جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: آیا حجیّت برای قطع ذاتی است یا نه؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 2
    تاريخ درس: ۱۳۷۴/۹/۱۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    شیخ فرمودند«القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتاً و لا نفیاً»

    قطع حجت است و شارع نمی تواند بگوید حجت نیست و همچنین نمی تواند بگوید حجت است و جعل مستقل نمی تواند بکند و بگوید حجت است و بخواهد هم بگوید حجت نیست یک تناقضی است بین قاطع و نفس الامر بعد از شیخ بزرگوار همه این را پذیرفته اند که فرموده اند القطع لیس بحجه و تناقض و این جمله را اشکال داریم و مدعی هستیم که شارع مقدس می تواند بگوید بعضی از قطع ها غیر مفید است. بگوید القطع لیس بحجه و تناقض ضدین هم لازم نمی آید برای این ادعای ما دو سه مقدمه لازم است که مرحوم آخوند هم در کفایه به طور فشرده اشاره دارد.

    مقدمه اول راجع به حجت است حجت در باب منطق و فلسفه گفته می شود به حد وسط مثلا شکل اول مثل العالم متغیر و کل متغیر حادث آن حد وسط که در صغر و کبری تکرار شده در منطق و فلسفه می گویند حجت برای این که همان تکرار است که من تواند نتیجه بدهد برای ما و الا اگر آن تکرار حد وشط نبود ما نمی توانستیم در شکل اول چه رسد به شکل چهارم نتیجه بگیریم اما حجت در اصول غیر از آن حجت در باب منطق است. اگر در اصول گفتیم حجت یعنی دلیل. شما در رساله تان می نویسید تسبیحات اربعه در نماز یک مرتبه واجب است و سه مرتبه مستحب به شما می گوید به چه دلیل؟ می‌گویید مثلاً روایت زراره دلالت می کند که از نظر سند و دلالت خوب است و این دلیل برای من است به این دلیل حجت هم می گویند کا معنای حجت یعنی ما یحتج به چیزی که استدلال می شود از برای دو خصم در مباحثه به این می گویند حجت. لذا به این مثالی که زدم ولو حد وسط هم واقع نشده اما حجت هم در اصول گفته بنابراین لازم نیست در اصول ما حد وسط درست بکنیم تا به او بگوییم حجت می خواند حد دوسط درست بشود یا نشود اگر ما دلیل برای مطلب مان داشته باشیم به این دلیل می گوییم حجت.

    و اگر هم می خواهید اصطلاح در منطق بدانید حجت یعنی حد وسط ولی اصطلاح در اصول حجت یعنی دلیل یعنی ما یحتج به بلکه گاهی حد وسط قرار دادن دلیل را نه تنها درست نمی شود بلکه دردسر هم درست می شود.

    مثلاً شما قطع پیدا مردید که خمر است و دلیل هم به شما گفت که خمر حرام است اگر بخواهید صغر و کبری تشکیل بدهید می گوئید هذا خمر به چه دلیل؟ دلیل دارم که آیه شریفه می فرماید «انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان» نتیجه می گیری فهذا حرام اما اگر قطع را حد وسط قرار داد گفت هذا مقطوع الخمر و کل مقطوع الخمر حرام فهذا حرام.

    این جا یک مغالطه حساب شده است. برای این که هذا المقطوع الخمر این غلط است.آن که در خارج است خمر است نه مقطوع الخمر و کل مقطوع الخمریه حرام این هم غلط است چون آن که حرام است خمر است نه مقطوع الخمریه فهذا حرام این هم غلط است برای این که باید بگویی فهذا المقطوع الخمره حرام نه این که خمر حرام است لذا سر تا پای قضیه غلط در می آید هذا مقطوع الخمریه غلط و کل مقطوع خمریه حرام است فهذا حرام نتیجه صغری و کبری نیست بلکه یک نتیجه ای است که شما خودتان گرفته اید برای این که مقطوع الخمریه صغرای شما بوده و کل مقطوع الخمریه کبرای شما بود نتیجه گرفتید این خمر خارجی حرام است و این غلط است در مظنه هم همین است اگر بگویی هذا مجنون النجس فشربه حرام فهذا حرام این هم غلط است برای این که هذا مظنون النجس در خارج نیست بلکه خودش نجس است فکل مظنون النجس فاکله حرام این هم غلط است برای این که ان نجس خارجی است که اگر مظنه معتبر باشد حرامش می کند و نتیجه هم که می گیرید نتیجه صغری و کبری نیست لذا بسیاری از جاها اگر حجت در اصول را بخواهید حد وسط قرار بدهید یک مغالطه حسابی در صغری و کبری می شود شیخ انصاری این کار را کرده و به شیخ این ایراد وارد است که مرحوم شیخ همین جاها می گوید قطع را و مظنه را حد وسط قرار می دهیم و می گوییم مظنون النجس در خارج نیست بلکه خودش نجس است فکل مظنون النجس فاکله حرام این هم غلط است برای این که آن نجس خارجی است که اگر مظنه معتبر باشد حرامش می کند و نتیجه هم که می گیرید نتیجه صغری و کبری نیست لذل بسیاری از جاها اگر حجت در اصول را بخواهید حد وسط قرار بدهبد یک مغالطه حسابی در صغری و کبری می شود شیخ انصاری این کار را کرده و به شیخ این ایراد وارد است که مرحوم شیخ همین جاها می گوید قطع را و مظنه را حد وسط قرار می دهیم و می گوییم هذا مقطوع الخمریه حرام فهذا حرام.

    به شیخ می گوییم که سر تا پای قضیه تان خراب است برای این که خارج خمر است نه مقطوع الخمریه و کبری هم که کل مقطوع الخمریه و کبری هم که کل مقطوع الخمریه حرام این هم غلط است آن که حرام است در آیه شریفه می فرماید اما الخمر نمی گوید انما مقطوع الخمر و بعد نتیجه می گیرد شیخ انصاری می برد روی ذات شیء می گوید فهذا حرام که اشاره می کند به خمر در خارج این نتیجه آن صغری وکبری نیست بلکه اگر بخواهیم نتیجه بگیریم باید این طور بگوییم هذا مقطوع الخمریه و کل مقطوع الخمریه حرام در حالی که مقطوع الخمریه حرام نیست آن که حرام است خمر در خارج است لذا می گویی فهذا خمر به چه دلیل؟ قطع روی اودارم فکل خمر حرام این را قرآن می‌فرماید نتیجه می گیرم می گویم فهذا حرام نه این که قطع را جزء صغری و کبری قرار بدهم این نمی شود که بگویم هذا مقطوع الخمریه آن که حرام است خمر است؟ برای این که در خارج است خمر است نه مقطوع الخمریه نتیجه که می گیرید این نتیجه صغری و کبرایتان نیست.

    لذا فرمایش مرحوم شیخ مسلم درست نیست لذا خیلی از جاها ما نمی توانیم حجت در اصول را حد وسط قراربدهیم لذا آن که شارع حرام کرده خمر خارجی است صفت و حالت شما که قطع شما باشد هیچ دخالت در سکر خمر ندارد و به عبارت دیگر هیچ رکن و جزئی برای حرم خمر ندارد خمر خارجی است که شارع حرام کرده و شما به او قطع پیدا می کنی و می گویی هذا خمر.

    به شما می گویند چرا خمر است؟ می گوئید برا ی این که قطع دارم وکل خمر حرام چرا؟ می گوئید قرآن می گوئید قرآن می گوید نتیجه فهذا حرام. بنابراین مقدمه اول بحث ما این شد که حجت در منطق یعنی حد وسط این یک اصطلاح است حجت در اصول یعنی دلیل در منطق تا حجت حد وسط واقع نشود نمی توانی نتیجه بگیری مثل العالم متغیر فکل متغیر حادث فالعالم حادث اما حجت در اصول را غالبا نمی توانی حد وسط قرار بدهی چون مغالطه در می آید ومثل مثالی که زدم مقطوع الخمریه حرام نیست مقطوع الخمریه مورد قطع شما نیست و نتیجه هم می گیریم برای این صغری و کبری لاجرم باید مقطوع الخمریه خمر خارجی است پس قطع را که حجت است نمی شود حد وسط قرار داد این مقدمه اول.

    مقدمه دوم: این که قضایا منقسم می شود به دو قسم یک قسم محمول برای موضوع ذاتی است که به این می گویند جعل بسیط حمل هوهو هم می گویند مفاد کان تامه هم می گویند مثل زید موجود که زید موضوع شما است و موجود محمول شما است اما این موجود که حمل بر زید شده ذاتی زید است لا ینفک است در حقیقت باید بگویم وجود زید گفته ام زیدٌ موجودٌ.

    یک چیز بیشتر نیست برای همین اسم او را حمل هوهو می گذارند چون موضوع عین محمول است و محمول عین موضوع است و برای همین مفاد کان تامه می گویند چون مبتدا عین خبر است و خبر عین مبتدا است اسم و خبر کان یکچیز است مثل زید کان موجوداً به این می گوییم جعل بسیط.

    و گاهی هم محلول از اعراض است مثل زید متعجب چون تز عوارض ذاتی است اما عرض به این می‌گوییم جعل بسیط عرض مفاد کان تامه است اما عرض باز این هم برمی گردد به این که اگر زید باشد نمی شود متعجب نباشد و اگر متعجب باشد نمی شود که زید نباشد از لوازم لاینفک زید این است که متعجب باشد.

    هر دوی اینها جعل بسیط است اولی جعل بسیط ذاتی است این دومی جعل بسیط عرضی است اما گاهی محمول و موضوع غیر هم است مثل زید قائم که به این می گویند جعل مرکب به این می گویند حمل شایع صناعی و آن چه در میان مردم مشهور است این جور قضایا است. که محمول غیر از موضوع است و وجود می آید موضوع و محمول را یکی می کند به این می گویند جعل مرکب حقیقی آن وقت اگر یکی از لوازم محمول را نه خود محمول را بار بر زید کنید  یعنی زید را موضوع قرار بدهیم به این می گویند جعل مرکب عرضی بنابراین قضایا منقسم شد به چهار قسم: جعل بسیط و جعل مرکب که کل واحد از اینها یا ذاتی است یا عرضی این هم مقدمه دوم.

    این دو مقدمه که تمام شد حالا می خواهیم نتیجه بگیریم در باب قطع یک دفعه می گوییم القطع کاشف این جعل بسیط است برای این که قطع نمی شود کاشف نباشد اگر فرمودید عین کشف است مثل زید موجود می شود و می شود جعل بسیط ذاتی اگر هم فرمودید نه بلکه قطع غیر از کشف است و کشف غیر قطع است اما از لوازم لا ینفک او است می شود جعل بسیط عرضی علی کل حال القطع کاشف. القطع نور القطع منور اینها جعل بسیط است و لوازم برای این که حجت یک امر اعتباری است نه واقع و نفس الامری معنای حجت یعنی ما یحتج به بین دو نفر و ما بازاء در خارج ندارد در القطع کاشف ما بازاء در خارج دارد جعل او هم بسیط است و موضوع عین محمول ومحمول عین موضوع است.

    اما در القطع این جور نیست قطع غیر از حجت است و حجت غیر از قطع است آن که در خارج است او نفس الامری قطع شما است اما حجت یک امر انتزاعی است که عقلاء انتزاع می کنند می شود جعل مرکب و حمل شایع صناعی پس انفکاک قطع از حجت و حجت از قطع مانعی ندارد به این معنا جعل مرکب است مانند زید قائم می تواند زید قائم باشد می تواند قائم نباشد شارع مقدس می تواند قطع را حجت کند می تواند حجت نکند مثلاً اخباری می گوید قطع تو در فقه حجت نیست معنایش این است که  در فقه باید با روایات جلو بیایید و این حجت است برای تو و اما اگر با قطع آمدی جلو و مخالف با واقع در آمد تو معذور نیستی.

    اخباری می گوید عقل حجت نیست اجماع حجت نیست اجماع حجت نیست و آن که در فقه به درد می خورد سنت است حرف اخباری برمی گیدد به این که یک راه ما در فقه داریم و آن روایات اهل بیت علیهم السلام است.

    یا شارع مقدس می فرماید: قطع قیاسی لیس بحجه که ابان امد به خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد که اگر انگشت زنی را قطع کنند دیه چقدر دارد؟ فرموده ده شتر عرض کرد اگر دو تا انگشت را قطع کنند؟ حضرت علیه السلام فرمود 20 شتر عرض کرد اگر 3 انگشت را قطع می کنند؟ فرمود 20 شتر تعجب کرد و عرض کرد این مسئله را به ما می گفتند و ما می گفتیم هذا حکم شیطانی حضرت یک جمله دارند به ابان که فرمودند مهلاً مهلاً یا ابان السنه اذا قیست محق الدین فرمودند ساکت باش برای این که اگر ما با قیاس بیائیم در فقه فقه را نابود کرده ایم بعد فرموده اند الان ابان قطع داشت اما قطع قیاسی که حضرت فرمود قطعک لیس بحجه یعنی اگر ما با این قطع بروی جلو و مخالف با واقع در بیاید معذور نیستی پس شارع مقدس می تواند بگوید القطع لیس بحجه شارع مقدس می تواند بگوید من قبول ندارم تو از راه قطع وارد بر فقه بشوی و حکم صادر بکنی که اگر موافق با واقع در آمد هیچ اما اگر مخالف با واقع در آمد معذور نیستی معنای حجت هم همین است که یعنی معذر و منجز اگر مطابق با واقع شد تنجیز می کند تکالیف را اگر مخالف با واقع شدمعذور است وقتی چنین باشد پس این که القطع حجه اما تناله ید الجعل اثباتاً ونفیاً می تواند بگوید قطعت باید از این راه باشد.

    بله شارع مقدس نمی تواند بگوید القطع لیس بکاشف چون جعل بسیط است و من خیال می کنم تسالمی که بین اصحاب شده و مرحوم شیخ فرموده اندو دیگران هم متابعت از مرحوم شیخ کرده اند برای این است که کشف را با حجت خلط کرده اند فرق است بین این که بگوییم القطع کاشف این لا تناله ید الجعل لا اثباتاً و لا نفیاً اینها خوب است اما القطع حجه لا تناله ید الجعل لا اثباتاً و لا نفیاً این درست نیست برای این که القطع حجه جعل مرکب است ذاتی برای قطع نیست نه عرض ذاتی است و نه خود ذاتی است اصلاً یک امر اعتباری است که جزء قطع نیست بخلاف کاشفیت که جزء قطع است اما حجت امر اعتبار عقلائی است و ما بازاء در خارج ندارد به عبارت دیگر القطع کاشف این جعل بسیط است اما القطع حجه این جعل مرکب است نه بسیط که مرحوم شیخ گفته اند وقتی جعل مرکب شد انفکاک موضوع از محمول جایز است مثل زید قائم است وقتی انفکاک جایز شد بنابر قول اخباری شارع می تواند بگوید فقه من حجت است از راه روایات فقط یا فقه من از ره قیاس و استحسان نه ولو این که قطع باشد یعنی اگر از راه قیاس و استحیان چیزی بدست آوردی و جعل مرکب شد و مخالف با واقع شد معذور نیستی.

    لذا بنابر قول ما این جور می شود که اگر از راه روایات و از راه قرآن و اجماع از راه عقل متعارف نه عقل دقی فلسفس از این راهها ما فقه را بدست بیاوریم جایز است اما اگر از راه دقی فلسفی بخواهیم فقه را به دست بیاوریم جایز است اما اگر از راه دقی فلسفی بخواهیم فقه ا به دست بیاوریم جایز نیست ولو قطع هم روی او داشته باشیم برای این که عقل دقی فلسفی مربوط به فقه ما نیست بنابر قول اخباری می گوید اصلاً از راه قرآن و از راه اجماع و عقل اگر فقه را بدست بیاوریم حجت نیست یعنی اگر مخالف با واقع شد معذور نیستیم و اما اگر از راه روایات بدست بیاوریم معذور است و منجز و للمخطی اجر و للمصاب اجرا این وقتی است که ما راهی را که برایمان تعیین شده بپیمائیم شما به واسطه روایت قطع پیدا می کنی به این که تسبیحات اربعه در نماز یک مرتبه واجب است قطع شما اگر مخالف با واقع باشد معذورید اگر مطابق با واقع باشد تکلیف تنجیز شده یا شما از راه اصول عملیه مثل رفع مالا یعلمون می فهمی که تسبیحات اربعه بیش از یک مرتبه واجب نیست این قطع شما حجت است و اما اگر از راه قیاس و استحسان آندی جلو این را شارع مقدس به طور کلی می تواند امضاء بکند و بعضی را نه. ما شیعه همین را می گوییم که قطع روائی حجت است و قطع قیاسی لیس بحجه علی کل حال این که مرحوم شیخ می فرمایند القط الحجه لا تناله ید الجعل می گوئیم القطع الحجه اما تناله ید الجعل می تواند بگویدیعضی قطع ها حجت ایست می تواند بگوید اگر می خواهی فقه من را بدست آئری از این راه بدست بیاور چنانچه گفته است یعنی فرموده است فقه از راه قیاس و استحسان حجت نیست آن دوازده تا دلیل که امر نداردند گفته قبول ندارم بلکه باید یا از راه روایت باشد یا از راه اجماع یا از راه کتاب باشد یا از راه عقل اما غیر اینها را قبول ندارم از همین جهت نیست مثلاً حون که رنگ طوری نیست اما خون نجس است یا غوره نجس است اما بخار غوره می فرمایند پاک است این از نظر فقه اما از نظر دقی فلسفی این درست نیست برای این که رنگ خون یعنی خود خون رنگ عرضی است که متوقف بر جوهر است که باید ذرات دمید موجود باشد تا رنگ خون موجود باشد از نظر عقلاء عرف رنگ خون را غیر از خون می داند که شارع هم همین را می گوید که رنگ خون پاک است اما خون نجس است غوره نجس است اما بخار غوره پاک است وقتی ما وارد فقه بشود روش فقها همین است که این حرف من از نظر فقهی تازگی ندارند از نظر اصول تازگی دارد اما اگر برویم در فقه مرحوم سیدمی گوید لا اعتبار للقطع الوسواس یعنی قطع وسواس لیس بحجه تناله ید الجعل اثبلتاً و نفیاض وقتی یک مقداربرویم جلو مسئله بعد مسئله این که قطع قیاس لیس بحجه قطع استحیان لیس بحجه.

    اما الغاء خصوصیت وضعش چه جوری است؟ آیا حجت است یا نه؟ اختلاف است که هر کس جوری مشی کرده است وقتی وارد فقه می شویم می بینیم بین عرض و معروض تفاوت گذاشته شده است در حالی که از نظر عقلی تفاوت ندارد. از نظر دقی فلسفی قطع دارد که همین قطع را شارع مقدس اسلام تخطئه شارع مقدس قطع ما را در فقه شاید بیش از هزار مورد است و فقها هم روی این هزار مورد فتوی داده اند ار نظر فقهی القطع حجه تناله ید الجعل اما از نظر اصول این جمله تلقی به قبول شده که القطع حجه لا تناله یدالجعل.

    اشکالی که ما به شیخ و دیگران داریم که یک امر مسلمی او را گرفته اند می گوئیم بلکه این طور نیست بلکه در (القطع کاشف) تناله ید الجعل اما در (القطع حجه) تناله ید الجعل اثباتاً.

    و صلی الله محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365