک هم باشد در حالی که توجه به خدا دارد، به خودش هم توجه داشته باشد، می‌شود که؟ به قول قرآن در سوره یوسف می‌فرماید: «و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون»[2] توحید افعالی خیلی کم است حتی آن وقت هم که برای پیغمبر اکرم است پیغمبر اکرم هم می‌فرماید: انه لیغان علی قلبی فاستغفرالله فی الیوم سبعین مره»[3]گاهی هم به عایشه می‌گوید: «کَلِّمینی یا حمیرا»[4]و تا آخر خُب،  اینها همه پایین آمدن از آن مقام است به مقام مادیت. استغفارش را هم هفتاد مرتبه می‌کند.

     حالا حرف مرحوم آخوند، آن معانی دقیق آمدن اینجا، خیلی خُب،  بفرمایید غالباً بلکه محاورات همه اینجور است؛ لفظ فانی در معنا ع فانی در لفظ اما گاهی می‌خواهم استعمال شیء در اکثر از معنا بکنم مثل همان موحدی که گاهی مشرک می‌شود و مثل همان فانی در ذات خدا، که گاهی هم متوجه به این عالم ماده می‌شود. آنجا جایز است اینجا هم جایز است، اینجا بیشتر جایز است، آنجا، پیش اهل دل کمتر جایز است؛ ولی بالاخره هست حتی برای چهارده معصوم. لذا دیگران این سه اشکالی که مرحوم آخوند کرده‌اند‌ این سه تقریب اشکال فراوان دارد. بنابراین ما تبعاً لاستاد بزرگوارمان حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و بسیاری از بزرگان، من جمله صاحب وقایه مرحوم آشیخ محمد تقی مسجد شاهی می‌گوییم: استعمال شیء در اکثر از معنا در ذوقیات جایز است فراوان هم هست بله در محاورات عرفیه استعمال شیء در اکثر از معنا نیست، مگر یک غرض دیگری پیدا شود.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] - همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می‌پندارد اما هنگامی که به سراغ آن می‌آید چیزی نمی‌یابد و خدا را نزد آن می‌یابد که حساب او را به طور کامل می‌دهد» قرآن کریم استعمال 24 ی 39 (ترجمه آیت الله ناصری مکارم شیرازی)

    [2] - استعمال 12 ی 6. 1 .

    [3] - بحار حالا 60 اصلاً 183 (چاپ بیروت).

    [4] - جامع السعادات حجت 2 اصلاً 11 به نقل پاورقی معراج السعاده اصلاً 317.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365