بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یسِّرْ لی
أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یفْقَهُوا قَوْلی»
بحث جلسات
اخلاق ما، راجع به «فضیلتهای فراموش شده» است که بحث ارزنده و مهمی است و
امیدوارم برای من و برای شما مفید باشد.
بحث این جلسه
راجع به «صفا، صمیمیت و صداقت» است. این فضیلت بزرگی که فراموش شده است و به جای
آن دروغ، تقلّب و حقه بازی، مشهور شده است. پیغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلم» و ائمۀ
طاهرین«سلاماللهعلیهم»
راجع به صفا، صمیمیت و صداقت، فراوان سفارش کردهاند. حتی
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در حدیثی صفات
و اعمالی مانند «صداقت»، «اداء امانت»، «وفای به عهد» و «صلۀ ارحام» را علامت اهل
دین و نشانۀ دینداری میدانند: «إِنَّ
لِأَهْلِ الدِّينِ عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءَ
الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ ...طُوبى لَهُمْ
وَ حُسْنُ مَآبٍ»[1].
یعنی اگر کسی صادق
است، بفهمید که مسلمان است و اگر صفا، صمیمیت و صداقت ندارد، مسلمان واقعی نیست،
گرچه مسلمان رسمی و شناسنامهای باشد. آنکه دیگران را گول بزند، پشت سر هم انداز
باشد، حقه باز باشد و دروغ بگوید، نشانهای از مسلمانی ندارد.
طبق روایتی از امام صادق«سلاماللهعلیه» همۀ انبیاء که مبعوث شدهاند، با برنامۀ صداقت و امانتداری مبعوث شدهاند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا
بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ»[2].
امام«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «خداوند عزّوجل هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود، جز با راستگوئى و
اداء امانت به نيكوكار و بدكردار»؛ یعنی هم خودشان صادق و
امانتدار بودهاند و هم در برنامۀ شریعت آنها توصیۀ مؤکد به مردم برای رعایت
صداقت و امانتداری بوده است.
وقتی حالات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را بررسی کنیم، میبینیم که صداقت، صفا و صمیمیت در عمق جان آنها
حکمفرما بوده است. لذا اگر ما بخواهیم یک مسلمان واقعی و پیرو اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشیم باید
باصفا، باصداقت و امانتدار باشیم، با مردم یکرو باشیم، تظاهر در زندگی ما نباشد،
دوروئی در زندگی ما نباشد، در کار، در گفتار و در کردار ما، رنگ صفا، رنگ صداقت و
رنگ صمیمیت باشد.
صفا، صمیمیت و صداقت اقسامی دارد:
قسم اول: صفا، صمیمیت و صداقت راجع به خداوند است. مشکل است
بتوانیم با خداوند متعال صفا، صداقت و صمیمیت داشته باشیم. کسی میتواند بگوید من
با خدا صداقت و صمیمیت دارم که در وقتی که میگوید: «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعینُ»[3]، راست بگوید.
یعنی توحید افعالی داشته باشد و یعنی توحید عبادی داشته باشد. معنای توحید عبادی آنست
که متابعت از هیچ کس نکند جز خدا: «إِیاكَ نَعْبُدُ». توحید افعالی آنست که هیچ چیز و هیچ کسی را در زندگی مؤثر نداند
جز خدا و این «إِیاكَ نَسْتَعینُ» است. یک مسلمان واقعی که بهشتی صددرصد است، آنست که در وقتی که میگوید:
«إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعینُ»، راست بگوید.
چه وقت انسان میتواند باصفا و باصداقت باشد؟ آن وقت که توحید
عبادی و توحید افعالی داشته باشد. معنای «إِیاكَ
نَعْبُدُ»، توحید عبادی و معنای «إِیاكَ نَسْتَعینُ»، توحید
افعالی است. اما اگر متابعت از شیطان، متابعت از نفس اماره و متابعت از شیطان درون
و برون بکند و در نماز هم بگوید: «إِیاكَ نَعْبُدُ»، گرچه نمازش صحیح است، اما یک دروغ حسابی در نماز گفته است! اگر
همه چیز را مؤثر در زندگی بداند، و اما بگوید: «إِیاكَ نَسْتَعینُ»، نمازش درست
است اما دروغ گفته و با خدا باصفا و باصداقت رفتار نکرده است. لذا قسم اول صداقت
که باید داشته باشیم، صداقت با خداست.
قسم دوم: صداقت با پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» است. یعنی به راستی آن محبتی که به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» داریم،
واقعیت داشته باشد و تظاهر نباشد. همانطور که تا سرحد عشق امام علی«سلاماللهعلیه» را دوست
داریم و ارادت به حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» داریم، از نظر عمل هم متابعت از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و از حضرت
زهرا«سلاماللهعلیها» داشته باشیم. آن کسی که گناه در زندگیاش باشد، کسی که اهل ظلم، دزدی،
غیبت، تهمت یا آبروریزی باشد یا آن خانمی که مراعات حجابش را نکند، حتی اگر تا
سرحد عشق هم حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» را دوست داشته باشد، صداقت ندارد؛ بلکه زهرا آزار هم هست و دل حضرت
زهرا«سلاماللهعلیها» را آزرده خاطر میکند.
قسم سوّم: صداقت در خانه است. زن راجع به شوهر، و شوهر راجع به زن،
و زن و شوهر راجع به فرزندان. همۀ اعضای خانواده باید مواظب باشند که دروغ در خانه
راه نیابد. زن به شوهر دروغ نگوید، شوهر نیز به زن دروغ نگوید و زن و شوهر به بچهها
دروغ نگویند. پدرومادر مواظب باشند که بچهها یک صداقت حسابی داشته باشند و باصفا گردند.
زن و شوهر باید با هم یکرنگ باشند. بهقول شاعر:
من كیم
لیلی و لیلی كیست من ما
یكی روحیــم اندر دو بدن
دورنگی بین زن و شوهرها و بیصفایی در خانه و بالاخره اختلاف در
خانه، باصفا، صمیمیت و صداقت نمیسازد. آن زن و شوهری که در خانه اختلاف دارند، آن
زن و شوهری که به یکدیگر دروغ میگویند، آن زن و شوهری که به فرزندان دروغ میگویند
و بچهها زیر نظر آنها بزرگ میشوند، فرزندانی دروغگو بار میآورند و گناهش هم
گردن پدرومادر است. در حالی که صداقت یک امر فطری است، به این معنا که وقتی فرزند
شما دو سه سالش شد، توجه میکند که صداقت خوب است. بچۀ دو سه ساله اگر به شما دروغ
بگوید، رنگش تغییر میکند. اگر توجه کنید خوب میفهمید که راست میگوید یا دروغ.
صداقت یک امر فطری است. چنانچه دروغ که خود رذیلت است، یک امر فطری است.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ
الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ
أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»[4]؛ ورشکستهترین افراد در روز قیامت آنها هستند که به واسطۀ اولاد
باید به جهنّم بروند. آنها چه کسانی هستند؟ افرادی که در خانه دروغ میگویند و فرزندشان
دروغگو میشود. بچهای که ببیند پدرش اهل تقلّب، حقهبازی و غشّ در معامله است و
بالاخره یک آدم دورو در میان مردم است، این بچه با این حالات تربیت میشود یا اگر بیصداقتی
و دروغگویی از مادرش ببیند، او هم دروغگو بار میآید و در روز قیامت خودش به خاطر
بیصداقتی، حقّهبازی و دورویی به جهنم میرود، اما پدر و مادر هم مسئول هستند و
به جهنّم خواهند رفت.
یکی از مراجع تقلید در کربلا زندگی میکرد. یک خانم شاهزاده به
کربلا آمد و مجاور شد. وضع مالی او خیلی خوب بود. نامهای پیش آن مرجع تقلید فرستاد
و به او گفت: من میخواهم یک دستی روی سرم باشد. لذا میخواهم همسر شما بشوم. آن
آقا جواب داد: نه، من طلبه هستم و تو شاهزاده هستی و به هم ربطی نداریم. دوباره نامه
فرستاد و گفت: من پول نمیخواهم و خرج و مخارج شما را میدهم و پول فراوان به شما
میدهم، فقط میخواهم دست شما روی سر من باشد. این مرجع تقلید یک جمله گفت که چقدر
شیرین است. گفت: خانم من یک عمر با من ساخته است، اگر من بخواهم تجدید فراش بکنم،
خیانت به اوست و یک بیصفایی و بیصداقتی است و من حاضر نیستم صفا، صمیمیت و صداقت
در خانهام را فدای این چیزها بکنم.
عکس آن را نیز در تاریخ داریم؛ در زمان معاويه، مردى ورشكست شد.
طیّ ماجرایی کار آن مرد و همسرش، با آنکه به همدیگر علاقه داشتند برای طلاق به
محکمه کشید. حاکم شهر آنها در آن زن که صاحب جمال بود طمع کرد و با یک ترفند طلاق
زن را گرفت، شوهرش را به زندان انداخت و بعد از عده زن را به اجبار به عقد خود
درآورد. شوهر او پس از آزادی از زندان برای شکایت نزد معاویه رفت. معاويه دستور
داد كه همۀ آنها را احضار کنند تا به مسأله رسیدگی کند. وقتی آمدند، چشم معاويه به
آن زن افتاد و خودش نيز پايش لغزيد و به زن متمایل شد. از اینرو به او گفت: آن شوهر
فقير و بيچاره را مىخواهى يا دوست داری همسر حاکم باشی یا تمایل داری در قصر من و
در اين سلطنت، خانم باشی؟ زن نيز در پاسخ با كمال شهامت گفت: يك موى شوهرم را به
تو و قصرت و حاكم و آن حكومتش نمى فروشم.
زن و شوهر باید چنین باشند. یعنی با هم صداقت و صفا داشته باشند و هرکدام
خود را خالصانه، متعلق به دیگری بداند. بنابراین دوستی و ارتباط زن و مرد نامحرم،
خیانت است و گناهش خیلی بزرگ است. تماسهای نابجای مرد و زن با نامحرم گناه است و
با صداقت در زندگی منافات دارد. همچنین پدرومادر باید به فرزندان خود بفهمانند که
وقتی ازدواج کردند، با همسرشان باصفا و باصداقت باشند.
حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» در آخرین روزها حیات دنیوی به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» گفتند: «من
در زندگی با شما هرگز دروغ نگفتم و هیچگاه با شما مخالفت و به شما خیانت نكردم» و
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز تصدیق کردند.[5]
در روایت دیگری از قول امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» چنین میخوانیم: «به خدا
سوگند من فاطمه«سلاماللهعلیها» را غضبناك و ناراحت ننمودم تا از دنيا رحلت نمود، فاطمه هم مرا
خشمناك نكرد و از من نافرمانى ننمود».
مسلمان واقعی کسی است که با همسرش صداقت داشته باشد؛ مرد، زنش را
برای خود زن بخواهد و زن نیز شوهرش را برای خود او بخواهد. اگر یک زن، شوهرش را
برای حمالی یا تأمین آسایش، و یک مرد زنش را برای کلفتی یا ارضای غرایز بخواهد، با
هم صادق نیستند، مسلمان هم نیستند.
از این گذشته، صداقت زن و شوهر اقتضا میکند که خودخواه و خودمحور
نباشند و خیرخواه یکدیگر باشند. در روایات فراوانی تأکید شده است که مؤمن، هرچه
برای خودش میپسندد، برای دیگران هم میپسندد و هرچه برای خودش نمیخواهد، برای هیچ
کس نمیخواهد: «تُحِبَّ لَهُ مَاتُحِبُّ لِنَفْسِكَ
وَ تَكْرَهَ لَهُ مَاتَكْرَهُ لِنَفْسِك»[7].
مرد آن است که بخواهد زن و بچهاش صددرصد در رفاه باشند و برای
آسایش آنها زحمت بکشد. بعضی افراد به اندازهای خودخورند که به مثلاً به سیگار خود
بیشتر از خوراک زن و بچه اهمیّت میدهند. همچنین برخی خانمها به قدری بیوفا
هستند که شوهر و فرزندان را گرسنه رها میکنند و به تفریح خودشان میپردازند. این
اشخاص مسلمان نیستند.
صداقت اقسام دیگری نیز دارد که در جلسۀ بعدی تبیین خواهد شد.
[3]. فاتحه، 5: «[پروردگارا!] تنها تو را میپرستیم
و تنها از تو کمک میخواهیم.»
[4]. زمر، 15: «بیتردید زیانکاران [واقعی] کسانی هستند که روز قیامت سرمایه
وجودشان و کسانشان را به تباهی داده باشند؛ آگاه باشید! که آن همان زیان آشکار است.»
[5]. بحارالأنوار، ج 43، ص 191.
[6]. بحارالأنوار، ج 43، ص 134.