جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: تنبيهات استصحاب / تنبيه نوزدهم: تعارض قواعد فقهيه با استصحاب
    موضوع درس:
    شماره درس: 242
    تاريخ درس: ۱۳۷۶/۸/۳

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    اشكالى نيست در اينكه قواعد فقهيه ـ الا قرعه ـ بر استصحاب مقدم است. مثل قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده اصالة الصحه، قاعده يد و امثال اينها كه ان شاءاللّه‏ بعد از آنكه استصحاب تمام شد يكى يكى اين قواعد را بحث مى‏كنيم، در اينكه اين قواعد مقدم بر استصحاب حرفى نيست؛ چنانچه گفتيم امارات مقدم بر استصحاب است و استصحاب مقدم بر اصول عمليه است واشكالى نيست، اينجا هم قواعد مقدم بر استصحاب است و اشكالى نيست. حرف اين است كه چرا مقدم است؟ بحث طلبگى است و الا در تقدم احدى نگفته است كه استصحاب مقدم بر قواعد باشد. چرا مقدم است؟ شيخ بزرگوار فرموده‏اند كه اصل سبب و مسببى است و چون اصل سبب و مسببى است ديگر خواه ناخواه آن سببى مقدم بر مسببى است، يعنى اگر شكى ناشى شد از شك ديگرى، كه آن سبب باشد، نوبت به جريان اصل در آن مسبب نمى‏رسد.[1] مثال مشهور او اينكه اگر دست كسى نجس باشد و بزند در مشكوك الكرية، حالا نمى‏داند دست او طاهر است يا نه. اينكه شك دارد دست او طاهر است يا نه، از كجا ناشى شده؟ از اينكه آيا آن مشكوك الكريه آيا كر است يا نه، اگر بداند كر است، مى‏داند دست پاك است، اگر بداند كر نيست دست نجس است، بلكه آب هم نجس شده است. پس شك به اينكه دست پاك است يا نه، نَشَأَ از آن شكى كه آيا آن آب كر است يا نه. اصل در كريت مقدم است بر اصل در نجاست دست، لذا مى‏گوييد سابقا كر بود،الآن يكون كذلك و استصحاب كريه مى‏كنيد و رفع شك مى‏شود. وقتى گفتيم پاك است آن استصحاب به ما مى‏گويد دست پاك است به اين مى‏گوييم اصل سببى و مسببى. شيخ بزرگوار فرموده‏اند اينجا چنين است. فرموده‏اند: مثلاً در قاعده اصالة الصحه فعلى را مسلمانى انجام داده است، مثلاً يك عقد ازدواجى را خوانده، حالا نمى‏دانيم اين زن شوهردار است يا نه. اصالة الصحه مى‏گويد شوهر دار است. اما از آن طرف هم استصحاب داريم؛ اين قبلاً شوهر دار نبوده الآن يكون كذلك. استصحاب مى‏گويد اين زن مجرد است، اصالة الصحه مى‏گويد اين زن معيل است و شوهر دار است و نمى‏شود او را گرفت.

    مرحوم شيخ مى‏فرمايند در اين اصلى كه مى‏خواهى جارى كنى ـ يعنى در اين استصحاب ـ اين شك تو ناشى شده از اينكه انكحت و قبلت او مؤثر واقع شده‏يا نه و الا اگر بدانى انكحت و قبلت او درست واقع شده شك ندارى كه اين معيل است و مجرد نيست و استصحاب سالبه به انتفاء موضوع است. پس اگر شك دارى كه آيا اين مجرد است يا نه و مى‏خواهى استصحاب كنى، اين شك كه مسبب است ناشى است، ازاينكه آيا اصالة الصحه داريم يا نه، آيا فعل اين درست بوده يا نه. مى‏گويند اصالة الصحة جارى كن، بگو فعل او درست بوده و «ضع امر اخيك على احسنه»، لذا بگو اين عقد درست بود، لذا مى‏شود معيل. لذا اينجا كه نمى‏دانيد مجرد است يا نه، استصحاب شما مى‏شود سالبه به انتفاء موضوع. اين حرف مرحوم شيخ است كه مى‏فرمايند در تعارض قواعد با استصحاب، چون شك سبب و مسببى است و شك سببى مقدم بر شك مسببى است، رافع شك مسببى است، همه‏جا اينجور مى‏شود كه قواعد مقدم مى‏شود بر استصحابات.  ايرادى كه به مرحوم شيخ است اين است كه آقا اصلاً ما در ما نحن فيه دو تا شك نداريم تا اينكه بگوييم يكى مسبب ازديگرى است، بلكه يك شك داريم و آن درمورد دو قاعده است و خيلى فرق مى‏كند بين اين كه دو تا شك داشته باشيم كه احدهما ناشى از ديگرى باشد، يا يك شك داشته باشيم كه آن مورد دو قاعده باشد. ما نحن فيه اينجور است: يك زنى است، نمى‏دانم كه او را مى‏شود گرفت يانه. اصالة الصحه مى‏گويد نمى‏شود، استصحاب مى‏گويد مى‏شود. در حقيقت نمى‏دانم اين زن مجرد است يا معيل؛ يك شك بيشتر نيست، اين كه مجرد است يامعيل. اصالة الصحه مى‏گويد معيل است، استصحاب مى‏گويد مجرد است. دو تا اصل روى يك شك است. بخلاف آن مثال مشهور كه دو تا شك بادو تا اصل داريم: يكى اينكه شك دارم آب كر است يا نه، استصحاب مى‏كنيم كرّيّت را، يكى هم اينكه شك دارم دستم پاك است يا نه، استصحاب مى‏كنم نجاست دست را، دو تا شك است روى دو تا اصل. بله چون يكى از شكها ناشى از آن ديگرى است، آن وقت آن اصل سببى ما اصل مسببى را سالبه به انتفاء موضوع مى‏كند. مرحوم شيخ اگر بخواهند نشو و نما درست بكنند بايد سبب و مسبب درست بكنند، يعنى دو تا سبب كه نمى‏شود عين مسبب باشد، مسبب عين سبب باشد.

    ما نحن فيه يك شك است و آن استصحاب دارد مى‏گوييم مجرد بود الآن يكون كذلك. اصالة الصحه هم دارد، مى‏گويد «ضع امر اخيك على احسنه»، كار اين آقا درست است. لذا شك دارى كه آيا مجرد است يا معيل، بگو معيل است شك دارى عقد درست است يا نه، استصحاب مى‏گويد: نه، اصالة الصحهمى‏گويد بله. ما يك شك بيشتر نداريم دو تا اصل متعارض آمده است روى اين شك. حالا شما بايد بگوييد قاعده ـ يعنى اصالة الصحه‏ـ مقدم بر استصحاب است و استصحاب را مى‏گذارد كنار و مى‏گويد اين زن معيل است نه مجرد و اين زن را نمى‏شود گرفت براى اين كه انحكت و قبلت گفته‏ام و اينكه شيخ بزرگوار مى‏فرمايند سبب و مسببى است، على الظاهر كم لطفى است و نمى‏شود گفت كه دو تا شك داريم احدهما ناشى از ديگرى است.

    يك ايراد ديگر به شيخ بزرگوار اين است كه بگو دو تا شك، چرا احدهما ناشى از ديگرى است؟ نشو و نما آن است كه سبب و مسبب درست بكنيم، ولى ما نحن فيه يك شك است و يك حكم است مستقل و هيچ ربطى به آن شك و حكم ندارد. اگر علت و معلول اعتبارى بود، به اين معنا كه اينكه اين دست را نمى‏دانم پاك است يا نه، از كجا سرچشمه گرفته؟ دستى را كه قبلاً مى‏دانستم نجس بوده الان نمى‏دانم پاك است يا نه، از كجا سرچشمه گرفته است؟ از كرّيّت سرچشمه گرفته است، اما كرّيّت از دست من سرچشمه نگرفته است، بلكه يك مقدار آب كر رفته است، نمى‏دانم كر است يا نه. اينجا حسابى نشاء هذا من هذا و لم ينشأء ذاك عن ذا.

    در ما نحن فيه اينكه مرحوم شيخ مى‏فرمايند شك در اينكه آيا مجرد است يا نه، ناشى است ازاين است كه عقد درست است يا نه، چرا؟ و اينكه مى‏گفتم اينكه مجرد است يا نه، يا معيل است يا نه، من گفتم يك شك است و دو تا اصل دارد: يكى اصالة الصحه و يكى هم استصحاب. ولى شما مى‏خواهيد دو تا شك درست بكنيد كه لازم و ملزوم باشد و هيچ ناشى ازديگرى نباشد.

    ايراد سومى هم به مرحوم شيخ بزرگوار هست كه بعد صحبت مى‏كنيم و آن اين است كه اصل سبب و مسببى كه مشهور شده و از شيخ بزرگوار گرفته شده است، كه اصل مسببى مقدم بر اصل سببى باشد، اين چرا؟ براى اينكه اصل مثبت است، يعنى شما نمى‏دانيد اين دست نجس است يا نه، آن آب خارجى را نمى‏دانيد كر است يا نه، بگوييد نشاء هذا من هذا. اين را قبول مى‏كنيم كه شك سببى و مسببى است، يعنى اگر بدانم آب كر است، معلوم است كه مى‏دانم دستم پاك است، اگر بدانم آب كر نيست، مى‏دانم آب نجس است، پس نشاء هذا من هذا. حالا استصحاب كن، بگو كان كرا الان يكون كذلك، اما اينكه دست پاك است، به چه دليل؟ اين مى‏شود اصل مثبت. اينكه شما مى‏گوييد معلول را استصحاب كردى و علت را بار كردى، لوازم عادى را بار كردى، وسائط را بار كردى، اينجا هم همين طور است و اينكه مى‏گويند اصل سببى مقدم است بر اصل مسببى، چرا؟ اين اصل مثبت است و اين حجت نيست.

    بله بنابر عقيده ما كه اصل مثبت حجت است، اين حرفى است، ولى شيخ بزرگوار كه اصل مثبت را حجت نمى‏داند چرا اينجا مى‏فرمايند: اصل سبب و مسببى است و اصل در سبب رفع شك در مسبب مى‏كند؟ لذا در مثل كرّيّت، يك حرف ديگرمى آيد جلو و آن اين است كه شما وقتى استصحاب كريت كردى، اين استصحاب شما مصداق درست مى‏كند براى «الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء»[2]، لذا الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء يك مصداق يقينى دارد و آن اين است كه بدانى يقينا كريت آب را، يك مصداق تعبدى دارد، يعنى استصحاب؛ قبلاً كر بوده الآن هم كر است. به عبارت ديگر استصحاب موضوع درست مى‏كند براى يك دليل اجتهادى و آن دليل اجتهادى رفع سبب مى‏كند. لذا استاد بزرگوار ما حضرت امام  قدس‏سرهمى‏فرمودند هركجاشك سببى موضوع درست كن باشد براى دليل اجتهادى، آنجا اصل سببى مقدم است بر اصل مسببى، اما اگر موضوع درست كن نباشد، ديگر نمى‏توانيم بگوييم اصل سببى مقدم بر اصل مسببى است، براى اين كه اصل مثبت مى‏شود و آن حجت نيست. به مرحوم شيخ عرض مى‏كنيم درما نحن فيه هم همين است، اگر اصل سببى و مسببى باشد، بايد موضوع درست كند و اينجا موضوع براى دليل اجتهادى درست نمى‏كند. و اينكه مرحوم شيخ فرموده‏اند اصل سببى مقدم است بر اصل مسببى، پس همه قواعد مقدم است بر استصحاب، اين على الظاهر درست كردن اين خيلى مؤنه مى‏خواهد. ان شاء اللّه‏ مباحثه فردا درباره تخصيص است.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- «والتحقيق: انه ان جعلنا هذا الاصل من الظواهر...». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ج 2، ص 404.

    [2]- شيخ محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشرعيّه، 20 جلدچاپ ششم، مكتبة الاسلاميّه، تهران، 1403 هـ. ق ج 1، ص 117، باب 9 از ابواب الماء المطلق، ح 2.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365