بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
بحث ما دربارۀ شرح روايت «قرب نوافل» بود. در جلسۀ گذشته بیان شد دلیل اینکه این حدیث به «قرب نوافل» مشهور شده، این است که در بخشی از آن میفرمایند: نوافل یا مستحبات، انسان را به مقام قرب الهي ميرساند. اين روايت، از روايات عجيب است، براي اينكه هم سندش خيلي خوب است، هم مرحوم كليني«رحمتاللهعلیه» آن را در اصول كافي نقل كرده و هم مورد تاييد بزرگان از علما واقع شده است.
همچنین بیان شد که این حدیث، حدیث قدسی است و در منابع حدیثی شیعه و سنّی نقل شده استو چنان مشهور است که برخی آن را متواتر میدانند.
ابانبن تغلب از امام باقر«سلاماللهعلیه» نقل میکند که فرمود: در معراج، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از خداوند سؤال كرد: پروردگارا! منزلت مؤمن در نزد تو چگونه است؟ خداوند متعال در پاسخ فرمود: «يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»
هركه به دوستى از من اهانت كند، آشكارا به جنگ من آمده و من بهيارى دوستانم از هر چيز شتابانترم. من در هر کاری که انجام دهم، آن اندازه تردید ندارم که دربارۀ وفات مؤمن تردید دارم، او از مرگ بدش آید و من ناراحت کردن او را خوش ندارم و به راستی برخی از بندگان مؤمن هستند که جز توانگری، آنان را اصلاح نکند (و حالشان را نیکو نسازد) و اگر به حال دیگری او را درآورم نابود و هلاک میشود و برخی از بندگان مؤمن هستند که جز نداری و فقر، آنان را اصلاح نکند و اگر او را به حال دیگری برگردانم هر آینه هلاک میشود. و هيچيك از بندگانم به من تقرّب نجويد با عملى كه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب كردهام، و بهدرستى كه بهوسيلۀ مستحبّات بهمن تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم كه بدان بشنود، و چشمش شوم كه بدان ببيند، و زبانش گردم كه بدان بگويد، و دستش شوم كه بدان برگيرد، اگر من را بخواند، اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم.
در جلسۀ گذشته، مطالبی راجع به فراز اوّل یا جملۀ اوّل روایت بیان شد. در آن فراز خداوند تعالی میفرماید: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي»؛ در این خصوص فهمیدیم که طبق این حدیث، اهانت به مؤمن، دشمنی و جنگ با خداست و خداوند تعالی میفرماید: من از کسی که به او اهانت شده، دفاع و او را یاری میکنم.
همچنین معلوم شد که منظور از «ولی» در این روایت، ائمۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» یا اولیاء الله یا حتی شیعیان متقی و مؤمنان واقعی نیستند، بلکه منظور کسی است که از نظر عقیده، شیعه باشد. یعنی اگر کسی یکی از شیعیان عادی را بیازارد یا او را ذلیل کند یا به وی اهانتی بکند، گناهش به اندازهاي بزرگ است که گویا مهيّاي جنگ با خداوند شده است. خداوند هم میفرماید: من با چنین کسی میجنگم.
در این جلسه، مقداری راجع به فراز دوّم روایت صحبت میکنیم. میفرماید: «مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ»؛ «من در هر کاری که انجام دهم، آن اندازه تردید ندارم که دربارۀ وفات مؤمن تردید دارم، او از مرگ بدش آید و من ناراحت کردن او را خوش ندارم و به راستی برخی از بندگان مؤمن هستند که جز توانگری، آنان را اصلاح نکند (و حالشان را نیکو نسازد) و اگر به حال دیگری او را درآورم نابود و هلاک میشود و برخی از بندگان مؤمن هستند که جز نداری و فقر، آنان را اصلاح نکند و اگر او را به حال دیگری برگردانم، حتماً هلاک میشود».
این فراز از روایت نیز براي شيعه افتخار است و مربوط به شیعیان معمولی است و فقط مربوط به اولیاءالله نیست. ميفرمايد: شيعه، گاهي ناراحت ميشود، اما صلاحش در اين است كه اين ناراحتي را داشته باشد. من ميخواهم جانش را بگيرم، اما نميخواهد جان بسپارد و خيال ميكند كه ماندن در اين دنيا برايش خوب است. گاهی فقر به او میدهم، اما نميخواهد، برايش سخت است و مقام تسليم و رضا ندارد. گاهی دچار مصيبت میشود، جزع و فزع میکند و نميتواند صبر كند و قدرت استقامت ندارد، چون مقام رضا و تسليم ندارد.
خداوند سبحان در این حدیث قدسی میفرماید: هیچ تردیدی برای من بیش از این نیست یا در هیچ کاری به این اندازه تردید ندارم که مؤمن را ناراحت کنم. معنای این جمله این است که هیچ کاری برای من سختتر از ناراحت کردن مؤمن نیست. خداوند كه بين وجود و عدم، مردّد نميشود، پس معنايش همين است كه برای خدا خيلي مشكل است كه بندهاش را ناراحت کند. اما صلاح بنده در اين است که ناراحت شود. چون صلاح است، خداوند سبحان كه بايد طبق مصالح و مفاسد عمل كند، كار خودش را انجام میدهد.
میفرماید: موقع مرگ مؤمن است، دوست ندارد بمیرد، امّا جانش را میگیرم و چون او ناراحت میشود، برای من سخت است. نظیر وقتی که مصلحت کسی در فقر اوست، فقر به او ميدهم، یا صلاحش در بیماری است، دچار مریضی میشود، یا مصلحت در مرگ فرزند اوست، فرزندش را میبرم؛ او مرتب جزع و فزع ميكند و میگوید: خدایا! چرا فقيرم؟ خدایا! چرا بچهام را از من گرفتی؟ چرا ديگران وضعشان خوب است و وضع من بد است؟ خدايا! چرا هميشه من مريضم؟
پروردگار عالم میفرماید: اين جزع و فزعها فايدهاي ندارد، چون من بايد طبق مصالح نفسالامري عمل كنم، اما برايم خيلي سخت است كه بندهام از کار من ناراحت ميشود.
قبل از هر چیز باید توجه شود که بلاها و مصائبی که به انسان میرسد، سه قسم است؛ قسم اوّل، مصائب اکتسابي است. یعنی بلایای انسان، در اثر عملکرد خود اوست. قرآن کریم میفرماید: «وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَنْ کَثِير»[3]
مثلاً افراد گناهکار، در اثر گناه و نافرمانی، معمولاً زندگي پريشان و ناآرامي دارند و این مصیبت را خود بهوجود آوردهاند. سپس میفرماید: خداوند متعال از خیلی از گناهان و اشتباهات شما میگذرد، وگرنه مصائب شما شدیدتر بود.
قسم دوّم، بلاهایی است که از سوی جامعه به انسان تحمیل میشود. نظیر موانعی که جبر جامعه برای ازدواج و اشتغال جوانان پدید میآورد. این مشکلات نیز ارتباطی به خداوند ندارد و تقصیر جامعه است. قرآن کریم میفرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ»[4]
قسم سوّم از بلاها که موضوع بحث ماست، مصائبي هستند که انسان در وقوع آن دخالت و تقصیری ندارد و در واقع، آن بلا یا مصیبت، از جانب خداوند متعال است. اهل دل مصائب خدادادي را از الطاف خفيّۀ خداوند متعال میدانند. گاهي الطاف پروردگار متعال، آشکارا به انسان ميرسد که به آن الطاف جليّه گفته ميشود. نعمتهاي ظاهري نظير زندگي خوب، خانوادۀ صالح و بدن سالم، از الطاف جليّه محسوب ميشوند. گاهی لطف و مرحمت خداوند، پنهانی و در قالب یک بلا یا مصیبت به وی میرسد و به آن الطاف خفیّه میگویند.
آنچه در این روایت آمده، راجع به مصائب خدادادی یا الطاف خفیّۀ خداوند متعال است. گاهي يك مصائب بزرگي براي بندگان پدید ميآيد و باید بداند که صلاح و مصلحت او در تحمّل آن مصائب است. باید صبور باشد و استقامت بورزد تا بتواند موفق شود. حتی در اینگونه موارد دعاي مؤمن برای رفع بلا نیز مستجاب نمیشود، برای اينكه صلاحش در استجابت آن دعا و رفع آن بلا نیست. البته دعا كه نميشود مستجاب نشود، قرآن کریم میفرماید: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ»، دعا حتماً مستجاب است، بهعبارت دیگر، دعا حتماً نتیجه دارد. امّا گاهی بنده توجه ندارد و برای خود شرّ ميخواهد، تصوّر ميكند خيرش در آن دعاست، امّا شرّ اوست، لذا به او نمیدهند. به قول قرآن کریم: «وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»[6]
به هر حال، دعاي او بدون نتیجه نمیماند و بدل استجابت دعا را به او میدهند، مثلاً بلای دیگری که بناست به او برسد، رفع میکنند يا اينكه درجه و مقام او را در معنویّت یا نزد مردم بالا میبرند، ابهت اجتماعی و احترام پیدا میکند. اگر هم در دنیا بدل استجابت دعای او صلاح نباشد، در آخرت به او پاداش ميدهند. امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: اگر انسان حاجتمند، براي رفع گرفتاري خود دعا کند و استجابت دعاي او به مصلحت نباشد، خداوند در قيامت برای او توضیح میدهد و برای هر دعایی که از او مستجاب نشده، به وی پاداشی میدهد. آن بنده به اندازهای راضی و خوشحال میشود که مىگويد: اى كاش هيچ يك از دعاهايم در دنيا مستجاب نشده بود تا اکنون پاداش بیشتری برخوردار میشدم: «فَيَتَمَنَّى الْمُؤْمِنُ أَنَّهُ لَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا مِمَّا يَرَى مِنْ حُسْنِ الثَّوَابِ»[7].
راوی میگوید: به امام صادق«سلاماللهعلیه» شکایت کردم که تا کی باید دردمند باشم و چقدر باید درد و رنج ببینم؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: اگر مؤمن میدانست که تا چه میزان، مصیبتها و گرفتاریها، اجر و ثواب دارد، آرزو میکرد که او را با قیچی ذره ذره کنند: «لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِي الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِيضِ»[8]
این اجر و ثواب و جبران خداوند متعال در قیامت، در حالی است که مصیبت بنده در دنیا، به صلاح او و طبق مصالح و مفاسد نفس الامري بوده است. مثلاً اگر کسی طالب مال و ثروت بوده و خدا به او نداده، مصلحتش همين بوده است و چنانچه او را غنی میکرد، همان مال و ثروت، دینش را میگرفت، او را از مسجد و محراب و تقیّد به ظواهر شرع فراری میداد، مبتلا به رباخواری، ظلم و حقّالنّاس میشد و عفت و غیرت، از خانۀ او رخت بر میبست. یعنی مقدّر بنده چنین بوده است که ثروتمند نباشد یا رنج بیماری به سراغ او بیاید، یا فرزندش در جوانی از دنیا برود؛ و اگر این مقدّرات، ذرّهای کم یا زیاد شود، نظم عالم به هم ميخورد. این مقدّرات حاکی از قدرت مطلقه و حكمت مطلقۀ خداوند متعال است و آنچه برای بنده مقرّر و مقدّر فرموده، عین حق بوده، به او ظلم و بدي نكرده و اگر غير از اين اتفاق میافتاد، آن بنده، بدبخت و بيچاره ميشد. این از الطاف خفيّۀ خدای سبحان است. با این اوصاف، خداوند میفرماید: سختترین حالات برای من، وقتی است که بنده از مصائب و بلاها ناراحت میشود. بعد هم در قیامت، به او پاداش میدهد و علّت مستجاب نشدن دعاهایش را برای وی توضیح میدهد.
معلوم میشود که خداوند بندههایش را خیلی دوست دارد. به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه» خدا حضرت موسی«علیهالسّلام» را زیر نظر خودش تربیت میکند. بعد چندین سال او را تحت تربیت یکی از پیامبرانش قرار میدهد، سپس او را مبعوث به رسالت میکند. امّا وقتی که میخواهد او را به نزد فرعون بفرستد، سفارش فرعون را میکند: «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى، فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى». فرعون با قلدری در برابر خداوند طغیان کرده، اما خدا برای هدایتش سفارش او را به موسی میکند و میفرماید: با او با زبان نرم و با ملاطفت سخن بگویید، برای اینکه دوست دارم برگردد و دوست دارم آدم شود.
تقاضا دارم به الطاف خفیّۀ خداوند اهمیّت بدهید. بهخصوص از خواص جامعه، روحانیّون و افراد تحصیل کرده و سرشناس، انتظار میرود که در مصیبتها و بلاها، جزع و فزع و ناسپاسی نکنند. افرادی که رفتارشان بر جوانان و بر عموم مردم تأثیرگذار است، باید مراقب باشند با صبر و استقامت، در برابر مشکلات، سرمشق خوبی برای دیگران باشند.
مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی«رحمتاللهعلیه»، یک مرد معمولی نبود، عالم و متدیّن بود، از نظر فقهی و از نظر سیاسی، عصای پدرش بود، ولی ناگهان در نیمه شب از دنیا رفت. صبح فردا که خبر فوت ایشان را به حضرت امام«قدّسسرّه» دادند، فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[10]، مرگ مصطفی یکی از الطاف خفیّۀ خداست. همه باید در اینگونه مصیبتها از حضرت امام سرمشق بگیرند و ناشکری نکنند.
باید توجه شود که هرچه از طرف خدا بيايد، خير است و حتماً مصلحت دارد. اساساً شر و بدي از طرف خداوند نيست؛ زيرا اگر خداوند براي بندۀ خود بد و شر بخواهد، با صفات او نظير اينکه عالم، رحمان، رحيم، قادر، حکيم، رئوف، کريم و جواد است، سازگار نخواهد بود.
هنگام نزول مصيبت خدادادي، مانند وقتي که فرزند انسان، بدون تقصير و دخالت پدر و مادر از دنيا ميرود، از برهان لمّی استفاده میکنیم؛ به این صورت که با خود میگوییم: آيا خداوند به احوال آن پدر و مادر عالم بود يا نه؟ آيا خداوند قادر بود از مرگ آن بچه جلوگيري کند يا نه؟ آيا خدا در کارهايش حکمت دارد يا نه؟ آيا خدا نسبت به آن خانواده رئوف و مهربان بود يا نه؟ اگر گفته شود خداوند، آن صفات را ندارد که چنين خدايي، خدا نيست و ما او را نميپرستيم. امّا اگر خداوند متعال را مستجمع جميع صفات کمالات بدانيم و از جمله بدانيم که او عالم، رحمان، رحيم، قادر، حکيم، رئوف، کريم و جواد است، پس بايد بپذيريم که مصيبتي که از جانب او نازل ميشود، صد در صد مصلحت تامّۀ ملزمه و بر وفق حکمت است.
خداوندي که عالم به ما سوي الله است، قدرت مطلقه دارد، خدايي که در قرآنش، صد و چهارده مرتبه با آيۀ «بسم الله الرحمن الرحيم»، خود را رحمان و رحيم معرّفي ميکند، معبود حکيمي که طبق آيات فراواني، تمام کارهايش بر وفق حکمت است، پروردگاري که عليم، قدير، و رئوف است، هرچه براي بندگان خود بخواهد، حتماً و يقيناً به مصلحت آنها است، هرچند خود آنها مصلحت و دليل آن را درک نکنند.
بنابراین در بلاهای خدادادی یا الطاف خفیّه، که خیلی بالاتر از الطاف جلیّۀ خداست، باید صبور باشیم، جزع و فزع نکنیم، ناشکری و ناسپاسی در کلام ما باشد، گلایه و شکایت از خداوند نداشته باشیم که خطرناک است. تقاضا دارم در مواجهه با مصیبت، اگر مقام تسلیم و رضا ندارید، دست کم ساکت بمانید و از خدا گله نکنید. گله کردن از خدا، گره روی گره میآورد و زندگی را سخت میکند. ضمن اینکه، این نحو ناسپاسی، نزد اهل دل، شرک و کفر است. بهخصوص اگر ناشگری و گلایه از سوی خواص و روحانیّون و اشخاص تأثیرگذار باشد، بسیار بدتر است و بر روی عموم مردم تأثیر منفی میگذارد و باعث سستی ایمان و اعتقاد آنها خواهد شد.
[1] . الکافی، ج 2، ص 352؛ صحیح البخاری، ج۷، ص۱۹۰؛ المعجم الاوسط طبرانی، ج۹، ص۱۳۹.
[3]. شوری، 30: «و هرگونه مصيبتى به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست، و خدا از بسيارى درمىگذرد.»
[4]. نحل، 112: «و خدا شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان مىرسيد، پس [ساكنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد.»
[5]. غافر، 60: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.»
[6]. بقره، 216: «و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما بهتر است، و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بدتر است، و خدا مىداند و شما نمىدانيد.»
[9]. طه، 43و44: «به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته،و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.»
[10]. البقره، 156: «ما از آنِ خدا هستيم، و به سوى او باز مىگرديم.»