پيام مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمي مظاهري
«مدّظلّه العالي»
به نشست فرهنگي جريانشناسي
عرفان و معنويّت در ايران معاصر
بسم الله الرحمن الرحیم
برگزاري اين نشست كه به منظور «جريانشناسي عرفان و
معنويّت در ايران معاصر» بر پا گرديده است، اقدامي بايسته براي آشنا ساختن هرچه بيشتر جوانان
حقيقت جو و تكامل طلب با موضوع «معنويّت» و «معنويّت گرايي» و شناخت آسيبها
و خطرات بزرگ اين راه
است.
اگر چه عنصر ارزشمند و والا مرتبه «معنويّت» ، باطن و جوهره
همه اديان الهي است و پيامبران عظيم الشأن خداوند متعال، در تعاليم حيات بخش خود، به همين
نقطه كانوني، عطف توجّه نمودهاند، امّا بي شكّ بايد گفت: به همين موازات
و در طول تاريخ دين و دينمداري،
آسيبها و انحرافات و كژي ها و لغزش هاي گسترده و عميقي، اين عنصر قدسي و
متعالي را به شدّت، تهديد كرده است.
از «عرفان بدون خدا» گرفته تا «عرفان همه خدايي» و از
«عرفان بدون دين» گرفته تا «عرفان بدون عقل» و از «عرفان منهاي توحيد» گرفته تا «عرفان منهاي
معاد» و از «عرفان بدون امامت و ولايت» گرفته تا «عرفان بدون شريعت و فقه»
، همه و همه «عرفان
نماها» و «معنويّت هاي كاذب» و فريبكارانهاي است كه از ديرباز تا دوران
معاصر، هر روز به شكل و قالبي جديد و نو ظهور، در حقيقت راه را بر انسانيّت و تكامل
انسان تكاملطلب بستهاند و او را از جادّه هموار فطرت به بيراهه كذب و دروغ
و سالوس و حقّه، منحرف
ساختهاند.
ضربات اين عرفان هاي ساختگي و بيگانه از
خدا و فطرت حنيف، بر پيكره معنويّت و گرايش هاي معنوي، بسيار بزرگ
و در مواردي
جبرانناپذير بوده است، تا جايي كه برخي از آن سو، با مشاهده اين خطاها و
خطرها، نتيجه كاملاً نادرستي گرفتهاند و عرفان و معنويّت را از اساس، نفي كرده و خط بطلان بر
آن كشيدهاند و بر اين مبنا به نزاع با اصل اين گوهر تابناك و در عين حال
مظلوم، برخاستهاند. اينجاست كه ضرورت و
ارزش بحث و پژوهش در شناخت عرفان و معنويّت و نيز شناخت آفتها و آسيبهاي
اين مسير پُر خطر، معلوم ميگردد.
در اين مجال كوتاه، يادآوري سه نكته اساسي در اين زمينه
را لازم ميشمارم:
نكته نخست آن است كه نگاه واقع بينانه به انسان، اين
حقيقت متعالي را آشكار ميسازد كه آدمي مسافري است در تكاپوي رسيدن به مقصدي كه آرامش و
اطمينان، سراسر آن را پوشانده باشد. قرآن كريم نيز به اين حقيقت قدسي،
تصريح كرده و ميفرمايد:
«يا ايّها الانسان انّك كادحٌ الي
ربّكَ كدحاً فمُلاقيه» امّا تاريخ
بشريّت به روشني بر اين واقعيّت تلخ، گواهي ميدهد كه آدمي در هميشه تاريخ و به ويژه در
دروان معاصر، به موازات پيشرفت هاي عظيم ظاهري و توسعههاي حيرت آور مادّي و تأثيرات غيرقابل انكار اين پيشرفت ها بر
بهتر شدن وضع زندگي اين دنيايي او، دچار غفلت زدگي از ساحت اصلي وجودي
خود يعني «روح ملكوتي انسان» گرديده و در نتيجه اين غفلت، آثار زيانبار
و غير قابل جبراني را بر خود و ديگران تحميل نموده است كه اهمّ آن
«فروپاشي بنيادهاي اخلاق و معنويّت» به ويژه در
جهان معاصر است.
ناتواني آشكار تمدّن مدرن در برآوردن نيازهاي معنوي و
اقناع ارزشي انسان معاصر و در نتيجه، ظهور بحران ها و بن بست هاي بُغرنج در فضاي ذهن و ضمير آدميان
ـ كه بخشي از خود را در بحرانهاي بزرگ اخلاقي و اجتماعي دروان كنوني و بنبست هاي شكننده عقيدتي و فرهنگي دنياي جديد،
نشان داده است ـ سبب گرديده تا انسان، بار ديگر، دل نگران و روح سرگردان
خود را متوجّه ابزاري
سازد كه به وسيله آن از گرداب وحشتناك «يأس و اضطراب و غم» ، نجات
يافته و به ساحل امن «اميد و آرامش و شادي» دست يابد.
بازگشت انسان به اصالت ها و رونق بازار معنويّت
و عرفان گرايي ـ كه در دوران معاصر، شاهد رشد سريع و نوعاً نامناسب و غير روشمند آن هستيم ـ معلول همين
واقعيّت است. اين حقيقت، يعني دلزدگي انسان از پيرامون خود و دلبستگي او
به اصالت هاي معنوي، اگر چه في نفسه پديدهاي مبارك و فرصتي بزرگ
براي دين شناسان و مربّيان و مروّجان دين و ارزش هاي
معنوي ديني است، امّا
در عين حال ميتواند به تهديدي بزرگ نيز تبديل گردد. آنچه در اين شرايط،
همه حقيقت خواهان و دينمداران را به شدّت نگران ميسازد، ظهور عرفان هاي
كاذب و معنويّتهاي دروغين و بي پايهاي است كه از قضا به شكلي جذّاب و
جالب عرضه ميشوند، در
حالي كه هيچ بهرهاي از حقيقت قدسي و الهي، به مخاطبان تكامل طلب خود ارائه
نمينمايند. قرآن كريم در تعابيري بلند و عميق، اينگونه سخنان و برنامهها را، القائات
شيطاني دشمنان پيامبران معرفي كرده و ميفرمايد: «و كذلك جَعلْنا لكُلَّ نَبيٍّ
عَدوّاً شَياطين الانس و الجَّن يُوحي
بَعضُهم الي بعضٍ زَخْرُفَ القَول غُروراً ولو شاءَ رَبُّك ما فَعَلُوهُ
فَذَرهم و ما يَفتَرون * وَ لتَصْغي اليه اَفْئدةُ الّذينَ لا يُؤْمنُونَ بالاخرَة وَليَرْضَوهُ
وَ ليَقْتَرفوا ما هم مُتْفَرفُونَ» خداوند تعالي در اين آيات مباركات كه چون آبشار
جاري وحي بر سر اهل ايمان، نور و
روشنايي و هدايت را ميباراند و در مسير زندگي، چراغ راه آنان را در برابر
تاريكيها و پليدي ها و زشتيهاي شيطاني است، تصريح ميفرمايد كه: همه پيامبران
الهي، با دشمنان شيطان صفتي مواجه بودهاند كه برنامه اصلي آنان، فريب دادن ديگران با سخنان به
ظاهر آراسته و فريبنده است كه دلهاي كساني را كه به جهان واپسين ايمان
ندارند، ميشوراند و آنان
با شيفتگي و فريفتگي در مقابل اين سخنان به ظاهر زيبا و مطلوب، به آن دل
ميبندند و از راه مستقيم هدايت، خود را منحرف ميسازند. حال آنكه راه مواجهه با اين
دشمنان شيطاني آن است كه بايد آنان را با دروغ و دغلي كه ميبافند،
وانهاد.
نكته دوّم، توجّه به اين واقعيّت مهمّ و هشدار دهنده
است كه مشكل اساسي و زير بنايي بسياري از اين مكاتب عرفاني كاذب، عدم حضور خداوند است. اكنون
معنويّت گرايي بدون خدا در جهان معاصر به ويژه در دنياي غرب
حضوري پُر رنگ دارد. خداوندي كه حذف حضور او، همه چيز را بي معني ميسازد
و اساساً اگر خدايي وجود ندارد، گرايش معنوي و معنويّت گرايي، چه مفهوم
مُحصِّلي خواهد داشت؟
چنانكه اشاره شد بسياري ديگر از اين عرفان ها نيز
با نفي دين و دينداري و يا با نفي عقل و عقلانيّت شكل گرفتهاند و از اينرو، با وهم آلودگي و نقصان ها و
تناقض هاي بسياري درگير بوده و بي ترديد، راه به جايي نميبرند.
اين عرفان هاي دروغين اگر چه تلاش ميكنند تا نيازهاي بشر در هر
دوره را شناسايي كرده و به آن عطف توجّه كنند و براي برآوردن آن نيازها، راهكارهايي
ارائه نمايند، ولي از آنجا كه اساساً انسان را به درستي نشناختهاند و در
حقيقت، از نقطه عزيمت و از مبدأ حركت، به انحراف رفتهاند، از اين رو
هيچگاه نتوانستهاند انسان كمال جو را ـ كه به حقيقت، تعهّد دارد و اين
«تعهّد به حقيقت» براي او به منزله شاخصي درست و طرازي دقيق در فريفته
نشدن به هر فرقه و نحله است ـ را ارضاء و اقناع نمايند.
گو اينكه چنانكه اشاره شد متوليّان و مبلّغان اين عرفان هاي
دروغين ـ كه الّبته در توليد معنا و معنويّت بسيار ضعيف و سست و بيپايهاند ـ ولي در توزيع و عرضه
كالاي بي ارزش خود، به طور جدّي اقدام كردهاند و از همين جهت، دل ها و ذهن هاي
بسياري را در سرتاسر جهان
و از جمله در كشور اسلامي و شيعي ما، به خود مشغول ساختهاند. اين مسأله،
ضرورت عرضه درست حقائق و معارف والاي الهي را يادآور ميشود و ضعف ما در شناساندن مكتب
حيات بخش و معنويّت آفرين اهل بيت عصمت و طهارت«علیهم السلام» را آشكار ميسازد. از همين روست كه حضرت ابوالحسن الرّضا «علیه السلام»به
شيعيان خود دستور فرمودند كه معارف و علوم اهل بيت را فرا گيريد و به مردمان بياموزيد، چرا كه
«انّ الناسَ لَو عَلموُا مَحاسنَ
كَلامنا لاَتِّبَعُونا» اگر آنان
زيبايي هاي معنوي و معنويّت آفرين عرفان راستين محمّدي و علوي «صلوات
الله عليهما و آلهما» را بشناسند، بي گمان دلبسته و اجراء كننده آن خواهند شد.
عرفان ناب شيعي، واجد مايههاي شگرف و زمينههاي بسيار گسترده و عميق
معنوي است و امروزه بايد اين سرمايه غني و غنابخش را با زبان روز به
انسان معاصر و جهان امروز عرضه كرد.
امروز يكي از با اهميّتترين شيوههاي محاوره با جهان، زبان عرفاني و
اخلاقي است و اسلام
راستين عميقترين سرمايههاي عرفاني و غنيترين ره آوردهاي معنوي را در
ذات و بُن مايه خود داراست. بگذريم از آنكه با كمال تأسّف، ما التزام به اخلاق را حتّي در ميان
خودمان نيز به دست فراموشي سپردهايم و با دوستانمان هم با زبان اخلاق و
ادب و ذوق و عرفان و
انصاف و متانت، سخن نميگوييم چه رسد با جهان و جهانيان.
نكته سوّم و پاياني اشاره كوتاهي است به مهمّترين و
برجستهترين ويژگي عرفان شيعي كه وجه تمايز اساسي اين عرفان حقيقي از ساير عرفان هاي
كاذب و حقيقت نماست. حكيم متألّه و عارف نامداري چون جناب صدر المتألهين
«قدس الله نفسه الزّكيه» ، از اين ويژگي به عنوان هماهنگي
«قرآن، برهان و عرفان»، ياد ميكند. در مكتب انسان ساز اهل بيت«علیهم السلام» سه عنصر تابناك «وحي، عقل و تهذيب نفس» با يكديگر همراه و هماهنگند.
توجه به وحي و قرآن بدون برهان و عقل، به تفكّرات جمود گرايانه
ميانجامد و تمسّك صرف به عقل و برهان،
بدون حضور وحي و قرآن، به خطاهاي بزرگ و اشتباهات عظيمي ميانجامد كه در
دنياي امروز، بشريّت تاوان برخي از اين
اشتباهات را با زجر و درد و رنج بي شمار پرداخته است و همچنان گرفتار آن
است. وحي و عقل بدون حضور
عرفان و اخلاق نيز، التزام و تضميني براي اجراء و عملي شدن در متن انسان
و جامعه ندارند و از اينرو اخلاق و تهذيب روح و تزكيه نفس نيز در كنار قرآن و برهان ،
مجموعهاي متكامل را شكل ميدهد كه سخن گفتن پيرامون آن، نيازمند
صَرف ساعت ها و
بلكه ساليان متمادي است.
تاريخ تابناك تشيّع، استوانههاي عرفاني بزرگي را در طي
پانزده قرن گذشته، به ما نشان داده است كه از سرچشمه حيات بخش مكتب نوراني اهل بيت عصمت و
طهارت«علیهم السلام» سيراب
شده و ديگران را نيز سيراب ساختهاند. در دوران ما، امام خميني«قدس سره الشریف»، بي شكّ، يكي از برجستهترين عارفان شيعي است كه روح بلند
او از «قرآن و برهان و عرفان» آنچنان تعالي و تكامل يافته بود، كه يكي
از آرمانيترين ارزشهاي ديني يعني
«تشكيل حكومتي بر مبناي دين» را به مرحله تحقّق درآورد و امروز نظام مقدّس
«جمهوري اسلامي ايران»
امانت خطيري است كه از آن بزرگمرد عرصه قرآن و برهان و عرفان به دست ما
رسيده است. امام خميني به همگان نشان داد كه تا مرزهاي عصمت پيشرفتن و در عين
حال در عرصه سياست و اجتماع وارد شدن، امري افسانهاي نيست. آن بزرگوار به خوبي به ما آموخت كه ميتوان
به سياست و سياستمداري انديشيد ولي به اخلاق و كرامت انساني نيز ملتزم
بود. اين درس هاي
بزرگ و به يادماندني او كه از سرچشمه وحي و عرفان برداشت شده بود، بايد
براي هميشه در ذهن و ضمير ما منعكس و ثبت گردد.
اميد است نشست حاضر، براي آشنايي جوانان حقيقت طلب و
تكامل خواه با «معنويّت قدسي» كه همان عرفان ناب شيعي است و تشخيص معنويّت راستين از
معنويّت هاي دروغين، كار ساز و راهگشا باشد.
از همه متوليّان اين نشست و از شما شركت كنندگان و
پژوهشگران و جوانان عزيز، صميمانه تشكّر ميكنم و براي شما در نائل شدن به درجات متعالي معنويّت
حقيقي و الهي، آرزوي توفيق مينمايم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
حسين
المظاهري
2/4/1388
29 جمادي
الثاني / 1430