جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: ادله حجيت خبر واحد/آيه نباء/بررسى اشكالات مرحوم شيخ به استدلال به آيه نباء
    موضوع درس:
    شماره درس: 53
    تاريخ درس: ۱۳۷۵/۳/۲۰

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث اين بود كه آيا آيه نبأ دلالت دارد به مفهوم شرط براى حجيت خبر واحد يا نه؟ كه مفهوم او اين باشد كه «ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين» به عبارت ديگر «ان جائكم عادل بنبأ فلا يجب التبين».

    مرحوم شيخ فرموده‏اند دلالت ندارد براى اينكه اين شرط سيقت لبيان الموضوع و صورتا شرط است نه واقعا و ثانيا ولو شرط باشد بيش از انتفاء عند
    الانتفاء نيست، يعنى عليت ندارد و فقط اين است كه اگر فاسق نيامده، وجوب
    تبين نيست. چرا؟ براى اينكه خبرى نيست، يعنى قضيه سالبه به انتفاء موضوع است كه اين در مفهوم لقب هم هست. جاء زيد را اگر بخواهى از او مفهوم بگيرى، مفهوم او اين است كه زيدى اگر در كار نباشد مجى‏ء در كار نيست.

    مرحوم شيخ مى‏گفتند كه اين «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» ولو اينكه انتفاء عند الانتفاء هم باشد معنايش اين است كه «ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبيين». چرا لا يجب؟ براى اينكه خبرى نيست، سالبه به انتفاء موضوع است، عند الانتفاء است.[1] چرا قضيه سالبه به انتفاء موضوع است و مفهوم ندارد؟ براى اينكه علت او بعد است «ان تصيبوا قوما بجهالة» علت است، نه ان جائكم فاسق، يا لااقل هر دو تامه است و علت منحصره در كار نيست تا بخواهيم مفهوم‏گيرى كنيم.

    مرحوم شيخ انصارى با اين انتفاء عند الانتفاء مى‏گويند اصل علت در كار نيست علت واقعى در آيه شريفه «ان تصيبوا قوما بجهالة» است نه ان جائكم
    فاسق. كه اين را مرحوم آخوند هم پذيرفته‏اند. مرحوم آخوند آن سيقت لبيان
    الموضوع را مى‏خواستند نپذيرند و يك جورى درست كردند و اين انتفاء عند
    الانتفاء را ولو اوّل مى‏گويند امّا در آخر كار مى‏فرمايند: اگر «ان تصبيوا قوما
    بجهالة» علت باشد، ديگر مفهومى در كار نيست.[2]

    مرحوم نائينى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در اين اشكال دوم يك حرفى دارند كه استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) تشريح آن حرف مرحوم نائينى
    «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» را كرده‏اند.

    مرحوم نائينى مى‏فرمايند اين انتفاء عند الانتفاء كه مرحوم شيخ مى‏فرمايند، مى‏پذيريم.

    ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا را نفى كن و بگو: ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين. مى‏گوييم اين ان لم يجئكم دو تا مصداق دارد: يكى سالبه به انتفاء موضوع است اينكه اصلاً خبرى نيست تا اينكه وجوب تبين باشد، دوم آنجا كه خبر را عادل را آورده است، ان لم يجئكم فاسق بر اين صادق است. مى‏فرمايند: وقتى ان لم يجئكم فاسق دو تا مصداق داشت، يكى قضيه سالبه به انتفاء موضوع است و يكى اينكه خبر هست، خبر فاسق نيست، اين هم يك نحو سالبه به انتفاء نيست، ولى خبر فاسق نيست، بلكه خبر عادل است لم يجئكم فاسق بنبأ بر اين صادق است. وقتى صادق باشد، خود آيه انتفاء عند الانتفاء او مى‏گويد ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين، پس وقتى خبر عادل شد، اين ان لم يجئكم فاسق بنبأ بر اين صادق است. پس خود اين انتفاء عند الانتفاء به ما مى‏گويد خبر عادل وجوب تبين ندارد، يعنى خبر عادل حجت است. پس شرط فقط انتفاء عند الانتفاء است، نه مفهوم، بلكه عليت فقط هم انتفاء عند الانتفاء است. لذا بايد عليت منحصره درست بكنيم و صرف ان لم يجئكم فاسق فلا يجب التبين اين مفهوم كلام نيست.

    مرحوم آقاى نائينى اقرار مى‏كنند و مى‏فرمايند بله، بگو مفهوم نيست، بگو نمى‏توانم علت منحصره درست بكنم، براى اينكه بايد علت منحصره را احراز
    بكنم. به قول مرحوم آخوند در كفايه مى‏گويند بايد احراز كنم اين شرط است و
    بايد احراز كنم اين شرط علت است، بايد احراز كنم كه اين علت، علت تامه است بايد احراز كنم كه اين علت، علت منحصره است. همه متأخرين از شيخ انصارى، من جمله مرحوم آخوند همه، همه مى‏فرمايند كه اگر احراز نكرديد عليت منحصره، را مفهوم نيست و نمى‏توانم مفهوم‏گيرى كنم، اگر احراز نكردم عليت تامه را نمى‏توانم مفهوم‏گيرى كنم. مرحوم نائينى اين را قبول دارند، امّا اين قضيه همان طور كه ثبوت عند الثبوت است، انتفاء عند الانتفاء هم هست.

    خود مرحوم شيخ هم مى‏فرمايند قضيه انتفاء عند الانتفاء است و معناى انتفاء عند الانتفاء، يعنى قضيه سالبه به انتفاء موضوع است. وقتى خبر فاسق نيست، وجوب تبين نيست. چرا؟ چون خبرى نيست تا اينكه وجوب تبين باشد.

    مرحوم نائينى همين جا را مى‏گيرند اينكه قبول مى‏كنند انتفاء عند الانتفاء است و قبول مى‏كنند اينكه مفهومى در كار نيست، امّا اين را از مرحوم شيخ سؤال مى‏كنيم «ان لم يجئكم فاسق بنبأ» اين دو تا فرد دارد يا نه؟ اگر يك فرد داشت و آن سالبه به انتفاء موضوع بود، حرف شيخ خوب بود، يعنى اگر فاسق نيامد وجوب تبين نيست براى اينكه نبأ فاسق نيست. امّا علاوه بر اين يك مصداق ديگر هم دارد و آن نبأ عادل است لم يجئكم فاسق بنبأ. وقتى اين جور باشد، پس خود اين انتفاء عند الانتفاء چون داراى دو مصداق است، پس خود اين آيه مى‏فرمايد اگر خبر اصلاً نباشد، وجوب تبين نيست، اگر هم خبر عادل  باشد، باز وجوب تبين نيست.[3]

    مرحوم حضرت امام (ره) اين را مى‏ريختند در يك غالب منطقى و علمى و مى‏فرمودند كه شى‏ء براى كل، گاهى مصداق است، گاهى مصدوق عليه.

    در حاشيه ملا عبداللّه‏ مى‏گفتند گاهى آن فرد در خارج همان جنس و فصل است، اگر اين باشد مصداق است، مثل زيد در خارج براى انسان، اين مصداق است، يعنى كلى صادق است بر اين زيد. الانسان حيوان الناطق، زيد هم حيوان الناطق است. فرق او اين كه انسان يك جنسى دارد يك فصلى دارد و لا بشرط است و آن ديگرى در خارج يك صورتى دارد و يك ماده و به شرط شى‏ء است و الا هيچ فرقى ندارد. آنچه در انسان است، در اين زيد هم هست، انسان يعنى حيوان الناطق، اين زيد هم يعنى حيوان الناطق. اين را مى‏گوييم مصداق.

    گاهى كلى صادق بر فرد است، امّا جنس و فصل او نيست، مثلاً زيد در خارج عدم عمرو است، اين عدم عمرو بر زيد صادق است. زيد عدم جدار است، عدم آسمان است، عدم زمين است، به اندازه موجودات در خارج اين زيد يك كلياتى بر او صادق است، يا يك جزئياتى بر او صادق است. اسم او را مى‏گذارند كه زيد مصدوق عليه است، نه اينكه مصداق باشد. براى اينكه وقتى زيد را با عدم عمرو ببينيم، نه جنس عدم عمرو است، نه فصل او و عدم عمرو هم نه جنس زيد است، نه فصل او و هر كجا كه كلى صادق باشد بر يك چيزى، امّا جنس و فصل نباشد، ماده و صورتى نباشد، در منطق اسم او را مى‏گذارند مصدوق عليه، مثل همين عدم عمرو كه مثال زدند.

     حضرت امام براى تشريح قول مرحوم نائينى مى‏گفتند كه همين طور است. براى اينكه اين ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا تبينوا دو تا مصداق دارد در خارج: يكى ذاتى كه قضيه سالبه به انتفاء موضوع است، كه اسم او را مى‏گذاريم مصداق، يكى مصداق عرضى و آن مجى‏ء عادل بنبأ، كه اسم او را مى‏گذاريم مصدوق عليه، يا اسم او را مى‏گذاريم فرد عرضى.

    حضرت امام مى‏گفتند مرحوم نائينى درست مى‏گويند، براى خاطر اينكه اين ان لم يجئكم فاسق بنبأ اين كلى ماست. اين كلى ما در خارج دو فرد دارد:
    ذاتى و يكى فرد عرضى. به عبارت منطق، يكى مصداق و ديگرى مصدوق
    عليه. مصداق او، فرد ذاتى او قضيه سالبه به انتفاء موضوع است كه شيخ
    انصارى مى‏گفتند، يعنى خبرى نيست تا وجوب تبين باشد. يك دفعه موضوع
    هست، امّا نبأ فاسق نيست، نبأ عادل است. وقتى نبأ عادل شد، لم يجئكم فاسق بنبأ بر اين صادق است، امّا عرضا و به عنوان مصدوق عليه، نه به عنوان مصداق.

    ما مى‏خواهيم صدق بكند كلى در خارج حالا يا به عنوان مصدوق عليه باشد، يا به عنوان مصداق باشد. پس مرحوم امام (رضوان اللّه‏ تعالى عليه)
    مى‏فرمودند حرف مرحوم نائينى درست است، براى اينكه ان لم يجئكم فاسق
    هم صادق است بر نبود خبر به عنوان سالبه به انتفاء موضوع، يعنى خبرى در خارج نيست تا وجوب تبين داشته باشد. يا اينكه خبر هست، امّا خبر عادل، نه فاسق. مى‏فرمودند اين مصداق واقعى او نيست، امّا مصدوق عليه است و ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين بر خبر عادل عرضا صدق مى‏كند عدم مجى‏ء فاسق. مثل عدم عمرو كه صادق است عرضا بر زيد، مصدوق عليه است، نه مصداق و ما مى‏خواهيم ان لم يجئكم فاسق صادق باشد، حالا مى‏خواهد به عنوان مصدوق عليه صادق باشد، مى‏خواهد به عنوان مصداق.

    و يك چيز ديگرى در درس مى‏فرمودند كه اگر چيزى مصدوق عليه شد، اصلاً عرف ديگر مصدوق عليه و مصداق نمى‏فهمد، همه را مى‏گويد مصداق و
    يك امر عرفى است.

    اگر بيائيم در علم مجبوريم با آن نيشتر علمى مان گاهى مصدوق عليه درست بكنيم، گاهى مصداق درست بكنيم، مصداق ذاتى درست بكنيم مصداق عرضى درست بكنيم. امّا عرف تطابق مى‏خواهد، همين مقدار كه قضيه تطابق بكند در خارج، آن خارجيات را مى‏گويند مصداق و افراد و مى‏فرمودند مرحوم نائينى هم همين را مى‏خواهند بگويند و اينكه مى‏فرمايند دو مصداق دارد، يعنى عرفا. لذا عرفا ايرادى به مرحوم نائينى نيست، براى اينكه در اصول بوده‏اند و نمى‏خواهند توى منطق بروند و نمى‏خواهند توى فلسفه بروند، لذا گفته‏اند دو تا مصداق دارد. از نظر واقع و از نظر منطق و فلسفه يكى مصداق و يكى مصدوق عليه است و از نظر عرف دو تا مصداق است كه در ان لم يجئكم فاسق بنبأ دو فرد دارد: يكى قضيه سالبه به انتفاء موضوع و يكى قضيه سالبه به انتفاء محمول، يعنى در نبأ عادل وجوب تبين نيست.[4]

    ايرادى كه ما به حضرت امام (ره) و مرحوم نائينى داريم اين است كه اگر شما از اين راه آمديد جلو به طور ناخواسته عليت منحصره درست مى‏كنيد و عليت منحصره يعنى همين. اينكه مفهوم شرط مثلاً بايد شرطيت داشته باشد، بايد عليت داشته باشد، آن علت بايد علت تامه باشد
    و آن علت تامه بايد علت منحصره باشد. اين اصلاً معنايش يعنى چه؟ معنايش
    اين است كه اگر گفت ان لم يجئكم فاسق بنبأ فتبينوا، يعنى مجى‏ء فاسق بنبأ علت منحصره براى وجوب تبين است و هيچ چيز نمى‏تواند به جاى او بنشيند. وقتى هيچ چيز نتوانست به جاى او بنشيند، ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين اين است كه خبر عادل نمى‏تواند جاى او بنشيند، آن وقت وجوب تبين ديگر ندارد.

    در حقيقت مرحوم نائينى و مرحوم حضرت امام عبارت را عوض كرده‏اند. همان را كه مرحوم شيخ مى‏گفتند انتفاء عند الانتفاء است، يعنى مصدوق عليه ندارد. در مفهوم گفته‏اند مفهوم ندارد، گفته‏اند عليت منحصره نيست و اينكه مرحوم نائينى مى‏گويند دو تا فرد دارد، معناى اينكه دو تا فرد دارد يعنى عليت منحصره. در حقيقت مرحوم نائينى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏فرمايند معناى اين ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين اين است كه علت براى وجوب تبين، خبر فاسق است و هيچ چيز نمى‏تواند به جاى او بنشيند. خبر عادل به جاى او نمى‏تواند بنشيند، قضيه سالبه به انتفاء موضوع هم به جاى او نمى‏تواند بنشيند، خبر مجهول به جاى او نمى‏تواند بنشيند، خبر كافر نمى‏تواند به جاى او بنشيند و تا آخر و معناى اين يعنى عليت منحصره و اينكه ايشان مى‏فرمايند دو تا فرد دارد، معناى دو تا فرد داشتن، يعنى اين داراى علت منحصره بودن قضيه سالبه است و دو تا فرد داشتن يعنى قضيه مثبه. عليت منحصره داشتن، معناى علت منحصره اين است كه ان لم يجئكم فاسق بنبأ اين علت منحصره است براى وجوب تبين، علت منحصره است يعنى چه؟ يعنى هيچ چيز به جاى اين نمى‏تواند بنشيند. پس چى وجوب تبين دارد؟ خبر فاسق وجوب تبين دارد به اين مى‏گوييم مفهوم.

    مرحوم شيخ مى‏فرمايند اين مفهوم نيست، يعنى بعضى چيزها به جاى او مى‏تواند بنشيند. مرحوم نائينى آمدند گفتند اين ان لم يجئكم فاسق داراى
    افرادى است: افراد ذاتى و افراد عرضى و ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب
    التبين بر اينها صادق است. وقتى نبأ عادل وجوب تبين نداشت، يعنى چه؟ يعنى ان لم يجئكم فاسق علت منحصره است. علت منحصره براى وجوب تبين فقط خبر فاسق است، اگر خبر فاسق نشد، ديگر هر چيزى كه باشد وجوب تبين ندارد.

    آن حرفى كه من به مرحوم نائينى و حضرت امام (ره) دارم اين كه مى‏گويم آقا شما عبارت را عوض كرده‏ايد و عبارت عوض شدن اين اثبات مطلب
    نيست. شما بايد احراز بكنيد كه فقط مجى‏ء فاسق بنبأ اين وجوب تبين دارد و
    غير از او هر چه باشد وجوب تبين ندارد. قضيه سالبه به انتفاء موضوع باشد، وجوب تبين ندارد قضيه عادل باشد، وجوب تبين ندارد قضيه مجهول الحال باشد، وجوب تبين ندارد، قضاياى ديگر باشد، باز ندارد. ما اين را بايد اثبات كنيم و شما آمديد و فرموديد كه آن ان لم يجئكم فاسق بنبأ دو تا فرد دارد: يكى فرد ذاتى و يكى فرد عرضى. مرحوم شيخ مى‏گويند فرد ذاتى او را مى‏گيرد و فرد عرضى او را نمى‏گيرد، براى اينكه ان لم يجئكم فاسق بنبأ علت منحصره نيست. وقتى عليت منحصره نداشت، معنايش اين است كه ديگر قضيه متعرض  اين ان جائكم عادل بنبأ نيست.و اينكه مرحوم نائينى مى‏گويند دلالت دارد و مرحوم حضرت امام مى‏فرمايند به عنوان مصدوق عليه دلالت دارد، مرحوم شيخ مى‏گويند دلالت ندارد و بايد احراز بكنى علت منحصره را تا دلالت داشته باشد.

    يك حرف علمى مرحوم نائينى زدند و علمى‏تر را مرحوم امام زدند، امّا اين ردّ مرحوم شيخ انصارى نشد. مرحوم شيخ انصارى فرمودند شما بايد ثبوت
    عند الثبوت را علت منحصره بكنيد. وقتى علت منحصره كرديد، آن نفى شما
    عام مى‏شود و داراى مصاديق مى‏شود، بعضى مصداق است و بعضى مصدوق عليه و امّا اگر شما قضيه ان جائكم فاسق بنبأ را كه ثبوت عند الثبوت است، نتوانستى لت منحصره درست كنى، نفى كه مى‏كنى، فقط همان را نفى مى‏كند. مى‏گويد اگر خبر فاسق نيامد، وجوب تبين ندارد، چون سالبه به انتفاء موضوع است. خبر عادل چيست؟ ساكت است. چرا ساكت است؟ براى اينكه نتوانستيم ثبوت عند الثبوت را بگوييم علت منحصره است.

    فتلخص مما ذكرنا تا اينجا اينكه دو اشكال مرحوم شيخ لا يذب است. اوّلاً آيه شريفه سيقت لبيان الموضوع و مفهوم ندارد و شرط نيست و ثانيا: «ان
    تصيبوا قوما بجهالة» دارد و ان جائكم فاسق شرطيت ندارد و شرط داشته باشد،
    عليت ندارد، عليت داشته باشد، علت تامه نيست، براى اينكه «ان تصيبوا قوما» هم مى‏گويد من علت هستم و اصلاً علت نيست چه رسد به علت منحصره، براى اينكه علت معمّم است و مخصص. «ان تصبيوا» را بگذار به جاى موضوع و ان جائكم فاسق اضافى مى‏شود. لذا دو اشكال مرحوم شيخ وارد است و حرفهاى قوم هم ظاهرا نمى‏تواند اين دو اشكال را رفع كند.

    مباحثه فردا اين است كه يك اشكال ديگر هم دارد، كه مرحوم شيخ مى‏فرمايند لا يذب و آن اينكه «ان تصيبوا قوما بجهالة» مى‏گويد: هر چه عدم
    علم باشد نمى‏شود پذيرفت. خبر عادل هم عدم علم است، نمى‏شود پذيرفت. كه
    مرحوم آخوند مى‏گويند جهالت به معنا سفاهت است. ان‏شاءاللّه‏ براى فردا.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- فرائد الاصول، ج 1، ص 170.

    [2]- كفاية الاصول، ص 340.

    [3]- فوائد الاصول، ج 3، ص 169.

    [4]- تهذيب الاصول، ج 2، ص 177.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365