17. چرا امام حسين(ع) بر عليه معاويه و در زمان او اقدام به قيام
نکردند تا ننگي مانند يزيد به وجود نيايد؟
دلایلی از
جمله ثبات و استحکام حکومت مرکزی، موقعیّت بهظاهر مثبت و عوامفریبی و سیاستبازی
معاویه،[1] قیام امام
حسین(ع) را بینتیجه میکرد و آن قیام به نفع بنیامیّه تمام میشد؛[2] بنابراین قیام
آن حضرت صلاح نبود و اساساً زمینه نداشت. البته خودداری از قیام، به معنای تأیید
معاویه و حکومت او نبود و امام حسین(ع) معاویه را بزرگترین فتنه برای امّت اسلامی
میدانستند؛[3] چنانکه امام
حسن(ع) نیز معاویه را تأیید نمیکردند، ولی به علل گوناگونی، مجبور به صلح با او و
سکوت در برابر وی شدند و امام حسين(ع) تا زمان مرگ معاويه، به صلحنامه امام حسن(ع)
پايبند بودند.
18. چرا امام حسين(ع) براي مبارزه با يزيد از مدينه خارج شدند؟
آيا نميتوانستند در آن شهر با يزيد به مبارزه بپردازند؟ اگر امام حسين(ع) در
مدينه ميماندند به دفاع از اسلام ميپرداختند، آيا موفّقتر نبودند؟
مدينه از
موقعیّت شهرهای عراق مثل کوفه و بصره برخوردار نبود و مردم آن، معمولاً خود را
تابع سیاستهای حکومت مرکزی میدانستند و انگیزۀ قیام و روحیۀ شهادتطلبی نداشتند
و قادر به انتشار آثار و اهداف نهضت حسینی نبودند؛[4]
بنابراین، مدینه از نظر موقعيّت مکاني و زماني، محلّ مناسبي براي قيام نبود.
19. چرا حضرت
امام حسين(ع) همراه با خانواده و زنان و كودكان خود به كربلا عزيمت نمودند؟
مسئلۀ اسارت،
علّت مبقيۀ(سبب بقا) مسئلۀ شهادت بود، چنانكه عزاداريها و توسّلها هم چنين است.
اگر اسارت آل الله(ع) نبود، موج خروشان حماسۀ كربلا خاموش ميشد و پيام حادثۀ
عاشورا در كربلا دفن ميگرديد، چنانكه اگر عزاداريها نبود، پيام عاشورا جاودانه
نميشد و به همين سبب، عزاداريها از افضل اعمال و قربات الهي است.
20. آیا
كساني كه در سفر كربلا، امام حسین(ع) را همراهی نکردند، مرتكب گناه شدند؟
بلي، گناه
آنان، معصيتي بزرگ و نابخشودني بوده و خِذلان اين تخلّف در دنيا و آخرت به آنان
رسيد و
بلكه لعنهاي زيارت مقدّسۀ عاشورا
هم متوجّه آنان است. در روايت صحيح السّند، نامهاي از حضرت امام حسين(ع) به محمّد
ابن حنفيّه وارد شده كه آن حضرت در این نامه ميفرمايند: «هر كه با من بيايد، شهيد
خواهد شد و هر كه نيايد حتماً رستگار نخواهد شد.»[7]
21. چرا حضرت
سيّدالشّهداء(ع) حج خود را ناتمام گذاشتند؟ آيا ايشان در اعمال حج وارد شده بودند
يا فقط عمره بهجا آوردند؟
آن وجود
مقدّس، فقط عمره بهجاي آورده بودند و روز هشتم ذیحجّه، از مکّۀ معظّمه خارج شدند و
حتّی برخی، روز خروج از مکّه را پیش از هشتم ذیحجّه نقل کردهاند. در
حقیقت، چون سياست اسلام و حفظ دين كه مقدم بر همۀ امور است، اقتضاء داشت حج را بهجاي
نياوردند و از مكّه خارج شدند تا روح حقيقي حج را كه قصد الي الله و فناء في الله
است، بهجاي آورند و حج و ساير احكام دين را براي هميشه احياء و حفظ نمايند.
22. چرا امام حسين(ع) از مکّه خارج شدند؟ با اينکه مکّه بهعنوان
حرم امن الهي، ميتوانست جايگاه خوبي براي حفظ امام(ع) از گزند عاملان يزيد باشد.
حضور بيشتر
امام حسين(ع) در مکّه، براي آن حضرت خطر جاني داشت[10]
و اينگونه ممکن بود حرمت حريم امن الهي شکسته شود.[11]
23. چرا کوفياني که با شور و اشتیاق فراوان
و نامههاي مکرّر امام حسين(ع) را دعوت کردند، بهراحتي به امام(ع) پشت کردند و
حاضر به جنگ با ايشان شدند؟
روايتي از
امام حسين(ع) بهخوبي گوياي پاسخ اين پرسش است. حضرت فرمودند:
«إِنَّ
النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ
يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ
الدَّيَّانُون.»[12]
24. آيا امام حسين(ع) دعاي عرفه را در روزي که ميخواستند از مکّه
به سمت کوفه حرکت کنند، خواندهاند يا در سالهاي قبل خوانده شده است؟
امام حسين(ع)
دعاي عرفه را در سالهاي قبل در عرفات خوانده بودند و
در سال شصت هجري، قبل از روز عرفه، از مکّه بهسمت کوفه خارج شدند.
25. چرا امام حسين(ع) پس از آگاهي از شهادت مسلم، باز به حرکت خود
ادامه دادند؟
وقتي خبر
شهادت مسلم به امام حسين(ع) رسيد که امام بيشتر راه را طي کرده و نزديک کوفه
بودند.[14]
26. معروف
است که در مسير کربلا، حضرت فرمودند: هر كس ميخواهد، میتواند برود؛[15] آيا كساني كه
رفتند، معصيت كردند؟
گناه متخلّفين
و اعراضكنندگان، بسيار بزرگ بوده و بلكه بايد گفت ذنب لايغفر (گناه نابخشوده) است
و اينكه آن حضرت فرمودهاند: هركس ميخواهد برود، براي آن بوده كه صالح از طالح
شناخته شود و در اين غربال، آنچه ناخالصي و ناپاكي است برود و آنچه خالص است، باقي
بماند.
27. هدف امام
حسین(ع) از ایراد سخنرانیهای مختلف در مسیر حرکت به سمت کربلا چه بود؟ آیا ایشان
تنها برای یاران خود سخنرانی میکردند یا خطاب آن حضرت، به همۀ شنوندگان سخنان
ایشان، اعمّ از دوست و دشمن بود؟
امام حسين(ع)
در مواقع مختلف، به ايراد خطبه ميپرداختند و در آن، اهداف خود از اين حرکت را
معرّفي ميکردند تا شايد بتوانند از اين طريق، گمراهان را نجات بخشند. مثلاً پیش
از حرکت از مکّۀ معظّمه، خطبهاي خواندند و دورنمای حرکت خود را براي جمعيّت
بسياري، شرح دادند.
در بين راه
نیز به مناسبتهاي مختلف، به روشنگري پرداختند. مثلاً در ذوحسم، پس از رسيدن لشکر
حرّ به لشکر امام حسين(ع) و اقامۀ نماز ظهر به امامت آن حضرت، ايشان خطبهاي
خواندند و پس از نماز عصر نيز بر آنان اتمام حجّت کردند. آن
حضرت در روز تاسوعا و عاشورا نيز خطبههای غرّائي با هدف روشنگری، برای همگان،
بیان کردند.
[1]. ر.ک: مقاتلالطالبيين، ص 67؛
الاخبارالطوال، ص 225؛ انساب الأشراف، ج 3، ص 155.
. تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 205.
. الامامة و السياسة، ج 1، ص156.
. شناخت امام حسين(ع) از مدينۀ آن زمان و مردمان آن، بسيار دقيق
بود، زيرا تاريخ نشان داد اين شهر، محلّ مناسبي
براي قيام نيست و هرگونه حرکت انقلابي، محکوم به شکست است؛ چنانکه قيام مردم
مدينه در زمان یزید، به واقعۀ حرّه منجر شد (سال 63 ق) و قيامهای محمّد بن عبد
الله معروف به نفس زکيه (سال 145 ق) و حسين بن علي موسوم به شهيد فخّ (سال 169 ق)
همگي با پايداري اندک اهل مدينه، به راحتي شکست خوردند.
. كامل
الزّيارات، ص 61 : «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): اللَّهُمَّ اخْذُلْ مَنْ
خَذَلَهُ وَ اقْتُلْ مَنْ قَتَلَهُ وَ اذْبَحْ مَنْ ذَبَحَهُ وَ لَا
تُمَتِّعْهُ بِمَا طَلَبَ ...وَ مَا بَقِيَ أَحَدٌ مِمَّنْ تَابَعَهُ عَلَى
قَتْلِهِ أَوْ كَانَ فِي مُحَارَبَتِهِ إِلَّا أَصَابَهُ جُنُونٌ أَوْ جُذَامٌ
أَوْ بَرَصٌ وَ صَارَ ذَلِكَ وِرَاثَةً فِي نَسْلِهِمْ ـ رسول خدا(ص) فرمودند: بار خدايا كسانى كه او را يارى نكردند يارى
مكن و آنان كه او را كشتند بكش و آنها كه او را سر بريدند سرشان را ببر و از آنچه
طالب هستند بهرهمند مساز....(راوي پس از نقل سرگذشت يزيد ميگويد): احدى از آنان
كه در كشتن سيّدالشّهداء(ع) از يزيد تبعيّت كرده يا در محاربه و جنگ با آن سرور
مقابل شدند، باقى نماندند مگر آنكه يا مبتلا به ديوانگى يا جذام يا برص گرديدند و
اين امراض در نسل ايشان به ارث باقى ماند.»
. زيارت عاشورا: «اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي
جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَی قَتْلِهِ
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً.» [مصباح المتهجّد، ج 2، ص 776]
. بصائر الدرجات، ص 482؛ کامل الزّيارات، ص 75: «أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّهُ مَنْ ألحق بِي مِنْكُمْ اسْتُشْهِدَ مَعِي وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ
يَبْلُغِ الْفَتْحَ.»
. الکافي، ج 4، ص 535: امام صادق(ع) فرمودند: «قَدِ اعْتَمَرَ
الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فِي ذِي الْحِجَّةِ ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ
إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَى مِنًى وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَةِ
فِي ذِي الْحِجَّةِ لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَج». همچنین ر.ک: اللهوف، ص 63؛ أنساب
الأشراف، ج 3، ص 160؛ الفتوح، ج 5، ص 69؛ مقتل الحسين(ع)(الخوارزمي)، ج 1، ص
317.
. اللهوف، ص 60؛ تذكرة الخواص،
ص 217. باید دقّت داشت که برخي از راويان مانند فرزدق شاعر، نقل ميکنند که در سال
60 هجري وقتي براي حج به مکّه رفته بودند، هنگام ورود به حرم، امام حسين(ع) را
خارج از شهر، ملاقات کردهاند.[الإرشاد، ج 2، ص 67].
. تحف العقول، ص 245 ؛ مقتل الحسين(ع)(الخوارزمي)، ج 1، ص 337؛
ترجمة الإمام الحسين(ع)، ص 123: «همانا مردم بندۀ دنيا هستند و دين، لقلقۀ زباني
آنهاست؛ مردم تا آن موقعى ديندارند كه معيشت آنان تأمين شود، اما وقتى بهوسيله
بلاء و سختي در معرض آزمايش قرار بگيرند، دينداران اندك خواهند بود.»
. كشف
الغمّة، ج 1، ص 573؛ مثير الاحزان، ص 41: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ ...
كَأَنِّي وَ أَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ
النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ
أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ
رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ
الصَّابِرِينَ... مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَی
لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا ـ يقينا مرگ، مانند
گردنبندی است بر گردن جميع فرزندان آدم... گويا مىبينم اعضايم بهزودى در صحراى كربلا پاره
پاره خواهد شد. چارهاى نيست جز اينكه بايد آن
روزى را كه مقدّر شده، دريافت. ما اهلبيت بهقضای پروردگار راضى
و در مقام آزمايش الهى صابر و شكيبائيم؛ تا اينكه بهترين جزاى صابرين را بهما عطا
فرمايد... هر كه در راه ما از خون خود گذشته و خود را براى ملاقات خداوند آماده
ساخته است، پس با ما كوچ كند.»
. امام حسين(ع)
در خطبهاي که هنگام رویارویی با سپاه حرّ خواندند، فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي لَمْ آتِكُمْ حَتَّى أَتَتْنِي
كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ أَنِ اقْدَمْ عَلَيْنَا فَإِنَّهُ
لَيْسَ لَنَا إِمَامٌ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى الْهُدَى وَ
الْحَقِّ فَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ جِئْتُكُمْ فَأَعْطُونِي مَا
أَطْمَئِنُ إِلَيْهِ مِنْ عُهُودِكُمْ وَ مَوَاثِيقِكُمْ وَ إِنْ لَمْ
تَفْعَلُوا وَ كُنْتُمْ لِمَقْدَمِي كَارِهِينَ انْصَرَفْتُ عَنْكُمْ إِلَى
الْمَكَانِ الَّذِي جِئْتُ مِنْهُ إِلَيْكُم ـ اي مردم! نامههاى شما و پيكهايى كه نزدم
فرستاديد و گفتيد: به كوفه بيا ما امام و پيشوايى نداريم، اميد است خدا ما را بهوسيلۀ شما به حق و هدايت رهنمون شود، مرا به اين
ديار كشاند، اگر بر سخن خود باقى هستيد با من عهد و پيمانى ببنديد كه بدان اطمينان
حاصل كنم و اگر اين كار را انجام نمىدهيد و از آمدن من ناراحتيد، به همان جايى كه
آمدهام بازخواهمگشت (و آنان سكوت كردند.)»[الإرشاد، ج 2، ص 79؛ تاريخ الطبري، ج
4، ص 304]
. امام حسین(ع) در خطبۀ روز تاسوعا فرمودند:
«أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْرِفُونَنِي قَالُوا نَعَمْ أَنْتَ ابْنُ رَسُولِ
اللَّهِ(ص) وَ سِبْطُهُ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدِّي
رَسُولُ اللَّهِ(ص) قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ
تَعْلَمُونَ أَنَّ أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ
قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أُمِّي فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ
بِنْتُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى(ص) قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ ... قَالَ فَبِمَ
تَسْتَحِلُّونَ دَمِي؟ ـ شما را بهخدا قسم ميدهم آيا مرا مىشناسيد؟ گفتند: آرى،
تو پسر پيامبر خدا(ص) و سبط او هستى. امام فرمود: شما را بهخدا قسم ميدهم آيا ميدانيد
جدّ من پيغمبر خدا(ص) است؟ پاسخ دادند: آرى! آيا E F
ميدانيد پدرم على بن ابى طالب(ع) است؟ گفتند: آرى! آيا ميدانيد مادر من فاطمه
زهراء دختر حضرت محمّد(ص) است؟ جواب دادند: آرى! ... پس حضرت فرمودند: پس چرا
ريختن خون مرا حلال ميدانيد؟!» [اللهوف، ص 86 و 87] در روز
عاشورا نيز در ابتداي خطبۀ خود فرمودند:
«أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا
يَحِقُّ لَكُمْ عَلَيَّ وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَيْكُمْ ـ اى مردم! گفتار مرا
بشنويد و شتاب نكنيد تا شما را بدانچه حقّ شما بر من است پند دهم و دلايل
خود را بر شما آشكار كنم.» سپس خود را معرّفي کردند و برخي از فضائل و مناقب خود
را بر شمردند. در پايان خطبه نيز پس از چند گفتگو، موضع خود را مشخّص کرده و
فرمودند: «وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا
أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيد ـ به خدا سوگند، نه دست خوارى به شما خواهم داد و نه
مانند بندگان فرار خواهم کرد.» [الإرشاد، ج 2، ص 97 و 98]