جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: ادله حجيت خبر واحد / بررسى دلالت آيه نفر
    موضوع درس:
    شماره درس: 59
    تاريخ درس: ۱۳۷۵/۴/۲

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما درباره آيه نفر بود. گفتم مرحوم شيخ 3 تقرير كرده‏اند براى حجيت خبر واحد:[1]

    تقرير اوّل اين بود كه كلمه لعل چون نسبت به خدا داده شده، به معناى محبوبيت است و معنايش اين است كه خدا دوست دارد شما خبر واحد را قبول كنيد، به واسطه انذار منذر تحذر پيدا كنيد. اين يك تقرير.

    تقرير دوم اين بود كه غاية الواجب واجب، اين لعلهم يحذرون علت غايى است براى وجوب انذار، حكم واجب است و غاية الواجب واجب؛ انذار واجب
    است، قبول او هم چون غايت حكم است، واجب است. اين هم تقرير دوم بود.

    تقرير سوم اين بود كه پروردگار عالم با يك تأييد خاصى انذار را واجب كرده است، منبر رفتن ما طلبه‏ها را واجب كرده است. اگر بگوييد: شما واجب
    است بگوييد، امّا واجب نيست كه حرف شما را قبول كنند، از اين لازم مى‏آيد
    لغويت، لغويت در وجوب انذار.

    اين 3 تقرير را در جلسه قبل صحبت كردم و گفتم كه هر سه تقرير خوب است و پذيرفته شده و اشكالهاى مرحوم آخوند هم وارد نيست، امّا فقط يك
    اشكال در قضيه هست كه اشكال را مرحوم شيخ فرموده‏اند و مرحوم آخوند در
    كفايه فرموده‏اند و معمولاً پس از شيخ همه فرموده‏اند و آن اين است كه چون در مقام بيان لعلهم يحذورن نبوده است، آيه شريفه در مقام بيان اين است كه طلبگى واجب است و در مقام بيان لعلهم يحذرون نبوده و چون در مقام بيان نيست، اطلاق ندارد. تا اينجا مباحثه شد.

    مرحوم نائينى وقتى اين كلمات را نقل مى‏كند در آخر كار مى‏فرمايند –كه اين را مرحوم آقاى خوئى هم دارند - كه با دو، سه مقدمه اثبات مى‏كنيم اينكه اين آيه، از بهترين آيات براى حجيت خبر واحد است و دلالت او خيلى عالى است.

    سه تا مقدمه تشكيل مى‏دهد. مقدمه اوّلش اين است كه مى‏فرمايد: اين آيه شريفه «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم» علت غايى است، غايت براى حكم است وغايت حكم واجب، واجب است، همان طور كه غايت حكم مستحب، مستحب است، اين مقدمه اوّلشان است كه اگر علت غايى شد براى حكم، اين بايد واجب باشد و الا علت غايى مستجب باشد و خود حكم واجب باشد، اين معنا ندارد. اصلاً علت غايى معنايش اين است كه حكم آمده بر آن، لذا اگر غايت حكم واجب است، اين هم بايد واجب باشد.

    پس به قاعده غاية حكم الواجب، واجبٌ بايد بگوييم لعلهم يحذرون، يعنى واجب است، براى اينكه فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا واجب است و وجوبش هم خيلى بالاست، پس لعلهم يحذرون هم واجب است. اين يك مقدمه.

    مقدمه دوم: مى‏فرمايند كه اين لعلهم يحذرون كه آورده شده، اين حذر عملى است، نه حذر اعتقادى و معناى حذر عملى اين است كه آن انذار عملاً واجب است. بايد بگويد روى منبر و مردم را انذار كند و آنها هم بپذيرند و بپذيرند، يعنى عمل كنند. اين حذر عملى است.

    مقدمه سوم مرحوم نائينى اين است كه در اين «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين» مراد از جمع در «ليتفقهوا» و «لينذروا»، جمع
    استغراقى است، نه جمع مجموعى.

    مقدمه سوم را هم كه مى‏گويند، بعد مى‏فرمايند اشكالى باقى نمى‏ماند در اينكه اين آيه شريفه دلالت مى‏كند بر حجيت خبر واحد.[2]

    اشكالى كه به مرحوم نائينى هست اين است كه ما هر سه مقدمه را از ايشان مى‏پيذيريم، امّا حرف ما اين است كه اين لعلهم يحذرون اطلاق دارد يا نه؟

    حرف مرحوم شيخ را بالاخره مرحوم نائينى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» جواب نداده‏اند. بگوييد غاية الحكم واجب، بگوييد اين حذر، حذر عملى است،
    امّا حرف در اين است كه اين لعلهم يحذرون اطلاق دارد يا نه. اگر اطلاق داشته
    باشيم ولو اين مقدمات را هم نداشته باشيم، مسلم است كه معنايش اين است كه بايد بپذيريم، مظنه بايد داشته باشيم، يا نه، شك داشته باشيم، يا نه، يقين داشته باشيم، يا نه، اينجا در مقام بيان اين است كه بايد يك دسته بروند ليتفقهوا الدين بكنند و مردم هم بايد بپذيرند، امّا در مقام بيان اين نيست كه چگونه و چه نحو بايد باشد و در هر حالى بايد قبول كند. لذا صرف اينكه غاية حكم است، صرف اينكه لازم حكم است و لازم در بيان خصوصيات است، اين باعث نمى‏شود كه بگوييم پس ملزوم هم همچنين.

    امّا اصل حكم هم اطلاق احوالى ندارد، «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين» در مقام بيان اين است كه بايد يك دسته با استعداد بروند و طلبه بشنود و اينها منبر بروند، ولى اينكه ثقه باشند يا نه، ديگر ندارد، مجتهد باشند يا نه، ديگر ندارد، زن باشد يا مرد، ديگر ندارد. فقط در مقام بيان اين است كه بايد ملا باشند. اين آيه از نظر خصوصيات مهمله است، يعنى خود همين لازم، خود آيه اطلاق فردى دارد، اطلاق زمانى هم دارد، امّا اطلاق احوالى ندارد. لذا اطلاق احوالى نمى‏شود براى او درست كرد.

    وقتى كه در مقام بيان اين است كه تا روز قيامت بر همه واجب است كه حوزه داشته باشند، واجب است طلبگى، امّا حالا وقتى مى‏خواهد انذار كند، بايد عاقل باشد، بايد ثقه باشد اگر دليل لبى داشته باشيد دوست است، ولى اطلاق دلالت ندارد.

    لذا اطلاق احوالى را نه صدر روايت دارد، نه ذيل روايت. پس اينكه مرحوم شيخ انصارى مى‏فرمايند لعلهم يحذرون اطلاق ندارد، ما به مرحوم شيخ
    عرض مى‏كنيم كه شما بفرماييد كه صدر روايت هم اطلاق - اطلاق احوالى-
    ندارد.

    مقدمه سوم هم كه مى‏فرمايند: همه اينها عام استغراقى است، نه عام مجموعى، اين هم درست است، يعنى «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة
    ليتفقهوا فى الدين» اين عام استغراقى است، يعنى كل فرد فرد، لينذروا قومهم
    هم عام استغراقى است، يعنى كل فرد فرد، حرف خوبى است.

    اينها همه از نظر اطلاق عموم فردى دارد، عام استغراقى است، امّا به نحو وجوب كفايى است؛ به نحو واجب كفايى بر فرد فرد واجب است بروند طلبه شوند، لعلهم يحذرون هم بر فرد فرد واجب است بروند قبول كنند.

    بنابراين به شيخ انصارى عرض مى‏كنيم كه آقاى شيخ اينكه شما فرموديد لعلهم يحذرون اطلاق احوالى ندارد، حرف خوبى است و همه هم گفته‏اند.

    ولى خوب بود يك چيز ديگر هم مى‏فرموديد كه صدر هم اطلاق احوالى ندارد لذا آيه شريفه نه صد و نه ذيل او اطلاق مقامى ندارد. اطلاق احوالى يعنى انذار در هر حالى، تا برسيم به لعلهم يحذرون. آنجا هم اطلاق احوالى ندارد چه شك داشته باشى، چه نه، مظنه داشته باشى، يا نه، شهرى باشى، يا دهاتى، ثقه باشى، يا غير ثقه.

    اطلاق احوالى اصلاً در كلمات بسيار كم است. آنكه هست و فقهاء و اصولين در مقام بيان اثبات او هستند اطلاق فردى است، كه در آيه شريفه احتياج نداريم. براى اينكه استغراق است و عام فردى است، اطلاق زمانى هم غالبا نيست، امّا اينجا هست، براى اينكه «حلال محمد حلال يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة»[3] به ما مى‏گويد اين آيه شريفه اطلاق زمانى دارد، يعنى تا روز قيامت بر همه هست. امّا اطلاق مقامى به اينكه در هر حال واجب است انذار و در همه حال واجب است قبول، اين را نه صدر دلالت دارد و نه ذيل. لذا ايراد سوم به مرحوم نائينى اينجا است.

    چون يادم آمده تكرار كنم. مرحوم نائينى مى‏گويند ما سه مقدمه تشكيل مى‏دهيم و از اين سه مقدمه نتيجه مى‏گيريم كه بلا اشكال آيه دلالت مى‏كند بر اينكه خبر واحد حجت است.

    1ـ غاية الغاية واجبٌ و اين لعلهم يحذرون غايت براى انذار است. انذار واجب است، قبول كردن او هم چون علت براى اوست، واجب است.

    2ـ همه اين جمع‏ها استغراقى است، نه عام مجموعى.

    3ـ انذار و تحذير عملى است، نه اعتقادى. مى‏فرمايند بعد از اين سه مقدمه معلوم مى‏شود كه به او مى‏گويد بگو، به آن هم مى‏گويد قبول كن، يعنى
    برو دنبال عمل.
    [4]

    روى فرمايش مرحوم نائينى و با اين سه مقدمه اين جور مى‏شود كه وقتى شنيدى، برو دنبال عمل و اگر ديدى چيزى را از اهل منبر واجب است قبول كنى.

    ايراد ما به مرحوم نائينى اين است كه ما هر سه مقدمه رااز شما مى‏پذيريم، سلمنا كه غاية الغاية واجبٌ، عامها هم همه استقراقى باشد و حذر هم حذر عملى باشد، امّا اينكه شما نتيجه مى‏گيريد در هر حال واجب است بپذيرى، اين به چه دليل؟ مرحوم شيخ همين جا را مى‏گويند اطلاق ندارد. باز حرف مرحوم محقق نائينى بعد از سه مقدمه احتياج پيدا مى‏كند به اينكه اطلاق‏گيرى بكند يعنى مولى در مقان بيان مراد است و قرينه ذكر نكرده، پس بايد بروى دنبال عمل، مى‏خواهد يقين پيدا كنى، مى‏خواهد مظنه داشته باشى، يا نداشته باشى، يا شك داشته باشى، يا نداشته باشى. پس خبر واحد حجت است. و مرحوم نائينى نمى‏تواند به واسطه اين سه مقدمه بى‏نياز بشود از مقدمات حكمتى كه مرحوم شيخ انصارى در او ايراد دارند.

    در حالى كه هر سه مقدمه مرحوم نائينى و آقاى خوئى ايراد دارد.

    اينكه مى‏فرمايند غاية الواجب واجب، ما خيلى جاها در قرآن داريم كه غاية حكم است، امّا واجب نيست، در عرف هم در خيلى جاها داريم. قرآن
    شريف مى‏فرمايد «اقم الصلوة لذكرى».
    [5] آيا ذكرى واجب است يا نه؟ حالا اگر كسى نماز خواند، متذكر هم نشد، از اوّل نماز حواسش جايى ديگر بود
    نمازش باطل است؟ يا لعلهم تشكرون، اين لعل‏ها كه در قرآن آمده و غاية حكم
    است - حكم تكوينى يا حكم تشريعى - هيچ كدام واجب نيست، همه اخلاقى است و اگر مرحوم نائينى به جاى اين حرف آن حرف لغويت را گفته بودند خيلى بهتر بود كه بگويند ما بگوييم و تبليغ كنيم و پامنبرى نبايد قبول كند، لغو است. اين خيلى بهتر بود. امّا غاية الحكم واجبٌ نه، بسيارى از جاها غاية الحكم واجب نيست. خود حكم واجب است، امّا غايتى كه بار بر او شده واجب نيست.

    حرف دوم كه مى‏فرمايند اينها همه عام استغراقى است، معلوم است عام استغراقى است و عام مجموعى نيست و معنا ندارد ما عام مجموعى قائل شويم و توهّم او هم نيست، تا ما بگوييم عام مجموعى است، به اينكه طلبه‏ها با هم بروند تفقه بكنند و بعد هم با هم انذار كنند و بعد هم مردم همه با هم تحذر كنند، اين معنا ندارد.

    حرف سوم هم كه مى‏گويند حذر عملى است، اين را هم قبول نداريم. كى گفته حذر عملى است؟ لعلهم يحذرون مثل قرآن است كه انذار و تبشير دارد.
    پيامبر اكرم مبشر و منذر است، ما طلبه‏ها هم همين جور كه ما مى‏گوييم، آنها
    مى‏روند عمل مى‏كنند. اصلاً حذر، حذر اعتقادى است، آنكه محرك انسان است، حذر اعتقادى است، نه حذر عملى. همه قرآن حذر و انذارش اعتقادى است نه عملى. حذر اعتقادى وقتى آن حالت در انسان پيدا شد وا مى‏دارد كه انسان عمل بكند.

    فتخلص مما ذكرنا اينكه دلالت آيه شريفه را نمى‏شود درست كرد. به قول شيخ انصارى اطلاق احوالى نمى‏شود گرفت و به قول ما اطلاق احوالى در
    صدر نيست چه برسد به ذيل.
     بحث فردا درباره آيه كتمان است.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- فرائد الاصول، ج 1، ص 182.

    [2]- فوائد الاصول، ج 3، ص 185و 186.

    [3]- الكافى، ج 1، ص 58، كتاب فضل العلم، باب البدع و الرأى و المقائيس، ح 19.

    [4]- فوائد الاصول، ج 3، ص 185 و 186.

    [5]- سوره طه، آيه 14.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365