جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده لاضرر / تركيب لاضرر
    موضوع درس:
    شماره درس: 313
    تاريخ درس: ۱۳۷۷/۳/۹

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    در قاعده لا ضرر تمسك شده بود به قضيه سمره، كه گفتم روايت از نظر سند صحيح است، از نظر دلالت، راجع به كلمات يعنى كلمه ضرر و ضرار صحبت كرديم و بالاخره به تبع ابن اثير و سيوطى و مجمع البيان و لسان العرب گفتيم همان باب مفاعله است اگر كسى به كسى ضرر بزند حق ندارد تلافى كند و تلافى مال حاكم شرع است. اما بحث امروزمان راجع به تركيب لا ضرر و لا ضرار است، كه اين چه تركيبى است.

    پنج، شش قول در اين مسئله آمده است: قول اول، قول شيخ بزرگوار است كه همه جا فرموده‏اند اينجا هم فرموده‏اند كه مجاز در تقدير؛ لا ضرر و لا ضرار يعنى لا حكم ضررى فى الاسلام، لا حكم ضرارى فى الاسلام. گفته‏اند يك حكم در تقدير است.[1]

    مرحوم آقاى آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» چون دراين تركيبات يك چيز ادبى در دستشان است ـ به معنا حقيقت ادعائيه ـ فرمودند: حقيقت ادعائيه.[2]

    اگر يادتان باشد در مطول ـ در بلاغت ـ از سكاكى حقيقت ادعائيه را نقل مى‏كنند، كه در استعاره تخيّليّه ايشان قائل شده به حقيقت ادعائيه. آن حرف سكاكى را مرحوم آخوند و شاگردانشان تعميم داده‏اند در همه چيز، نه در استعاره تخيّليّه فقط، بلكه در هر مجازى، و هو بسبق جائزٌ تفضيلاً و آنكه اين را گفته است سكاكى بوده است. از جمله ازكسانى كه استعاره تخيليه را بحث كرده، مرحوم آقا شيخ محمد رضا مسجد شاهى است و استاد بزرگوار ما حضرت امام تبعا للايشان ـ براى اينكه هر وقت ايشان مى‏رسيدند به اين تركيب، اسم آقا محمد رضا را مى‏بردند، احتراما للاستادشان و از ايشان تبعيّت مى‏كردند و اين حرف از شيخ نيست، چون همه جا مجاز در تقدير و مجاز در كلمه دارند و من خيال مى‏كنم اصل اين حرف از ميرزاى بزرگ است و شاگردان ايشان خيلى اين را پروراندند، ازجمله آقا سيد محمد فشاركى و مرحوم آخوند خراسانى. اين حقيقت ادعائيه چيست؟ آنطور كه سكاكى راجع به زيدٌ اسدٌ گفته است اين است كه گاهى مى‏گويد زيدٌ اسدٌ، اما مجاز در تقدير است، يعنى زيدٌ كالاسد، يا مجاز دركلمه است، يعنى بجاى اينكه بگويد زيد شجاع، مى‏گويد زيد اسد؛ چونكه شجاع و اسد لازم و ملزوم است، لذا بجاى زيد شجاع مى‏گويد زيد اسد. سكاكى در اينجا گفته است غير از اين حرفهاست، بلكه اين گوينده اول ادعا مى‏كند ـ ادعاى تخيلى ـ اينكه لفظ اسد دو تا مصداق دارد: يكى حيوان مفترس، يكى هم زيد شجاع، اول اين ادعا را مى‏كند. وقتى اين ادعا را كرد، آن وقت اسد را حمل بر زيد مى‏كند حقيقتا، مى‏گويد زيدٌ اسدٌ. به قول حضرت امام معنا كنيم زيدٌ كالاسد، نه فصاحت ندارد بلكه خيلى ركاكت دارد. ايشان تمسك كردند به اين آيه شريفه كه «ما هذا بشرا ان هذا الا ملك كريم»[3] زنها وقتى چشمشان به يوسف افتاد گفتند اين بشر نيست، اين نيست مگر ملك. حضرت امام مى‏گفتند حالا اگر اينطور معنا كنيم كه اين مثل ملك است، اينكه فصاحت نيست؛ وقتى ذوق براى او شيرين مى‏شود كه بگوييم شير است، نه اينكه اين مثل شير است. و مثل اين مثالها را كه ما زياد داريم، مثلاً غذايى كه خيلى عالى است مى‏گويد عسل است، يا يك چيزى كه مثل ماست شل است، مى‏گويد آب است. آن وقت برو درتخيل‏ها، محبوبه‏اش را مى‏گويد ماه است، يا آنكه مى‏رود در دل مردم، مى‏گويد شير است. مرحوم آخوند مى‏فرمايند اينها را نمى‏شود ما بگويم مجاز در كلمه، بايد بگوييم اصلاً مجاز نيست، بلكه حقيقت است.

    انصاف قضيه اين است كه ما نمى‏گوييم اينها حقيقت است، مثل اينكه اين ماه است، يا فلان شير است، بلكه همه حقيقت ادعائيه است، يعنى در تخيل و ادعا اول يك مصداق درست مى‏كند براى لغت، بعد لغت را يك محمول قرار مى‏دهد براى يك موضوع. يعنى راى اسد كه يك لفظ است و وضع شده براى حيوان مفترس، اول مى‏آيد براى اين اسد دو تامصداق حقيقى درست مى‏كند: يكى حيوان مفترس و يكى رجل شجاع  و همانطور كه مى‏گويد هو اسدٌو اشاره مى‏كند به شير، همين طور هم اشاره مى‏كند به زيد و مى‏گويد هو اسدٌ.

    مرحوم آخوند اينجا را هم ـ يعنى لا ضررو لا ضرار را ـ گفته اينجورى است، يعنى اول تخيل مى‏كند كه هيچ ضررى نيست در اسلام، درحالى كه ضرر در اسلام زياد است، ظالم زياد است كه ضرر بزند به اشخاص، به احكام به عِرضها، به خدا و پيامبر، اما اول ادعا مى‏كند كه ضررى نيست، بعد از آنكه ضررى نيست مى‏گويد لا ضرر و لا ضرار. لذا مرحوم آخوند مى‏فرمايند اين اول ضرر تكوينى رفعش مى‏كند، چونكه حكم ضررى ما در اسلام نداريم، نمى‏شود يك موضوع ضررى حكمى بار بر او بشود، مثل اينكه مثلاً وضوء كه ضرر دارد، بگويند وضوء بگير، يا غسلى كه ضرر دارد، بگويند اين غسل را بكن. همان كه مرحوم شيخ مى‏فرمايند لا حكم ضررى و حكم را برمى دارد. مرحوم آخوند موضوع را برمى دارد مى‏گويد چون اين ضرر در اسلام حكم ندارد، يعنى وضوى ضررى لا حكم است، يعنى نيست، غسل ضررى لا حكم است، يعنى حكم ندارد شارع مقدس حكم بار بر اونكرده است، عقد ضررى شارع مقدس قبول ندارد همچنين تا آخر فقه، ما احكام ضرريه نداريم وقتى نداشتيم، ادعا مى‏كند، مى‏گويد موضوع نيست بجاى اينكه بگويد لا حكم ضررى، مى‏گويد لا ضرر. مثل اينكه بجاى اينكه بگويد محبوبه من مثل ماه است مى‏گويد محبوبه من ماه است، بجاى اينكه بگويد زيد مثل شير است، مى‏گويد زيد شير است. در اينجا هم بجاى اينكه بگويد حكم ضررى نداريم، موضوع را برمى‏دارد و مى‏گويد ضرر نيست.

    از نظر نتيجه عملى حرف مرحوم آخوند همان حرف مرحوم شيخ است، فقط فرقش اين است كه مرحوم شيخ بزرگوار مجاز در تقدير قائلند يا مجاز در كلمه و مرحوم آخوند و شاگردانشان حقيقت تخيّليّه قائلند، به قول اينها حقيقت ادعائيه. آن وقت اين حقيقت تخيّليّه ـ حقيقت ادعائيه ـ چه كار مى‏كند؟ مى‏آيد موضوع را برمى‏دارد بجاى حكم و ادعا مى‏كند كه چون حكم نيست، ضرر نيست، در حالى كه ضرر خيلى هست، ولى چون امضاء نشده است كارشان، مى‏آيد موضوع ضررى را برمى دارد. فرق حرف مرحوم شيخ با حرف مرحوم آخوند اين است كه آن تصرف در موضوع مى‏كند و آن تصرف در حكم مى‏كند. مرحوم شيخ مى‏گويند معناى لا ضرر يعنى لا حكم ضررى، مرحوم آخوند مى‏گويند لا ضرر يعنى خود موضوعِ ضررى نيست؛ موضوع نيست باعتبار اينكه حكم نيست. اين هم حقيقت ادعائيه.

    استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام يك اشكال داشتند به حقيقت ادعائيه در حالى كه حقيقت ادعائيه را درهمه جا قبول دارند. مثل رفع ما لا يعملون است كه ايشان از كسانى بودند كه مى‏گفتند حقيقت ادعائيه است. در لا سهو فى السهو، در لا شك فى الشك و امثال اينها ايشان قائلند به حقيقت ادعائيه، اما اينجا يك اشكال به نظرشان رسيده است كه بخاطر آن اشكال مى‏گويند حقيقت ادعائيه اينجا نمى‏تواند باشد و آن اشكال اين است كه مى‏فرمايند شما بايد يك احكام ضررى داشته باشيد، يك احكامى كه بار بر ضرر بشود، كه با لا ضرر اين احكام برداشته بشود و ما در اسلام اينجور چيزى نداريم. در مثل لا سهو فى السهو اينجور است كه اين آقا راستى سهو كرده است وحكم سهو را هم شارع مقدس فرموده است و اين آقا شك كرده و حكم شك را هم فرموده است. مى‏آيد به اعتبار حكم مى‏گويد تو شك ندارى. اينجاها خوب است، يا مثلاً در رفع مالا يعملون راستى اين جاهل است و روى جاهل احكامى بار است. شارع مقدس مى‏آيد مى‏گويد آن احكام اوليه كه جاهل رامى گيرد، اينجا نيست؛ باعتبار حكم موضوع را برمى‏دارد. اما اينجا بخواهيم باعتبار حكم موضوع را برداريم، حكم او چيست؟ حكمى ندارد.

    در رفع ما لا يعملون احكام اوليه همانطور كه عالم را مى‏گيرد، جاهل را هم مى‏گيرد، ساهى و شاك را مى‏گيرد، لذا شارع مقدس در رفع ما لا يعملون اينجور مى‏گويد: «لا تعاد الصلوة الامن خمس»[4]، يعنى بعضى ازاجزاء نماز وقتى كه سهو باشد نيست، اما اگر شك باشد، عمد باشد، جهل باشد بايد نماز را اعاده كرد. مثل كسى كه وضوء نداشته باشد، بايد نماز را اعاده كند. «لا تعاد الصلوة الا من خمسة» مى‏گويد اين نماز بايد اعاده شود. حالا اين كه وضوء ندارد، چه عمدا باشد، چه سهوا باشد، چه جهلاً باشد و چه اضطرارا باشد، آن حكم اولى همه جا آمده است. «لا تعاد الصلوة الا من خمة» مى‏گويد حمد و سوره شرط ذكرى است. اينكه مى‏گوييم حكومت دارد، همين است، يعنى اين مى‏آيد احكام اوليه را برمى‏دارد، احكام اوليه را با «لا تعاد الصلوة الا من خمة» برمى‏داريم. رفع ما لا يعلمون هم مى‏آيد در احكام اوليه تصرف مى‏كند. لذا به قول مرحوم آخوند رفع ما لا يعلمون مى‏آيد آن ادله اوليه كه مى‏گويد اِركع، اُسجد، تشهد، مى‏گويد اِركع فى حال التوجه، اُسجد فى حال التوجه، تشهد فى حال التوجه. لذا در مثل «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق»[5]، مى‏گويد شرط نماز وضوء است. حالا كسى وضوء نگرفت جهلاً، «اذا انتفى الشرط انتفى المشروط» نمازش باطل است، كسى وضوء نگرفت عمدا يا سهوا، اذا انتفى الشرط انتفى المشروط، همچنين تا آخر. اما راجع به حمد و سوره كه مى‏فرمايد اقرء فاتحة الكتاب، اگرما حديث لاتعاد را نداشتيم، اين را هم مثل وضوء مى‏گفتيم: اگر كسى سهوا حمد و سوره نياورد نمازش باطل است. چرا؟ براى اينكه اذا انتفى الشرط انتفى المشروط اما حديث لا تعاد مى‏آيد مى‏گويد اگر در صورت عمد حمد و سوره نيامد نماز باطل است، اما در صورت جهل و سهو، باطل نيست. آمد تصرف كرد در احكام اوليه و احكام اوليه را مختص كرد به عامد. اول حكم آمده بود روى جاهل و ساهى؛ اقرأ فاتحة الكتاب، يعنى ايها المصلى ـ چه جاهل باشد و چه ساهى باشد و چه عامد باشد ـ اين شرط او است. حديث لا تعاد مى‏آيد تخصيص مى‏دهد، مى‏گويد ايها المصلى العامد اقرء فاتحة الكتاب. بنابراين اگركسى حمد و سوره را در حال جهل و نسيان نياورد، نمازش درست است و حمد و سوره مال اين شخص ساهى و جاهل نيست. حالا رفع ما لا يعملون را مى‏خواهيم جارى كنيم با حقيقت ادعائيه در حمد و سوره درست مى‏شود، يعنى از اول اين ادعا مى‏كند نماز اين آقا بدون حمد و سوره نماز است و مى‏گويد رفع ما لا يعلمون. پس اينكه احكام در ما لا يعلم نيست، يعنى احكام براى ما يُعلم است. آنجاها حقيقت ادعائيه را بگوييم درست است، يعنى حكم بار است و باعتبار اينكه حكم را برمى‏دارد، موضوع را برمى‏دارد. اين حقيقت ادعائيه است.

    حالا در اينجا احكام بار است و حديث لا ضرر بخواهيم احكام را باعتبار موضوع بر داريم و بگوييم ضرر نيست، حضرت امام مى‏گويند ما احكام ضررى نداريم تا احكام بار باشد يا نباشد. حضرت امام مى‏گويند وقتى احكام ضرريه نداشتيم، پس به چه اعتبار مى‏خواهيد اين موضوع را برداريد؟ وقتى احكام ضرريه در اسلام نداشتيم، پس حقيقت ادعائيه در اينجاها جارى نيست.[6]

    جوابش مى‏گوييم: اينكه مى‏گوييد احكام ضرريه نداريم، مگر مرحوم شيخ انصارى نمى‏گويند لا حكم ضررى؟ ايشان حكم در تقدير مى‏گيرد، يعنى با جهل مى‏آيد وضوى ضررى را برمى دارد و الا اگر ما قاعده لا ضرر نداشتيم، ما احكام ضرريه داشتيم، يعنى مى‏گفت وضوى ضررى را بگير، مى‏گفت غسل ضررى را بكن، تصرف در مال غير بكن و الا اينكه شما مى‏گوييد مااحكام ضررى نداريم، كى نداريم؟ وقتى كه قاعده لاضرر بيايد و الا آن «اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل»[7] همين جور كه عامد را مى‏گيرد، ساهى را هم مى‏گيرد. پس حكم اولى هست. چه چيزى اين را برمى‏دارد؟ قاعده لا ضرر. لذا لا ضرر و لا ضرار اول ادعا مى‏كند كه وضوى ضررى نداريم ثم مى‏گويد لا ضرر و لا ضرار باعتبار حكم و اينكه حضرت امام مى‏فرمايند احكام ضررى نداريم، به عنوان ثانوى نداريم، نه به عنوان اولى. تا اينجا بحث اين شد كه حرف مرحوم شيخ نه، اما حرف مرحوم آخوند آرى.

     

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- «فاعلم انّ المعنى بعد تعذّر ارادة الحقيقة عدم تشريع الضرر. بمعنى انّ الشارع لم يشرع حكما يلزم منه ضرر على احد، تكليفا كامن او وضعيا». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، 2 جلد دارالاعتصام للطباعة و النشر، قم، چاپ اول، 1416 هـ. ق ج 2، ص 165.

    [2]- «كما انّ الظاهر ان يكون «لا» لنفى الحقيقة ـ كما هو الاصل فى هذا التركيب ـ حقيقةً او ادعاءً، كناية عن نفى الاثار... فانّ قضية البلاغة فى الكلام هو ارادة نفى الحقيقة ادعاءً، لا نفى الحكم او الصفة كما لا يخفى». آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، كفاية الاصول مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1418 هـ. ق ص 432.

    [3]- سوره يوسف، آيه 31.

    [4]- محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشرعيّة، 20 جلد اسلاميه، تهران، چاپ ششم، 1403 هـ. ق ج 3، ص 227، باب 9 از ابواب القبلة، ح 1. 

    [5]- سوره مائده، آيه 6.

    [6]- «و اما الحقيقة الادعائية التى اشار اليه الاعلام فلا يصح شى‏ء منها فى المقام. اما ما افاده المحقق الخراسانى من نفى الاثار بلسان نفى موضوعها ففيها ان الضرر ليس موضوعا لهذه الاحكام، حتى تنفى بنفيه، فانّ ما هو الموضوع انما هو نفس العقد للزوم، لا الضرر و لا العقد الضررى». شيخ جعفر سبحانى، تهذيب الاصول تقريرات درس مرحوم حضرت امام 3 جلد (دارالفكر، قم، 1410 هـ. ق) ج 3، ص 108.

    [7]- سوره اسراء، آيه 78.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365