بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجلاللهتعالیفرجهالشریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
أيام عزا منصوب به مولیالکوکنين مولا أبیعبدالله الحسين و يارانش است، اظهار ارادت کنيد به آنها با سه صلوات.
فصل بيست و دوم بحث ما راجع به معرفةالنفس، راجع به روابط انسان با ديگران بود. يک رابطه، رابطۀ انسان با درون خود يعنی با روح مقدس خود و با عقل و وجدان اخلاقی و فطرت خود است. مقداری در اين باره صحبت کردم. يک رابطه هم رابطۀ انسان با جسم خود است که اگر بتواند آن را بُراق کند و سوار شود، میرسد به جايی که به جز خدا نداند. در اين باره نيز مقداری صحبت کردم.
بحث سوم که از نظر قرآن بحث فوقالعاده مهمی است، رابطۀ انسان با خداست و در اين دو سه جلسه فهميديم که ما اگر دنيا بخواهيم، با رابطه با خدا و اگر آخرت بخواهيم با رابطه با خدا و اگر بخواهيم به مقام خليفةاللهی برسيم با رابطه با خدا و اگر بخواهيم به قول قرآن يک زندگی منهای غم و غصه و منهای دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی داشته باشيم، بايد رابطه با خدا داشته باشيم.
«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»
کسانی که رابطه با خدا دارند، از آينده ترسی ندارند برای اينکه خدا را دارند. از گذشته غم و غصه ندارند، برای اينکه خدا را دارند، و کسی که خدا را دارد، دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی ندارد.
بحث امشب ما دربارۀ اينست که اگر العياذبالله کسی خدا را فراموش کند، به قول قرآن خودش را فراموش کرده است: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛ مواظب باش خدا را فراموش نکني، اين برمیگردد به آنجا که خود را فراموش میکنی و فاسق و فاجر میشوي. به جای اينکه انس با خدا باشد، انس با شيطان است. نظير اين آيه در قرآن زياد است. يکی از آن آيات، تشبيه معقول به محسوس است و اينگونه تشبيه معقول به محسوس هم منحصر به همين آيۀ شريفه است. مربوط به کسانی که خدا را فراموش کردهاند و آشنايی و رابطه با خدا ندارند و رفاقت با خدا ندارند. اگر کسی در دريا باشد، دريا ذاتاً وحشتناک است ولو اينکه از نظر شنا، شناگر اول باشد، اما دريا ذاتاً وحشتناک است. دريا ذاتاً تاريک است، ولو در وسط روز است، اما تاريک است. مخصوصاً دريا اگر موج داشته باشد، وحشت و تاريکی آن بيشتر است، مخصوصاً اگر ابر مسلط بر دريا باشد و ببارد، وحشت و تاريکی آن بالاتر است. پروردگار عالم زندگی منهای خدا را تشبيه میکند به کسی که در شب در درياست و در دريای پرتلاطم و پر جزر و مد و دريايی که ابر مسلط بر سر اوست و میبارد. اين چقدر وحشتناک است؟! قرآن میفرمايد زندگی منهای خدا چنين است. يک دنيا دلهره و اضطراب خاطر و يک دنيا نگرانی و يک دنيا چه کنم چه کنم: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»
بعد قرآن میفرمايد به اندازهای از خودباختگی پيدا میکند که: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها»؛ مثل اينکه اصلاًخود را فراموش میکند. مثل کسی که دست خود را از آن دريا بيرون بياورد، دست خود را نمیبيند و اصلاًخود را نمیبيند، آدمی که خدا را فراموش کند، اصلاً خود را نمیبيند و عقل و شعور نمیبيند. بعد قرآن به طور کلی میفرمايد: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»
اگر رابطه با خدا باشد، زندگی روشن است. اگر بخواهم برای اين آيۀ شريفه مثال عوامانه بياورم، نیروگاه برق و اينجاست. اگر اينجا متصل به نیروگاه برق باشد، اينجا روشن است و مورد استفاده است و از اينجا میتوان استفاده کرد. اما يک لحظه قطع شود، اينجا با نیروگاه قطع رابطه کند، آنگاه اينجا تاريک است. اينجا وحشتناک است و نمیتوان از اينجا استفاده کرد. اين آيه، مثال مرا مجسم میکند. زندگی منهای خدا، تاريک و وحشتناک است و به عبارت قرآن کسی که نور خدا ندارد، زندگی او تاريک است. اگر يادتان باشد هفتۀ گذشته آخر آيةالکرسی را خواندم که: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»؛ اگر رابطه با خدا باشد، انسان در نور است و از نور خدا استفاده میکند. اما اگر نور خدا نباشد: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»؛ رفيق بد، رفيق انسي، رفيق جني، رفيق او میشود و کارشان انحراف است و کارشان بدبختی است و به قول قرآن: «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ».
انسان را میرساند به آنجا که بايد هيزم جهنّم شود. لذا از همه و مخصوصاً جوانها تقاضا دارم هرچه میتوانيد اين رابطه با خدا را محکم کنيد. اهميت به نماز زياد بدهيد.
آيهای در قرآن هست و من از جوانها تقاضا دارم به اين آيۀ شريفه خيلی توجه کنند. آيه اينست که: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً ، وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً»؛ ای مؤمن با نور خدا و ياد خدا زندگی را طی کن و دائمالتوجه شو و اين دوام توجه تو را رستگار میکند.
امام صادق «سلاماللهعليه» در ذيل اين آيه میفرمايند: پروردگار عالم همه چيز را محدود میخواهد. اگر فرموده نماز بخوان، هفده رکعت و با مستحباتش پنجاه و يک رکعت است. اگر گفته روزه بگير، ماه مبارک رمضان و گاهی روزۀ مستحبی است. اگر گفته خمس بده محدود است و اگر گفته زکات بده محدود است و اگر گفته حج برو و جهاد کن محدود است و اگر گفته امر به معروف و نهی از منکر کن، محدود است. بعد امام صادق میفرمايد اما خدا يک چيز نامحدود از بندههايش میخواهد و آن ذکر و ياد و رابطه با خداست. بعد امام صادق «سلاماللهعليه» اين آيه را میخواند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً ، وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً».
ای مؤمن هميشه ياد خدا باش. ذکر کثير يعنی دوام توجه داشته باش. مواظب باش در زندگی تو گناه نباشد و اگر گناه آمد، فوراً توبه و عذرخواهی از خدا کن. بالاترين توجه، توبه از گناه است. اگر تسامحی در نماز شد، جبران شود. اگر نماز شب نخواندي، قضای آن را بخوان. اگر گناه آمد، جبران کن. گناه هرچه بزرگ و فراوان باشد، اگر جداً توبه کني، قرآن میفرمايد: «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»؛ پروردگار عالم آن پروندۀ سياه را نابود میکند و يک پروندۀ درخشانی برای انسان جلو میآورد و صفحۀ اول آن ثواب توبه و انابه و عذرخواهی از گناه است.
قرآن میفرمايد: نماز مزه دارد و خيلی عاليست، اما: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ»؛ برای عموم مردم نماز سنگين است يعنی لذت نماز و لذت اين ذکر کبير را درک نمیکند، والاّ معنا ندارد که نماز شب نخواند.
مرحوم آيتالله مرعشی«رضواناللهتعالیعليه» میگفتند: در راه سيدمحمد در کربلا گم شدم و بيچاره شدم و التجاء کردم به آقا امام زمان و آمدند و نهری برايم ايجاد کردند. در آن نهر آب خوردم و غسل کردم و بعد آقا امام زمان تلطفها به من داشتند و عمدۀ تلطف امام زمان به من اين بود که: «عيب است شيعۀ ما باشد و نماز شب نخواند».
عيب است کسی شيعه باشد، اما نماز اول وقت نخواند و نماز در مسجد و با جماعت نداشته باشد. عيب هم خيلی بالاست برای اينکه کسی که خدا را فراموش کند و رابطۀ با خدا در اول وقت نداشته باشد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ اين خودش را فراموش کرده و خيال میکند حيوان است، درحالی که حيوان نيست، اما خودش را حيوان کرده است. به قول خواجه حافظ شيرازي:
تو را ز کنگرۀ عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست؟
تو را از عالم ملک صدا میکنند، نمیدانم که چرا ساکتی و جواب نمیدهی؟
ما بايد توجه به خدا داشته باشيم و توجه به بحث امشب ما ضروری و واجب است. استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی«رضواناللهتعالیعليه» دم مرگ اين جمله را گفتند تا از دنيا رفتند. توجه، توجه،توجه.
اين جمله از نظر سير و سلوکيها جملۀ بالايی است. وای به کسی که غافل باشد. نمیخواهم خيلی در اين بارهها صحبت کنم که العياذبالله برای کسی حالت يأس پيدا شود، اما قرآن میفرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون»؛ بعضيها مثل اينکه راه جهنم را گرفتهاند و دوان دوان میروند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها»؛ اينها دل ندارند، گوش دارند که حرفهای لغو را بشنوند، اما گوش واقعی ندارند، چشم خدابین ندارند، انسان بايد برسد به آنجا که بيابد خدا را. بعد قرآن میفرمايد اگر اينطور نشد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛ اينها چهارپا هستند يعنی حيوان هستند و اينها: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون»؛ غفلت از خدا دارند. کسی که غافل از خدا باشد، زندگی او به قول قرآن تاريک و وحشتناک است.
در صدر اسلام هشتاد و چهار جنگ برای مسلمانها جلو آمد و با نبود امکانات در هر هشتاد و چهار جنگ پيروز شدند. از نظر امکانات در فقر عجيبی بودند. در گرسنگیها و تشنگیها و نبود سلاح و حتی نبود کفش و با پای برهنه در بيابان سنگی راه میرفتند و پاها زخم میشد، اما بالاخره پيروزی از اينها بود به خاطر توجه، توجه، توجه.
يعنی خدا را داشتند و وقتی خدا را داشتند پيروز بودند. دشمن از نظر امکانات خيلی بالا بود، اما ناگهان میديد که شکست خورد. آنچه قرآن متذکر است و ما بايد متذکر شويم، اينست که اين مسلمانهای به اين مقدسی در دو جا شکست خوردند. به اين معنا که پروردگار عالم گوشمالی حسابی در هر دو وهله به اينها داد. يکی در جنگ احد و يکی در جنگ حنين. در جنگ احد شکست خوردند برای اينکه به جای اينکه خدا را در نظر بگيرند، رفتند در دنيا و ماديات دنيا و بالاخره حرف پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را نشنيدند و درّه را رها کردند و به دنبال غنيمت رفتند. شکست به اندازهای بود که فرار کردند. پيغمبر را در وسط جنگ گذاشتند و پيغمبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» و يک خانم ماندند. بالاخره پروردگار عالم دوباره نظر لطفی کرد و دشمن فرار کرد و اينها برگشتند. مرادم اينست که پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در دامنۀ کوهی نشسته بودند و خيلی زخم به بدن مبارک وارد شده بود. يکی از مسلمانها گفت: يا رسول الله ما که پيروز بوديم، چرا شکست خورديم؟ پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: برای اينکه يک لحظه خدا را فراموش کرديد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»
در جنگ حنين از نظر امکانات خيلی بالا بودند. در اين هشتاد و چهار جنگ، در جنگ حنين از نظر امکانات و پيروزی خيلی بالا بودند. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» رفتند که مابقی مکه مثل يمن را فتح کنند. اما غرور، مسلمانها را گرفت و به جای اينکه بگويند خدا، اما گفتند امکانات و به جای اينکه بگويند خدا، گفتند ما. قرآن میفرمايد: اين غرور شکست عجيبی به آنها داد، به اندازهای که همۀ آنها فرار کردند. پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» در صحنه ماندند و اما بالاخره خدا به پيامبرش و به اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» کمک کرد و دشمن فرار کرد و مسلمانها برگشتند. آنگاه آيۀ شريفه آمد که برای اين شکست خورديد که يک لحظه خدا را فراموش کرديد و مغرور به خود و امکانات شديد و رسيديد به اينجا که عيب و نقصی برای اسلام عزيز پيدا شد.
خلاصۀ حرف اينست که: توجه، توجه، توجه داشته باشيد، آنگاه هم دنيا را پيدا میکنيد و هم آخرت را. هم پيروزی پيدا میکنيد و هم يک زندگی توأم با سعادت و لذت داريد.