جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: اصل تأخر حادث / يكى از حادثها معلوم التاريخ باشد و ديگرى مجهول التاريخ
    موضوع درس:
    شماره درس: 234
    تاريخ درس: ۱۳۷۶/۷/۸

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما كه مشكل است انصافا و شايد مشكلتر از اين تنبيه نداشته باشيم، استصحاب مجهول التاريخ است كه به او مى‏گوييم اصل تاخر حادث. اين را مرحوم شيخ تقسيم كرده‏اند به سه قسم كه پس از مرحوم شيخ هم اين سه قسم را در كتابهايشان آورده‏اند و روى آن بحث كرده‏اند.

    قسم اول: اينكه گفتيم حادث را بسنجيم با زمان، كه گفتيم استصحاب او بلا اشكال است؛ اگر تعارض و تساقطى نباشد و هر دو اثر داشته باشد، استصحاب او بلا اشكال است.

    قسم دوم: كه تقدم احدهما بر آخر را مى‏خواستيم استصحاب كنيم، گفتيم اگر بخواهد تقدم احدهما بر آخر را استصحاب بكند، نمى‏شود. همين است كه مرحوم آخوند و ديگران فرموده‏اند كه تقدم احدهما بر آخر، اين يك وصف است و حالت سابقه ندارد، الا اينكه اگر قسم دوم را به قسم اول برگردانيم و با عمود زمان بسنجيم - كه شيخ بزرگوار چنين كردند - گفتيم بلا اشكال است و گفتيم با عمود زمان كل دو حادث را مى‏سنجد و استصحاب مى‏كند. مثلاً پدر و پسر هر دو تصادف كرده‏اند، نمى‏داند كدام مقدم بر ديگر است. كار به تقدم احدهما على الآخر نداشته باشد، اينجور استصحاب بكند، بگويد اصل عدم مرگ پسر تا زمان مرگ پدر است، همچنين عكس او. وقتى با عمود زمان سنجيد هر دو جارى است و قسم دوم برمى گردد به قسم اول. همان حرف مرحوم شيخ مى‏شود كه تعارض مى‏كنند و مرحوم شيخ گفته‏اند تساقط، الا اينكه با دليل عقلى تقارن را اثبات مى‏كنيم و عمده اشكال مال مرحوم آخوند بود كه مى‏گفت انفصال بين زمان يقين و شك است. كه مرحوم حضرت امام جواب دادند به اينكه اتصال زمان يقين و شك هست و اتصال بين زمان متيقن و مشكوك نيست و مرحوم آخوند اشتباه كرده‏اند يقين را با متيقن، حالت را با خارج، لذا گفته‏اند اتصال زمان يقين و شك نيست.

    فتلخص مما ذكرنا اينكه قسم دوم را هم اگر حادث را با عمود زمان بسنجيم، نه احادث ديگر استصحاب او جارى است و بلا اشكال است و همين طور كه قسم اول تقارن درست مى‏كند، اينجا هم تقارن درست مى‏كند.

    قسم سوم كه بحث امروز است، اين است كه يك كدام معلوم التاريخ باشد، ديگرى مجهول التاريخ، مثل اينكه مى‏دانيم با اين تصادفى كه شد پدر سريعا مُرد، اما نمى‏دانيم قبل از اين پسر مرده يا پسر بعد مرده است. لذا مى‏دانيم مثلاً مرگ پدر ساعت 12 بوده، اما نمى‏دانيم مرگ پسر 11 بوده يا 1 يا به عكس. مرحوم شيخ «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در اينجا هم اين را بر مى‏گردانند به قسم اول و مى‏فرمايند استصحاب بلا اشكال جارى است، براى اينكه وقتى بدانيم پدر ساعت 12 مرده است، نمى‏دانيم پسر مرده بوده يا نه، مى‏گوييم اصل عدم مرگ پسر تا زمان مرگ پدر است. مى‏فرمايند استصحاب جارى است و اگر اصل مثبت حجت باشد، مثل قسم اول و قسم تقارن درست مى‏كند، مى‏گويد هر دو با هم مرده‏اند و اينجا را مرحوم شيخ نسبت به مشهور مى‏دهند، كه مشهور مى‏گويند اين استصحاب جارى است. از جمله مرحوم محقق، مرحوم علامه و مرحوم شهيدين و مرحوم ابن حمزه هم گفته‏اند استصحاب جارى است.[1] لذا روى حرف مرحوم شيخ و روى شهرت، كه قسم سوم بر مى‏گردد به قسم دوم و قسم دوم بر مى‏گردد به قسم اول - كه همين جورها هم هست انصافا - استصحاب مجهول التاريخ، استصحاب تاخر حادث جارى است و هيچ اشكالى هم ندارد. اگر معارضى داشته باشد، تقارن اثبات مى‏شود و اگر معارض نداشته باشد خودش مى‏تواند كار بكند و مرحوم شيخ ديگر چيزى ندارند. هر چه هست حرف مرحوم آخوند است. لذا مرحوم آخوند يك اقسامى درست مى‏كنند و در يك پيچ و خم علمى واقع مى‏شوند و بالاخره مى‏خواهند بگويند اتصال زمان يقين و شك اينجا نيست و آن اصالة عدم تقدم نمى‏تواند براى ما كار بكند. يعنى به عبات ديگر كفايه يك تكرارهايى از قسم دوم دارد اضافه و ظاهرا چيزى ندارد و اضافه مرحوم آخوند اين است كه مى‏گويند اتصال زمان يقين و شك در قسم دوم هست، در قسم سوم نيست و حالا چرا نيست؟ نمى‏دانيم و اما اينكه استصحاب جارى است يا نه، با همان اشكال اصل عدم تقدم مى‏گويند استصحاب وصفى است، حالت سابقه ندارد. اما اينجور كه ما عرض كرديم و به مرحوم شيخ هم نسبت داديم حالت سابقه هم دارد.

    يك حرف در مسئله هست، كه اگر آن را جواب بدهيم مطلب تمام مى‏شود و آن اين است كه ظاهرا قسم سوم بر مى‏گردد به قسم دوم، براى اين كه اگر چيزى مجهول التاريخ شد و پهلوى او معلوم التاريخ شد، همسايه مجهول آن همسايه معلوم را هم مجهول مى‏كند. اين فرمايش آقايان كه مى‏گويند يكى معلوم التاريخ است، يكى مجهول التاريخ، شما وقتى مجهول التاريخ را با معلوم التاريخ سنجيديد هر دو مى‏شود مجهول. در همين مثال مرحوم شيخ بزرگوار، تصادف پدر ساعت 12 واقع شده، مرگ پسر را نمى‏دانم ساعت 11 است يا 1، وقتى به نسبت يكديگر بسنجيم، نمى‏دانم مرگ پدر مقدم بوده يا مرگ پسر، در حالى كه مى‏دانم مرگ پدر 12 بوده، اما وقتى مرگ پدر را مى‏سنجيم، نمى‏دانم مقدم بوده بر مرگ پسر يا نه و آن معلوم التاريخ كه ساعت 12 بوده، براى ما هيچ كار نمى‏تواند بكند. در حقيقت معلوم را مجهول مى‏كند و نه نمى‏خواهد شما حادث را با حادث ديگر بسنجيد، اگر نمى‏خواستيد حادث را با حادث ديگر بسنجيد، خوب بود كه بگوييم ساعت 12 را مى‏دانم، پس بنابراين مى‏دانم مرگ پدر كى واقع شده، ولى اينكه بحث ما نيست، بحث ما در استصحاب است، بحث استصحاب در اين است كه مى‏خواهيم بگوييم اصل عدم تقدم مرگ پسر بر پدر يا اصل تقدم مرگ پسر بر پدر است، يعنى مى‏خواهم مجهول را با معلوم بسنجم در تقدم و تاخر. قسم دوم هم اين بود كه مى‏خواستم حادث مجهول را با حادث مجهول بسنجم. تقدم و تاخر قسم دوم مجهول بود، قسم سوم هم تقدم و تاخرش مجهول است، يعنى اينكه خود وجود حادث معلوم است، اما آن طرف مجهول مى‏آيد و آن هم در تقدم و تاخر مجهول مى‏كند.

    در حقيقت اصلاً سه قسم نداريم و اينكه مرحوم شيخ سه قسم كرده‏اند، بعدش هم بزرگان سه قسم كرده‏اند و روى سه قسم صحبت كرده‏اند و مرحوم شيخ بزرگوار توانستند قسم دوم و سوم را برگردانند به قسم اول و بگويند استصحاب هست، مرحوم آخوند اشكال كردند و گفتند استصحاب نيست و ديگران هم گفته‏اند استصحاب نيست، به همه آنها عرض مى‏كنيم: آقا سه قسم نيست، بلكه دو قسم است. يك قسم اينكه حادث را با زمان بسنجيم، يك قسم هم اينكه حادث رابا حادث ديگر بسنجيم. وقتى با حادث ديگر سنجيديم، مى‏خواهد آن حادث ديگر معلوم التاريخ باشد يا مجهول التاريخ، چه فرقى مى‏كند در نتيجه ما در اصل تأخر حادث؟ و بالاخره در بحث ما معلوم التاريخ باشد احدهما، يا معلوم التاريخ نباشد احدهما، هيچ تفاوتى در مسئله نيست. در حقيقت دو قسم بيشتر در مسئله نداريم. اگر اين اشكال را بتوانيد رفع كنيد، سه قسمت داريم و اگر نتوانيد رفع كنيد بايد خواه ناخواه بگوييم حادث را گاهى مى‏سنجيم با عمود زمان، اين يك قسم، حادث را گاهى مى‏سنجيم با حادث ديگر، اين هم قسم دوم. اما اينكه حادث را بسنجيم با حادثى كه معلوم التاريخ است، معلوم التاريخ چه فايده‏اى براى شما دارد؟ شما مى‏خواهيد بگوييد اصل عدم تقدم احدهما بر آخر، اصل تاخر احدهما بر ديگر، مى‏خواهيد اين استصحابها را جارى كنيد و در اينها فرقى نيست كه معلوم التاريخ باشد يا مجهول التاريخ باشد. لذا همان كه معلوم التاريخ است و آقايان روى او حرفندارند و مى‏گويند استصحاب ندارد، در همين جا استصحاب دارد؛ براى اين كه مثلاً ساعت 12 مرگ پدر واقع شده، نمى‏دانم كه آيا اين مقدم برمرگ پسرش بوده يا مؤخر. اصل عدم تقدم اين مرگى است كه ساعت 12 مى‏دانم واقع شده است. چنانچه آن طرف هم اصل عدم تقدم مرگ پسر بر پدر است، لذا ساعت 12 يقينا مرگ پدر واقع شده، اما نمى‏دانم مرگ پسر قبل بوده تا ديگر ارثى در كار نباشد يا مرگ پسر بعد بوده كه اين از پدر ارث ببرد. اصل عدم تقدم مرگ پسر بر پدر جارى است. پدر هم كه معلوم التاريخ است همين اصل را دارد؛ اصل عدم تقدم مرگ پدر بر پسر.در عمود زمان هم همين جور نمى‏دانم تقدم و تاخر چه جور است، مى‏گويم اصل عدم تقدم مرگ پدر تا زمانى كه مى‏دانم. آنوقت اثبات مى‏كند كه ساعت 12 مبدء موت بوده نه منتهى.

    لذا بحث ما در تأخر حادث است، يعنى نمى‏دانم اين حادث كى واقع شده، گفتند اين را يك دفعه با عمود زمان مى‏سنجد - حادث ديگر ندارد- يك دفعه حادث را مى‏سنجيم با حادث ديگر، مثل وضوء و حدث؛ وضوء را نمى‏دانم مقدم بر حدث بوده يا حدث مقدم بر وضوءبوده، يا مرگ متوارثين، نمى‏دانم مرگ پدر مقدم بر مرگ پسر بوده، يا مرگ پسر مقدم بوده اين هم قسم دوم بود، كه مرحوم آخوند مى‏گفتند استصحاب جارى نيست و مى‏گفتند اين وصفى است و حالت سابقه ندارد و مرحوم شيخ با عمود زمان سنجيدند و گفتند هر دو جارى است، الااينكه تعارض درست كردند و گفتند تساقط مى‏كند و تقارن درست مى‏كند. قسم سوم: همين مثالهاست، مثل اينكه ساعت 8 وضوء گرفته است و حدثى هم از او سر زده، نمى‏داند ساعت 9 بوده يا ساعت 7. يا اينكه مى‏داند ساعت 12 پدر مرده، نمى‏داند پسر 11 مرده يا 1، اعلام مى‏گويند استصحاب در آن حادثه كه مجهول التاريخ است جارى است و اما در معلوم التاريخ كه معلوم التاريخ است. الا اينكه مرحوم شيخ مى‏گويند استصحاب جارى است و با عمود زمان مى‏سنجيم و غير مرحوم شيخ مى‏فرمايند حالت سابقه ندارد، پس استصحاب جارى نيست. ايراد ما اين است كه قسم سوم چون حادث را با حادث ديگر مى‏سنجيد احدهما معلوم التاريخ باشد يا نباشد هيچ فرقى نمى‏كند؛ براى اينكه آن مجهول، معلوم التاريخ را مجهول التاريخ مى‏كند. چرا؟ براى اينكه اگر بدانيد ساعت 12 مرده است، اما ندانيد پسر مقدم بوده يا موخر، در تقدم و تاخر همان معلوم التاريخ هم شك پيدا مى‏شود؛ براى اين كه معلوم التاريخ را هم نمى‏دانم مقدم بوده است يا مؤخر. اگر مرگ پسر ساعت 11 باشد، معلوم التاريخ است، اگر ساعت 1 بوده معلوم التاريخ است، اما من شك دارم لذا مجهول مى‏شود. بالاخره اشكال من اين است كه اگر معلوم التاريخ هم باشد ما مى‏خواهيم اثر بگيريم كه آيا مرگ كدام مقدم است. در تقدم و تاخر هر دو مجهولند، اگر هر دو معلوم التاريخ باشد هيچى، اما اگر احدهما معلوم التاريخ شد مثل علم اجمالى مى‏ماند علم اجمالى يعنى معلوم ما معلوم نيست كه چيست، مى‏دانيم يكى از انائين نجس است، كدام است نمى‏دانيم، در متعلق علم جهل هست. بحث ما هم همين است، براى اينكه مى‏دانم اين ساعت 12 مرده - اين معلوم التاريخ است - اما تقدم و تاخر كدام است؟ نمى‏دانم. وقتى ندانستم، قسم سوم برمى‏گردد به قسم دوم، كه از نظر تقدم و تاخر هر دو مجهول است. اگر استصحاب عدم تقدم يا تأخر جارى كردى، در هر دو جارى است، اگر گفتى استصحاب نمى‏شود، حالت سابقه ندارد، در هر دو مى‏آيد، اگر هم با عمود زمان سنجيديد كه مرحوم شيخ سنجيدند، در هر دو مى‏آيد. قسم سوم هم برمى گردد به قسم دوم و اصل عدم مرگ پدر تا زمان مرگ پسر است، اصل عدم مرگ پسر تا زمان مرگ پدر است و ظاهرا قسم سوم با قسم دوم هيچ تفاوتى ندارد و عنوان بحث قسم سوم بى خود آمده جلو و مرحوم آخوند با ان قلت قلت‏هاى زياد دردسر عجيبى براى خودشان و شاگردانشان درست كرده‏اند. اين بحث تمام شد.مرحوم شيخ بزرگوار بعد از آنكه اين بحث را كرده‏اند، دو تا تنبيه اينجا آورده‏اند و اين دو تا تنبيه خيلى مهم است.

    يكى استصحاب قهقراء است،كه ايشان در ضمن بحثشان با اينكه خيلى هم تناسب با بحث ندارد، اما بحث استصحاب قهقراء را اينجا كرده‏اند كه اصلاً در كفايه نيامده است.

    يكى هم استصحاب تاهل است، كه اين را مرحوم آخوند در باب اشتغال يك مثالى زده‏اند و استصحاب جارى كرده‏اند و گفته‏اند نمى‏داند حمد و سوره باطل است يا نه، نمى‏داند ما بقى‏را مى‏تواند بچسباند به قبل يا نه، آيا اين حمد و سوره اهليت دارد كه ركوع بعد از آن بيايد يا نه؟ گفته‏اند اين استصحاب تاهل است كه ان شاءاللّه‏ در باب استصحاب بحث مى‏كنيم و در كفايه اصلاً نيامده، وعده دادند و به وعده‏شان وفا نكردند.

    اين استصحاب قهقراء را كسى خيلى درباره‏اش صحبت نكرده است. از بيان مرحوم صاحب معالم در معالم فهميده مى‏شود كه ايشان استصحاب قهقراء را حجت مى‏دانند و آقا شيخ محمد تقى مسجد شاهى در آن حاشيه بر معالم، اين استصحاب قهقراء را بحث كرده‏اند و ديگران فى الجمله بحث كرده‏اند. من جمله مرحوم نائينى هم خيلى مفصل در اين باره صحبت نكرده‏اند. ان شاءاللّه‏ فردا بحث مى‏كنيم.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- على الظاهر قول مرحوم شيخ غير از قول مشهور است، چرا كه فرموده‏اند: «و ان كان احدهما معلوم التاريخ ،فلا يحكم على مجهول التاريخ الّا باصالة عدم وجوده فى تاريخ ذلك، لا تأخر وجوده عنه بمعنى حدوثه بعده... ثم انه يظهر من الاصحاب هنا قولان آخران: احدهما: جريان هذا الاصل فى طرف مجهول التاريخ و اثبات تأخره عن معلوم التاريخ بذلك و هو ظاهر المشهور...». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ج 2، ص 330.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365