جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ چهارشنبه ۷ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: غسل ارتماسی
    موضوع درس:
    شماره درس: 249
    تاريخ درس: ۱۳۸۹/۱/۲۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    مشهور در میان اصحاب این است که قبل از غسل باید بدن طاهر باشد و اگر بدن نجس است اول باید طاهرش بکند بعد غسل بکند به عبارت دیگر رفع خبث اول رفع حدث بعداً.

    دلیلی که آورده شده گفته‌اند که اگر  بخواهد  در آن  واحد هم رفع خبث بکند هم رفع حدث بکند لازم می‌آید توارد علتین بر سر معلول واحد یا توارد علت بر سر معلولین و این در فلسفه اثبات شده که نمی‌تواند یک علت دوتا معلول داشته باشد یا دوتا معلول یک علت داشته باشد توارد علتین محال است  توارد علت واحد هم بر سر معلولین محال است پس به واسطه فرو رفتن در آب این بخواهد این علت هم رفع خبث بکند هم رفع حدث بکند جایز نیست، رفته‌اند توی مسئله عقلی و مسئله فلسفی، این یک دلیل این‌هاست.

    اگر فقط این دلیل باشد خب این یک قیاس است قیاس تکوین به تشریع، و ما نباید فلسفه و آن حرف‌های در فلسفه را در اصول بیاوریم آنها یک امورات تکوینی هستند این‌ها یک امورات اعتباری هستند و قیاس تکوین به تشریع درست نیست، لذا باید توجه به این مطلب داشته باشیم، آن علت در فلسفه در تشریع در فقه ما در اصول اصلاً نیست آن معلول در فلسفه در تکوین آن معلول در فقه ما در اصول ما اصلاً نیست و سایر تکوینیات مثلا دیروز در باب طبیعت و ماهیت من حیث هی هی این‌ها همه در فقه در اصول نباید بیاید از همین جهت هم آن کسانی که فلسفه را در فقه نیاورده‌اند همین جا به جای این‌که بگویند ماهیت بگویند طبیعت، می‌گویند عنوان، حکم آمده روی عنوان، و ما نداریم در فقه‌مان در اصول‌مان یک جایی که تأثیر و تأثرفلسفی در کار باشد یک امورات اعتباری است یک حرف‌هایی از شارع مقدس است ما باید طبق آن چه شارع مقدس فرموده عمل بکنیم و نرویم روی مثلا توارد علتین بر سر معلول واحد یا به عکس، یک مفاهیمی است اعتباری، اصلاً ما به ازاء در خارج ندارد تا ما علت و معلول درست بکنیم اصلاً ما به ازاء در خارج ندارد تا ما کلی طبیعی و کلی عقلی و کلی منطقی درست بکنیم، منطق مقدمه حکمت، حکمت هم یک امورات اعتباری صددرصد، همین‌طور که اعتبار در فلسفه نیست تکوین هم در فقه نیست، و این فلسفه را آوردن در فقه، فلسفه را آوردن در اصول خیلی دردسر می‌شود به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می‌فرمودند که فلسفه را آوردند در اصول برای این‌که چاق بکنند اما متأسفانه باد کرد آماس شد، حالا از جمله اشتباهاتی که شده در مسئله ماست و این‌که تشبیه شده یک امر اعتباری به یک امر تکوینی، آن‌که جایز نیست لازم می‌آید ضدین لازم می‌آید نقیضین این توارد علتین بر سر معلول واحد یا توارد علت واحد بر معلولین خب این‌ها محال است برای این‌که نمی‌شود یک علت دو تا معلول داسته باشد لازم می‌آ ید این‌که در خارج جمع بین ضدین بشود جمع بین ضدین محال است اما در تکوین، در تشریع جمع بین ضدین جمع بین نقیضین اشکال ندارد، شما درگفتارتان بگویید اکرم العلماء لا تکرم العلماء خب این وجود پیدا کرد اگر راستی نقیضین بود نباید وجود خارجی پیدا کند و ما در کلماتمان حالا یا عمداً یا اشتباه خیلی جاها جمع بین نقیضین می‌کنیم جمع بین ضدین می‌کنیم و طوری هم نیست، طوری هم نیست برای این‌که امورات اعتباریه اصلاً آن مبانی فلسفه در آن نمی‌آید تا ما این حرف‌ها را بزنیم، اگر هم از این حرف‌ها زده بشود یا می‌خواهیم تقریب ذهن بکنیم و یا اشتباه می‌کنیم می‌خواهیم کلاه بگذاریم سر آن طرفمان لذا یک قلمبه سلمبه‌های فلسفی را می‌آوریم با آن حرف‌ها بخواهیم فقه اثبات بکنیم یا اصول اثبات بکنیم من‌جمله ما نحن فیه، خب ما نحن فیه چه مانع دارد این‌که می‌خواهد غسل ارتماسی کند بدنش هم نجس است دلک هم لازم نیست در روایات دارد که خب دیگر دلک و مالیدن و این چیزها بالاخره بدن پاک است عین نجاست نیست متنجس است حالا این خودش را می‌اندازد توی آب برای این‌که هم پاک بشود هم غسل بکند بگویید هم که اسمش را بگذارید این یک علت بوده دو تا معلول پیدا کرده در تکوین نمی‌شود اما در تشریع چه اشکالی دارد؟ تقارن در آن واحد هم رفع خبث بکند هم رفع حدث بکند، تقدم و تأخر که مشهور گفته‌اند لازم نیست که اول توی آب بیفتد رفع خبث بکند بعد از آن دو دفعه توی آب بیفتد رفع حدث بکند، نه، این می‌رود مثلاً روی سکو می‌ایستد توی خزینه هم بدنش نجس است، نجس است به این معنا که متنجس است فوراً پاک می‌شود دلک لازم ندارد روی آن سکو مثلاً تعدد در کر را مقلدش یا خودش که مجتهد است تعدد در کر را لازم می‌داند می‌گوید که در آب کر دو مرتبه باید شسته شود این دفعه اول را توی مثلاً حمام می‌شوید آب روی سرش می‌ریزد حسابی پاک است اما یک دفعه دیگر باید خودش را بشوید روی قاعده تعدد در کر، اگر بگوییم، آن وقت می‌رود روی سکو می‌ایستد به عنوان تعدد و به عنوان غسل ارتماسی خودش را می‌اندازد توی آب، در آن واحد هم پاک می‌شود هم غسل کرده هم رفع خبث می‌شود هم رفع حدث می‌شود، و توارد علت بر معلولین هم اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است نه علتی است نه معلولی است یک مفاهیم اعتباری است که حتی این مفاهیم اعتباری گاهی با نیت من این طرف و آن طرف می‌شود، نیت آن را تغییر می‌دهد مثل مثلاً همین جا نیت غسل نمی‌کند نیت شستن بدن می‌کند از آن بالا خودش را می‌اندازد پایین، خب این رفع خبث شد نه رفع حدث، چرا رفع حدث نشد؟ برای این‌که نیت نکرده، نیت که دیگر نمی‌تواند علت واقع بشود و این‌که این آقایان فرموده‌اند گفته‌اند که این فرو رفتن توی آب، این علت درست کردن بخواهد هم غُسل باشد هم غَسل باشد بخواهد رفع خبث باشد رفع حدث باشد جایز نیست، می‌گوییم در امورات اعتباریه خب این نیت می‌کندگاهی مثل این‌که مثلا در غسل هم چهار پنج تا نیت می‌کند یک غسل می‌کند حالا این جا نیت می‌کند رفع خبث را نه رفع حدث را، خودش را می‌اندازد توی آب رفع خبث می‌شود رفع حدث نمی‌شود، گاهی رفع حدث می‌کند نه رفع خبث هیچ کدام نمی‌شود برای این‌که باید بدن پاک باشد دیگر و بدن نجس باشد که نمی‌شود غسل کرد، لذا این اگر نیت بکند رفع حدث را نه رفع خبث را، رفع خبث واقع می‌شود آن رفع حدث واقع نمی‌شود چون نیت کرده رفع حدث را اما چون‌که نیت رفع خبث نکرده دیگر خواه ناخواه، دائر مدار نیت من است دائر مدار نیت دیگر نمی‌تواند توارد علتین بر سر معلول واحد یا به عکس بشود که،این آقا با نیت این‌که رفع خبث رفع حدث می‌افتد توی آب آن انغماس که یک امر تکوینی هم هست این فرو رفتن دو تا کار می‌کند هم رفع حدث می‌کند هم رفع خبث می‌کند، آن‌که الان بحث ماست این است که باید اول رفع خبث بکند آن دیگر نیت نمی‌خواهد، رفع حدث بکند آن نیت می‌خواهد آن وقت گفته‌اند اگر کسی از آن بالا خودش را بیندازد توی آب این بدن نجس باشد البته متنجس گفته‌اند که این غسلش باطل است در حالی که نیت غسل هم کرده گفته‌اند غسلش باطل است چرا؟ گفته‌اند که تقدم رفع خبث باید باشد چرا تقدم باشد؟ گفته‌اند برای این‌که اگر در آن واحد هم رفع خبث بشود هم رفع حدث بشود لازم می‌آید یک علت دو تا معلول داشته باشد و حیث این‌که یک علت دو تا معلول داشته باشد محال است پس این جا هم رفع خبث رفع حدث در آن واحد محال است.

    جوابش هم این است که آقا این در تکوین بله یک علت دو تا معلول نمی‌تواند داشته باشد یا دو تا علت یک معلول نمی‌تواند داشته باشد این‌ها لازم می‌آید تناقض، لازم می‌آید ضدین، جایز نیست، این‌ها در فلسفه خوب است اما بیاید در اعتبارات که اصلاً علت و معلول نیست تأثیر و تأثر نیست خب شارع مقدس گفته که اگر بدنت نجس است باید بدنت را پاک بکنی شارع مقدس گفته اگر جنب هستی باید غسل بکنی حالا این بدنش نجس است، متنجس است یعنی به مجردی که افتاد توی آب بدن پاک می‌شود خب این هم می‌رود یک بالا می‌افتد توی آب رفع خبث و رفع حدث در آن واحد هر دو می‌شود، برای این‌که تأثیر و تأثر آن علت و معلول اصلاً در فقه ما در اصول ما راه ندارد اگر ما علت بازی و معلول بازی و ضدین بازی و تناقض بازی و این‌ها در اصول می‌کنیم این‌ها همه بازی است بازی به این معنا شباهت است چون که شباهت دارد اسمش را گذاشته‌ایم علت و اما اصلاً علتی در کار نیست تأثیر و تأثر در کار نیست خیلی جاها نیت من چیز درست می‌کند در حالی که نیت هیچ تأثیر و تأثری در خارج ندارد.

    بنابراین این حرف اول که فرمودند نمی‌شود خب این توارد علت بر سر معلولین محال است می‌گوییم آقا این دلیل شما بر بحث ما سالبه به انتفاء موضوع است و می‌شود در آنِ واحد مقارناً بدون تقدم و تأخر افتادن توی آب رفع خبث و رفع حدث هر دو، این را هم توجه بکنید این بحث‌ها همه آن جاست که بدن مثل غسل ارتماسی بدن نجس است و این می‌خواهد غسل بکند در حالی که غسل می‌کند رفع خبث رفع حدث بکند اما اگر ترتیبی باشد مثلاً عورتین نجس باشد خب آن دیگر سر و گردن را می‌شوید دیگر آن برای رفع حدث است نه رفع خبث، آن وقت قبلاً اگر عورتین را بشوید که در روایات هم داشت که اول عورتین را بشوی بعد برو سر و گردن و امثال این‌ها، آن وقت در همان حرف راجع به مثلاً عورتین در حالی که عورتین را دارد آب می‌کشد عورتین را هم غسل بدهد در آن واحد هم غسل بدهد رفع خبث بکند هم رفع حدث بکند، لذا در غسل ترتیبی راجع به سر و گردن نمی‌آید راجع به آن موضعی که نجس باشد بخواهد رفع خبث و رفع حدث بکند جایز نیست گفته‌اند جایز نیست،

    دلیل دومشان روی فرض آب قلیل است روی آب کثیر نیست مگر تعدد در آب را لازم بداند بالاخره دلیل این است گفته‌اند این به مجردی که آب می‌ریزد روی آن متنجس خب این آب می‌شود نجس، وقتی شد نجس دیگر با آب نجس نمی‌شود غسل کرد، آب باید طاهر باشد. سابقاً هم مفصل در باره‌اش صحبت کردیم با آب مضاف و آب نجس و این‌ها که نمی‌شود غسل کرد و این تا آب را می‌ریزد روی آن متنجس آن می‌شود نجس، وقتی شد نجس دیگر غسل نمی‌تواند بکند باید آب دیگری بریزد تا این‌که غسل بکند، این هم دلیل دوم.

    این دلیل دوم برای عین نجاست خوب است برای این‌که اگر عین نجاست به بدن باشد آب را بریزد روی عین نجاست آب قلیل، آن آب می‌شود نجس لذا غساله‌اش هم نجس، رفع عین واجب بعد از رفع عین نجاست غسل بکند،

    خب این خوب است، راجع به متنجس هم اگر کسی تعدد لازم بداند و غساله را هم نجس بداند باز این حرف خوب است برای این‌که مثلاً آب کر را می‌ریزد روی دست وقتی ریخت روی دست این آب نجس می‌شود، اگر شما تعدد را لازم ندانستید که مشهور در میان فقهاء هم همین است تعدد در آب کر لازم نیست باز مسئله سالبه به انتفاء موضوع است برای این‌که مثال زدند گفتند که توی سکو ایستاده و خودش را می‌اندازد توی کر وقتی انداخت مقارناً لطهاره بدن غسل هم درست می‌شود دیگر این اشکالی که این آقا کرده این اشکال نمی‌آید این جا، چنانچه اگر در آب قلیل شما غساله را پاک دانستید که سابقاً همین جور مشی کردیم آن جاها که تعدد نمی‌خواهد غساله‌اش پاک است مثلاً زمین نجس است و آب کر نداریم تطهیرش بکند عین نجاست را از روی زمین برمی‌دارید مثلاً خون است با یک دستمالی با یک پنبه‌ای آن عین نجاست را برمی‌دارید بعد آب می‌ریزید همان دفعه اول پاک می‌شود غساله‌اش هم پاک است دیگر نمی‌شود خودش پاک باشد غساله‌اش نجس باشد، لذا گفتیم که غساله در آب قلیل آن جا که تعددنمی‌خواهد دیگر غساله پاک است پس به مجردی که باز آب ریخت روی دست در آب قلیل، آب ریخت روی دست و دست عین نجاست نداشته باشد آن متنجس آن آب را نجس نمی‌کند پاک می‌کند آن آبی هم که از دست خارج می‌شود آن هم به عنوان این‌که آب قلیل تعدد لازم نیست و غساله‌اش پاک است غساله‌اش هم پاک است و در آب قلیل هم مثلاً اگر غسل ترتیبی بکند در حالی که رفع خبث می‌کند نیت رفع حدث هم می‌کند هم رفع خبث می‌شود هم رفع حدث می‌شود و این مثالی هم که آقا زده‌اند نمی‌آید که به مجردی که آب ریخته شد روی دست آن آب می‌شود نجس برای این‌که ملاقات کرده با چیز نجس و ملاقات با چیز نجس آن آب قلیل را نجس می‌کند دیگر با آب قلیل نمی‌شود غسل کرد لذا این مثال آقا را این حرف را مرحوم فیض کاشانی رضوان الله تعالی علیه یکی از اشکالهای مهم در وافی راجع به طهارت همین حرف بود که مرحوم فیض کاشانی می‌گفت که آقا شما آب را مثلاً دست نجس است آب را می‌ریزید روی دست به مجردی که با آن متنجس ملاقات کرد آب می‌شود نجس پس دست را نمی‌شود تطهیر کرد و خود مرحوم فیض کاشانی هم توی آن مانده بودند که چه جوری جواب بدهند چکار بکنند؟ و آن جا ما جوابش را دادیم این‌که شما می‌گویید آب بریزد روی متنجس نجس می‌شود این را قبول نداریم، روی عین نجس اگر ریخته بشود خب بله، عین نجس را آب پاک نمی‌کند، آب ریخته شود روی خون معلوم است خون را پاک نمی‌کند اما رفع نجاست بکن وقتی رفع نجاست کردی آب را بریز روی دست به مجردی که این را ریختی پاک می‌شود غساله‌اش هم پاک است ان آب دو کار می‌کند هم خودش را نگه می‌دارد از این‌که نجس بشود هم آن آبی که از دست خارج می‌شود پاک است دست را هم پاک می‌کند لذا گفتیم غساله در آن‌جاها که عین نجس باشد در آن جاها که تعدد لازم باشد اگر کسی بگوید، مثلاً در بول گفته‌اند تعدد البته در استنجا، نه، در استنجا گفته‌اند تعدد نه، غساله‌اش هم پاک است، در آن جا نه، اما در غیر استنجا، راجع به بول گفته‌اند تعدد البته با آب قلیل، نه با آب جاری و آب کر، با آب آفتابه مثلاً این آب را بریزد روی دست دفعه اول به ملاقات نجس می‌شود ما هم می‌گوییم، به ملاقات نجس نجس می‌شود غساله‌اش هم نجس است اما دفعه دوم که ریختیم آن محل را پاک می‌کند خودش هم نجس نمی‌شود غساله‌اش هم پاک است، مسئله ما نحن فیه هم همین‌طور می‌شود، این  این مسئله، سابقاً صحبت کردیم که این از باب مقدمه است یعنی می‌خواهد یادش بدهد اول نظافت کن مثلاً دست‌هایت اگر آلوده است دست‌هایت را خب اول بشوی یا حتی مثلاً اگر هم نجس است آلوده است دست‌ها را بشوی بعد هم خب خودت را تطهیر بکن لذا سابقاً گفته‌ایم این‌ها خصوصیت که ندارد از باب غلبه است همین‌جورهاست بعد هم سر و گردن بعد طرف راست بعد طرف چپ و اینها بخواهیم از آن خصوصیت، قیدیت استفاده بکنیم سابقاً گفتیم که نمی‌شود این‌ها قید باشد.

    مسئله بعدی آن هم مثل این مسئله مسئله مشکلی است مرحوم سید می‌فرمایند که اگر شک کردیم چیزی از ظاهر است یا باطن باید آن چیز را بشوییم مثلاً مژگان چشمها در وقتی که هم می‌گذاریم از باطن است در وقتی که باز بکنیم از ظاهر است حالا شک داریم آیا از باطن است که لازم نیست بشوییم یا از ظاهر است که لازم است بشوییم، فرموده‌اند که اشتغال، اگر شک کردیم از ظاهر است یا باطن باید بگوییم که از ظاهر است و باید شست، نمی‌دانم مرادشان چیست؟ اگر ما باشیم و اصول برمی‌گردد به اقل و اکثر ارتباطی، صورت را می‌دانم باید بشویم مژگان‌ها را نمی‌دانم باید بشویم یا نه؟ آن لب‌هایی که دیگر کم کم داخل در فم می‌شود نمی‌دانم باید بشویم یا نه؟ خب رفع مالا یعلمون می‌گوید نه، و شک داریم از باطن است یا نه؟ یعنی شک داریم آیا باید بشوییم یا نه؟ رفع مالا یعلمون می‌گوید لازم نیست بشویی بله رفع مالا یعلمون نمی‌گوید که از ظاهر است اصل دیگر این کارها را نمی‌تواند بکند برائت موضوعی هم نمی‌‌خواهم بگویم سابقاً مثلاً از ظاهر بوده، از باطن بوده، نه، برائت حکمی، نمی‌دانم آیا مژگان را باید شست یا نه؟ رفع مالا یعلمون می‌گوید نه، چرا؟ چون اقل و اکثر ارتباطی است و در اقل و اکثر ارتباطی برمی‌گردد به این که یک یقینی با یک شکی پهلوی هم گذاشته‌ایم علم اجمالی درست کرده‌ایم و واقعاً این جور نیست علم تفصیلی است و شک بدوی می‌دانم ظاهر بدن را باید بشویم اما نمی‌دانم مثلاً سوراخ ناف را هم باید شست یا نه؟ رفع مالا یعلمون می‌گوید لازم نیست و این اشتغال مرحوم سید و بعضی از محشین نمی‌دانم از کجا سرچشمه گرفته؟

    مرحوم صاحب جواهر در اقل و اکثر ارتباطی مبنا ندارند گاهی اشتغالی می‌شوند گاهی برائتی می‌شوند اما مرحوم سید در عروه در اقل و اکثر ارتباطی برائتی هستند اشتغالی نیستند اما در ما نحن فیه گفته‌اند اگر شک کنیم از ظاهر است یا از باطن؟ باید بگوییم از ظاهر است و باید بشوییم، اشتغال. لذا به حسب ظاهر کلام ایشان درست نیست الا این‌که برگردد به آن بحثی که همیشه داشتیم که آقا این باب وضو باب غسل باب تیمم یک خصوصیت دیگر دارد که در اقل و اکثرش باید اشتغالی بشویم و آن چیست؟ این‌که ما مأمور به طهارت هستیم و نماز باید با طهارت باشد این طهارت را باید به دست بیاوریم و در ما نحن فیه اگر مژگان‌ها را نشستیم اگر سوراخ ناف را نشستیم نمی‌دانیم آن طهارت پیدا شده یا نه؟ اشتغال یقینی برائت یقینی، می‌گوید یقین داری باید طهارت دست بدهی نمی‌دانی این طهارت را دست دادی یا نه؟ پس اشتغال، و مشهور در میان اصحاب هم همین است یعنی مشهور در میان اصحاب این است که در باب وضو در باب غسل در باب تیمم آن‌که شرط است آن‌که جزء است طهارت است نه غسلات و مسحات، آن غسلات و مسحات طهارت درست کن است و ذمه ما آمده روی طهارت و هر کجا شک بکنیم دیگر باید آن مقدمات را بیاوریم تا یقین کنیم طهارت آمده برای این‌که اشتغال یقینی برائت یقینی، این مشهور در میان اصحاب است که مرحوم سید برائتی هستند در اقل و اکثر شاید این جا از همین باب آمده‌اند جلو و گفته‌اند که باب طهارت است و باب طهارت اشتغالی باید بشویم لذا اگر ندانیم از باطن است یا از ظاهر؟ باید بشوییم تا یقین کنیم آن طهارت پیدا شده اما در بحث‌های این چند روزه ما اصل مطلب را انکار داریم و آن این‌که ما مکلف به طهارت هستیم این هیچ جا روایات نیست ما مکلفیم به این غسلات و مسحات می‌خواهد طهارت پیدا شود می‌خواهد نشود در همه اقل و اکثر ارتباطی همین است ما مکلفیم به نمازی که شارع مقدس گفته حالا اقل و اکثر ارتباطی برائت جاری کردم 9 جزء آوردم و واقعاً 10 جزء است  خب عقاب که ندارد حتی قضا و اعاده ندارد چرا؟ برای این‌که حکم ظاهری برای ما کفایت می‌کند و ما نوکر حکم ظاهری هستیم نه حکم باطنی بله شارع مقدس نماز می‌خواهد مثلا اگر نماز 10 جزئی باشد جلسه استراحت سوره جزء نماز باشد اما اصل به من بگوید جزء نیست خب من نماز را نیاورده‌ام دیگر اما در حالی که نماز را نیاورده‌ام نماز درست است چرا درست است؟ جمع بین حکم واقعی و حکم ظاهری هرچه گفتید، دیگر وقتی که اماره قائم شد اصل قائم شد شارع مقدس رفع ید از تکلیف می‌کند تقبل ناقص به جای کامل می‌کند حالا اگر کسی بگوید هم طهارت می‌خواهیم می‌گوییم خیلی خوب مثل این است که نماز می‌خواهیم در وقتی که برائت جاری کردیم دیگر خواه نا خواه آن برائت برای ما، حکم ظاهری می‌نشیند جای حکم واقعی مخصوصاً این‌که دیگر بزرگان مثل شیخ انصاری‌ها و امثال این‌ها‌که می‌فرمایند مسلم در باب اجتهاد و تقلید، اجزاء.

    طهارت این‌جوری را شارع مقدس می‌گوید بس است، می‌گوید طهارت این قدری بس است مثل نماز این قدری بس است نماز واقعاً 10 جزء است اما اماره برای من 8 جزء درست می‌کند اصل برای من 7 جزء درست می‌کند خب حالا من تکلیف چه دارم؟ تکلیف این حکم ظاهری این‌که در رساله نوشته، گفته نماز مثلاً 8 جزءاست واقعاً 10 جزء است حالا من نماز 8 جزئی می‌آورم نماز درست است یا نه؟ طبق رساله آری شارع مقدس هم باید بپذیرد برای این‌که اماره را حجت کرده به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام خیلی از واقعیات را شارع از دست می‌دهد اما خب چاره‌ای نیست دیگر باید واقعیات را از دست بدهد باید امارات و اصول را حجت بکند تا این‌که چرخ زندگی بچرخد و الا لازم می‌آید اختلال نظام،

    یک حرف دیگر ما داشتیم این چند روزه و آن این است که خیلی خوب بگویید متحصل می‌خواهیم بگویید آن امر بسیط را می‌خواهیم من اصل را جاری می‌کنم توی مقدمات لذا می‌گویم که وضو چیست؟ غسل چیست؟

    این‌ها که شارع مقدس گفته، راجع به سوراخ ناف راجع به مژگان نمی‌دانم گفته یا نه؟ رفع مالا یعلمون اصل جاری می‌کنم راجع به محصل، دیگر متحصل را با اصل درست می‌کنم، این هم خلاصه مسئله دوم، یک مقدار ناقص ماند یک نکته دقیقی هست نشد بگویم ان شاءالله فردا.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365