بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث جلسۀ گذشتۀ اخلاق در مورد فضیلت مقدّس «عفو» بود. فهمیدیم که عفو و گذشت را خداوند متعال جداً از بندگان میخواهد. فهمیدیم که اگر سختگیر باشیم و با مردم با قهر برخورد کنیم و کینۀ دیگران در دل ما باشد، در قیامت هم پروردگار عالم ما را عفو نمیکند. بلکه ما را رسوا میکند و با یک رسوایی جهنّمی خواهیم شد. مورد شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» هم نمیتوانیم واقع شویم. کسی میتواند مورد شفاعت واقع شود که شباهت به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» داشته باشد و الاّ اگر شباهت نباشد، شفاعت معنا ندارد. شباهت به ایشان نیز با تحصیل فضائل اخلاقی از جمله «عفو» محقّق میگردد.
از امام صادق«سلاماللهعلیه» نقل شده که پیامبر اکرم«صلّیاللهعليهوآلهوسلّم» در جمع یاران خود فرمودند: آیا دوست دارید از کسی به شما خبر دهم كه از نظر شباهت از همۀ شما به من دورتر است؟ گفتند: آری. فرمودند: او كسى است كه از گفتن و شنيدن دشنام پروا ندارد، و بد زبان، بخيل، متكبر، كينهتوز، حسود و سخت دل است و از هر نوع خيرى دور است و از هرگونه شرّ و بدی كه از آن پرهيز مىشود، از او ايمنى نيست.[1]
تقاضا دارم آیهای که جلسۀ گذشته خواندم را در نظر داشته باشید و به آن عمل کنید و این مسأله را جدی بگیرید. قرآن کریم میفرماید: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم»[2]؛ باید عفو کنید، باید بدی کسی را به رخش نکشید و باید کینهتوز نباشید. اگر میخواهید در قیامت خدا شما را عفو کند، اگر میخواهید در آخرت رسوا نشوید و بدیهایتان به رُختان کشیده نشود و بهشتی شوید و مورد شفاعت واقع شوید، باید اهل عفو و گذشت باشید.
در داستان حضرت یوسف«سلاماللهعلیه» نمونههایی از عفو و گذشت برای سرمشق گرفتن وجود دارد. برادران یوسف بسیار جنایت و خیانت به او کردند. بچۀ بیگناه را در چاه انداختند. بعد از چند روز که او را خدا نجات داد، آمدند و او را به عنوان برده فروختند، خیلی هم ارزان فروختند. فقط میخواستند یوسف برود و نابود شود، اما خدا نخواست و یوسف«سلاماللهعلیه» را که در چاه انداختند و به ثمن بخس فروختند، به آنجا رسید که به غیر از خدا کسی نمیداند. این برادرهای جنایتکار، احتیاج به جو و گندم پیدا کردند. قحطی شد و قحطی سرتاسر مصر را گرفت و دولت مصر گندم میداد. حضرت یوسف که عزیز مصر بود، دستور داده بود که گندم جمع کنند و مملکت را از قحطی نجات داد. این برادرها میآمدند و حضرت یوسف دستور میداد که حسابی به آنها کمک کنند و گندم به آنها بدهند و به آنها احترام کنند. اما بالاخره یوسف را شناختند و دیدند که این همان کسی است که در چاه انداختند و این همان است که به عنوان برده، پسر پیامبر خدا را فروختند. وقتی شناختند، خجالت کشیدند و عذرخواهی کردند. حضرت یوسف«سلاماللهعلیه» بهراحتی گناهان و جنایات آنها را بخشید و فرمود: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ»[3]؛ امروز سرزنشی بر شما نیست.
بالأخره قرار شد حضرت یعقوب«سلاماللهعلیه» با خاندانش به مصر بیایند. آنها آمدند و جلسۀ باشکوهی برگزار شد. در آن هنگام یوسف به پدرش گفت: پدر جان، از اینها ناراحت نشوید. اینها اگر مرا در چاه انداختند و فروختند، در اثر فریب شیطان بود، شیطان بین من و برادرها کدورت انداخت. برادرهای من تقصیر ندارند و شیطان تقصیر دارد: «نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني وَ بَيْنَ إِخْوَتي»[4]؛ پدر جان از اینها بگذر، دلت از اینها پاک باشد، چنانکه دل من از آنان پاک است.
علاوه بر این، در برخی روایات میخوانیم که حضرت یوسف«سلاماللهعلیه» برای احترام برادرها با آنها هم سفره میشد. برادران او خجالت میکشیدند، زیرا تداعی معانی آنها را به آنجا میبرد که بهرغم التماس و گریۀ یوسف، با بیرحمی او را به چاه انداختند. یوسف پیامبر وقتی شرمندگی آنها را دریافت، گفت: برادرها! مردم مصر قبل از آمدن شما، به چشم یک برده مرا نگاه می کردند و به همدیگر میگفتند: سبحان الله! که غلامی را به مقام رسانيد. حال که شما در کنار من هستید، دیگر از من به عنوان یکی از نوادگان حضرت ابراهيم یاد میکنند كه برادرانى رشيد دارد. بنابراين خجالت نکشید و بدانيد که وجود شما مايۀ آبرو و افتخار من در بین مردم شده است.[5]
این میزان عفو و بزرگواری لازم است سرمشق همه شود و از آن درس بگیرند. فراموش شدن فضیلت عفو در جامعه خیلی خطرناک است. این وضع سرسختی و نگذشتن از گناه دیگران که در بین برخی از مردم شایع است، خسارت دارد. اگر کسی سعادت دنیا و آخرت را بخواهد باید گذشت داشته باشد و از خطا و گناه دیگران بگذرد.
حتی گذشت انسان از استیفای حقّ خود، پسندیده است. قرآن کریم در آیهای میفرماید: اگر کار زن و شوهر قبل از عروسی به طلاق کشید، مرد باید نصف مهریّۀ زن را بدهد، مگر اینکه او مهریّهاش را ببخشد. بعد اضافه میکند که اگر بتواند ببخشد به تقوا نزدیکتر است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»[6]؛ یعنی گذشتن از حق، نشانۀ تقواست. در آخر آیه نیر میفرماید: «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»[7]؛ یعنی نگذارید این فضیلتها در بین شما فراموش شود که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. یکی از تبعات فراموشی فضیلت عفو در جامعه، آن است که افرادی صرفاً بابت مهریّه در زندان بهسر میبرند که این مسأله مفاسد فراوانی دارد و برای جامعۀ اسلامی ننگ است.
هنگامی که حق با انسان است و از حقّش میگذرد و عفو میکند، معنا ندارد که خدا در این دنیا به او کمک نکند. کسی که بدون دلیل موجه و با سرسختی و لجاجت عفو نمیکند نیز، معنا ندارد که در این دنیا نجات پیدا کند. امّا این دنیا میگذرد و مهمتر از آن آخرت است. عفو خداوند در آخرت و رستگاری انسان در قیامت، وابسته به عفو و گذشت او در دنیاست: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»[8]؛ عفو کنید و بالاتر از این صفح کنید. هرکه هست و هرچه بدی کرده، کینۀ او را به دل نگیرید تا در قیامت مورد عفو و صفح خدا واقع شوید.
فضیلت عفو، مراتبی دارد که در این جلسه به برخی از آن مراتب اشاره میگردد:
مرتبۀ اوّل از عفو، همان بخشیدن و گذشتن است. این مرتبه، مربوط به عموم مردم است و تمام بندگان باید آن را تحصیل کنند. عبارت«تَعْفُوا» در آیۀ شریفۀ«إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»[9] این مرتبه از عفو را بیان میدارد. حتی اگر طرف مقابل انسان مقصّر باشد، باز هم بهکارگیری این مرتبه از عفو و بخشیدن او پسندیده است.
قرآن کریم میفرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ»؛ عفو کنید و در برخورد با افراد جاهل، مقابله به مثل نکنید، در صدد انتقام نباشید و از آنان اعراض نمایید. در آیۀ دیگر یکی از نشانههای بندگان خوب خداوند را اعتنا نکردن به بدی افراد جاهل برمیشمرد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[11]؛ یعنی با سلام از افراد جاهل میگذرند.
در آیهای از قرآن شریف میخوانیم: «جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»[12]؛ برخی از مفسرین در معنای این آیه نوشتهاند: «اگر کسی به تو بدی کرد، تو به اندازۀ بدی او میتوانی به او بدی کنی». امّا معنای ظریف و دقیقتری هم میتوان برای این آیه در نظر گرفت که با روش اهلبیت«سلاماللهعلیهم» سازگار است و آن اینکه: «بدی کردن در مقابل بدی دیگران، به همان اندازه بد است»؛ یعنی اگر کسی به تو بدی کرد، چنانچه تو هم بخواهی به او بدی کنی، چه فرقی با او خواهی داشت؟
بر این اساس، بخشیدن دیگران و خودداری از مقابله به مثل، در هر صورت پسندیده است. حتی قرآن کریم در مبحث قصاص، چه قصاص نفس و چه قصاص عضو، که حقّ مسلّم بندگان است، عفو و بخشش را کفّارۀ گناهان دانسته است: «فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ». امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند: از گناهان کسی که از قصاص میگذرد، به اندازهاى كه قصاص نكرده، بخشیده خواهد شد.[14]
در این آیۀ شریفه، پس از بیان بخشش قصاص، سخن از مراتب والاتر عفو مطرح نشده است، این در حالی است که معمولاً در آیات نورانی قرآن کریم، بعد از «عفو»، مراتب بعدی این فضیلت ارزشمند، یعنی «صفح» و «غفران» نیز بیان و بر اهتمام به آن مراتب ترغیب شده است.
مرتبۀ دوّم از عفو، «صفح» نام دارد. قرآن میفرماید: «وَ تَصْفَحُوا»؛ صفح به معنای ندیده گرفتن و به دل نگرفتن بدی دیگران است. در این مرتبه، انسان علاوه بر اینکه می بخشد، خطاى او را در نظر نمىآورد، گويا او اصلاً مرتكب خطا نشده است. این مرتبه مربوط به خواص جامعه است که توانستهاند نفس خود را مهذّب سازند. آنان که درخت رذالت را از دل کنده و درخت فضیلت به جای آن کاشتهاند و دلشان پاک است. دل پاک یعنی دل بدون کینه و دل بدون بغض دیگران. دلی که بتواند بدی دیگران را فراموش کند. دل پاک اقتضاء میکند که انسان با مواجهه با بدی دیگران، اصلاً ناراحت نشود تا نوبت به عفو و صفح برسد. یعنی اصلاً و ابداً کینه در آن نیست.
این مرتبه از عفو، به طور ویژه در روابط اجتماعی و در معاشرت با خویشان، رفقا، همکاران، همسایهها و نظایر آن کاربرد دارد، بهخصوص در بین اقوام و خویشاوندان که اگر صفح و ندیده گرفتن در روابط بین آنها فراموش گردد، رفته رفته مرتکب گناه ترک رحم میشوند و با هم قهر میکنند که از گناهان کبیره است. قرآن کریم در سه موضع تارک رحم را لعن کرده است. معنای قطع رحم اینست که یکی از خویشان به شما بدی کند و شما با او قهر کنید. مگر میشود برادر با برادر یا برادر با خواهر، مثلاً سرِ یک پول یا ارث با هم قهر کنند؟ راهکار نیفتادن در این وادی، عفو و صفح است. همه باید از بدی همدیگر بگذرند و آن بدی را به دل نگیرند، حتی اگر خودشان مقصّر نباشند و تقصیر را با طرف مقابل بدانند. حساب اینکه چه کسی تقصیر دارد نیست، حساب اینست که تو باید گذشت داشته باشی! مگر ما بندگان گناهکار و مقصّر نیستیم؟ اما خداوند سبحان در صورت توبه و عذرخواهی از ما میگذرد و پروندۀ گناه را محو و نابود میکند. پس باید به روش خدا عمل کنیم و علاوه بر بخشیدن مقصّر، خطای او را از دل پاک کنیم، چنانکه گویا اساساً مرتکب خطا نشده است.
مرتبۀ سوم عفو، «غفران» نام دارد. این مرتبه به أخصّ الخواص مربوط میشود. غفران بر ستر و پوشش دلالت دارد، به این معنا که انسان روي گناه یا خطای دیگران را با چيزي اضافهتر از آن بپوشاند؛ يعني علاوه بر بخشیدن و افزون بر ندیده گرفتن، بدی دیگران را با نيکي و احسان پاسخ گويد. قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»[16]؛ کسانی که بدی را با نیکویی پاسخ دهند، عاقبت بهخیر خواهند شد.
این مرتبه از عفو نیز در گفتار و در سیرۀ زندگی معصومین«سلاماللهعلیه» فراوان یافت میشود و قابل سرمشق گرفتن است. امام صادق«سلاماللهعلیه» در حدیثی توصيه فرمودهاند که به آنکه به تو بدي کرده، نيکي کن: «وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ»[17].
حکایت شده است که مالک اشتر از بازار کوفه رد میشد؛ یکی از کسبۀ بازار، تکه گِل کوچکی به عمامۀ مالک زد. این کار در بین مردم، با آن شخصیّتی که مالک اشتر داشت، اهانت بود. ایشان بدون توجه به کار زشت آن شخص به مسیر خود ادامه داد. افرادی که شاهد قضیه بودند، گفتند: وای بر تو! فهمیدی به چه کسی اهانت کردی؟ او از یاران امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» است و میتواند تو را به سختی مجازات کند. او که مالک را نشناخته بود، سریع برای عذرخواهی به دنبال مالک اشتر دوید و بالأخره در مسجد او را در حال خواندن نماز یافت. وقتی نماز جناب مالک تمام شد، روی پای او افتاد و پایش را بوسید. مالک گفت: چه میکنی؟ گفت: تقاضا دارم مرا بهخاطر آن کار زشتم عفو کنید. مالک اشتر فرمود: نگران نباش! اتفاقاً من اینجا نیستم، مگر برای استغفار برای تو، از درگاه خداوند متعال خواستم که تو را ببخشاید.
مالک اشتر شاگرد مکتب امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» است، از اینرو بهجای انتقام، به مسجد رفته و برای شخص اهانت کننده طلب بخشش دارد و به او لطف میکند. ما نیز باید او را الگو قرار دهیم و پیرو اهل بیت«سلاماللهعلیهم» باشیم تا رستگار گردیم.
عمل کردن به این مرتبه از عفو، یعنی پوشاندن خطا و بدی با نیکوکاری، بهطور ویژه در رابطۀ بین اعضای خانواده کاربرد دارد. بهخصوص زن و شوهر در خانه، هر دو باید مثل مالک اشتر، نه تنها خطا و گناه دیگری را عفو کنند و ندیده بگیرند، بلکه در پاسخ بدی، احسان کنند؛ یعنی اگر یکی از آنها قهر کرد، دیگری با او آشتی و به وی محبّت کند. این طرز رفتار او را شرمنده ساخته و محبّت را در خانه حکمفرما خواهد کرد.
نکتهای که در پایان این مبحث لازم است بدان توجه جدی شود، آن است که عمل بر طبق فضیلت «عفو» با مراتبی که برای آن بیان شد، چنانچه سبب تشویق افراد گناهکار به ارتکاب گناه و ترغیب خطاکاران به تکرار خطا و اشتباه آنان شود، پسندیده نیست. به تعبیر رساتر، عمل به این فضیلت ارزشمند نباید منجر به گسترش ظلم ظالمان و ترویج رذائل اخلاقی گردد. پس فضیلت عفو برای بخشیدن مجازات مجرمين يا گناهکاراني که پشيمان نيستند و به جرم و معصيت خويش ادامه ميدهند، کاربرد ندارد و نتایج نامطلوبی در پی خواهد داشت.
برترين و کاربردیترین جايگاه براي عفو، صفح و غفران، نظام خانواده است. اگر اين صفت نیکو در بین اعضای خانواده، بهخصوص بين زن و شوهر حاکم گردد، محبّت، رأفت و رحمت بین آنها حاکم میگردد و از کينه و اختلاف بهدور خواهند ماند.
[2]. نور، 22: «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟».
[3]. یوسف، 92: «امروز بر شما سرزنشى نيست، خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است».
[4]. یوسف، 100: «پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد».
[5]. مفاتيح الغيب، ج18، ص506؛ كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج6، ص368.
[6]. بقره، 237: «و گذشت كردنِ شما به تقوا نزديكتر است».
[7]. بقره، 237: «و در ميان يكديگر بزرگوارى را فراموش مكنيد، زيرا خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست».
[8]. نور، 22: «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟.»
[9]. تغابن، 14: «و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است.»
[10]. اعراف، 199: «گذشت پيشه كن، و به [كار] پسنديده فرمان ده، و از نادانان رُخ برتاب».
[11]. فرقان، 63: «و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مىدهند.»
[12]. شوری، 40: «و جزاى بدى، مانند آن، بدى است.»
[13]. مائده، 45: «و هر كه از آن [قصاص]درگذرد، پس آن، كفّارۀ [گناهان] او خواهد بود».
[14]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص108.
[15] . بقره، 27؛ رعد، 25؛ محمد23.
.[16] رعد، 22: «و بدى را با نيكى دفع مىنمايند، ايشان راست فرجام خوش سراى باقى»
[18] . مجموعۀ ورام، ج1، ص2.