جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۵ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

    بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

    «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

     

    موضوع بحث درس اخلاق پیرامون«انسان در قرآن» بود. در جلسات گذشته، بحث به هدف از خلقت انسان رسید. انسان از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ به کجا می‌رود؟ و اساساً برای چه خلق شده است؟

    درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5) بیان شد که  پروردگار سبحان، عالم تشریع و عالم تکوین را برای انسان خلق و ایجاد کرده است؛ یعنی تمام عالم وجود برای انسان خلق شده، ولی خود انسان برای خداوند آفریده شده است. چنانکه از سوی خداوند تعالی به حضرت موسی«سلام‌الله‌علیه» خطاب شد: «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‏»[1]؛ تو را برای خودم خلق کردم. در حدیث قدسی نیز می‌فرماید: «عَبْدِي خَلَقْتُ‏ الْأَشْيَاءَ لأجْلِکَ‏ و خَلَقْتُکَ لِأجْلِیَ»[2]؛  ای بنده‌ام! تمام اشیاء را برای تو خلق کردم، امّا تو را برای خودم آفریدم.

    انسان برای خدا خلق شده و به‌سوی خدا بازمی‌گردد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[3]. در سورۀ فجر می‌خوانیم: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي، وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»[4]؛ ای بنده‌ای که «نفس مطمئنه» هستی! ‌بیا بیا، به سوی خودم بیا، «راضِيَةً مَرْضِيَّةً»؛ ای كسی كه تو از من راضی و من از تو راضی هستم. كم پیدا می‌شود که انسانی به واسطۀ اداء تكالیفش و به واسطۀ اجتناب از گناه، به مقامی برسد که از خدا راضی باشد. اگر راستی صددرصد از خدا راضی و با خدا آشتی باشد، خدا نیز صددرصد از او راضی است. خداوند به انسان خطاب کرده است: یک قدم بیا، من ده قدم می‌آیم. یک قدم بیا، هزارها قدم می‌آیم. تو مرا دوست داشته باش، من عاشق تو می‌شوم، من عاشق تو هستم. انسان می‌تواند به آنجا برسد كه از خدا راضی باشد و  خدا هم از او راضی باشد. آن وقت به مقامی می‌رسد که قرآن فرموده است: «فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي». معنای این جمله چیست؟ یک معنایش اینست که در قیامت نزد چهارده معصوم«سلام‌الله‌علیهم» است، وقتی هم به بهشت می‌رود، در خدمت ایشان است. اما یک معنای دیگرش هم اینست که در همین دنیا در حضور پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و اهل بیت ایشان است، در حضور امیرالمومنین«سلام‌الله‌علیه»  و در حضور امام عصر«ارواحنافداه» است.

    باید توجه شود که ما در سلام نماز در حضور اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» هستیم. سلام نماز، خطاب است و برای خطاب حضور لازم است و باید مواجهه باشد. اگر کسی بگوید: «السّلام علی الانبیاء»، یعنی سلام و درود به همۀ انبیاء و این خطاب نیست، بلکه سلام در غیاب است. ولی سلام نماز، همراه با مواجهه است. پس اگر در سلام نماز، هنگام ادای سلام به پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» ایشان را نمی‌بینیم، حجاب داریم و پرده‌ای مقابل چشم ما قرار گرفته است. ما خلق شده‌ایم برای اینکه خطاب کنیم: «السّلام علیكَ ایّها النّبیّ» و  پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» را ببینیم و پاسخ سلامشان را بشنویم. خلق شده‌ایم برای اینکه با گفتن: «السَّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین»، ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» را ببینیم و آنها جواب ما را بدهند و جواب آنها را بشنویم. این همان معنای «فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي» در این دنیاست. خلق شده‌ایم که چنین مواجهه‌ای داشته باشیم. خلقت انسان عجیب است، برای همان خلق شده که به او خطاب شود: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي، وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»؛ بیا در میان بنده‌هایم، بیا در بهشتم. این بهشت هم غیر از بهشت مردم است و غیر از بهشت عمومی است، بهشتی است که انسان در آن بهشت، نزد خداوند متعال است.

    پس این آیه مختص به آخرت نیست، بلکه صاحب نفس مطمئنّه، در همین دنیا و نیز هنگام مرگ، در برزخ و در قیامت، می‌تواند در زمرۀ بندگان خاصّ خدا قرار گیرد و در محضر اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» باشد.

    مرحوم کلینی«رحمت‌الله‌علیه» روایتی از امام باقر«سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کند که خوب روایتی است. راوی می‌گوید: ما شاگردهای امام باقر«سلام‌الله‌علیه» نزد ایشان نشسته بودیم. پیرمردی عصا زنان آمد و دم درب ایستاد. اول به امام«سلام‌الله‌علیه» سلام کرد، بعد به تک تک ما سلام کرد. سپس رو کرد به امام باقر«سلام‌الله‌علیه» و گفت: من شما را دوست دارم و دوستان شما را نیز دوست دارم، به‌خدا قسم این دوست داشتن شما و محبّین شما از روی طمع در دنیا نیست. من دشمنان شما را دشمن می‌دارم و از آنها بیزارم، نه برای آنکه با آنها قضیّۀ شخصی داشته باشم. سپس گفت: من حلال شما را حلال و محرمات شما را حرام می‌دانم و منتظر امر فرج شما هستم. فدایت شوم، «فَهَلْ تَرْجُو لِي‏»؛ آیا امیدی برای من دارید؟  

    امام باقر«سلام‌الله‌علیه» پس از شنیدن سخنان او فرمودند: نزدیک بیا، نزدیک بیا، تا اینکه وی را نزد خود نشاندند. بعد فرمودند: شخصی نزد پدرم امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» آمد و نظیر آنچه تو پرسیدی، از ایشان پرسید. پدرم فرمودند: اگر با این حال از دنیا بروی، بر رسول خدا، بر امام علی و بر ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» وارد می‌شوی، دلت خنك مى‌شود، قلبت آرام مى‌گيرد و چشمت روشن مى‌گردد؛ با فرشتگان و با روح و ريحان از تو استقبال مى‌شود. اگر هم زنده بمانى، آنچه را موجب چشم روشنى توست، خواهى ديد و بالأخره در بالاترين درجات بهشت با ما خواهى بود.

    پيرمرد گفت: چه فرمودى اى اباجعفر؟ امام باقر«سلام‌الله‌علیه» همان سخنان را براى او تكرار كردند. پيرمرد، بشارت آن حضرت را بازگو كرد و در حالى كه با صداى بلند گريه مى‌كرد، مدهوش شد.

    امام«سلام‌الله‌علیه» با انگشت خود اشك‌هاى او را پاك كردند و او را به هوش آوردند. پيرمرد سر بلند كرد و به آن حضرت عرض كرد: دستت را بمن بده قربانت گردم، حضرت دست خود را به پيرمرد دادند، او دست آن حضرت را بوسيد و بر چشم و صورت خود گذاشت. سپس برخاست و خداحافظى كرد و رفت. امام باقر«سلام‌الله‌علیه» رو به حاضرين فرمودند: هر كس مى‌خواهد يكى از اهل بهشت را ببيند، به اين مرد بنگرد.[5]

    آفرین به چنین افرادی، که دین و اعتقادات خویش را به امام معصوم یا در زمان غیبت به عالمان دین‌شناس عرضه می‌کنند. رسم اصحاب ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» بوده است. راجع به جناب عبدالعظیم حسنی«رحمت‌الله‌علیه» که خیلی مقام دارد و یکی از افتخارهای ایران است، نوشته‌اند که  دینش را به امام هادی«سلام‌الله‌علیه» عرضه کرد و ایشان دین و اعتقادات او را تصدیق کردند. 

    رسیدن به این مقامات، الزاماً سواد و تحصیلات نمی‌خواهد، دل می‌خواهد، رابطه با خدا می‌خواهد. چه بسیار از باسوادها که در این‌گونه مسائل راه به جایی نمی‌برند. عالمی یکی از مراجع بزرگ تقلید را در خواب دید و از ایشان راجع به عالم برزخ سراغ گرفت. آن مرجع تقلید در خواب فرموده بود: اینجا خبرهاست، چه با سوادهایی که اینجا بی‌سوادند؛ چه اشراف و بزرگانی که اینجا هیچ خبری از آنها نیست؛ چه بسیار افرادی که در دنیا ناشناخته و گمنام بودند، اما اینجا خیلی خبرها از آنها هست، نزد پیغمبرند و وضعشان عالی است.

    یكی از بزرگان از قول پدرش که عالم یک شهر بود می‌گفت: یک پیرمرد اهل دل، یک پیرمرد روشن ضمیر که سواد الفبا هم نداشت، مریض شد. به‌دنبال من فرستاد و گفت: من امشب می‌میرم و دلم می‌خواهد شما در کنارم باشید. آن شخص از قول پدرش می‌گفت: پیرمرد نصف شب مرا صدا كرد. نماز شبش را ‌خواند و  بعد ناگهان سلام کرد؛ گفت: السلام علیک یا رسول‌الله، السلام علیک یا‌ امیرالمومنین، السلام علیک یا حسن بن‌علی، السلام علیک یا حسین بن‌علی، السلام علیك یا علی‌‌بن الحسین، تا رسید به نام مبارک حضرت ولیّ‌عصر«ارواحنافداه»، به ایشان نیز سلام کرد و گفت: چهارده معصوم«سلام‌الله‌علیهم» آمده‌اند تا مرا ببرند و آنها را می‌بینم. یعنی آن پیرمرد یکی از مصادیق «فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي» بوده است.  

    این قبیل افراد مؤمن که واقعاً بندۀ خدا بوده‌اند، در عالم قبر هم تنها نیستند، وقتی بندۀ صالح را در قبر می‌گذارند و روی قبر را می‌پوشانند، در آن هنگام که می‌فهمد همه رفتند و هیچ کس را ندارد، خداوند را پناهگاه خویش می‌یابد. در روایات داریم که خود خداوند برخی بندگان مؤمن را پناه می‌دهد.[6] و این پناه برای او چقدر شیرین است و مزه دارد.

    باید توجه شود که در تحصیل مقامات معنوی، همه در یک صف قرار نمی‌گیرند، برخی تندتر و گروهی کندتر حرکت می‌کنند، تا اینکه همه برسند به آنجا که از خدا باشند، یعنی همۀ ما از خدا بشویم و صددرصد عبد خدا باشیم. خداوند هم خدای ما بشود و این افتخار بزرگی است. امیرالمومنین«سلام‌الله‌علیه‌‌‌‌‌‌‌‌» در مناجات خود با خداوند تعالی می‌فرمایند: «إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً»[7]؛ خدایا! همین عزّت برای من بس است که بندۀ تو هستم؛ و همین افتخار برایم کافی است که تو پروردگار من باشی!

    یافتن این حقایق خیلی لذّت دارد. لذّت حقیقی و  لذّت انسانی، این لذّت است، نه لذّت خوردن و خوابیدن. انسان سه نوع لذت دارد؛ یک نوع لذت، لذت حیوانی است که بین انسان و حیوانات مشترک است، یعنی می‌خورد، می‌آشامد و استراحت می‌کند. حیوان‌ها هم چنین لذّاتی دارند و خیلی راحت‌تر از انسان، از لذّات مادّی بهره می‌برند. آنها مسئولیّت ندارند و از این رو برای مسائلی نظیر ازدواج و تهیّۀ مسکن و تامین معاش زندگی، غصّه نمی‌خورند. انسان خلق نشده که مثل حیوانات باشد، وگرنه خلقت او عبث و بیهوده است. چراکه حیوانات خیلی بهتر و بیشتر از انسان می‌خورند، می‌آشامند، شهوت خود را ارضا می‌کنند و استراحت دارند، آن هم رایگان. 

    نوع دوّم لذّت انسان، لذّت تخیّلی و عاطفی است؛ مثل اینکه از ریاست‌ لذّت می‌برد یا محبّت به اولاد برایش دوست‌داشتنی است. این لذّت هم بین انسان و حیوان‌ مشترک است. حیوان‌ها هم این لذات را دارند، بعضی از آنها بچۀ خود را دوست دارند. شماری از حیوان‌ها مثل موش، جمع‌آوری سکّه و پول‌ را دوست دارند. بعضی از حیوانات، از ریاست یا از برتری جستن لذّت می‌برند. مثلاً وقتی چند الاغ با هم بار می‌برند، هر کدام سعی می‌کنند، از بقیّه جلو بیفتند و پیشی بگیرند.   

    امتیاز انسان امّا، در برخورداری از نوع سوّم لذّت است که لذّت معنوی نام دارد. مثال این نوع لذّت، لذّت عبادت یا لذّت گره‌گشایی و خدمت به خلق خداست. کسی که بتواند برای ازدواج دختر یا پسر نیازمندی کمک کند، هنگام خوشبختی و شروع زندگی آن پسر یا دختر، بیشترین لذّت معنوی را می‌برد. بنده‌ای که نماز شب می‌خواند یا روزه‌داری که برای خدا گرسنگی و تشنگی را تحمّل می‌کند، عبادت برای او لذّت معنوی فراوانی دارد.  

    این قبیل لذّت‌ها، مادّی نیست، معنوی است و نمی‌شود بفهمیم چقدر شیرین است، یعنی قابل وصف نیست و تنها کسی که از آن برخوردار شده، مزۀ آن را درک می‌کند.

    خوشا به حال آن کسانی که در راه معنویت می‌افتند و لذّت آن را می‌چشند و همین لذّت‌های به‌ظاهر معمولی برای آنها عالی می‌شود. آنکه از نماز و عبادت لذّت می‌برد، کم کم به جایگاهی می‌رسد که وقتی می‌گوید: «إیّاک نَعبُدُ و إیّاکَ نَستَعین»[8]، می‌فهمد خدا با زبان او با او حرف می‌زند و خدا جوابش را می‌دهد، می‌فهمد که خدا به او توجه دارد. دو رکعت نماز می‌خواند، اما نمازش نوعی معاشقه و مکالمه است. ما خلق شده‌ایم که این لذّت‌ها را بچشیم، وگرنه اگر خلقت ما برای خورد و خوراک و پوشاک و نظایر آن باشد، هفتاد هشتاد سال زندگی در دنیا چه فایده‌ای دارد؟  

    وقتی زندگی سرشاز از لذّت‌های معنوی باشد، فایده و نتیجه دارد. به قول بابا طاهر:

    خوشا آنان که الله یارشون بی

    به حمد و قول هو الله کارشون بی

    خوشا آنان که دائم در نمازند

    بهشت جاودان بازارشون بی

    اینکه می‌گوید: دائم در نمازند، معناش این نیست که شبانه‌روز نماز می‌خواند، بلکه می‌خواهد بگوید خوشا به حال کسانی که در هر حال به یاد خداوند هستند و رضای او را در نظر می‌گیرند. قرآن کریم دربارۀ این افراد فرموده است: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ»[9]. یعنی گاه می‌شود انسان در بازار است، اما در دلش با خداست، در محلّ کار مشغول است، اما خدا را در نظر دارد، با خانواده و مردم معاشرت دارد، امّا خدا را فراموش نمی‌کند؛ در چنین حالتی، خدا با اوست، هر کجا باشد، چه در خلوت، و چه در جلوت، خدا با اوست. چقدر این حالات شیرین است و مزه دارد، خوشا به حال این افراد که به مقام‌های معنوی رسیده‌اند.



    [1]. طه، 41: «و تو را براى خود پَروردم.»

    [2]. الجواهر السنيّة في الأحاديث القدسيّة، ص710.

    [3]. بقرة، 156: «ما از آنِ خدا هستيم، و به سوى او باز مى‏گرديم.»

    [4]. فجر، 27 تا 30: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»

    [5]. الکافی، ج 8،‌ ص 76.

    [6]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص411.

    [7]. الخصال، ج‏2، ص420.

    [8]. فاتحه، 5: «تو را مى‏پرستيم تنها و بس، بجز تو نجوييم يارى ز كس‏.»

    [9]. نور، 37: «مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمى‏دارد.»

    آرشيوچاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365