جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: احكام نگاه كردن (وجه و كفيّن)
    موضوع درس:
    شماره درس: 13
    تاريخ درس: ۱۳۹۰/۹/۲۲

    متن درس:

    أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم  رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

     

    روایت دیگری که آورده شده برای اینکه نگاه کردن به وجه و کفین جایز است؛ روایت صحیحۀ علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر (ع) است.

    روایت را نمی­دانم چرا مرحوم صاحب وسائل در وسائل نیاوردند. قرب الاسناد صفحه 102.

    مرحوم صاحب جواهر می­فرماید که معتبرۀ صحیحۀ علی بن جعفر. مرحوم آقای خوئی می­گویند که روایت ضعیف است به خاطر عبدالله بن حسن. ولی ظاهراً حق با مرحوم صاحب جواهر است برای اینکه عبدالله بن حسن را گرچه را در رجال توثیق نکردند اما مرحوم علی بن جعفر در قرب الاسناد، بیش از صد روایت از این نقل می­کند. اصلاً می­توانیم بگوییم که قرب الاسناد وابسته به عبدالله بن حسن است و این معنا ندارد که علی بن جعفر، عبدالله بن حسن را موثق نداند و این همه روایت از او نقل کند. لذا توثیق علی بن جعفر، مخصوصاً استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می­فرمودند و دیگران هم گفتند اما آقای بروجردی روی این اصرار داشتند و مخصوصاً که آقی بروجردی تخصص در رجال و درایه هم داشتند، می­فرمودند قرب الاسناد نظیر کامل الزیارات است و نظیر تفسیر علی بن ابراهیم است که اینها تضمین کردند که آنچه می­آورند صحیح السند باشد و آنچه نقل می­کنند، موثق باشد. حال حرف آقای بروجردی را کسی نزده و باید بزنیم و حرف خوبی است برای اینکه علی بن جعفر این قرب الاسناد را نوشته و تضمین کرده است که روایاتی را که می­آورد که راویها هم کم است و اصلاً معنای همین قرب الاسناد اینست که علی بن جعفر از یک راوی و یا از دو راوی روایت را از موسی بن جعفر (ع)، نقل می­کند. مخصوصاً عبدالله بن حسن را که ایشان خیلی از او روایت نقل می­کند. بنابراین همینطور که صاحب جواهر فرمودند و دیگران هم این روایات قرب الاسنادرا صحیحه حساب کردند، پس روایت ضعیف السند نیست.

    روایت اینست: سئلتُهُ عن الرجل؛ علی بن جعفر می­فرماید که من از موسی بن جعفر سؤال کردم.

    سئلته عن الرجل عن علی بن جعفر، ما یصلح له ان ینظر من المرأه التی لا تحل له؟ قال: الوجه و الکف و موضع السوار.

    مرحوم صاحب وسائل این موضع سِوار را انداخته؛ لذا در روایت 5 از باب 109 از ابواب مقدمات نکاح، مرحوم صاحب وسائل، روایت را نقل کرده و نه از عبدالله بن حسن بلکه از دیگری نقل کرده اما بالاخره از قرب الاسناد نقل کرده و این موضع سِوار را انداخته است. حال آیا در آن نقل نبوده و یا این قرب الاسنادی که پیش صاحب وسائل بوده، این جمله را نداشته و نمی­دانم چطور است که صاحب وسائل تقطیع کرده و دیده این موضع سوار را که نمی­شود گفت لذا تقطیع کرده و نمی­دانم چگونه است. بالاخره آنچه در وسائل است، این موضع سوار را ندارد و آنچه در قرب الاسناد است، این موضع سوار را دارد. اگر موضع سوار را نداشت، روایت هم صحیح السند بود و هم ظاهرالدلاله و دلالتش خیلی خوب است.

    مرحوم آقای خوئی می­خواهند این لا تحلّ له را معنا کنند یعنی محارم؛ برای اینکه روایت که از نظر سند خوب است و از نظر دلالت هم خوب است، لذا می­گویند معنای این لا تحلّ له اینست که: ما یصلح له ان ینظر من المرأه التی لا تحل له؟ یعنی من المحارم و حضرت فرمودند: الوجه و الکفین. اگر این باشد، معلوم است که روایت معرضٌ عنهاست. برای اینکه معلوم است که پسر می­تواند به گردن و سر و صورت مادرش نگاه کند. لاأقل اگر نتواند به مواضع حساس مثل سینه و امثال اینها نگاه کند، پسر می­تواند به سر و صورت مادر نگاه کند و برادر به خواهر نگاه کند. لذا مرحوم آقای خوئی می­خواهند روایت را از کار بیندازند به اینکه المرأه التی لا تحل له یعنی المرأة التی یکون محرما یا تکون محرما. یعنی اینطور معنا می­کنند. آنگاه روایت از کار می­افتد برای اینکه مربوط به وجه و کفین نیست و مماثل به مماثل و مخصوصاً به محرم می­تواند نگاه کند. ولی فرمایش آقای خوئی ظاهراً درست نیست و این ما یصلح له ان ینظر من المرأه التی لا تحل له؛ یعنی حلال نیست که با او ازدواج کند و حضرت فرمودند: الوجه و الکف و موضع السوار. اگر این موضع السوار را نداشت؛ همینطور که صاحب جواهر هم می­فرماید و انصافاً روایت از نظر سند که معتبر است و از نظر دلالت هم خیلی خوب است؛ و ندارد که این باز بگذارد یا نه بلکه نظر را دارد. برای اینکه صاحب جواهر روی این حرف خیلی اصرار دارد و شما هم به فرض اثبات کنید که او می­تواند باز بگذارد؛ شما از کجا می­توانید نگاه کنید. صاحب جواهر روی این اصرار دارد. آنگاه روایت علی بن جعفر، این هم نیست برای اینکه نظر نامحرم به وجه و کفین است؛ لذا روایت هم صحیح السند است و هم ظاهرالدلاله است. فقط اشکالی که هست، موضع السوار است که این موضع السوار را هیچ کس نگفته. یعنی آنهایی که وجه و کفین را می­گویند، مثل شیخ انصاری و امثال شیخ انصاری مثل شیخ طوسی، می­گویند وجه و کفین؛ اما موضع السوار که بالاتر از کف است یعنی ذراع است، معلوم است و دیروز هم روایتش را خواندیم که أنّه من الزینة و أنّه از چیزهایی است که حتماً نامحرم نمی­شود نگاه کند. لذا این موضع السوار، روایت را مجمل می­کند. اگر بگوییم نبوده که اینجا هست و اگر بگوییم بوده، روایت معرض عنها عند الاصحاب می­شود. لذا اینطور که مرحوم آقای خوئی می­گویند که روایت هم ضعیف السند است و هم لا تحلّ له، مربوط به مَحرمهاست. آنطور که ما عرض کردیم روایت صحیح السند است و لا تحلّ له هم یعنی اجانب. اما موضع السوار در این است که اگر بخواهیم به این روایت عمل کنیم، اصحاب عمل نکردند و اگر هم بخواهیم به آن روایت وسائل عمل کنیم که موضع السوار ندارد، آنگاه این روایت دارد. باز روایت غیر مأمولٌ به می­شود. برای اینکه نمی­دانیم آیا این موضع السوار را داشته با نداشته. در قرب الاسناد هست و در وسائل نیست. لذا نمی­شود انسان جداً به روایت قرب الاسناد هم عمل کند.

    روایت 2 از باب 109 از مقدمات نکاح:

    مرسلۀ مروک است و خود مروک توثیق شده اما در اینجا مُروَک روایت را از من أخبره نقل می­­کند و مرسل می­شود و روایت حجت نیست.

    عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له: ما یحل للرجل من المرأه ان یری اذا لم یکن محرما؟ قال: «الوجه و الکفان و القدمان»

    مثل اینکه این روایتها عین قرب الاسناد است که در آنجا ما یحل له بود که مرحوم آقای خوئی معنا می­کردند که ما یحل له یعنی مَحارم و این ما یحل له را خودش معنا کرده است. و یک اختلافی در نماز هست که وجه و کفین و قدمان استثناء شده و بسیاری از علما می­گویند قدمان نه. اما راجع به مسئلۀ ما احدی نگفته که قدمان هم بله. آن که اجازه داده وجه و کفین است اما این وجه و کفین و قدمان است یعنی نامحرم می­تواند روی پا و کف پا تا قوزک پا را نگاه کند که این را هیچ کس نگفته است. لذا روایت هم مرسل است و هم معمولٌ به عندالاصحاب نیست.

    این 9 دلیل تقریباً آورده شد برای مجوزیها که مجوزیها یک روایت دیگر هم دارند که روایت را من اصلاً در اینجا ننوشتم، ولی چون بعضی از فضلا گفتند، مجبورم که بگویم. روایت، روایت خوبی نیست و روایت از نظر سند، عَمرو بن شمر است که از جابربن عبدالله انصاری نقل می­کند. لذا مثل صاحب جواهر و دیگران و من جمله مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای حکیم، می­گویند روایت، ضعیف السند است اما روایت صحیح السند است برای اینکه این عمرو بن شمر که به قول آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) می­گفتند این خیلی بدبخت بوده که حتی رسیده به آنجا که عَمر شده عُمر. و بسیاری از بزرگان این را توثیق کردند. البته مرحوم نجاشی این را رد کرده و گفته این غالی است. اما بسیاری از بزرگان و سه نفر از اصحاب اجماع از او روایت نقل می­کنند. آنهم مثل ابن محبوب و عثمان بن سعید. بعد همه مهمتر از این، هم در کامل الزیارات آمده و آنهم خیلی آمده و هم در تفسیر علی بن ابراهیم آمده؛ به عبارت دیگر هم ابن قولویه او را توثیق کرده و هم علی بن ابراهیم. و یک وقت من بررسی می­­کردم و می­دیدم که بیش از ده نفر به بالا از بزرگان و از اجلاّ از این عمرو بن شمر، روایت نقل می­کنند. مرحوم نجاشی از این چیزها خیلی دارد که رد می­کند و می­گوید أنّه غالی. اگر ما هم در آن زمان بودیم، غالی بودیم. این حرفهایی که ما راجع به اهل بیت می­گوییم، آن وقتها نمی­گفتند و البته جرئت نداشتند و هرکس می­گفت، او را طرد می­کردند. من خیال می­کنم مرحوم نجاشی که امثال اینها را طرد می­کرده، یک نحو تقیه در کار بوده است. مثلاً مضمون زیارت جامعۀ کبیره را می­گفته که ما می­گوییم نِعم زیارة هذه و آنها اگر اینطور بوده، طردشان می­کردند. من عقیده دارم که اینطور نبود که بگویند این به راستی غالی است. یعنی در مقابل سنّیها که ما را واجب القتل می­دانستند و می­کردند، آنگاه اینها مجبور بودند که کسی مثل عمرو بن شمر را بگویند غالی است. بنابراین بر فرض هم که عمرو بن شمر از نظر عقیده غالی باشد؛ اما از نظر روایت، طوری نیست که روایت نقل کند. اگر سنّی هم موثق باشد و روایت نقل کند، ما روایتش را می­پذیریم. مثل سکونی و مثل نوفلی که شاید صاحب وسائل بیش از دویست روایت از سکونی و نوفلی نقل می­کند؛ درحالی که هر دوی اینها سنّی هستند. و یا قیاس بن ابراهیم که بسیاری از بزرگان این قیاس بن ابراهیم را توثیق می­کنند، در حالی که سنّی است. لذا بر فرض هم که عمرو بن شمر غالی باشد که نیست؛ از نظر عقیده باشد. مرحوم نجاشی در اینجا نگفته اما بعضی اوقات توثیق می­کند و می­گوید انّه صالح الروایة. یعنی از نظر عقیده قبولش ندارم و از نظر روایت قبولش دارم. و این عمرو بن شمر از آن دستۀ صالح الروایة است. لذا نمی­شود عَمرو بن شمر را عُمر کنیم و بعد هم روایتش را طرد کنیم. عُمر نیست بلکه عَمر است و عَمر بن شمر جوفی است و از شاگردان جابر بن عبدالله انصاری است. و اینها یک اسراری از اهل بیت (علیهم­السلام) دارند. خوب این سند روایت است و لذا نمی­شود در سند روایت، خدشه وارد کرد؛ که مرحوم صاحب جواهر و مرحوم آقای حکیم و آقای خوئی و امثال اینها، خدشۀ سندی کردند. خدشۀ سندی ندارد اما خدشۀ دلالی دارد و از جهاتی هم دارد.

    روایت اینست که جابر بن عبدالله انصاری می­گوید من در خدمت پیغمبر اکرم(ص) به منزل حضرت زهرا (س) رفتیم و پیغمبر اکرم (ص) در زدند و فرمودند: السّلام علیکم یا أهل البیت النبوة. حضرت زهرا (س) فرمودند که بفرمایید. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند کسی همراه من است، آیا او هم بیاید. حضرت زهرا (س) فرمودند یا رسول الله! چادر سرم نیست. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند پای پیراهنت را بالا بیاور و روی سرت بینداز و اینگونه سرت را بپوشان. حال اجازه می­دهید که بیاییم؟. حضرت زهرا (س) فرمودند که بیایید. جابر بن عبدالله انصاری می­گوید وقتی رفتم و نگاه به صورت حضرت زهرا (س) کردم، دیدم که خیلی زرد است. پیغمبر اکرم (ص) حال ایشان را پرسیدند و فرمودند زهرا جون چه شده، رنگ تورا زرد می­بینم. گفت: الجوع، الجوع. پیغمبر اکرم (ص)، دلشان سوخت و با خدا راز و نیاز کردند و فرمودند: خدایا این زهرا (س) را سیر کن. جابر بن عبدالله انصاری می­گوید که ناگاه دیدم که مثل خون در صورت زهرا پیدا شد و خیلی بشاش شد و آن زردی به طور کلی از بین رفت و زهرا (س)، سیر شدند. بعد هم جابر بن عبدالله انصاری نقل می­کند که از آن به بعد زهرا (س)، سیر بودند و احتیاج به خوراک نداشتند. این بد مضمونی است. بعضی اوقات ما می­آییم سرمه در چشمش کنیم، کورش می­کنیم. خیلی از ما اینگونه هستیم و خیلی داغیم. لذا بعضی اوقات با اهل بیت (ع)،کارهایی می­کنند و معلوم است که سزاوار نیست. و این روایت را نمی­دانم چه کسی جعل کرده و چگونه است. رو گرفتن با این همه حرفهایی که می­زنیم و بعد هم می­زنیم، لاأقل مستحب است و استحبابش را که نمی­شود منکر شویم و ما بگوییم زهرا (س)، این استحباب را ترک کرد و پیغمبر اکرم (ص) فرمودند اصلاً چادر سرت نکن. این خیلی بعید است. بعد هم زهرا (س) با آن همه عفتش بگوید جوع، جوع، یعنی گرسنه­ام و آن هم پیش جابر و پیغمبر اکرم (ص) او را سیر کرد. نمی­شود اینها را گفت و اصلاً زشت است که اینها را بگوییم. بعد هم اینکه امیرالمؤمنین (ع)، اینقدر نمی­توانست خانه داری کند و زنش را سیر کند. نمی­شود اینها را گفت و مسلّم است که اینها به اندازۀ ضرورت در رفاه بودند. ساده زیست بودند اما از نظر ضرورت در رفاه بودند. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، حسابی از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج، خانه­اش را اداره می­کرد و خانه، احتیاج به خوراک و پوشاک نداشت. هم خانه درست کرد و هم ازدواج کرد و هم زن و بچه­اش را به خوبی اداره می­کرد. پس این جوع، جوع، چیست. حال بر فرض هم که بود، زهرا(س) که نباید جوع، جوع کند. از همۀ اینها که بگذریم، اینکه بزرگان گفتند؛ اگر به راستی درست بود، خوب این یک معجزۀ بزرگ برای اهل بیت (ع) است و این معجزه را باید لشاء، مثل سورۀ هل اتی و آن آیه­ای که در سورۀ هل اتی است که همۀ سورۀ هل اتی نازل شده و آن آیۀ شریفه باید چنین چیزی باشد. هیچ کدام از ائمۀ طاهرین این معجزه را نقل نکنند، به غیر از جابر بن عبدالله انصاری. معلوم است و من خیال می­کنم که کسی روایت را جعل کرده برای اینکه شیعه را خراب کند و یا جابر را خراب کند برای اینکه جابر بن عبدالله انصاری خیلی مقام و منزلت دارد و آن حدیث لوح را که روایت صحیح السند است و اسماء ائمۀ طاهرین(ع) از طرف خدا در آن لوح، برای امام حسین (ع) آمده؛ نافلش همین است که حتی امام باقر (ع) فرمودند بیا به خانه و آمد و آن لوح را آورد و امام باقر (سلام الله علیه) از حفظ آن لوح را برایش خواندند و نمی­دانم که این لوح کجاست و ما از این ذخیره­ها زیاد داشتیم و از بین رفته است. و آن لوح از طرف خدا در وقت تولد امام حسین (ع) آمده که مرحوم کلینی با سندی صحیح، اسناد صحیحه دارد و این عبارت لوح را از جابر بن عبدالله انصاری نقل می­کند و البته سندهای دیگر هم دارد. بنابراین روایت را اگر نیاورده بودند و اصلاً در فقه ما نیامده بود، خیلی بهتر بود. ولی سببش اینست که ما اگر بخواهیم یک چیزی را درست کنیم و مخصوصاً صاحب جواهر که این صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیه) به خاطر اینکه ما را مجتهد کند، وقتی می­خواهند یک چیزی را درست کنند، روی هم می­ریزند و برف انبار می­کنند و هفت هشت ـ ده تا دلیل می­آورند تا بتوانیم بعضی از این هفت ـ هشت ده تا دلیل را انتخاب کنیم. لذا این مسئلۀ مجوزیها است که ده تا دلیل آوردند که دیروز و امروز این ده دلیل را خواندیم و یک روایت دلچسب برای مجوزیها پیدا نکردیم. اما چون قول مشهور است و شیخ انصاری فرمودند و بعضی از محشین بر عروه و بزرگان فرمودند؛ لذا باز باید روی این فکر کنیم. مرحوم آقای خوئی تمسّک به اصل می­کنند یعنی برائت و می­گویند این ادلّه که ناتمام است، می­شود به برائت تمسّک کنیم. نمی­دانیم که این می­تواند وجه و کفین را باز بگذارد یا نه، رفع مالایعلمون می­گوید، می­تواند. نمی­دانیم که آیا این بدون شهوت و ریبه می­تواند به او نگاه کند یا نه؟ رفع مالایعلمون. البته خیلی هم روی این پافشاری ندارد. چنانچه در حاشیه بر عروه هم ایشان از کسانی است که احتیاط واجب می­کند. این برائت خوب است اما یک اشکال در این برائت است و در اصول آمده که اگر بتوانید این اشکال را رفع کنید، تمسّک به برائت بد نیست. آن اشکال اینست که اگر ظهوری باشد یعنی ظهور غیر حجت و اصل هم باشد. آیا ظهور مقدم است یا اصل؟. مثال می­زنند به حمامهای عمومی که آنوقتها بود که ظهور اینست که زمین این حمامهای عمومی نجس است برای اینکه مردم با پای برهنه به مستراح می­رفتند و برمی­گشتند و پاهایشان نجس بود. می­گویند ظهور با کلّ شیء طاهر می­جنگد و کل شیء طاهر عمل نمی­شود و ظهور مقدم است؛ اما بعضیها گفتند کلّ شیء طاهر، جاری می­شود. حتی بعضی از بزرگان را من دیدم که اجتناب نمی­کنند. حتی مثلاً نقل کردند که مرحوم حاج شیخ، یک دفعه وقتی لباس می­پوشیدند، عمامۀ ایشان روی زمین حمام افتاد و آنگاه برداشتند و روی سرشان گذاشتند. می­گویند کلّ شیء طاهر حتی تعلم. که مرحوم آقا سید محمدباقر درچه­ای (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند که شارع مقدس، روزی یک تن نجاست خورد مردم می­دهد با کلّ شیء طاهر حتی تعلم. این اشکال برائت اینجاست. این رو گرفتن زنها و نگاه نکردن، تقریباً یک سیره از متشرعه بوده و هست و الان هم هست و همیشه بوده و در زمان پهلوی هم بوده است. لذا، وقتی آیۀ حجاب نازل شد. اینکه امروز و دیروز در بعضی از کتابها می­گویند که آیۀ حجاب و مرادشان و لایُبدینَ زینتَهُنَّ إلّا لِبُعُولَتِهِنَّ است. این آیۀ حجاب نیست و آیۀ حجاب آنست که در مورد چادر در سورۀ احزاب آمده است. یا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ. یا رسول الله! به همۀ زنها بگو که چادر سرتان کنید و رو بگیرید. این علامت شخصیت شماست. که استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی علاوه بر اینکه در درسهای تفسیرشان می­فرمودند، همین جا روایت نقل می­کنند که این روایت را هم عامه نقل کرده و هم خاصه و عامه از دُرالمنصور علامه طباطبائی گرفتند و روایت در نورالثقلین هم هست که وقتی آیۀ شریفه آمد، همۀ زنها رفتند، فی کیسة؟؟؟؛ یعنی چادر با روبنده و مثل یک کیسۀ سیاه و زن در کیسۀ سیاه رفت. این روایت است و آن هم آیه. حال کسانی که می­گویند وجه و کفین جایز است، نمی­گویند واجب است و مسلّم می­گویند اگر رو بگیرد، مستحب است. یک سیره بوده در زمان پیغمبر اکرم و زمان ائمۀ طاهرین (ع). الان این خلیج فارسیها که هنوز ظاهرشان از نظر حجاب خراب نشده، حسابی فی کیسة هستند. زنها همیشه همینطور بودند و اینها یک ظهور است و اگر ما بخواهیم با برائت این ظهور را برداریم، همان است که آیا مثلاً وقتی دو سه روز باران می­آید، معلوم است که اگر ما چشمها را به هم نگذاریم و کلّ شیء طاهر جاری کنیم، معلوم است که این سگها در کوچه­ها و کفشها در مستراح و برگشتن و غیره؛ و ظهور در اینست که این زمین نجس است. حال آیا کل شیء طاهر جاری است یا نه؟ آن کسانی که مثل شیخ انصاری (رضوان الله تعالی علیه) که در مکاسب می­گویند ظهور مقدم بر اصل است. اما حتی مثل آیت الله آقا سید محمدباقر درچه­ای، درحالی که محتاط هم بودند، اما می­گویند که اصل مقدم بر ظهور است. این اختلاف است. ما می­­گوییم ظهور مقدم بر اصل است. اگر شماها بگویید اصل مقدم بر ظهور است، حرف آقای خوئی درست در می­آید و آن اینست که اینجا رفع مالایعلمون دارد، هم نگاه کردنش و هم رو گرفتنش.

    روی این هم فکر کنید تا فردا. از شما تقاضا دارم که این دو سه روز روی این مسئله خیلی فکر کنید تا ما بتوانیم از شما استفاده کنیم.

    یک حرف دیگر هم در مسئله هست و ندیدم که کسی بگوید، ببینید که آیا می­شود این را به کرسی بنشانیم و بگوییم ضرورت در وضع فعلی. بگوییم ضرورت، همین که مرحوم سیّد اول که وارد بحث شدند، همین را فرمودند که زن از مرد و مرد از زن، باید رو بگیرد الاّ لضرورةٍ. و این ضرورت، اینطور است و مثل خون قروح و جروح است که خون قروح و جروح را می­گویند، معفو است حتی برای کسی که ضرورت هم برای او نیست و هرج هم برای او نیست. مثلاً زمبلهایی در بدنش هست و این اگر هر روز بخواهد به حمام برود و هر بار بخواهد برای نماز آب بکشد، این برای عموم مردم ضرورت است و هرج است. گفتند برای آن کسانی که می­توانند حمام بروند و حمام هم برایشان مفید است، برای آنها هم معفو است. گفتند برای اینکه قاعدۀ هرج نوعی می­آید و حکم نوعی را برمی­دارد. آیا اینجا می­شود این را گفت که بگوییم در وضع فعلی، وجه و کفین هم باز بودنش و هم نگاه کردنش، یک ضرورت عرفی است و چون ضرورت عرفی است، آن ضرورت را به عنوان ثانوی بگوییم، جایز است. آیا می­شود این را گفت یانه؟

    تقاضا دارم روی این دو حرف آخر فکر کنید. یکی برائت مرحوم آقای خوئی و یکی هم ضرورت من. اگر بتوانیم بگوییم، کاری کردیم و الاّ تا اینجا این ده دلیل، نتوانست برای ما درست کند که آیا زن می­تواند وجه و کفینش را بدون شهوت و ریبه باز بگذارد و مرد هم بدون شهوت و بدون ریبه می­تواند نگاه کند.

     

    و صلّی الله علی محمد و آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365