جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: صحیح و اعم(2)
    موضوع درس:
    شماره درس: 17
    تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۳۰

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    این بحث صحیح و اعم ،بحث مشکلی است و مرحوم آخوند (رضوان الله تعالی علیه) هم لازم دانسته‌اند‌ که خیلی مفصل بحث کنند و مفصل هم بحث کرده‌اند‌ و انصافاً آنچه دیگران به طور موجز گفته‌اند‌ در بحث ایشان آمده است. دیروز عرض کردم که مشکلی که اینجا داریم این است که اینها فرض کرده‌اند‌ در صحیح و اعم، الفاظ یا وضع شده برای صحیح، یا وضع شده برای اعم از صحیح و فاسد و اما این که یک شق سومی هم داشته باشیم، اصلاً بحث نکرده‌اند‌، در حالی که ما شق سوم داریم و آن این است که الفاظ وضع می‌شود برای مسمی ؛ نه برای صحیح، نه برای فاسد، بلکه برای ماهیّت، من حیث هی هی و دیروز می‌گفتم که همه ماهیات، همه اعلام شخصیه چنین است، در ماهیات، در اسماء اجناس، خُب، وضع می‌شود برای ماهیّت من حیث هی هی ؛ در اعلام شخصیه چنین است، در ماهیات، در اسماء اجناس، خُب، وضع می‌شود برای ماهیّت من حیث هی هی؛ در اعلام شخصیه هم وضع می‌شود برای آن تشخص، آن جثه خارجیه؛ برای شخصیت نه برای شخص. دیگر خواه ناخواه بحث اعمّ و اخصّ، سالبه به انتفاء موضوع می‌شود.

    این همه داد و فریادها، این همه دردسرها، همه‌اش‌ می‌شود سالبه به انتفاء موضوع و اما اگر کسی بگوید که این الفاظ وضع شده از برای ماهیات من حیث هی هی، از برای تشخصات من حیث هی هی و قطع نظر از صفات، قطع نظر از عوارض مشخصه ؛ دیگر خواه ناخواه تمام این بحثهای می‌شود سالبه به انتفاء موضوع ؛ یعنی دیروز می‌گفتم کلی طبیعی که، کلی منطقی‌اش‌ همان است دیگر؛ یعنی مثلاً انسان، با غفلت از عوارض مشخصه‌اش‌، انسان من حیث هی هی این کلی منطقی است دیگر، لذا این کلی منطقی می‌آید توی خارج، آن وقت صحیح می‌شود فاسد می‌شود، آن وقت عالم می‌شود، جاهل می‌شود، زیبا می‌شود، زشت می‌شود، جوان می‌شود، پیر می‌شود، اینها مربوط به خارج است و اما از نظر وضع، دیگر به قول مرحوم آخوند که می‌گویند وضع عام موضوع له عام، اینجا هم می‌گویند: وضع عام، موضوع له عام، است، وضع عام، موضوع له عام، در نظر می‌گیرد انسان را، این وضع عام، لفظ را برای همان وضع می‌کند یعنی برای انسان یعنی حیوان ناطق به حمل هوهو انسان حیوان ناطق برای این وضع می‌کند خُب،  این حیوان ناطق، این انسان می‌آید توی خارج، آن وقت به اندازه فرد آن کلی طبیعی، آن موضوع له ما فرض پیدا می‌کند،آن وقت آن افراد اصلاً موضوع له ما نیستند تا ما بحث بکنیم صحت یا فساد را، صحت یا فساد مربوط به خارج است،نه جزء موضوع له است نه شرط موضوع له است، نه این که در وضع اصلاً در نظر بوده، مغفول عنه است، اصلاً بحث صحیح و اعم مربوط به خارج است و وضع مربوط به تصورات است و تصورات هیچ ربطی به خارج ندارد اصلاً صحت و فسادی که ما داریم بحث می‌کنیم نماز توی خارج است که یا صحیح است یا فاسد، تطابق مأتی به پا مأمورٌ به هست یا نیست. ربطی ندارد به این که لفظ «صلاه » برای چه وضع شده است. در تشخصات هم همین است، وقتی که اسم پسرش را می‌گذارد حسن، در آنجا هیچ درنظر دارد جزء تشخص، جزء آن چیزی که از آن بچگی تا وقت مردن سیال است. تشخص یک سیالیتی دارد نظیر کلی طبیعی، این بچه کوچک یک عوارض مشخصه دارد به این که حالا هیچی سرش نمی‌شود ؛ دو سال دیگر یک قدری چیز سرش می‌شوده، ده سال دیگر – العیاذ بالله- فلج می‌شود، سی سال دیگر جوان است و دانشمند می‌شود، آن آخر کار هم «و من نعمره، ننکسه فی الخلق»[1]یک تکه گوشت بدرد نخور می‌شود خُب،  اینها همه اصلاً مربوط به ضو نیست تا این که ما بخواهیم بگوییم که برای صحیحش یا برای فاسدش است، نه برای صحیحش، نه برای فاسدش، اینها عوارضی است که عارض برای تشخّص می‌شد، عارض بر این جثه خارجی می‌شود و اینها هیچکدام در آن وقتی که وضع می‌کند مورد نظرش نیست، لذا وضع عام است، موضوع له هم عام است(به قول مرحوم آخوند و آن حرفهایی که در وضع عام، موضوع له خاص زدیم و هر چه گفتیم.)

     

    قدر جامع بنابر قول مرحوم آخوند و ایراد به آن؛

    بحث دومی که مرحوم آخوند دارد و در آن گیر است، این است که خُب،  حالا قدر جامع چیست؟ به عبارت دیگر اگر یک قدری در مورد بحث بهتر بحث کرده بودند که لحاظ چیست؟ آن وقتی که واضع می‌خواهد وضع بکند چه را لحاظ کرده که اسمش را می‌گذاریم وضع، در وضع اگر یادتان باشد می‌گفتیم وضع عام، موضوع له عام، وضع خاص، موضوع له خاص، وضع عام، موضوع له خاص، وضع خاص، موضوع له عام، وضع را معنا می‌کردیم یعنی لحاظ، آن واضع چه لحاظ می‌کند؟ مرحوم آخوند اینجا خُب،  چون صحیحی هم هستند نمی‌توانند قدر جامع درست کنند مثلاً لفظ صلاه چون که صلاه دو رکعتی، صلاه چهار رکعتی،صلاه نشسته ،صلاه ایستاده، صلاه در راه، صلاه بدون رکوع ،صلاه نشسته،با اشاره، خیلی اینها فرق دارد همه‌اش‌ هم صحیح است؛ نماز برای مسافر دو رکعت است برای من چهار رکعت است، قدر جامعش چیست؟ یا نماز برای مریض بدون رکوع است. برای سالم با رکوع است، لرا قدر جامعش چیست؟ یا نماز برای مریض نشسته، برای دیگری ایستاده، قدر جامعش چیست؟ تا برود آنجا مکه نماز غریق، نماز حریق،مرحوم آخوند قدر جامع نمی‌توانند درست کنند.لذا می‌گویند که قدر جامع را اشاره بهش می‌کنیم، آنکه «ناهی عن الفحشاء و المنکر» است یعنی مرحوم آخوند توی آن مانده است دیگر؛ می‌گویند: آنکه «ناهی عن الفحشاء و المنکر» است، آن قدر جامع است.

    ایراد اول به مرحوم آخوند این است که، آقای آخوند، خُب،  حالا آن کسی که وضع کرد، چی در نظر گرفت؟ واضع باید لحاظ کرده باشد تا ما بگوییم که آنکه «ناهی عن الفحشاء و المنکر» است ما اصلاً توی همین داریم بحث می‌کنیم که این آیا وضعش خاص است یا عام است؟ حالا این وضع چی هست؟ چی را لحاظ کرد که همه نمازها را گرفت؟ و اگر به عنوان مشیر[2]بخواهیم درستش بکنیم خُب،  معنایش این است که حین لحاظ، نمی‌توانسته چیزی را لحاظ کند ؛ خود مرحوم آخوند اقرار می‌کند که نمی‌تواند، بگوید که قدر جامع را نمی‌شود لحاظ کرد پس چون نمی‌شود ما اشاره می‌کنیم به آن می‌گوییم: آنکه «ناهی عن الفحشاء و المنکر» است ؛ خُب،  معنایش این است که آقا شما قدر جامع نتوانستید درست بکنید. چنانچه  یک ایراد عمده‌ای‌ که ایشان به اعمی ها می‌کنند همین است. می‌فرماید: «قدر جامع نمی‌تواند پس اعمی نمی‌توانیم بشویم.» خُب،  می‌گوییم آقای آخوند تو هم قدر جامع نتوانستی درست بکنی، اخصی نمی‌توانی بشوی، صحیحی نمی‌توانی بشوی، ولی شمای مرحوم آخوند که صحیحی هستی، می‌گویی نماز وضع شده برای نماز صحیحی، برای نماز صحیح ،نماز فاسد یا نماز اعم از صحیح و فاسد؛ آن وقت می‌گویند چون که آن قدر جامع ندارد، من قدر جامع دارم، پس من صحیحی هستم نه اعمی، به ایشان می‌گوییم، خُب،  قدر جامع تو چیست؟ نمی‌شود درست کند می‌گوید: آنکه «ناهی عن الفحشاء و المنکر» است. لذا مرحوم آخوند می‌فرمایند: که دیگر این «ناهی عن الفحشاء و المنکر» شامل صلاه فاسد نمی‌شود، پس بنابراین من قدر جامع درست کردم همه نمازهای صحیح زیر عنوان «ناهی عن الفحشاء و المنکر» است، پس این قدر جامع است، لذا به مرحوم آخوند عرض می‌کنم آقا خُب،  با اشاره، اشاره به آن کردیم چون که نتوانستی تصورش رابکنی، اما بحث ما کجاست؟ بحث ما در وضع است معنای وضع یعنی چه؟ یعنی لحاظ ،ن واضع لحاظ می‌کند معنا را ثم لفظ را وضع می‌کند برای معنا ؛ خُب، ، اگر شما نمی‌توانید لحاظ بکنید توی خود وضع گیرید و وقتی توی خود وضع گیر باشی نمی‌توانی صحیحی باشی؛ برای این که آن واضع اصلاً قدرت ندارد – به قول شما- لحاظ بکند مسمی را، لحاظ بکند معنی را تا لفظ را برای آن وضع بکند. لذا برای اعمی ها پنج تا دلیل می‌آورند که حالا عرض می‌کنم و ادله آنها را هم نارسا می‌داند از این جهت می‌گوید اعمی نه، اخصی آری، اعمی نه، صحیحی آری؛ و اما ما به اینجوری که من عرض کردم دیگر حسابی می‌توانیم ماهیّت من حیث هی هی را در نظر بگیریم و مثل توی منطق از اول تا آخر موضوع چیست؟ کلی طبیعی من حیث هی هی با قطع نظر از عوارض مشخصه خُب،  در وضع هم همین است، صلاه را در نظر می‌گیرد با قطع نظر از عوارض مشخصه ؛ وضع می‌کند لفظ صلاه را برای آن معنا و عالی درمی‌اید‌، لذا تصور می‌کند یک نمازی که گفت صلوا کما رأیتمونی اصلی به نحو وضع خاص،موضوع له خاص ؛ یا وضع عام موضوع له خاص ؛ تصور می‌کند صلاه را یعنی «ما یُعْبَدُ بِه» را مثلاً «خانه» خُب،  به چی می‌گویند خانه؟ به «ما یُسْکَنُ بِه» حالا این خانه یک دفعه پنجاه متری است؛ یک دفعه هزار متری ؛ یک دفعه شیک ساخته‌اند‌ یک دفعه نه، یک دفعه کهنه ساز است یک دفعه نو ساز است یک دفعه شیک ساخته‌اند‌ یک دفعه نه، یک دفعه کهنه ساز است ؛ یک دفعه نو ساز است است یک دفعه یک مقدار خرابه شده است یک اما «ما یُسْکَنُ بِه» بر آن صادق است و خراب نشده. این معنای «ما یُسْکَنُ بِه» را که ماهیّت لابشرط است تصور می‌کند، لفظ «دار» را یا خانه را وضع می‌کند برای آن؛ می‌گوید: «وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی» می‌شود وضع عام، موضوع له عام، یا می‌شود وضع خاص، (اگر یک خانه خاصی را در نظر گرفته باشد)موضوع له عام، روی همه خانه ها به طور کلی طبیعی صادق است. چنانچه کلی منطقی شما که دارید بحث می‌کنید در جنس بعید و جنس قریب در فصل و نوع و در عرض عام، عرض خاص، در نظر دارید بند وبیل ها را، هیچ در نظر ندارید عوارض مشخصه را، که بگویید مثلاً نوع، الانسا حیوان ناطق، این زیدی که حیوان ناطق است این زید چند سالش است؟ آیا عالم است یا عالم نیست؟ اصلاً زید را در نظر نمی‌گیرید اما همان که شما رویش بحث می‌کنید وقتی که آنر توی خارج می‌آوری می‌شود زید. آن مایسکن فیه را توی خارج بیاورش می‌شود خانه این و خانه او، خانه او؛ آیا عوارض مشخصه لحظا شده؟ نه، نباید لحاظ شود. اگر هم لحاظ شود و لفظ را برای عام باید وضع بکند تا همه خانه ها را بگیرد لذا ما قدر جامع داریم، حسابی قدر جامع داریم، خیلی هم آسان قدر جامع داریم، اما مرحوم آخوند، نتوانسته قدر جامع درست بکند لذا می‌گوید؛ «آنکه ناهی عن الفحشاء و المنکر است» می‌گوییم: خُب،  لحاظ، چی؟ چی لحاظ کرد؟ چی تصور کرد؟ ثم لفظ را برای آن معنا یا برای معنای عام وضع کرد. این راجع به حرف مرحوم آخوند.

    مرحوم آخوند یک دلیل روایی و مقدسی هم می‌آورند. خُب،  می‌گویند مثل «الصلاه عمود الدین» [3]ببین: کدام نماز عمود الدین است؟ آن نمازی که صحیح باشد «الصلاه معراج المؤمن» [4]این روایت را نمی‌دانم مرحوم آخوند از کجا آورده‌اند‌ اگر کسی مربوط به این حرفها هست ببیند که می‌شود این روایت را پیدا کرد؛ روایت ظاهراً نیست، «الصلاه معراج المؤمن» چنین روایتی نداریم. اما مرحوم آخوند اینجا نقل می‌کنند خُب، ، می‌گوید «الصلاه معراج المؤمن» کدام نماز؟ نماز صحیح. پس معلوم می‌شود الفاظ وضع شده است برای استعمال و اینهم از عجائب است خُب،  حالا آن اعمی می‌گوید که اینجا استعمال، حقیقت است اما استعمال، شایع صناعی است نه استعمال هو هو.

    «الصلاه معراج المؤمن» یعنی صلاه صحیح. اما این در خارج است کار به لحاظ و وضع نداریم اگر وضع ما عام باشد استعمالها همه به حمل شایع صناعی حقیقت است اما موضوع له که نیست یعنی «زیدٌ انسان» زید که دیگر موضوع له نیست، انسان، موضوع له است، انسان حمل بر زید می‌شود.

    آن آقا که اعمی است تمسک به روایت می‌کند، ایشان می‌گوید استعمال اعم از حقیقت است. عجیب است! و خود مرحوم آخوند اینجا می‌گوید استعمال اعم از حقیقت نیست. آنجا می‌گوید استعمال اعم از حقیقت است. این راجع به صحیحی.

     راجع به اعمی هم یک دلیلهای نارسایی دارند که «صلاه» وضع شده برای ارکان و چون برای ارکان است پس هم صحیح را می‌گیرد هم فاسد را. وضع شده برای معظم الاجزاء پس هم نماز آلاکلنگی را می‌گیرد هم نماز غیر آلاکلنگی را، می‌توانیم تقسیم بکنیم، بگوییم الصلاه اما صحیحه و اما فاسده. پس معلوم می‌شود وضع شده هم برای صحیح هم برای فاسد یا مثل معاجین(معجونها) است اگر یک جزئش نباشد عرفاً معجون است. مثل مقادیر است اگر یک مثقالش افتاده باشد باز یک کیلو است. از این ادّله ها که هیچ ربطی به بحث ما ندارد.

    بحث ما این است که لحاظ چیست؟ حالا یک کیلو توی خارج، یک مثقالش افتاد بهش می‌گویند یک کیلو این چه ربطی به بحث ما دارد؟ این چهار تخمی که برای سرماخوردگی می‌خورند، حالا یک تخمش نیست، سه تخم می‌خورند باز می‌گویند «چهار تخم» خورد. این چه ربطی به بحث وضع دارد؟! آنکه وضع کرده چه لحاظ کرده؟ بله یک حرفی مرحوم شیخ انصاری داردر این مطارح الأنظار، ایشان تشبیه می‌کند به أعلام شخصیه و این حرف خوبی است ایشان می‌گویند اعمی هستیم و نظیر اعلام شخصیه که زید توی خارج از وقتی که بدنیا می‌آید تا وقتی که از دنیا می‌رود، عوارض فراوانی بار بر آن است، اما این تشخص از بین نمی‌رود و لو این اعم درست نمی‌کند. معنای فرمایش شیخ انصاری شیخ عرض ماست و آن این است که واضع وقتی می‌خواهد وضع بکند، عوارض مشخصه را لحاظ نمی‌کند، چه در ماهیات و چه در اعلام شخصیه. لذا حرف مرحوم شیخ انصاری، حرف خوبی است؛ اما اعمی درست بکند، ظاهراً درست نمی‌کند. آنکه درست می‌کند برمی‌گردد به نه صحیح نه اعم، بلکه ماهیّت من حیث هی هی. این خلاصۀ حرف است دوم که اعمی ها نمی‌توانند قدر جامع درست بکنند، اخصی ها نمی‌توانند قدر جامع درست بکنند چنانچه مرحوم آخوند در حالی که اخصی است نتوانسته قدر جامع درست بکند، اعمی ها هم نتوانسته‌اند‌ حتی همین حرف مرحوم شیخ انصاری راخیلی با تسامح و تساهل از آن رد می‌شوند در حالی که بهترین حرفهاست اما می‌فهماند ماهیّت، من حیث هی هی است. قطع نظر از صحیح و فاسد. وضع برای آن تشخص در خارج شده، قطع نظر از عوارض مشخصه. این نه صحیح است نه اعم لذا لفظ «زید» وضع شده برای آن جثه خارجی و در نظر نبوده است صحیح یا فاسد ؛ در نظر نبوده است عالم یا جاهل ؛ در نظر نبوده است کودک یا جوان؛ در نظر نبوده است جوان یا پیر؛ و این حرف ماست نه حرف اعمی ها و این حرف ماست نه حرف اخصی ها. چون که ما مدعی هستیم بحث ابتکاری است، در مقابل قوم ایستادگی کردیم شماها یک مقدار روی آن فکر بکنید إن شاء الله از شما استفاده بکنیم.

    و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.



    [1] - یس، آیه 68 .

    [2] - عنوان مشیر، عنوانی است که درحکم دخالت ندارد مانند اکرم هذا الجالس.(به درس سی و دوم مراجعه کنید)

    [3] - محاسن البرقی: کتاب ثواب الاعمال حجت 60 اصلاً 44.

    [4] - اعتقادات المجلسی: اصلاً 29(به نقل حاشیه کفایه چاپ جامعه مدرسین).

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365