جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: اگر زن بگوید شوهردار نیستم آیا قولش پذیرفته است؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 101
    تاريخ درس: ۱۳۹۱/۴/۱۳

    متن درس:

    أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.

     

    مسئلۀ ديروز، علاوه بر نکاح، مسئلۀ مهمي بود. و اينکه ما يک قاعدۀ عقلائي داريم به نام «اصالة الصحة في فعل الغير» و «اصالة‌الصحة في فعل النفس»؛ و اين دو قاعده علاوه بر اينکه روايات فراواني روي آنهاست، يکي از قواعد عقلائيه است. و اگر اين «اصالة الصحة في فعل النفس» و «اصالة الصحة في فعل الغير» نباشد، اختلال نظام لازم مي‌آيد. لذا عقلاء اين «اصالة الصحة في فعل الغير» و «اصالة‌الصحة في فعل النفس» را در همه جا جاري مي‌کنند. مگر اينکه يک دليلي در مقابل آن قد علم کند و تا دليلي نباشد، آن «اصالة الصحة» کار خودش را مي‌کند. اين مربوط به مسلمانها هم نيست. ولو اينکه روايت داريم که: «ضع امر اخيک علي احسنه» اما همين که روايت را فرموده و «اصالة الصحة في فعل الغير» را راجع به کفار هم جاري مي‌کنند؛ و تا اماره‌اي در مقابلش نباشد، مي‌گوييم کارش درست است مگر اينکه اماره‌اي بگويد درست نيست. و اين «اصالة الصحة في فعل الغير» و «اصالة‌الصحة في فعل النفس»، احتياج به ثقه بودن هم ندارد. خواه ثقه باشد يا نباشد و يا ما شک داريم که موثق هست يا نيست و يا شک داريم که کارش درست هست يا درست نيست؛ همچنين راجع به افعال خودمان. مثلاً در جواني نماز خوانده و روزه گرفته و در جواني کارهاي اجتماعي کرده و الان متنبّه شده و مسجدي شده و حال شک مي‌کند که آن کارهاي قبلش و آن نمازها که خيلي هم مقيّد نبوده و آن روزه‌ها و آن کارهاي اجتماعي، آيا صحيح هست يا نه؟! «اصالة الصحة في فعل النفس» مي‌گويد که صحيح است. اينها قضاء ندارد و اين بدهکار به کسي نيست و «اصالة الصحة في فعل النفس» براي خودش کار مي‌کند؛ همينطور که عرف مردم و بازار مردم، يک حرفهايي مي‌زنند و يک کارهايي مي‌کنند و ما نمي‌دانيم اين کارها درست هست يا درست نيست و يا اين حرفها درست هست يا درست نيست و آنگاه طبق «اصالة الصحة في فعل الغير» مي‌گوييم درست است، مگر اينکه اماره‌اي بگويد که درست نيست. و حتي در اينجا امام صادق «سلام‌الله‌عليه» که روايتش را مرحوم آخوند در کفايه هم نقل مي‌کنند؛ از باب تأکيد مي‌فرمايند اگر پنجاه نفر هم گفتند که کارش درست نيست ولي خودش بگويد کارم درست است؛ «صدّقه و کذّبهم»، يعني ترتيب اثر روي حرفهاي ديگر ندهد و ترتيب اثر روي حرف اين آقا بدهد. به اين مي‌گويند «اصالة الصحة في فعل الغير» و «اصالة‌الصحة في فعل النفس»؛ دو قاعدۀ عقلائي که شارع مقدس هم آنها را امضاء کرده است.

    بله در يک جا مي‌مانيم و آن در لاابالي‌هاست که مرحوم سيّد در عروه هم حتي در همين يک مسئله راجع به لااباليها و راجع به متهم و متهمه‌ها ماندند که آيا قول اينها حجت است يا نه. مرحوم سيّد گاهي مي‌گويند حجت است و در همين مسئلۀ ديروز مي‌گويند حجت است و احتياط مستحبي مي‌کنند که ترتيب اثر ندهيم. گاهي هم مي‌گويند حجت نيست و در مسئلۀ ديروز مي‌گويند اگر متهم باشد، ترتيب اثر نده. اما مرحوم سيّد فتوا روي اين ندادند. ولي مشهور در ميان فقهاء اينست که اين «اصالة الصحة» ولو در لاابالي‌ها هم جاري است. تا يقين نکنيم، معمولاً مردم هميشه چنين بودند و الان هم چنين هستند که راجع به دين لاابالي هستند. معمولاً مردم راجع به نماز و روزه‌شان و راجع به خمس و حج، لاابالي هستند. راجع به کارهايشان هم اينگونه هستند. راجع به خريد و فروش و رفت و آمدشان و ازدواجهايشان، معمولاً لاابالي هستند. به قول شيخ بهائي هرچه دقيق در کارهاي دنيايشان هستند، اما در کارهاي آخرتشان، لاابالي هستند و معمولاً متهم مي‌شوند و نمي‌شود گفت که «اصالة‌الصحة في فعل الغير» نداريم. مثلاً يک جواني الان توبه کرده و برگشته و مي‌داند که بعضي اوقات نماز نمي‌خوانده و روزه‌هايش معلوم نبوده که چگونه بوده و حق الناس‌هايش هم معلوم نبوده و حال که توبه مي‌کند شما به او مي‌گوييد که هرچه يقيني است، حساب کن و جبران کن و اما هرچه شک داري، بگو انشاء الله درست است. اين لاابالي بوده و شايد بيش از ده يا بيست سال عمرش را در باابالي گري گذرانده؛ اما مراجع و فقها و شما بزرگان در وقتي که مي‌خواهيد کارش را اصلاح کنيد، روي مشکوک‌ها حرف نمي‌زنيد؛ نه راجع به حق الله و نه راجع به حق الناس و مي‌رويد روي يقينيات و روي معلومها. همين دليل بر اينست که «اصالة الصحة في فعل الغير»، حتي راجع به متهم‌ها هم عقلاء جاري مي‌کنند و شارع مقدس هم امضا کرده است. اين خلاصۀ حرف ديروز بود. حال چند روايت راجع به بحثمان داريم و روايات خوبي است و چون در اين روايتها علت هم ذکر شده است، آن عموم علت هم از باب نکاح به جاي ديگر سرايت مي‌کند و مي‌گوييم اين روايتها،‌آن بناي عقلاء را امضاء مي‌کند. که در آن بناي عقلاء، خواه اين متهم باشد يا متهم نباشد و فعل غير مانند فعل نفس است و تا يقين نداشته باشيد، مي‌گوييد که درست است. الاّ اينکه اماره‌اي بيايد و يقين پيدا کنيم و اطمينان پيدا کنيم که درست نيست. آنگاه اين اماره جلوي «اصالة الصحة في فعل الغير» و «اصالة‌الصحة في فعل النفس» را بگيرد.

    روايتها در باب نکاح زياد است. مثلاً الان روايت اينطور مي‌گويد که در بيابان به زني برخورد کردم و به زن گفتم که شوهر داري يا نه؛ حال آيا مي‌توانم اين زن را صيغه کنم يا نه؟! حضرت فرمودند بله. بعد هم فرمودند «اصالة الصحة في فعل النفس» دارد و اين راجع به خودش مصدقه است و همين مقدار که مي‌گويد من شوهر ندارم، کفايت مي‌کند. و معمولاً زنهاي اينگونه، متقي و مقيده نيستند و لاابالي هستند و صدِ‌نود مردم هميشه و من جمله الان، لاابالي در دين هستند و اين «اصالة الصحة في فعل الغير» و «اصالة‌الصحة في فعل النفس»، همينطور که راجع به آن مقيّدها جاري مي‌شود، راجع به لاابالي‌ها هم جاري مي‌شود.

     

    روايت 2 از باب 25 از ابواب عقد نکاح:

    صحيحه ميسر قال: قلت لأبي عبدالله: ألقى المرأة في الفلاة التي ليس فيها أحد؛ يک زني را در بيابان پيدا مي‌کنم و هيچکس هم نيست. فأقول لها: هل لك زوج؟ فتقول: لا يقول: فأتزوجها. قال (أي أبو عبد الله): نعم هي المصدقة على نفسها.

    اين جمله خيلي جملۀ خوبي است که همان «اصالة الصحة في فعل الغير» است و اگر هم علي نفسها را عام داديد،‌آنگاه «اصالة الصحة في فعل النفس» مي‌شود. که اصلاً حضرت در روايت بعد هم مي‌فرمايند که چرا سؤال مي‌کني و همين مقدار که خودش را به تو عرضه نمايد، تو مي‌تواني او را صيغه کني.

    حال در اينجا پرسيده است: فأقول لها: هل لك زوج؟ فتقول: لا يقول: فأتزوجها. اما حضرت علت مي‌آورند؛ قال (أي أبو عبد الله): نعم هي المصدقة على نفسها. علت معمّم است و مخصص است و از باب نکاح هم مي‌رويم در باب بيع و معاملات به معني اعم و معاملات به معني الاخص؛ يعني راجع به بيع، اجتماع هست.

    صحيحۀ ابان بن تغلب را نمي‌دانم چه شده که مرحوم صاحب وسائل در اينجاها نياورده و اما مرحوم صاحب جواهر آورده و مرحوم کليني «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» هم در همين جاها روايت را نقل مي‌کنند.

    روايت 3 از باب 25 از ابواب عقد نکاح:

    صحيحه أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله (ع) إني أكون في بعض الطرقات؛ اين في بعض الطرقات يعني راههاي بياباني که هيچکس در آنجا نيست و مي‌شود کاري کرد؛ فأرى المرأة الحسناء؛ يک زن زيبايي ديدم؛ ولا آمن أن تكون ذات بعل أو من العواهر؟ و من نمي‌دانم آيا اين شوهر دارد يا نه. فقال: " ليس هذا عليك إنما عليك أن تصدقها في نفسها "؛ لازم نيست که تو تفحص کني و همين مقدار که مي‌گويد شوهر ندارم، کفايت مي‌کند که بتواني او را بگيري.

    روايت 1 از باب 25 از ابواب عقد نکاح:

    موثقه عمر بن حنظلة قال: قلت لابي عبدالله (ع): إني تزوجت امرأة فسألت عنها فقيل فيها،

    اين رفته روي حرفها که مي‌گويد من يک زني را صيغه کردم اما مردم پشت سر او حرفهايي مي‌زنند. فقال: وأنت لم سألت أيضا؟ تو چرا با او در ميان گذاشتي و اصلاً لازم نيست که شايعه و حرفهاي مردم را به اين زن بگويي. فقال: وأنت لم سألت أيضا ليس عليكم التفتيش؛ همين مقدار که خودش را در معرض قرار داده و مي‌گويد شوهر ندارم؛ همين مقدار کفايت مي‌کند ولو اينکه ديگران هم بگويند اين زن بدي است و زن لاابالي و فاحشه است؛ اما به اين چيزها اهميت نده و قول آن زن مقدم بر شايعه است. اين را سرايت مي‌کنيم از باب نکاح به غير نکاح. به راستي مي‌توانيم بگوييم که يکي از مصاديق «اصالة الصحة في فعل النفس»، قاعدۀ يد است. مثلاً همين گوشتهايي که براي ما مي‌آورند با آن حرفايي که دارد و حال ما بگوييم اين گوشتها را نمي‌شود گرفت. يا اين لبنياتي‌ها با آن افراد لاابالي که در آنجا کار مي‌کنند و يا کاسب، معمولاً اينها در دينشان لاابالي هستند و حساب حلال و حرام و نجس و پاکي در کارشان نيست. شما مي‌گوييد قاعدۀ يد کار مي‌کند. شايد انسان بتواند بگويد که  يکي از مصاديق «اصالة الصحة في فعل الغير» همين قاعدۀ يد است. اين ماست در دستش است و گوشت در تسلط اوست و مي‌گويد اين گوشت حلال است و اين گوشت ذبح شرعي شده و همين مقدار کفايت مي‌کند. ولو اينکه مردم هم روي آن حرف دارند و افراد متدين هم نمي‌خورند اما آيا شما متدينين مي‌توانيد بخوريد يا نه؟! قاعدۀ يد مي‌گويد اشکال ندارد و يا اسمش را مي‌گذاريم «اصالة‌الصحة في فعل النفس» و اين مي‌گويد اشکال ندارد. معمولاً اکثريت قريب به اتفاق، لاابالي در دين هستند و چه کسي متدين در دين است! و کجا مي‌شود انسان لقمۀ حلال بخورد! و کجا مي‌شود که انسان پاک واقعي بخورد! همين که مرحوم شيخ انصاري «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در برائت مي‌فرمايد اگر ما «کلّ شيء لک حلال» و «کلّ شيء لک طاهر» نداشتيم؛ بايد به بيابانها مي‌رفتيم و در آنج منزلمان غاري باشد و خوراکمان هم علف بيابان باشد و بعد مي‌فرمايند: «فتعمّل». در همان جا هم غذاي حلال صد در صد و يا زندگي صد در صد درست نيست.

    يک جمله از امام صادق است و روايت صحيح السند هم هست که مي‌فرمايند: "مجادلة السيوف أهون من طلب الحلال"؛ اگر آدم در خط مقدم جبهه باشد، آسانتر از اينست که بتواند لقمۀ حلال بخورد. همۀ اينها را براي ما گفتند و بناي عقلاء هم روي همۀ اينها هست و بايد چشم را روي هم گذاشت و الاّ اگر چشم را باز کنيم، بايد بمانيم.

    يادم نمي‌رود که در مکه بوديم و يک ديگي گذاشته بودند و آب در اين ديگ بود و مردم به دستشويي مي‌رفتند و وقتي برمي‌گشتند ديگري آفتابه را در همين ديگ مي‌زد و آب مي‌کرد و به دستشويي مي‌رفت. و من با همان آب به دستشويي رفته بودم و وضو مي‌گرفتم که شخصي که خدا او را بيامرزد و اين شخص محتاط بود و وقتي رد مي‌شد به من گفت آقا چه مي‌کنيد؟ من گفتم نجس کاري مي‌کنم. وضوي نجس مي‌گيرم قربة الي الله. اگر به راستي بخواهيم اين حرفها را بزنيم، همين است. پس بايد چشم را برهم گذاشت و به قول مرحوم آيت الله العظمي آقا سيد محمدباقر درچه‌اي که آدم محتاطي بوده و اگر در طهارات و نجاسات محتاط بوده، در حق الناس هم چندين برابر محتاط بوده؛ لذا گفته که شارع مقدس روزي يک تن نجاست به خورد مردم مي‌دهد با «کلّ شيء طاهر حتي تعلم». به غير از اين نمي‌خواهند و آنچه مي‌خواهند همين روش لاابالي‌گري مردم است مگر اينکه يقيني پيدا شود و مگر اينکه اماره و آن هم امارۀ ثقه در مقابل اينگونه چيزها قد علم کند و الاّ همين است که امام «سلام‌الله‌عليه» فرمودند چرا سؤال مي‌کني و بدون سؤال بگو که درست است و «هي مصدقه في نفسها».

    اين تا اينجا و کسي هم غير از اين نگفته و مگر همين است که ديروز راجع به لااباليها صحبت مي‌کرديم و مرحوم سيد احتياط مستحبي کردند و بعد احتياط وجوبي کردند که به ايشان عرض کرديم که چرا شما که اول احتياط مستحبي کرديد، بعد احتياط وجوبي کرديد و اين را هم شايد بايد بگوييم که از دستشان در رفته است و الاّ در جاهاي ديگر عروه، «اصالة‌الصحة في فعل النفس» و «اصالة‌الصحة في فعل الغير» را در لااباليها هم، همينطور که عقلاء جاري مي‌کنند، شارع مقدس هم جاري مي‌کند و فقها هم جاري مي‌کنند و ظاهراً اشکالي در مسئله نباشد. اصلاً من نمي‌دانم که آيا مي‌‌شود احتياط کرد يا نه؛ که بعضي از بزرگان گفتند که اگر کسي به «کل شيء طاهر حتي تعلم» و به «کل شيء حلال حتي تعلم» عمل نکند، محال است که بتواند زندگي کند. اين جمله‌اي که گفتند از شيخ انصاري است که مي‌فرمايند نمي‌شود زندگي کرد مگر اينکه به بيابانها بروند و در آنجا زندگي کنند و در آنجا هم مي‌گويند «فتعمل» هم دارند.

    خدا رحمتش کند، يک آدم وسواسي بود و يک رفيق هم پيدا کرده بود و او هم وسواسي بود. آنگاه اينها با هم رفيق بودند و در طهارت و نجاست خيلي ور مي‌رفتند و من به اينها گفتم که روايت صحيح‌السند و ظاهرالدلاله هست که پيغمبر اکرم با يک ساع آب، هم خودشان و هم زنشان،‌ هم تطهير مي‌کردند و هم غسل مي‌کردند. آنگاه آن سيّد اولاد پيغمبر گفت که جدم نجاست کاري مي‌کردند. به راستي با يک ساع آب، هم خود تطهير کنيد و هم غسل کنيد. دو نفر با سه کيلو آب، هم غسل کنند و هم تطهير کنند. غير از اين نمي‌شود.

    يک آدم وسواسي بود که خدا به او طول عمر دهد و الان يک از بزرگان است. ما با اين آقا در مکه بوديم و بالاخره به يک گونه‌اي ما اين آقا را از احرام درآورديم. خود اين شخص مي‌گفت نمي‌شود و بعد مي‌گفت يک آدم وسواسي بود و به خزينه رفت و آن حمامي‌ از شب تا صبح اين خزينه را براي مردم مهيا کرده بود. اين به خزينه رفت و به زير آب رفت و بالا آمد و گفت نشد. دفعۀ دوم زير آب رفت و بالا آمد و گفت باز نشد. دفعۀ سوم که گفت نشد، آن چراغ روغن چراغ، در آب افتاد و روغن روي آب را گرفت و آنگاه خودش گفت که حالا شد. معمولاً اينگونه است. يعني اگر بخواهد سرمه در چشمش کند، بايد کورش کند.

    حال يک روايت داريم که مرحوم صاحب جواهر به اين روايت تمسّک مي‌کند.

     

    روايت 1 از باب 6 از ابواب متعة، جلد 14 وسائل:

    صحيحه ابي مريم؛ عن الإمام الباقر (ع) أنه سئل عن المتعة، فقال: إنّ المتعة اليوم ليست كما كانت قبل اليوم إنهن كن يومئذ يؤمَن واليوم لا يؤمَن فاسألوا عنهن.

    اينکه از آنها سؤال کنيد که آيا شوهر داري يا شوهر نداري و آيا در عده‌اي يا در عده نيستي. اين روايت چه مي‌گويد؟

    اين روايت «اصالة‌الصحة في فعل الغير» و «اصالة الصحة في فعل النفس» را مي‌گويد، اما اگر جامعه، جامعۀ بدي شد، آنگاه «اصالة الصحة» جاري نيست. مي‌فرمايد در آن زمانها يعني در زمان امام چهارم، زنها مقيّد بودند و حالا زنها مقيد نيستند، پس حالا از آنها بپرسيد که آيا در عده‌هستي يا نه و آيا شوهر داري يا نه.

    اينکه صاحب جواهر راجع به لااباليها به روايت تمسّک مي‌کنند به صاحب جواهر عرض مي‌کنيم که خود روايت مي‌گويد قولش حجت است. ظاهر روايت اينست که در زمانها لازم نبود که بپرسيم، براي اينکه زنها مقيد بودند اما حال که مقيّد نيستند، پس از او بپرس. اگر گفت شوهر ندارم و اگر گفت در عده نيستم، با او ازدواج موقت کن و الاّ با او ازدواج نکن. لذا اين روايت هم تأييد مي‌کند همان روايتها را و تأييد مي‌کند همان سيره را و اگر دلالت بر وجوب کند، اما مي‌گويد لازم نيست با او حرف بزني اما اگر يک فاحشه است، به او بگو که آيا در عده‌اي يا نه و اگر گفت نه، او را صيغه کن. معلوم مي‌شود که «اصالة‌الصحة في فعل النفس» در لاابالي‌ها هم حجت است.

    صاحب جواهر آمدند لااباليها را بيرون کنند و تمسّک به روايت کنند؛ اما روايت هم دلالت مي‌کند که اگر از لااباليها هم سؤال کردي و گفت من خليه هستم و من بلامانع هستم، آنگاه مي‌تواني با او ازدواج کني. اگر هم مقيد و عفيفه و امثال اينها باشد، لازم نيست از او سؤال کنيد. ظاهراً اين جمله ارشادي بيشتر نباشد يا يک استحبابي بيشتر نباشد. حتي آنجا که مشهور است که دلالت بر وجوب کند و از او بپرسد که آيا تو در عده هستي يا نه؛ اين هم مستحب باشد. ولي اگر هم کسي بگويد واجب؛ باز روايت ابي مريم مي‌گويد قول لاابالي در فعلش حجت است و «اصالة الصحة في فعل الغير»؛ ولو اينکه لاابالي باشد. ظاهراً ارشاد است. مثلاً‌شما به قصابي مي‌رويد که گوشت بخريد و مي‌دانيد که قصاب لاابالي است و از او بپرسيد که اين گوشت را از کجا آوردي و آيا ذبحش چگونه بوده است؛ اينها لازم نيست. ولي اگر متهم باشد و اينگونه سؤالها را بکنيد و اگر وسوسه گري نباشد و اگر بدش نيايد، طوري نيست. لذا روايت ابي مريم دلالت مي‌کند که قول لااباليها هم در گفتار و در کردارشان حجت است و سؤال کردن لازم نيست.

    صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365