بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث اين ماه ما دربارۀ حقّالنّاس بود و مقداری دربارهاش صحبت کردم. بحث این جلسه که از نظر قرآن بحث فوقالعاده مهمی است، کمفروشی است؛ بهمعنای زياد گرفتن يا کم دادن در تجارت.
قرآن در اين باره خيلی داغ صحبت کرده و فرموده است: وای به کمفروش و وای به کسی در وقتی که میفروشد کم میدهد و در وقتی که میگيرد زياد میگيرد. آيا گمان ندارد که معادی در کار است؟ که اگر اين گمان برايش باشد، کم نمیدهد و زياد نمیگيرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ، الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ، أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظيمٍ»
کلمۀ «ويل» در قرآن کم آمده و دو معنا دارد؛ يک معنايش همين است که بعضی اوقات ما به کسی که خيلی بد است میگوييم وای به تو. يک معنايش هم که در روایات فرمودهاند، ويل چاهی در جهنم است. آدم کمفروش و زياد بگير را علاوه بر اينکه در جهنم میبرند، جای او در آن چاهی است که به نام ويل است. احتمالش هم برای کسی که العياذبالله در معاملات کم میدهد يا زياد میگيرد، کمرشکن است. بايد توبۀ جدی کند و اصلاً از حرف زدنش بايد دق کند و بميرد.
يعنی يقين هم نمیخواهد، بلکه مظنّۀ به قيامت نيروی کنترل کننده است و کسی که کم میدهد و زياد میگيرد، معلوم میشود اصلا عقيدهای به معاد ندارد. اعتقاد به معادش هم حرف است و واقعيت نيست. به قول قرآن کریم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْف»
آقا امام حسين«سلاماللهعليه» میفرمايند: غالب مردم چنيناند و ايمانشان حرفی است و در امتحانها گير میافتند: «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»
قرآن میفرمايد کسی که کم میدهد و زياد میگيرد، واقعا به معاد ايمان ندارد. اگر به معاد ايمان داشت، از اينگونه کارهای زشت نمیکرد، اگر به معاد ايمان داشت، حقّالنّاس نمیکرد. میدانست که حقّالنّاس مشکل است و خدا به جای اينکه از او بگذرد، میگويد در جهنم و در چاهی از چاههای جهنّم زندانت میکنم و وای به تو.
کمفروشی يا زياد گرفتن منقسم میشود به اقسامي؛ يک قسمت اينکه کسی به قول عوام، دستش کج است. با ترازو یا متر یا سایر وسایل اندازهگیری کم میدهد، اما زياد میگيرد. اين هميشه بوده و الان هم هست و برکت هم ندارد و از کسانی که کسبشان بیبرکت است و از کسانی که مالشان برکت برای اولادشان ندارد، همين کمفروشها يا زياد بگيرها هستند. مثلاً میخواهد بازار سياه درست کند و پولی به جيب بزند و قيمت را بالا میبرد و بالاخره زياد میگيرد، در حالی که حقش زياد گرفتن نيست. يا میخواهد در سر جنس بزند و بازار را خراب کند و بالاخره در سر جنس میزند تا ضرر به ديگری بزند و خودش با قيمت کم بخرد و به قيمت زياد به ديگری بدهد.
اين قسم اول کمفروشی است که هميشه بوده و هست و مسلمانهای واقعی جداً از اين اجتناب میکنند. غزالی در احياء العلوم، دربارۀ یک تاجر حسابی و واقعی مینويسد طرف حساب او از شهر دیگری به او نامه نوشت که شکر امسال ترقی میکند، برای اينکه سرما نيشکرها را زده است. پس تا میتوانی شکر بخر. آن تاجر افتاد در بازار و شکر فراوانی خريد و خوشحال شد. به قيمت روز خريد و کلاه سر کسی نگذاشت و به حسب ظاهر کمفروشی و زياد گرفتن نبوده است. اما در شب وقتی خوابيد، سوسوی وجدان او را اذيت کرد و گفت ديدی بازار سياه درست کردی و مردم را فريب دادی و ديدی شکر را به قيمت کمتر خريدی و دينت را دادی برای اينکه پول جمع کني! بالاخره دين او که قرآن میفرمايد اگر مظنّه و گمانش هم باشد کسی کمفروشی نمیکند، نگذاشت اين تاجر به خواب رود.
خوشا به حال کسانی که دين دارند، خوشا به حال کسانی که سوسوی وجدان دارند و آن سوسوی وجدان نميگذارد گناه کنند و حقّالنّاس کنند. خوشا به حال کسانی که فطرت و عقل بيدار دارند و وجدان اخلاقی حاکم بر خودشان دارند. اين سه پيامبر درون را همه داريم و پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» اسم اينها را پيامبر درون گذاشتهاند. فطرت و عقل و وجدان اخلاقی ما میتوانند هدايتگر ما باشند، به شرط اينکه ما حرف آنها را بشنويم. اگر کسی وجدان اخلاقیاش بر او حاکم باشد و عقلش حاکم بر او باشد و فطرتش که مجسمۀ توحيد است بر او حاکم باشد و پيامبرهای برون حاکم بر او باشند، معنا ندارد که حقّالنّاس کند، معنا ندارد که گناه کند.
لذا غزالی در احياء مینويسد وجدان اخلاقی او اجازه نداد بخوابد. فردا صبح نزد رفقايش رفت و عذرخواهی کرد که من شما را فريب دادم و بايد میگفتم شکر امسال گران میشود. ولو من به قيمت روز از شما خريدم، ولی فريب بوده است. همۀ آنها هم از دستش راضی شدند و معامله را فسخ نکردند. گفتند از تو تشکر میکنيم که به ما گوشزد کردی که فريب نخوريم و مواظب تجارتمان باشيم. همه از دست او راضی شدند، اما وجدان اخلاقی از دست او راضی نشد. دوباره شب دوم خوابش نبرد و ضربان وجدان اخلاقی يکی پس از ديگری روی گردهاش بود که بالاخره اين استفادۀ تو واقعاً فريب بود. بعد دربارۀ رشوه و ربا انشاء الله صحبت میکنم که وجدان اخلاقی راضی به اين کلاه شرعیها نيست و شارع مقدس هم راضی نيست. لذا وجدان اخلاقی باز اجازه نداد که او بخوابد. فردا افتاد در بازار و گفت شما را به خدا قسم معامله را فسخ کنيد، برای اينکه اعصاب من راحت شود. برای اينکه ضربان وجدان اخلاقی از من برداشته شود. مسلمان بايد صاف باشد، بايد با حقيقت باشد. اگر بخواهد زياد بگيرد يا کم بدهد، ولو با کلاه شرعی، ولو با فريب دادن مسلمانها، ولو به حسب ظاهر هم درست باشد، اما اگر واقعاً فريب باشد، اين مال برکت ندارد، اين مال خير ندارد.
زمانی در اصفهان گرانی و قحطی به قدری سخت شده، که مردم فوج فوج مردهاند. در آن زمان شخصی گندم داشته است. نانواها جمع شدهاند و به او التماس کردهاند که گندمهايت را به نرخ روز بده تا ما نان بپزیم و به مردم بدهيم. کسی که در آن جلسه بوده، نقل کرده بود که آن شخص گفته است گندمها را چند میخريد؟ گفته بودند: به نرخ روز میخريم. اما او گفته بود: برو بالا و بالاخره هر قیمتی پیشنهاد داده بودند، باز هم گفته بود: برو بالاتر؛ و حاضر نشده بود گندمها را بدهد تا نان بپزند و به مردم بدهند. گرانی تمام شده بود و اين هم سود حسابی از اين گندمها برده بود. طولی نکشيده بود که پايش درد گرفته بود. دکتر در اينجا نبوده و از تهران و از خارج آمدند و برايش شورا گرفتند و آن آقا که در مجلس بوده، میگفت: همه گفتند اين پا را بايد بريد. اين شخص وحشت زده شد و دست را روی قوزک پا گذاشت و گفت: از اينجا میبريد؟ گفتند: برو بالاتر و همینطور ادامه دادند تا رسيد به ران پا که دکتر خارجی به مترجم گفت: به او بگو راحت باش همۀ پا بايد بريده شود. بالاخره پولها خرج شد و اين هم به درک واصل شد. پولی که از اين راه بيايد، در همين راهها بايد مصرف شود. ما زياد ديدهايم افراد کمفروش و فریبکار، پولدار میشوند، اما اين پول نه تنها برای خودشان، بلکه برای اولادشان هم هيچ نتيجهای ندارد.
شخصی میگفت: دردی در کربلا آمده بود که دارویش آبليمو بود. یک نفر که آبليمو فروش بود، در آن زمان حسابی پولدار شد. بعد از اينکه آن مرض رفت، آبلیمو فروش بیماری صعبالعلاجی گرفت که همۀ پولها را خرج آن کرد. میگويد: من رفتم بالای سرش و دیدم که او به پسرش گفت: فقط اين کاسه مانده است. برو اين کاسه را بفروش و فلان دارو را بگير، يا میميرم يا خوب میشوم. وقتی پسرش رفت، به من گفت که من آبليمو فروش بودم و وقتی ديدم خوب میخرند، نه تنها آب، بلکه بنا کردم آب کاه در آبليمو بريزم. به جای آبليمو، آب کاه به مردم دادم. اين حالت برايم جلو آمده که هنوز نمرده، مالم را صرف مرضم کردم و فقط اين کاسه مانده است. میگويد فردای آن روز هم اين شخص مرده بود.
در جلسات قبل مکرّر بیان شد که حقّالنّاس برکت ندارد و در همين دنيا دست و پا پيچ انسان میشود. قرآن کریم میفرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا»
ظلم شما در همين دنيا دست و پاپيچ شما میشود. خيال نمیکنم بشود کسی را پیدا کرد که حقّالنّاس داشته باشد و اولادش به جايی رسيده باشند؛ يک اختلاف در ورثه میافتد، علاوه بر اينکه با هم دشمن میشوند، مال هم نابود میگردد. در روز قيامت جواب اين اختلاف و جواب ورثه را نيز بايد بدهد. گناه بزرگ است و چاه در جهنّم، در انتظار کسی است که کم بدهد يا زياد بگيرد. حال يک دفعه ترازو یا مترش خراب است، يک دفعه اينطور تقلبها و حقهبازيها عمدی است و بالاخره کم فروش يا زيادبگير است.
قسمت دوم در کمفروشی اينست که يک اداری کمکاری کند، اما دلش بخواهد حقوقش هميشه زياد شود. وقتی نوبت حقوق میرسد، اعتراض میکند که چرا حقوق ما را زياد نمیکنند، اما وقتی به کار برسد، کمکار و بدکار و بيکار است. اين بدتر از قسم اول است.
«وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ، الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»
اداری اگر حقوق میخواهد، چرا به اندازۀ حقوقش کار نمیکند؟ چرا کمکاری و بيکاری و بدکاری میکند؟ کمکاری و بدکاری و بيکاری و جواب بیمعنی دادن به مردم و بیمحلی به ارباب رجوع، مصداق اين آيۀ شريفه است. اگر بدتر از کاسب کمفروش نباشد، کمتر هم نيست. همچنين بنا و کارگر و معمار و نظایر آن، میخواهد برای مردم خانه بسازد، اما با سرهم بندی خانۀ مردم را از بين میبرد. در وقت کار کردن خانۀ مردم را از بين میبرد، اما در وقت گرفتن پول، چه منّتها میگذارد و پول زياد میخواهد. اين اگر از کاسب کمفروش و زيادبگير بدتر نباشد، مسلّم کمتر هم نيست. همينطور که مفسّرين عاليقدر نيز فرمودهاند، اين آيۀ شريفه مختص به کاسبها نيست، بلکه هرکه در کارش کم کار کند و در وقت گرفتن زياد بگيرد، مصداق اين آيۀ شريفه است. حتی برسد به معلم و طلبهای که قبلاً گفتم.
اگر طلبه در وقت گرفتن شهريه دلش بخواهد چندين برابر باشد و گله کند، اما در وقت درس و تبلیغ، کوتاهی کند، مصداق «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» است. يا اينکه معلم دلش میخواهد کم کار کند، اما خيلی حقوق بگيرد. مثلا اگر زمزمه شود که سه روز تعطيل است، چه خوشحاليها و مهيا شدن برای مسافرت است، اما در وقتی که سر کارش میرود، چه کمکاريها و بيکاريها و بدکاريها دارد. همۀ اينها مصداق اين آيۀ شريفه هستند.
قسم سوم راجع به خانواده است. مرد اگر میتواند بايد زن و بچهاش را در رفاه و آسايش بگذارد و هرچه زن و بچه را بيشتر در رفاه و آسايش بگذارد، تا آنجا که تجملگرايی نباشد، عاليست و خشنودی خداست. کار کردن برای زن و بچه که زن و بچه در رفاه وآسايش باشند، جبهه است. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودهاند: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ کسي که کار و تلاش و کوشش کند، برای اينکه زن و بچه در رفاه باشند، مثل خط مقدم جبهه است. حال اگر کسی بتواند زن و بچهاش را در رفاه بگذارد، اما بدرفتاری کند، بخيل باشد، زن و بچه را در مضيقه بگذارد و نفقه ندهد یا کم بدهد، مصداق «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» است.
خرجی زن و بچه فقط اين نيست که نانی به اينها بدهد و بالاخره زندگی بخور و نميری داشته باشند، بلکه اين در وقتی است که شوهر در مضيقه باشد. اما شوهری که پول دارد و بخيل است و پول صرف زن و بچه نمیکند، يا آدم بد و بیادبی است و پولهايش را صرف سيگارش میکند و العياذبالله صرف مواد مخدرش میکند، اين مصداق همين آيۀ «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» است که بايد برود در آن چاه جهنّم، برای اينکه از زن و بچه کم گذاشته و صرف خود بدبختش کرده و سيگار و موادمخدر و جلسات عيش و نوش و امثال اينها گرفته است.
همچنين خانم بايد شوهردار و بچهدار باشد. زنی که شوهرداری نمیکند، علاوه بر اينکه ناشزه است و حق نفقه ندارد، گناهش خيلی بزرگ است. اين کمکاری در خانه است. شوهرداری نکردن بالاترين گناه برای اين زن است. مگر میشود زنی شوهرداری نکند؟ علاوه بر اينکه گناه بزرگ است، مصداق همين «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» است. همه جا راجع به شوهرش نق نق میکند، درحالی که خودش شوهردار نيست. هرچه اين شوهر بياورد باز کم است، اما اين خانم نمیتواند شوهرداری کند و شوهر را راضی کند.
همچنين بچهها حق به ما دارند. حق تربيت دارند و پدر و مادر بايد آنها را تربيت کنند. خانم بايد مواظب بچهها باشد تا اين بچهها که بزرگ شدند، دين و حجاب و عفاف داشته باشند و وقتی بزرگ شدند حيا داشته باشند و به راستی يک پسر یا دختر شايسته باشند. اما اگر خانم يا آقا در خانه کمکاری کردند و به فکر خودشان بودند و به فکر بچههايشان نبودند، خيلی گرفتاری دارد.
پيغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» از جایی رد میشدند و گروهی از بچهها را ديدند. فرمودند: وای به بچههای آخرالزمان از دست پدر و مادرهايشان. گفتند: يا رسول الله پدر و مادرهايشان مشرکند؟ فرمودند نه، آنها مؤمن هستند، اما به فکر دنيای بچهها هستند و به فکر آخرت آنان نيستند. یعنی نمیدانند اين پسر و دختر با چه کسی رابطه دارند و موبايلی که در اختیار آنهاست به چه کسی پيامک میدهند؟ اگر مادر و پدر بیتفاوت باشند و آنها عشقبازی کنند، پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمايند: وای به اين پسر و دختر؛ و وای به پدر و مادر آنها که در اثر کوتاهی در تربیت دینی در چاه جهنّم هستند. مگر میشود همينطور دختر و پسر را رها کنيم؟ کمکاری در تربيت، کمکاری در زنداري، کمکاری در شوهرداری، مصداق کم فروشی است و بالاخره همه در خانواده مسئوليت دارند. کتابهايی در اين باره نوشته شده و پدر و مادر بايد اين کتابها را مطالعه کنند و در مقابل بچهها بخوانند و بچهها را تربيت کنند. کمکاری و بیتفاوتی و بیعلاقگی انسان را میرساند به آنجا که مصداق «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ ، الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ» شود. بنابراين وظيفه سنگين است و ما اگر بیتفاوت باشيم، لااقل بايد بدانيم که وظيفه سنگين است. بايد شناخت وظيفه و عمل کردن به وظيفه باشد. اين شناخت وظيفه و عمل کردن به وظيفه اگر در خانواده مراعات شود، اگر اين شناخت وظيفه و عمل کردن به وظيفه در اجتماع و در دولت و ملّت عمل شود، ما فساد اخلاقی نداريم و خود به خود فساد اخلاقی میرود. البته گناهکار گناه میکند و ما بیتفاوتی میکنيم و وای به ما و هرکه در این رابطه کوتاهی و کم فروشی کند، در چاه جهنّم است.
امشب از همه تقاضا دارم يکی از دعاهايتان همين باشد که خدا درد دين به همۀ ما و مخصوصاً به بچههايمان عنايت بفرمايد.
[1]. المطففین، 5-1: «به نام خداوند رحمت گر مهربان واى بر كمفروشان، كه چون از مردم پيمانه ستانند، تمام ستانند و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند. مگر آنان گمان نمىدارند كه برانگيخته خواهند شد؟ [در] روزى بزرگ.»
[2]. تفسير القمي، ج2، ص410
[3]. الحج، 11: «و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] مىپرستد.»
[6]. المطففین، 1تا5: «واى بر كمفروشان، كه چون از مردم پيمانه ستانند، تمام ستانند؛ و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند.»
[8] . جامع الأخبار، ص 106