بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
روایتی در روضۀ کافی شریف است که عمل به آن برای همه، بهخصوص برای طلبهها خیلی مفید است. روایت از امام صادق«سلاماللهعلیه» است، امّا برای تأکید مطلب از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، به طور جزم نقل میکنند. میفرمایند:
«كَانَتِ
الْفُقَهَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ إِذَا كَتَبَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ
كَتَبُوا بِثَلَاثَةٍ لَيْسَ مَعَهُنَ رَابِعَةٌ، مَنْ كَانَتْ
هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ
مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ وَ مَنْ
أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ
اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ»
هنگامي
که فقيهان و عالمان به همديگر نامه مىنوشتند، سه چيز را ياد آور مىشدند
كه چهارمى نداشت: هركس همتش به آخرتش باشد، خداوند او را از دنيا هم كفايت
ميكند، و هركه درونش را اصلاح كند، خداوند ظاهرش را اصلاح مينمايد و هركس
ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند بين او و مردم را اصلاح مينمايد.
طبق اين روايت، محتوای مکاتبات و نامههاي فقهاء و علماء بايد يکي از سه موضوعي باشد که بيان شد. برای تأکید مطلب هم فرمودهاند: «كَتَبُوا بِثَلَاثَةٍ لَيْسَ مَعَهُنَ رَابِعَةٌ»؛ دیگر چهارمی ندارد.
اين سفارش امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»
مختصّ نامه و مکاتبه نيست، زيرا نامه خصوصیّت ندارد، بلکه طبق نظر آن
حضرت، محتواي گفتگوها و موضوع بحث مجالس و محافل بايد حول محور آن سه مبحث
باشد. اگر دو طلبه با هم گفتگو میکنند، محتواي صحبت آنها يکي از آن سه چیز
باشد، اگر جلسۀ درس است، همينطور و اگر جلسۀ عمومی است و عالمی در آن
جلسه است، محتواي آن جلسه باید اخلاقي و حول محور آن سه موضوع باشد. حتي در
جلساتي که بين افراد عادي برگزار ميشود، بسيار بهجاست که به محتواي
گفتگوها اهميّت بدهند و مباحثي که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودهاند را جايگزين حرفهاي بيهوده و بدون نتيجه کنند.
مطلب اوّل که بايد در گفتگوها يادآوري شود اين است که: «مَنْ كَانَتْ هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْيَا»؛ اگر همّ و غمّ و همّت انسان آخرتش باشد، خدا وعده داده است که دنیای او را اصلاح بکند.
محتواي
اين جمله، در چندين روايت ديگر آمده است. در آن روايات، ميفرمايند: مؤمن
آن است که همّ و غمّش آخرتش باشد و فکر دنیا، در حاشیۀ زندگي اوست، نه در متن؛ و اگر غم و غصهای برای دنیا دارد، در تأمين آخرتش تأثير نميگذارد.
در کافي شريف از قول امام صادق«سلاماللهعلیه» نقل شده که فرمودند: «مَنْ
أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ
تَعَالَى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ شَتَّتَ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَنَلْ
مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ
أَمْسَى وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الْغِنَى فِي
قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ»
اگر
همّ و غم کسي هميشه دنيا باشد، به دنيا نميرسد و همواره پريشان احوال است
و بيش از آنچه قسمت او بوده، روزي نميبرد؛ ولي اگر کسي به دنبال آخرت
باشد، خداوند او را توانگر و بىنياز ميکند و امور دنيايش را اصلاح
ميفرمايد.
بيجهت نيست که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»
ميفرمايند: علما و دانشمندان در گفتگوها و در مکاتبهها، به امور اخروي و
معنوي اهمیّت ميدهند، به همدیگر دلداری میدهند و توصیه میکنند که مواظب
باشید همّ و غمّ شما آخرت باشد، زندگی شما رنگ خدا داشته باشد که در اين
صورت، دنیای شما هم آباد میشود، دست کم دنیای شما اصلاح میشود.
مجالس
فعلي، معمولاً اگر آلوده به گناه نباشد، اگر مشتمل بر غیبت، تهمت، شایعه و
دروغ نباشد، حاوي گفتگو پيرامون آخرت هم نيست. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»
میفرمایند: مجالس ما باید رنگ آخرت داشته باشد، نه رنگ دنیا. آن حضرت در
جاي ديگر ميفرمايند: خدا رحمت کند کسي را که بداند برای چه خلق شده؟ از
کجا آمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا میخواهد برود؟
«رَحِمَ اللّهُ امرَأً أعدَّ لِنَفسه وَ استَعَدّ لِرَمسه و عَلِمَ مِن أينَ وَ في أينَ وَ إلى أينَ»
متأسفانه در مجالس از اینگونه حرفها و گفتگوها کم است.
مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» در جامع السّعادات روایتی از قول پيامبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» نقل
میکند که خیلی تکان دهنده است و انصافاً برای تنبّه و بيداري، روایت مفيد
و مؤثري است. عجیب است که این روایت را با این محتوای عالی، مرحوم کلینی«رحمتاللهعلیه» در کافی شریف نیاورده است.
ميفرمايند: «مَنْ
أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي
شَيْءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ
عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا
يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
طبق اين حديث، اگر همّ و غم کسي دنيا باشد، خداوند متعال هيچ اعتنايي به او ندارد و دست عنایت خدا روی سرش نیست. عبارت «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»، هشدار بزرگ و خطرناکي است. این جمله، فقط یک مرتبه در قرآن کريم آمده و آن مربوط به رابطه و مراودۀ مسلمانها با کفّار است.
علاوه
بر آن هشدار، ميفرمايند: چنين کسي به چهار درد مبتلا ميشود؛ اوّل اينکه
دلش همیشه پر از غم و غصّه است تا بمیرد. دوّم، همواره محتاج است، حتي اگر
از نظر مالي در رفاه باشد، قلب او محتاج است. سوّم، اشتغال دائمي به غير
خدا دارد. چهارم، آمال و آرزو، سراسر وجودش را ميگيرد.
بنابراين
در حالی که لازم است انسان برای گذران زندگی و برای تأمین معاش کوشش کند و
در حالی که باید محتاج دیگران نباشد و از دسترنج خود استفاده کند، باید
تمام فکر و ذکرش و تمام همّتش صرف دنيا و امور مادي نشود که خسارت آن زياد
است.
خداوند متعال عهد کرده است که رزق بنگان را برساند: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ».
آيا
تا حال شنیدهايد موجودي از گرسنگی بمیرد؟ آيا ديدهايد کرمی زیر زمین در
اثر گرسنگی تلف شود؟ حتي رزق حيوانات در بیایان يا زير برف به آنها ميرسد.
پس چگونه ممکن است خداوند متعال رزق انسان را فراموش کند؟ قاعدۀ لطف اقتضا
ميکند که خدا رزق همۀ بندگان را بدهد. البته همانطور که بارها متذکر
شدهايم، خداوند خرج بندگان را ميدهد و در خصوص تجمّل و تشريفات، نه تنها
نميرساند، بلکه دشمن تجمّلگرايي است. اگر تجمّلگرايي نباشد، روزي همۀ
بندگان بر عهدۀ خداست. علاوه بر آن قرآن کريم ميفرمايد: اگر تقوا داشته
باشيد، گرههاي شما باز ميشود و روزي شما از راهي که گمان نداريد، به شما
ميرسد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ».
چه
بسیار تجربه شده است که پروردگار عالم از راهی که بنده گمان ندارد،
کارهايش را اصلاح کرده است؛ امّا اين لطف خداوند، با تقواي بنده محقّق
ميشود. براي کسب تقوا نيز اوّلاً همه بايد به شناخت وظيفه و عمل به وظيفه
اهميّت بدهند و هرکسي وظايفش را بهخوبي انجام دهد. مثلاً وظيفۀ طلاب علوم
ديني و همچنين دانشجوها اين است که خوب درس بخوانند، دست کم ده، دوازده
ساعت در شبانهروز صرف درس کنند. ثانياً از گناه اجتناب داشته باشند؛ گوش،
زبان، چشم و همۀ اعضاء و جوارح کنترل شود و به جايگاهي برسند که دل آنها هم
متّقی گردد و به جای غم و غصه براي دنيا، خدا وارد دل شود. در اين صورت،
همۀ غم و غصهها از بین میرود و شادي و نشاط قلبي جاي آن را ميگيرد.
مطلب دوّم روایت، راجع به ضرورت اصلاح دل و قلب است. میفرمایند: «مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ».
معنای
این جملۀ نورانی این است که هرکه دلش را پاک کند، به طور ناخودآگاه متّقی
میشود. قرآن کریم روی این مسأله خیلی پافشاری دارد. چنانکه میفرماید: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه»؛ از کوزه برون تراود آنچه در اوست.
اگر
دل آدمی واقعاً از صفات رذیله پاک شود، فکر او، گفتار او و کردارش پاک
میگردد. همانطور که اگر دل کسی ناپاک باشد، صفت رذیلهای بر آن حکمفرما
باشد، خواهناخواه افکار، گفتار و کردارش ناپاک است.
قرآن شریف در آیۀ دیگری میفرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً»؛ معلوم
است که زمین شورهزار، اگر هم حاصل داشته باشد، بیش از بوتهای مزاحم نیست
که تیغش دیگران را میآزارد و مانع حرکت است. اما زمین طیّب و حاصلخیز،
درختان میوهدار میدهد و ثمرات شیرین دارد که همه از میوههای آن بهرهمند
میشوند.
اساساً باید دل انسان پاک و پاکیزه باشد تا تقوا و عبادات و تقدّس او کاربرد داشته باشد. قرآن کریم میفرماید: «یَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ، إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ»[10]؛ در قیامت، به جز دل پاک، هیچ چیز به درد نمیخورد. دل پاک و دل منهای رذالت است که موجب رستگاری در دو دنیا میشود.
باید
توجه شود که همه صفت رذیله دارند و کسی نمیتواند خود را مبرّای از این
مسائل بپندارد. بیش از چهل صفت رذیله در عمق جان انسان نهفته است. اگر یکی
از آن صفات طوفانی شود، انسان همه چیز خود را میبازد، حتی دین خود را
بهراحتی از دست میدهد و حاضر است هر واقعیتی را زیر پا بگذارد تا آن صفت
رذیله را ارضاء نماید. بنابراین همه باید مواظب صفات رذیله باشند و باید
دلشان را از رذائل پاک کنند. البته مشکل است، خیلی مشکل است انسان بتواند
صفات رذیله را از دل برکند و دل خود را پاک سازد. به قول استاد بزرگوار ما
حضرت امام«قدّسسرّه»
چهل سال خون جگر میخواهد، نه همینطور سرسری، بلکه انسان باید چهل سال
خون جگر بخورد تا بتواند یک صفت رذیله را ریشه کن کند. باید توجه شود که هر
صفت رذیله، یک غدۀ سرطانی است که بدتر و خطرناکتر از سرطان است. حسد،
ریاست طلبی، دنیاگرایی، بخل، طمع، کبر، غرور و کینه، از جمله صفات رذیله و
غدد روحی هستند که در دل آدمی جای گرفتهاند و باید آنها را رفع کند.
همچنین مابقی صفات رذیله، که اگر دست روی هر کدام بگذاریم، هریک بدتر از
دیگری است و ریشه کن کردن یا سرکوب آنها، بسیار سخت است، امّا در عین حال
بسیار لازم است.
قرآن کریم میفرماید که خدا باید معلم اخلاق انسان باشد تا بتواند نفس خود را پاک و مهذّب نماید:
«وَ
لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ
مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ»؛ بدون
کمک خدا و بدون فضل و رحمت الهی، خودسازی ممکن نیست. لذا اگر کسی بخواهد
راستی پاک شود، باید به راز و نیاز با خدا اهمیّت بدهد، باید به نماز شب
مداومت داشته باشد و در دل شب در نماز شب، جداً به فکر خودسازی باشد و از
خدا بخواهد که او را مهذّب کند. افرادی که میفهمند غدّۀ سرطانی دارند،
چقدر به فکر آن هستند و برای درمانش علاوه بر تلاش، دعا و تضرّع میکنند؟
برای رفع غدّۀ رذائل اخلاقی، باید ده برابر آن تلاش و دعا کنند تا ریشه کن
شود، وگرنه آن رذائل دنیا و آخرتشان را تباه میکند.
تهذیب نفس راهکارهایی دارد،
امّا بهترین راه عملیِ آن، مبارزۀ منفی و عمل بر خلاف خواست صفات رذیله
است. عمل به قانون مراقبه نیز در این زمینه مفید و مؤثر است.
مطلب
سوّم روایت راجع به این است که اگر انسان با خدا ارتباط داشته باشد، خدا
به او کمک میکند و کارهایش را با مردم اصلاح میفرماید: «مَنْ
أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ
اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ».
دو آیه در قرآن است که خیلی موجز است، اما خیلی پر معناست. در یک آیه میفرماید: «وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ»؛ مؤمن به ما حق دارد. حق چه دارد؟ حق دارد کمکش کنیم، معلم اخلاقش بشویم، موانع پیشرفت و موفقیّت او را برداریم و اقتضاها را بیاوریم.
در آیۀ دیگر، یک تأکید هم بیشتر دارد. میفرماید: «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ»؛ مؤمن به ما حق دارد، حتماً حق دارد. باید حقّش را بدهیم و در بنبستها گرهاش را باز کنیم.
یکی
از لطفهای خدا به بندگان که در اثر ارتباط با او و تقوا حاصل میشود، این
است که انسان را بر دلهای مردم حاکم میکند. بهعبارت دیگر، به انسان
محبوبیّت و عزّت اجتماعی میدهد.
امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «وَ
إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ
فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ»؛
اگر کسی ابهت اجتماعی بخواهد، اگر کسی عزّت اجتماعی بخواهد و دوست داشته
باشد که حکومت بر دلها پیدا کند، باید از ذلّت معصیت خارج شده، به عزّت
طاعت و بندگی خدا وارد گردد.
منظور از جملۀ «مَنْ
أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ
اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ»،
نیز همین است که اگر کسی بخواهد حکومت بر دلها پیدا کند، باید بین خودش و
خدا را اصلاح نماید، یعنی باید تقوای رسوخی بر دلش حکم فرما گردد، آنگاه
خداوند متعال کارهای او را با مردم اصلاح میکند، یعنی محبّت او را در دل
مردم میاندازد. قرآن کریم در آیۀ دیگری میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[16]
اگر
کسی ایمان و عمل صالح داشته باشد، یعنی بین خود و خدای خود را اصلاح کند،
خداوند تعالی محبّت او را در دل همه میریزد و نزد مردم، اعم از دوستان و
دشمنان نیز محبوب است.