جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: چه شد مردم مخالفت با پيامبران كردند؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 67
    تاريخ درس: ۱۳۷۶/۱۲/۶

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما درباره اين بود كه همه انبياء معجزه داشتند معجزه‏اى كه حجت بر ديگران تمام مى‏شد به قول قرآن بينات معجزه‏اى كه قابل شبهه، قابل خدشه قابل شك نبود امّا همه انبياء هم موفق نبودند سر آن طور كه مى‏خواستند و اگر موفق بودند الان پرچم اسلام روى كره زمين بر افراشته مى‏شد افراشته بود موفق نبودند نشد نمى‏گذاشتند «و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون» هر پيامبرى فرستاديم مترفين در مقابلش گفتند ما تو را قبول نداريم كار شكنى كردند سنگ اندازى كردند در حالى كه معجزه تمام بود حضرت موسى مى‏فرمود «لم توذوننى و قد تعلمون انى رسول اللّه‏» مى‏دانيد من رسول اللّه‏ هستم چرا اذيت مى‏كنيد «لم توذوننى و قد تعلمون انى رسول اللّه‏» و آن طورى كه مى‏خواستند نشد نه نشد كار شكنى‏ها به اندازه‏اى بود كه 13 سال پيغمبر اكرم اصلاً نشد. اگر زمينه درست نشده بود براى مدينه، مكه اصلاً نشد 13 سال مصيبتهاى كمر شكن مكه تحمل شد بيش از چهل نفر مريد پيدا نشد حضرت نوح «لبث فى قومه الف سنه الا خمسين عاما» هزار سال كه در روايات مى‏خوانيم 1400 سال عمر داشتند هزار سال «لبث فى قومه الف سنه الا خمسين عاما» و هزار و چهارصد سال عمرش بوده است نمى‏دانم 1200 سال تبليغش بوده است حالا تا اين اندازه كه قرآن مى‏گويد 1000 سال، نشد نگذاشتند همه اين حرفها چرا يعنى در حاليكه معجزه بود آن هم معجزه‏اى كه قابل شبهه نبود قابل شك نبود ولى نشد نگذاشتند حضرت ولى عصر هم كه مى‏آيد آن هم با معجزه با خرق عادت مسلط بر اين جهان مى‏شود اين جور نيست كه آن را هم بگذارند نه نمى‏گذارند آن با خرق عادت است خواست خدا معجزه اصلاً سر تا پا از همان وقتى كه حضرت ولى عصر نور مبارك در دل مادر آمد تا وقتى كه از دنيا مى‏رود اين همه‏اش خرق عادت است حملش، وضع حملش زندگى‏اش عمرش و بالاخره ظهورش پيامبرها از زمان حضرت آدم تا زمان حضرت خاتم اينها همه مانع داشتند امّا مانعش هم اين نبود كه ندانسته مانع ايجاد مى‏كردند مى‏دانستند حق است پا روى حق مى‏گذاشتند مى‏دانستند يك واقعيت است يك واقعيت است پرده روى واقعيت مى‏انداختند چرا؟ چه جور مى‏شود يك انسان واقع خراب كن باشد چه جور مى‏شود يك عاقل زير بار حق نرود يعنى كارهاى ديوانه‏ها را بكنند چه جور مى‏شود قرآن شريف مى‏فرمايد كه «افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» هر پيامبرى كه آمد اينها يك دسته شان را كشتند يك دسته شان هم كه نكشتند تكذيبشان كردند بدتر از كشتن زجر كششان كردند زير بار حقشان نرفتند كه اين آيه هم تكرار شده است در سوره بقره «كلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» هر پيامبرى «افكلما جاءكم رسول ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون» در مقابل پيامبرها استكبرتم آن وقت كه استكبرتم زير بار نمى‏رفتند «فريقا كذبتم و فريقا تقتلون» يك دسته شان كه خيلى بى حيا بودند مى‏كشتند پيامبرها را آنهايى كه اين قدر قساوت نداشتند تكذيب مى‏كردند بدتر از كشتن. به عقيده من اين سؤال است كه قرآن اين را مثل اينكه مرتب مى‏فرمايد مى‏خواهد اين را بفهماند كه اين جورى است از زمان حضرت آدم تا به حال تا روز قيامت هم همين جورها است نمى‏دانم آن صلح كل حضرت ولى عصر بيايند چه جورى باشد مى‏دانيم پرچم اسلام روى كره زمين برافراشته مى‏شود و عدالت اسلام را مى‏گيرد اما نمى‏دانم معاندين اينها هستند گمان نكنم كه نباشد مسلم هستند ولى حالا تا الان از زمان حضرت آدم تا الان چنين بوده است. چرا؟ اين دو تا آيه‏اى كه خواندم جواب را مى‏دهد يكى مى‏فرمايد «صفت رذيله، نفسيت، تكبر» «افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم» يعنى وقتى كه تكبر بر كسى حكمفرما باشد نفسيت بر كسى حكمفرما باشد اين كور مى‏كند كر مى‏كند نفهم مى‏كند لجوج مى‏كند در صدد اين است كه حق كسى را پايمال كند دانسته و اين را قرآن پا فشارى دارد حالا ولو اينكه مقدس هم باشد خيلى امّا بالاخره خوارج نهروان مى‏شود ولو اينكه عالم هم باشد بالا بلعم باعور مى‏شود. اينها را همه‏اش را قرآن دارد «مثل الذين حملوا التوارة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا» راجع به آن كسى كه مقدس است كه راستى مقدس امّا خوارج نهروان «مثلهم كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» راجع به علما. امّا استكبرتم حالا اين تكبر هم مى‏دانيد از باب مثال است معمولاً منيتها، نفسيها، تكبر جلو مى‏گيرد و الا حسادت هم مثل همان است لجاجت هم مثل همان است خدا نكند آدم لج كند بعضى اوقات ديديد زن لج مى‏كند حاضر است برود چهار تا بچه‏اش را فدا كند فداى حاجتش بسيار ديدند و شنيدند اين كه جهنم را حاضر است برود النار و لاالعاد اين را زياد ديديد و علاوه بر قرآن تجربه هم هست نه تاريخ هم هست تاريخ هم هست كه اگر خدايى نكرده كسى رياست طلب پول دوست نفسيت، يك صفت رذيله‏اى رسوخ بكند نمى‏گذارد اين به جايى برسد حتما نمى‏شود «يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى اللّه‏ بقلب سليم» تا اين دل پاك نباشد نمى‏شود بهشتى بشود نمى‏گذارد آن صفت رذيله اين حق ياب اين حق جو بشود و يك چيز ديگر هم اين دو آيه دارد هوى و هوس روى هوى و هوس اين دو آيه بيشتر پافشارى دارد «افكما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم» «كلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم» يعنى پيامبرها كه مى‏آمدند با هوى و هوس اينها نمى‏خواند اينها تجمل گرايى مى‏خواستند پيامبرها نداشتند اينها گناه مى‏خواستند پيامبرها نداشتند اينها شهوترانى مى‏كردند پيامبرها ممانعت مى‏كردند بالاخره «لا تهوى انفسكم» پيامبرها با هوى و هوسشان نمى‏ساختند چون با هوى و هوسشان پيامبرها نمى‏ساختند «فريقا كذبتم و فريقا يقتلون» «فريقا كذبوا و فريقا تقتلون» روى اينها بايد خيلى فكر كرد انصافا لذا قرآن اين دو چيز را دارد كه حالا چيزهاى ديگر دارد من جمله فسق و فجور كه اينها را بعد درباره‏اش صحبت مى‏كنيم امّا آنكه الان مى‏خواهم عرض بكنم همين صفت رذيله است و وقتى كه تاريخ را مطالعه بكنيم قرآن را آياتش را مطالعه بكنيم از اول تا آخر شايد هر صفحه‏اى از قرآن اين را تذكر مى‏دهد. خيال نمى‏كنم صفحه‏اى از قرآن پيدا كنيد جواب اين سؤال را ندهد چرا پيامبرها موفق نبودند صفحه‏اى نيست كه جواب اين را ندهد جواب همين است مرگ بر صفت رذيله، مرگ بر نفسيتها، بر لجاجتها، بر عصبيّتها، بر حسادتها، بر تكبر، بر بخل، بر پول پرستى، بر رياست‏طلبى و اينها كه هر كدامشان كه باشد هر كدامشان آدم را جهنمى مى‏كند اگر حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏گويند آيه‏اى نداريم در قرآن كه رنگ اخلاقى نداشته باشد با اين عرضى كه من مى‏كنم فرمايش حضرت امام درست مى‏شود يعنى قرآن شريف اين هفت هزار آيه نصفش تاريخ است همه‏اش رنگ اخلاقى دارد آن هم كه تاريخ نيست توحيد است معارف است معاد است معمولاً رنگ اخلاقى دارد امّا حضرت امام مى‏فرمودند با يك عينك ديگرى كه برويد در قرآن اصلاً آيه‏اى پيدا نمى‏كنيم كه رنگ اخلاقى نداشته باشد لذا قرآن در حالى كه همه چيز دارد «لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين» امّا يعنى كتاب اخلاق و اين كتاب اخلاق جواب اين سؤال را خوب به ما مى‏دهد به ما مى‏گويد اگر صفت رذيله باشد «افرأيت من اتخذ الهه هويه و اضله اللّه‏ على علم» دانسته گمراه مى‏شوند با بينه گمراه مى‏شود بسيار كم است كه اتمام حجت نشود بشود جاهل مقصر و گمراه بشود كم است كه بشود جاهل قاصر معمولاً «اضله اللّه‏ على علم» است مى‏داند رسول اللّه‏ است امّا نه تكذيب مى‏كند بلكه اذيت مى‏كند جلوى كار را مى‏گيرد حسابى مى‏گيرد و شما مى‏دانيد كه 13 سال در مدينه پيغمبر اكرم همان روز اول مى‏گفت كه مردم بيائيد مثل اين قرآن  بياوريد، قرآن نه قرآن من هم پيغمبر نه پيغمبر نمى‏شد نمى‏آوردند نه سبعه معلقشان را مى‏رفتند از روى خجالت مى‏دزديدند مى‏بردند مى‏ديدند كه شمع در مقابل خورشيد است ولى همين‏ها در حالى كه سبعه معلقشان را مى‏بردند همين‏ها كه نصف شب مى‏آمدند تا صبح گوش مى‏دادند به قرآن امّا روزش پيغمبر اكرم را سنگ مى‏زدند پيغمبر اكرم به جلو آنها به دنبال پيغمبر سنگ بر سر پيغمبر مى‏زدند مى‏دانستند پيغمبر است مى‏دانستند پس چرا؟ همان روزهاى اول بر آن چه سيره، سيره ابن هشام مى‏نويسد حضرت ابو طالب را خواستند اين پسر برازنده تو همه چيز ما را به مخاطره انداخته است رياست ما را استفاده ما را و بالاخره همه چيز ما و ما حاضر هستيم به اين پسر برادرت بگو ما حاضر هستيم بهترين زنها را به شما بدهيم بهترين رياستها را به شما بدهيم بهترين تمكن‏هاى مالى را به شما بدهيم دست بردار ديگركه حضرت ابى طالب پيغمبر را خواستند و به پيغمبر اكرم گفتند اينها اين طور مى‏گويند پيغمبر اكرم هم جوابشان را دادند كه اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند دست بر نمى‏دارم اگر مى‏خواهيد رستگار بشويد با هم آشتى بشويم بگوييد «لا اله الا اللّه‏» حالا حرفى نيست كه آقا داد و فرياد ندارد بنشينيد مثل قرآن بياوريد تمام مى‏شود شمايى كه مى‏خواهيد بهترين رياستها بهترين زنها بهترين تمكن‏ها را به پيغمبر بدهيد اشكال ندارد شما عرب فصيح هستيد شما بازار عكاظ داريد سال به سال در آن بازار عكاظ كارتان در آن بازار فروش فصاحت و بلاغت است در آن بازار عكاظ يك سمينار بگيريد عليه قرآن يك سوره بياوريد قرآن مى‏گويد «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» مى‏دانيد تكرار شده در قرآن اين قدر هم طنطراق تحريك لجاجت آنها تحريك عواطف ولى بالاخره نشد اينكه نشد ديدند كه پيغمبر اكرم را با پول نمى‏شود گول زد پيغمبر اكرم را با رياست و زن كه نمى‏شود گول زد ديگر چه چيز باقى مانده است «لم توذوننى و قد تعلمون انى رسول اللّه‏» با كتك با هو بازى با زجر بچه‏ها را كار مى‏كردند كه پيغمبر را سنگش بزنند با تحريم اقتصادى، سه سال در شعب ابى طالب آنهايى كه در شعيب ابو طالب بودند خويش و قوم و خويش اينها بودند خويش و قومهاى نزديك كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه به معاويه مى‏نويسد روزها از گرما، شبها از سرما داد اين زنها اين بچه‏ها بلند بود، بچه‏هاى ما از گرسنگى مى‏مردند، زنهاى ما پوست گذاشتند تحريم اقتصادى براى چه؟ تحريم اقتصادى لازم نبود بنشينيد مثل قرآن بياوريد نياوردند نمى‏توانيد زير بار برو بگو مسلمان هستم. نمى‏شدند. مرگ بر لجاجت مرگ بر صفت رذيله مرگ بر حسادت خدا نكند آدم حسود باشد مگر مى‏شود زير بار برود نمى‏گذارد مى‏دانستند حق است مى‏دانستند درست است مى‏دانستند پيغمبر است مى‏داند معجزه است نمى‏شود ديگر بله يك دفعه مى‏گفتند شدنش به اين است وليد ابن مغيره وقتى قرآن از پيغمبر شنيد اين طور كه تاريخ نويسان مفسرين من جمله مرحوم طبرسى مى‏نويسد بلند شد خيلى ناراحت در دهان پيغمبر را گرفت گفت تو به رحمى كه بين من و تو است ديگر نخوان متلاطم شدم احمق متلاطم شدى بگو لا اله الااللّه‏ آمد نشست تو هم پياله هايش همان فصحا همان عقلاء گفت كه «ان له لحلاوه» فصحا مى‏گويند مثل اين كلام بعد از نهج البلاغه نيامده است «ان له لحلاوه ان له لطراوة ان اعلاه و لمثمر و ان اسفله لمغزق و انه يعلو و لا يعلى عليه» خوب بگو لا اله الا اللّه‏ هيچ كدام نگفتند بلند شد رفت خانه اين هم پياله‏ها گفتند چه كار بكنيم اين نكند برود اگر برود خراب مى‏شود وليد ابن مغيره مسلمان بشود خراب مى‏شود خيلى كار ما بد مى‏شود ابى جهل گفت من درست مى‏كنم آمد يك تحريك عاطفه‏اش را كرد خيلى غصه مند روى ترش آمد نشست. گفت كه چه اتفاقى افتاده است گفت مردم مى‏گويند اين مى‏خواهد مسلمان بشود پول بگيرد اين خرفت شده است گفت بلند شو برو ببينم بلند شدند آمدند پيش هم پياله‏ها يعنى فصحا عقلاء هفت هشت ده نفر نشست گفت كه چه كار بكنيم اين پيغمبر را يك تهمت به ايشان بزنيم از ميدان هم بيرونش كنيم. چرا نمى‏گويد چه بكنيم بياييم همه مان مسلمان بشويم درست بشود اگر همه با هم مسلمان مى‏شدند اتفاقى مى‏افتاد همه مسلمان بشويم ديگر، اين را نمى‏گويد مى‏گويد چه كار بكنيم يك تهمت بزنيم بگيرد مى‏گويد از صحنه بيرونش كنيم گفت مى‏توانيم بگوييم كه مجنون است همه گفتند اللهم لا چه جور مى‏شود يك كسى را كه چهل سال به عقل به كياست و درايت در ميان ما زندگى كرده است بگوييم مجنون است اين تهمت نمى‏گيرد مى‏شود بگوييم كاهن است با اجنّه سر و كار دارد اللهم لا چهل سال در ميان مردم با يك حقيقت و صفا و... و بالاخره مى‏شود بگوييم كذاب است اللهم لا چه جور مى‏شود يك كسى كه چهل سال در ميان مردم صداقت دارد بگوييم كذاب است اين هم نمى‏گيرد قرآن مى‏گويد «انه فكر و قدر» فكر كرد مدام فكر را آورد به زبونش نگفت و بر گرداند مدام فكر كرد ناگهان گفت «انه سحر يؤثر» گفتند اللهم نعم مى‏گيرد چرا مى‏گيرد؟ گفتند براى اينكه بين پدر و پسر يكى مسلمان شده است يكى نشده است اختلاف افتاده است و ساحر آنكه بين زن و شوهر اختلاف مى‏اندازد بين دو تا خواهر بين دو تا برادر را اختلاف مى‏اندازد اين تهمت مى‏گيرد پخش كردند «انه سحر يؤثر» تهمت هم گرفت حالا مرادم اين است اين آيات را ببينيد مى‏گويد كه در سوره مدثر است اين مى‏گويد «انه فكر و قدر ثم فقتل كيف قدر ثم قتل كيف قدر» مرگ باد بر اين فكرش دو دفعه قرآن مى‏گويد مرگ بر اين فكرش چه فكرى، صفت رذيله «ثم عبس و بسر ثم او بروا استكبر فقال ان هذا الا سحر يؤثر ان هذا الاقول البشر» اينها خيلى براى ما طلبه‏ها اهميت دارد چه جور مى‏شود اين عقلاى قوم فصحاى قوم اينها بنشينند به جاى اينكه بگويند قرآن معجزه است «انه له لحلاوه ان له لطراوة ان اعلاوه لمثمر» معجزه است كلام خدا است كلام اين نيست بنابراين همه مى‏گوييم لا اله الا اللّه‏ زير پرچم لا اله الا اللّه‏ مى‏رويم جلو نه مى‏گويند «انه سحر يؤثر» بعد هم سنگش مى‏زنند زجرش مى‏كنند بالاخره مى‏رسانندش به اينجا كه از مكه بيرونش مى‏كنند حالا از مكه رفت بيرون ديگر رهايش مى‏كنند هشتاد جنگ حالا يا هشتاد و چهار تا شايد هم بيشتر. هشتاد جنگ برايش جلو مى‏آورند براى اينكه مدينه را اصلاً تپه خاك مى‏كند چه توطئه گريها چه اين طرف و آن طرف زدنها آن هم براى خويش و قومشان، براى همكارشان ولى ديگر وقتى كه پول دوستى رياست‏طلبى لجاجت حسادت جلو آمد اينها ديگر نيست نه بعضى اوقات ديديم برادر برادر را مى‏كشد براى حسادت قابيل، هابيل را مى‏كشد نه چشم پسرش را در مى‏آورد نمى‏دانم فردايش هم يك من چشم مى‏خواهد، مى‏ميرد براى رياست اين چى شد ممكن است امشب شب اول قبرش باشد آدم يك من چشم در بياورد براى رياست ولى در وقتى صفت رذيله حكمفرما باشد مى‏بردش آنجا كه خاطر خواه اوست آن هم به طور ناخود آگاه من تقاضا دارم هميشه اين آيه شريفه را در نظر داشته باشيد «قل كل يعمل على شاكلته» از كوزه برون تراود آن چه در آن است يعنى صفت رذيله بر دل من باشد يا شما حكمفرما بشود فكر ما به طور نا خود آگاه پليد است گفتار ما پليد است كردار ما پليد است اگر هم نه، فضائل بر ما حكمفرما بشود به طور نا خود آگاه فكر ما طيبه است گفتار ما طيبه است كردار ما طيبه است «والبلدُ الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا» صبح به صبح همه ما بايد اين آيه را بخوانيم «و البلد الطيب» دل پاك «يخرج نباته باذن ربه» مفيد، هم فكرش هم گفتارش هم كردارش «و الذى خبث» دل ناپاك «لا يخرج الا نكدا» اگر يك وقتى يك خوبى انجام بدهد زور است تظاهر است براى اينكه يك كار خوبى انجام بدهد صفت رذيله‏اش را ريا كارى اش را او را ارضاء مى‏كند اگر هم يك اكرامى انعامى خدمتى براى خاطر اين است كه تظاهرش صفت رذيله‏اش را ارضاء بكند «و الذى خبث لا يخرج الا نكدا» اجازه بدهيد يك مقدار بيشتر از اين در اين باره صحبت بكنيم بحث خوبى جلو آمده است ولى هميشه ما بايد شبانه روز خودسازى بكنيم مشكل هم هست به قول حضرت امام چهل سال خون جگر مى‏خواهد انسان بتواند يك صفت رذيله را ريشه كن بكند مخصوصا اينكه ضدش را يعنى فضيلتش را غرس كند آبيارى بكند بارور كند از بار او خودش، ديگران استفاده بكنند.

    خدايا به حق آن كسانى كه فضائل آنها عالم را روشن كرد صفات فضائل در دل ما رسوخ بفرما.

    و السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365