جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: اجتهاد و تقليد / شرائط اجتهاد
    موضوع درس:
    شماره درس: 285
    تاريخ درس: ۱۳۷۶/۱۲/۱۶

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما در فصل دوم از مباحث اجتهاد و تقليد بود؛ در شرائط كسى كه بخواهيم بگوييم اجتهاد او حجت است.

    شرط بعدى هم انس به كلمات اصحاب است، كه بايد جواهر كار كرده باشد. مرحوم صاحب عروه گفته‏اند من هفت دوره جواهر ديدم. ديدن كلمات قدماء و متاخرين و انس با آنها لازم است. مثلاً مكاسبى خوانده باشد كافى نيست و اينجا انس به جواهر لازم است؛ فرمايش حضرت امام كه فرمودند فقه جواهرى لازم است. لذاانس به كلمات قوم هم خيلى لازم است.

    شرط بعدى هم انس به روايات است، يعنى كار كند دركتابهاى روايى، تسلط دروسائل الشيعه داشته باشد. و انس به روايات اهل بيت عليهم‏السلامبعضى از اوقات انسان را مى‏رساند به آنجا كه بدون سند بگويد صحيح السند است يا نه. حالا آن اندازه‏ها نه، اما بالاخره مأنوس بودن با روايات اهل بيت عليهم‏السلام كه در زمان ما مأنوس بودن با وسائل الشيعه است، بتواند زد و بندى در روايات داشته باشد. تا اينجاها صحبت شد.

    شرط ديگرى كه الآن هست، اين بايد علم اصول داشته باشد، كه علم خوبى است. اگر تعريف علم اصول را جورى بكنيد كه قواعد ممهده را نگيرد، مثل قاعده لا ضرر، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده يد كه معمولاً بزرگان مى‏گويند اينها اصول نيست بلكه اينها فقه است. مثلاً در باب الفاظ همين بحث وضع كه مى‏گويند به درد نمى‏خورد، تا برسد به بحث مشتق، اينها بحث هايى است كه لابدمنه است براى يك مجتهد. بعدش بحث اوامر و نواهى است، همين بحث مقدمه واجب را كه مى‏گويند فايده ندارد، اصل بحث را ممكن است كسى بگويد بحثى است عقلى، معلوم است اگر ذى المقدمه واجب شد مقدمه واجب است، اما در همين مقدمه واجب بحث‏هاى فوق العاده مهمى هست كه فقه ما به آن بحث‏ها احتياج شديد دارد. واجب تخييرى، واجب مقدمى، واجب كفايى، واجب عينى اينها همه در مقدمه واجب آمده و در اصل بحث ما را هو مى‏كنند كه كسى مى‏خواهد برود روى پشت بام، نردبان مى‏خواهد يا نه؟ دو سه ماه روى اين بحث مى‏كنند. اينها كه منظور نيست. بعدش هم نواهى، اين نهى در عبادات آيا موجب فساد است يا نه؟ آيا اجتماع امر و نهى موجب فساد است يا نه؟ بعدش هم بحث عام و خاص، بحث مطلق و مقيد، بحث مجمل و مبين. اين جلد اول كفايه است كه مى‏گويند به درد نمى‏خورد. جلد دوم بحث قطع و ظن است، بحث شهرت است، تا برسد به آن چهار بحث مهم، يعنى برائت و تخيير و استحصاب و احتياط. بعد هم بحث تعادل و تراجيح، بعد هم بحث اجتهاد و تقليد. قواعد هم، مثل قاعده يد، قاعده تجاوز، قاعده سوق، قاعده ضرر، قاعده فراغ. كدام است كه به درد نمى‏خورد؟ الانسان عدو ما جهل به. خيلى حرف خوبى است؛ حالش را ندارد، مى‏گويد به درد نمى‏خورد. در صورتى كه يك طلبه بايد اصول منقح دست او باشد.

    انصاف قضيه اينكه بعضى از بزرگان را مى‏بينيم كه اصول ندارند، چه اشتباهات بزرگى از آنهاسر مى‏زند. صاحب جواهر را بسنجيد با صاحب حدائق، ببينيد تفاوت از زمين تا آسمان است. حرف‏هاى شيخ انصارى را مخصوصادر مكاسب را بسنجيد با حرفهاى صاحب حدائق، در حالى كه صاحب حدائق فقيهى بوده، اما فقيه اينجورى و من كه فقه حدائق را حجت نمى‏دانم، درحالى كه ارادت دارم به ايشان، هم از نظر علمى، هم از نظر تقوى، هم از نظر روايت و در وضع استثنائى خيلى براى شيعه كار كرده است، ولى اگر انسان از حدائق بيرون برود، برود در جواهر، آن وقت مى‏فهمد كه اصول به درد مى‏خورد يا به درد نمى‏خورد و اينكه مى‏گويند گاهى انسان احتياج به اصول دارد، اين تهمت است و بطور ناخودآگاه مرتب بطور شبانه روز در فقه مان ما احتياج به اصول داريم. و تذكر مى‏دهم به شما كه يك دوره اصول منقح بايد در ذهن شما باشد. اگر از شما بپرسند تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص جايز است يا نه؟ بفرماييد نه. دليل چيست؟ فورا دليل را بياوريد و غير از اين مجتهد نخواهيد شد.

    مسئله بعدى، مسئله رجال و درايه است كه خيلى لازم است، مخصوصا بحث رجالش. بحث درايه مربوط به همان درايات و طرز دلالت و اصحاب اجماع و افراديكه معتنابه هستند وبالاخره بحث اين است كه آيا اين روايت به شيعه مى‏خورد يا نه. بحث رجال، بحث سندى است، كه آيا اين سند درست است يا نه؟ هر دوى اينها خيلى لازم است. يك روايت به شما بدهند و بگويند: كه آيا اين صحيحه است يا نه؟ موثق است يا نه؟ ضعيفه است يا نه؟ اگر ضعيفه است آيا حجت است يا نه؟ جازمات صدوق چه طورى است؟ جازمات كلينى درچه حالى است؟ اگر تعارض شد بين مرحوم كلينى و مرحوم صدوق كدام مقدم است؟ و بالاخره سند اين معتنابه است يا نه؟ و نمى‏شود كه يك فقيه سند نداند و اينكه ما بايد به اندازه احتياج، علم رجال داشته باشيم، مثل اين است كه بايد به اندازه احتياج، علم ادبيت داشته باشيم.يك قدرى بالاتر، انس به قرآن است، كه متاسفانه آنجور كه در فقه از روايات استفاد شده، از قرآن استفاده نشده است. از كم بايد شروع شود. همانطور كه ما در روايات بررسى مى‏كنيم، كه دلالت روايت چقدر است، آيامعارض دارد يا ندارد، معارض‏ها چيست، اگر دو تا آيه با هم معارض شد چه بايد كرد؟ در فقه نداريم. چرا نداريم؟ چون انس در قرآن نداريم و الا همين مقدار كه انس به جواهر و روايات داريم، انس به قرآن هم داشتيم، حتما ما الآن خيلى آيات داشتيم كه به او استدلال مى‏كرديم من الطهارة الى الديات. حتى كار رسيده به اينجا كه آيه داريم و دلالت هم دارد، اما دركتابهانيامده است. لذا آمديم مجّزى كرديم و يك آيات الاحكام درست كرديم و منحصركرديم به فاضل مقداد و مقدس اردبيلى و خوب بود اين آيات الاحكام را بياورد در جواهر و همچنين ما بقى بزرگان، علامه با آن درايت، در همه چيز ملا بوده و در همه چيز مى‏توانسته وارد بشود. نبوغ علامه و زد و بند علامه خيلى بالاست، ولى متاسفانه علامه در تذكره، در اين كتاب مهمِ بالاتر از جواهر كم آيه قرآن در او ست و اينها نقص است. شما بايد نواقص را رفع كنيد .اين هم راجع به قرآن و اصول.

    بايد اصولى باشيم، بايد مفسر باشيم، مخصوصا در اين زمان همه چيز لازم دارد، چون همه چى لازم دارد، فقه ما همه چيز لازم دارد و اين فقه لازم دارد كه ببينيم اسلام راجع به خانواده چه مى‏گويد. حالا نيامده و نگفته‏اند، حرف ديگرى است. فقه ما احتياج دارد به يك دوره اقتصاد كلان، تطبيق اقتصاد ما با اقتصاد روز. وحدت حوزه و دانشگاه يكى از آنها اين است. اين فقه ما احتياج دارد به جامعه‏شناسى. اين رواياتى كه مربوط به جامعه‏شناسى است، كه بحار الانوار يعنى دين شيعه كه همه چيز دارد، ما بايد در فقه مان همه اين چيزها رابكاربيندازيم. كسى بخواهد حكم بكند در خانواده، احيتاج دارد به اينكه اخلاق در خانه را حسابى از روايات بيرون آورده باشد، از روايات اجتهاد كرده باشد. اينكه حضرت امام مى‏فرمودند زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده هستند، دو عنصراصلى است در فقه ما، مگر مى‏شود همه جا يك جور فقه گفت؟! مگر مى‏شود همه زمان يك جور رفت جلو؟ الآن ما علم اقتصاد مى‏خواهيم، جامعه‏شناسى مى‏خواهيم. يك روزى فلسفه را تكفير مى‏كردند، ولى امروز كه نمى‏شود با اين اختلاط فلسفه در اصول ما، با اين حرفهاى ناهنجار فيلسوف‏هاى غرب، ما فلسفه نداشته باشيم. يك روزى عرفان ما را تكفير مى‏كردند، اما با اين صوفى گرى كه آمده تا در خانه ما، رفته در راديو و تلويزيون ما، ژوليده‏اى آمده دارد پشت تلويزيون صحبت مى‏كند، آن وقت ما نبايد صوفى گرى بلد باشيم؟ اينها همه مربوط به فقه ماست. فقه ما يعنى قانون ما، فقه ما يعنى هستى ما، فقه ما يعنى همه چيز ما دو چيز مانده كه بايد صحبت كنيم: يكى تعبد در اجتهاد، يكى هم آن چيزى كه مرحوم باقر بهبهانى - آن نفس قدسيه،آن اصولى كه حق به اصول دارد - فرموده‏اند فردا راجع به اين دو صحبت مى‏كنيم.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365