جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده يد / تعارض يد با استصحاب مالكيت غير، مثل قضيه فدك
    موضوع درس:
    شماره درس: 329
    تاريخ درس: ۱۳۷۷/۴/۲۲

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    مطلب دوم را كه فقهاء عنوان كرده‏اند قضيه فدك حضرت زهرا«سلام اللّه‏ عليها» است، كه معمولاً فقهاء مسئله را عنوان مى‏كنند و بعدش مى‏روند سر فدك حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» كه اينها غصب كردند فدك را و اميرالمؤمنين عليه‏السلام با قاعده يد اعتراض مى‏كردند.مسئله اين است كه اگر كسى چيزى را در دست دارد، مثل اينكه كسى چيزى را پوشيده، عباء را پوشيده است، اين عباء در تصرف اين آقا است. حالا اگر كسى ادعا كند كه اين عباء را من مالك هستم؛ قبلاً مالك بودم الآن هم مالك هستم وضع او چيست؟

    مشهور در ميان فقهاء مى‏گويند عباء مال اين آقااست و آنكه ادعا دارد بايد بينه بياورد، البيّنة للمدعى و اينكه منكر است اصل با او است، يعنى قاعده يد. قاعده يد مى‏گويد عباء مال اين است، مگر اينكه آن بينه بياورد كه اين عباء مال اين نيست. وقتى بينه آمد حكومت پيدا مى‏كند بر قاعده يد. اين تقريبا مشهور درميان فقهاء است بلكه اجماع در ميان فقهاء است.

    بعضى گفته‏اند اگر قبلاً اين مدعى مالك بوده است و الآن نمى‏دانيم مالك است يا نه، انقلاب نسبت مى‏شود، يعنى قول آن مقدم مى‏شود. به چه عنوان؟ گفته‏اند استصحاب بقاء ملكيت. قبلاً مى‏دانيم عباء را زيد متصرف بوده است، قاعده يد داشته است و الآن مى‏بينيم عمرو متصرف است و اين عمرو مى‏گويد مال من است، مثلاً مى‏گويد اين عباء رامن ازاين آقا خريده‏ام. بعضى‏ها گفته‏اند استصحاب مى‏كنيم ملكيت اول را و اين استصحاب مى‏گويد ملك مالك اول است، مگر اينكه عمرو بينه بياورد، يعنى دومى كه متصرف است. اسم او را گذاشته‏اند انقلاب نسبت، يعنى اگر آن مدعى نگويد قبلاً ملك من بوده است، قاعده به آن كسى كه ادعا مى‏كند ملكيت را، مى‏گويد برو بينه بياور و اما اگر هر دو اقرار داشته باشند كه اين عباء ملك مدعى بوده است قبلاً و حالا نمى‏دانيم دومى مالك است يا نه، گفته‏اند مدعى آن كسى كه الآن عباء دوش او است انقلاب نسبت مى‏شود. چرا؟ گفته‏اند استصحاب ملكيت مى‏كنيم براى آن كسى كه ادعا مى‏كند عباء مال من است و آن كسى كه الآن عباء در تصرف او است، او بايد بينه بياورد كه عباء را از اول خريده است. امااين قول شاذ است، به قول صاحب جواهر اين قول لا يعبأبه.

    پس به چى اعتناء هست؟ به اينكه هر كسى فعلاً عباء را متصرف است او مالك است، چه قبلاً آن مدعى مالك بوده يا مالك نبوده باشد و اين كسى كه الآن مى‏خواهد بگويد عباء مال من است بايد اين بينه بياورد و قاعده يد را از بين ببرد. اين قول را عامه هم قائلند يعنى در عامه هم كسى را نداريم كه انقلاب نسبت بگويد و عباء در تصرف هركس است قاعده يد مى‏گويد عباء مال اين است و اگركسى ادعا روى عباء داشته باشد بايد بينه بيايد تا قاعده يد را بشكند و آن بينه براى ما كار كند. كه اسم او را مى‏گذارند قاعده يد منكر درست مى‏كند و در مقابلش كه قاعده يد نيست مدعى درست مى‏كند. قول مشهور در ميان فقهاء آن است كه مى‏گويند مدعى آن است كه قولش مخالف با اصل است و منكر آن است كه قولش مطابق با اصل است. در اينجا آنكه عباء را متصرف است، قاعده يد مى‏گويد عباء مال اين است، اصل مطابق با اين است و آن كسى كه مى‏گويد عباء مال اين نيست، مال من است، قولش مخالف با قاعده است، مخالف با اصل است پس بايد دليل و بينه بياورد. اگر آن بينه نداشته باشد و رفتيم در قضاوت، بايد قسم بخورد. چرا؟ براى اينكه قاعده يد مى‏گويد اين عباء فعلاً مال اين است.

    على كل حالٍ در ميان سنى و شيعه تقريبا اجماع هست كه ذواليد مالك است و آن كه قبلاً مالك بوده و الآن مى‏گويد من مالك هستم، بايد بينه بياورد. سنى‏ها مى‏گويند و رد مى‏شوند، مثل همه جا كه مطالب حق را نديده مى‏گيرند و رد مى‏شوند؛ يكى از آنها همين جا است كه فرع را مى‏گويند و رد مى‏شوند.

    شيعه اينجا پافشارى دارد كه اگرچنين باشد قضيه فدك را سنى‏ها چه جواب مى‏دهند، براى اينكه فدك را از دست حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» گرفتند و ادعاى آنها اين بود كه اينهامال مسلمانها است. اين همان مسئله قبل ما است كه اگرعباء دوش من باشد ولو اينكه قبلاً هم از شما خريده باشم، شما اگر بخواهى بگويى عباء مال من است، بايد دليل بياورى و الا ذواليد مى‏گويد عباءمال من است تا اينكه دليل يعنى بينه قائم شود كه عباء مال اين است، فدك دست حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» بوده پس قاعده يد مى‏گويد فدك مال حضرت زهرا است اگر بخواهيم بگوييم مال حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» نيست و مال ديگرى است بايد آن ديگران بينه و دليل بياورند بر اينكه اين فدك مال حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» نيست ولى متأسفانه قضيه بعكس  بود، يعنى به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» مى‏گفتند برو شاهد بياور كه اين فدك مال تو است. اين فدك را با يك حقه بازى عجيبى تصرف كردند، با يك سياستمدارى عجيبى كه يك نقطه سياه در تاريخ است كه با آب زمزم وكافور هم نمى‏توان آن را پاك كرد، اين فدك حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» است.

    اينها دو سه جور سياست بازى كردند: اول گفتند كه اين مال مسلمانها است فى‏ء است و پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين فى‏ء را يعنى مال مسلمانها را داده به دست حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» و اگر حضرت زهرا بخواهد بگويد نه، بايد شاهد بياورد.

    اولاً اشكال مهمى كه در مسئله هست اين است كه چه جور پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مال مسلمانها را داد به دخترش؟ اين كارها مال سياستمدارهاى بى دين است كه تصرف در بيت المال بكنند. همين سنى‏ها مى‏نويسند پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دم مرگ چشم‏هاى مباركش را باز كرد فرمود عايشه هفت درهم پيش تو است، اين مال بيت المال است، بياور تا رد كنم. دو دفعه چشم‏هاى مبارك را بستند و دو باره باز كردند دو دفعه فرمودند عايشه هفت درهم را بياور.

    هفت درهم را آورد و پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همان وقت هفت درهم را صرف فقراء كردند، كه ببينيد هر چه از بيت المال نزد من بود به اهلش دادم. از نظر تاريخ شيعه و سنى همه كارهاى پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمراجع به بيت المال همين است، حاضر نيست يك پيراهن از بيت المال براى خودش بگيرد. حالا راجع به فدكى كه خيلى مهم هم بوده است، بعضى‏ها مى‏نويسند هفتصد هزار درهم استفاده فدك بوده است، چندين مرتبه فدك از طرف خلفاء برگردانده شدو بعد دو مرتبه غصب مى‏شد. مراد من است كه چه جور مى‏شود كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم باهمان دقت در بيت المال اين را داده باشد به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها».

    مطلب ديگر اينكه اگراين باشد، بايد حكومتِ آن وقت، حكومت غاصبِ آن وقت، يعنى ابابكر و عمرو بايد دليل بياورند؛ البينة للمدّعى و اليمين لمن انكر. حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» ذواليد به فدك بودند و ايشان كه نبايد بينه بياورند، آنها بايد بينه بياورند كه فى‏ء است و مال مسلمانها است. آن وقت بجاى اينكه آنها بينه بياورند، مى‏گفتند برو بينه بياور. آنكه نقطه را سياه‏تر مى‏كند درتاريخ اينكه حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» رفتند بينه آورند، اميرالمومنين عليه‏السلام و فضه خادمه را بينه آوردند و اسماء بنت عميس را بينه آوردند، ولى آنها شاهد مثل حضرت على عليه‏السلام را نپذيرفتند و ابى بكر يك جمله‏اى روى منبر گفت، كه باندازه‏اى زشت و تاريك است كه ظاهرا حرام است ما بگوييم.

    ابن ابى الحديد معتزلى مى‏گويد به استادم گفتم اين جمله مال ابى بكر است؟ گفت آرى. گفتم چه جور ابى بكر اين نسبت زشت را به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» داد در حالى كه آيه تطهير درباره‏اش نازل شده؟ خنديد و گفت وقتى حكومت بيايد، همه چيز زير پا مى‏رود، اسلام باشد، دين باشد، حكومتشان در مخاطره بود، لذا حرف زشت به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» زدند.[1]

    اميرالمؤمنين عليه‏السلام به ابى بكر استشهاد مى‏كرد به همين قاعده يد و مى‏گفت آقاى ابى بكر حضرت زهرا«سلام‏اللّه‏ عليها»، ذو اليد است و  تو  بايد بينه بياورى، چرا به حضرت زهرا«سلام‏اللّه‏ عليها» مى‏گويى برو بينه بياور؟ بعد هم فرمودند اگر كسى ملكى را متصرف باشد و كسى بيايد بگويد اين خانه مال من است، تو چه مى‏گويى؟ ابى بكر مى‏گفت مى‏گويم اين خانه مال آن است كه در او نشسته است، مگر اينكه بينه قائم شود كه اينجور نيست. فرمود اگر اينجور است فدك دست حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» است، عمال فرستاده است، چندين سال است كه استفاده‏اش مال حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» است .ابى بكر در او ماند.

    يك وجه ديگر هم كه اينها شهيد كردند حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» ابى‏بكر گفت من از خود پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شنيدم كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمفرموده: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث و ما تركنا فهو صدقة».[2] مى‏گفتند اين فدك مال پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است، قبول داريم فى‏ء بوده و بدون قتال گرفته شده، مال پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است ولى پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند من ارث نمى‏گذارم و هر چه بعد از من است مال مسلمانها باشد.

    حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» در آن خطبه همين را فرمود كه يابن ابى قحافه تو از پدرت ارث مى‏برى و من از پدرم ارث نمى‏برم؟ اين روايت كه مى‏خواهيم بخوانيم، اين جمله حضرت زهرا، همه اينها «و جادلهم بالتى هى احسن»[3] است، يعنى در مقابل حرفهاى مزخرف آنها، حضرت زهرا فرض مى‏كردند حرف مزخرف شما درست، اما دليلش اين است و الا اصل مطلب همين است كه عرض كرديم. لذا حضرت زهرا مى‏فرمود تو از بابايت ارث مى‏برى اما من نمى‏برم؟ بعد استشهاد مى‏كرد به قرآن شريف كه قرآن مى‏فرمايد پيامبرها ارث گذاشتند، حضرت داود از سليمان ارث برد[4]، پيامبران ارث بردند. چه طور شد كه من نبايد ارث ببرم؟ اينجا هم گير مى‏كردند و نمى‏دانستند چه جواب بدهند.

    اما بالاخره ابى‏بكر مى‏گفت من از پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شنيدم كه اين ارث است و ارث نمى‏گذاريم.

    حرف سومى كه در ميان حرفها ديده مى‏شود كه زشت تر از همه حرفها است اين است كه اصلاً اين مال مسلمانها بوده، اين از غنائم است و چون از غنائم است، غصب است دست حضرت زهرا و ما بايد بگيريم و بدهيم به ديگرى. اين حرفها رد و بدل مى‏شد و جواب داده مى‏شد تا بالاخره يك روزى حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» رفتند پيش ابى بكر و نوشته‏اى از فدك گرفتند، كه آن قضيه تاريك «سياه» در تاريخ واقع شد، كه در برگشت از خانه ابى بكر عمر رسيد و هم كشيده زد به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» و هم نوشته را گرفت پاره كرد و در مقابل حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» ريخت روى زمين. اينها چيزهايى است كه در تاريخ آمده است، بزرگان ازاهل تسنن همه‏اش را نوشته‏اند، شيعه همه‏اش را نوشته‏اند. ولى آنكه دل را مى‏سوزاند و بايد مرد عوض اينكه خون گريه كنيم، اينكه چرا مردم اينطور كردند؟ بقول ابى الحديد معتزلى ابى بكر و عمر اينها رياست مى‏خواستند، اما مردم چرا اينطور كردند؟ همه مردم مى‏دانستند كه اين فدك مال يهودى‏ها بود، بدون قتال دادند به پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و با مصالحه يك مقدارش را پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمدادند به آنها، يك مقدارش هم مال شخص پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شد، كه آيه شريفه آمد: «وءات ذا القربى».[5] حقه اينكه يا رسول اللّه‏ اين مال حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها».  است، چون مربوط به حضرت خديجه بوده، اين يهوديها به زور تصرف كردند، يعنى در آن سه سال شعب ابيطالب حضرت خديجه مزرعه مزرعه مى‏فروخت، مثلاً يك مزرعه را يك يهودى مى‏گرفت با يك بار خرما و حضرت خديجه مجبور بود بفروشد، براى اينكه شعب ابيطالب را اداره كند. اينجورى تصرف كردند آيه شريفه آمد: «و آت ذا القربى حقه»، يا رسول اللّه‏ اين مال خديجه مادرش است. لذا دادند به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها».

    لذا چندين سال در ميان مردمى كه چندين جنگ را پشت سر گذاشتند اين فدك مال حضرت زهرا بود و همه مى‏دانستند و بعد از پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلماحدى نيامد شهادت بدهد كه اين فى‏ء بوده و فى‏ء را دادند به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها». بالاخره مجبور شدند حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام و فضه خادمه و اسماء بنت عميس را شاهد بياورد و شهادت هم درست بود، دو تا زن بجاى يك مرد، ولى آن حرف زشت را ابى‏بكر زد و شهادت حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام را نپذيرفت. آن قضيه مسلم در ميان مسلمانها مى‏گويد فدك مال حضرت زهرا بود. اگر هم آن قضيه را نپذيريم باز فى‏ء بوده و داده به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» بخشيده است. نحله كه در قرآن و روايات آمده معنايش اين است كه يك هديه‏اى خاص كه حضرت زهرا   بايد منت بگذارد نه پيغمبر اكرم، اين نحله بوده است. و اگر نپذيريم اين ارث بوده است و وقتى پيغمبر اكرم ازدنيا رفت فقط همين يك دختر را داشتند، هر چه بود بايد به حضرت زهرا برسد. ولى على كل حال فدك را غصب كردند، گاهى نسبت غصب به حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» دادند، گاهى نسبت فسق به پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دادند و بالاخره گاهى هم باينكه ارث از پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمنمى‏رسد. اى كاش همين سومى بود، كه همين مى‏گفتند ارث نمى‏رسد، اما با كمال پررويى نسبت فسق به پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏دادند و مى‏گفتند اينهمه مزارع را كه بايد بدهد به مسلمانها، داده به دخترش، بيخود داده است و ما بايد اينها را تصرف كنيم. اينكه تاريخ تاريك است و سفيد نمى‏شود همين‏ها است. چه جور مى‏شود نسبت فسق به پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بدهند؟ چه جور مى‏شود نسبت اختلاس به حضرت زهرا و اميرالمؤمنين عليه‏السلام بدهند؟ اين قضيه فدك حضرت زهرا «سلام‏اللّه‏ عليها» است كه از نظر تاريخ، آن هم تاريخ اهل تسنن نه تاريخ ما خيلى مبهم و تاريك است ولو على كل حال اين قضيه در اين تاريكى جهل واقع شده است.

    فردا اين روايات باب 25 از ابواب كيفية القضاء، از جلد 18 وسائل را مى‏خوانيم.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

     

     

     

     

     

     

     



    [1]- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، 20 جلد(انتشارات كتابخانه آيه اللّه‏ مرعشى نجفى، قم، 1404 هـ.ق) ج 16، ص 284.

    [2]- احمد بن حنبل، مسند احمد، 6 جلد دارالصادر، بروت ج 1، ص 25.

    [3]- سوره نحل، آيه 125.

    [4]- «و ورث سليمان داود»، سوره نمل، آيه 16.

    [5]- سوره اسراء، آيه 26.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365