اين مانع كه از موانع قبلي، بيشتر گريبانگير جامعه است نيز سّد محكمي در راه اجراي فرمان الهي ازدواج به شمار ميآيد و به سرعت به سمت چشم و همچشمي و تجملگرايي پيش ميرود، به نحوي كه اگر امروز كسي بخواهد واقعاً يك جهيزيه مرسوم روز و عرف پسند همراه دخترش بفرستد، بايد خانهاش را بفروشد و اجارهنشين شود، البته اگر خانهاي داشته باشد.
اسلام منكر رسيدگي به وضع فرزندان و دستگيري و رفاه آنان نيست، اما ديگر تا به كجا؟! آيا تا جاييكه اين مواظبت به خانهنشيني دختران و پسران سطوح پايينتر هم بيانجامد؟ يا به اندازهاي كه جامعه و افراد آن قابليت هضم و پذيرش آن را داشته باشند و باعث اخلال در وضع ازدواج ديگران نگردد؟!
علاوه بر اين باي مسائل مهمتري را هم در نظر داشت، از جمله اين كه بين فرزندان تفاوت نگذاري و به بهانههاي مختلف، بين آنها فرق و اختلافي قائل نشوي كه گاهي مفاسد بزرگ و مشكلات روحي و رواني از همين برخوردهاي دوگانه و تبعيضآميز به وجود ميآيد. ديگر اينكه نبايد اين فرزندپروري و توجه شما، سنت غلط و باطلي در جامعه ايجاد كند تا به واسطه آن، طبقات و اقشار پائينتر كه از عهده آن بر نميآيند بسوزند و خود را از اين موهبت الهي محروم سازند.
يك راهحل ساده
براي رسيدن به اين منظور و اينكه جو عمومي جامعه از لحاظ اينگونه مسائل سالم بماند، خانوادههاي متمول و پردرآمد ميتوانند به همراه دخترشان جهيزيهاي متناسب و در حد متعادل كه همه مردم حتي كم درآمدها هم از عهده ی تدارك آن برآيند تهيه ببينند و بعد كه موضوع جهيزيه و ديدن اين و آن منتفي شد و حالت پدر و فرزندي به خود گرفت، به عناوين مختلفي چون هبه، هديه و… كه باز جنبه سنت و بدعت به خود نگيرد، كمبود زندگي آنها را جبران كنند. در اين صورت هم خواسته مشروع خودشان در توجه و رسيدگي به وضع فرزندانشان برآورده گرديده و هم فضاي عمومي و همگاني محفوظ و سالم نگهداشته شده است.
پيامبر گرامي اسلام(ص) كه كردار و رفتارشان سرمشق و الگوي جهان بشريت است، با اينكه ميتوانستند از مال شخصي خودشان كه خداوند متعال به شخص ايشان با مقام والاي نبوت اختصاص داده بود، بهترين زندگي و جهيزيه متصوّر را براي دختر ارجمندشان، سرور زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها فراهم نمايند، ولي به جهت رعايت مصلحت عمومي و توجه به وضع همگاني، فقط به ابتداييترين امكانات و پايينترين سطح يك زندگي ساده بسنده و اكتفاء كردند و دخترشان را به جهيزيهاي معادل 63 در هم از جمله:يك چادر، يك پيراهن، يك دست رختخواب، دو عدد كاسه گلي، يك عدد آفتابه گلي، يك سنگ آسياب، يك ظرف براي خميركردن آرد و امثال اينها به خانه همسرشان اميرالمؤمنين علي(ع) فرستادند و بعد در حاليكه اشك شوق بر گونه مبارك داشتند فرمودند: خدايا اين جهيزيه را براي كساني كه اكثر ظرفهايشان گلي است، مبارك فرما.
و بدينگونه زمينه ازدواجهاي آسان و ساده را براي جوانان فراهم آوردند، به طوري كه موارد زيادي از اين شكل ازدواجهاي مبارك و بدون مشكل مهريه ی بالا و جهيزيه تجمّلي و مرفه در زمان خود حضرت واقع شد. مثلاً زني خدمت پيامبر ميرسيد و در خواست همسر ميكرد، حضرت موضوع را در جمع اصحاب خود مطرح ميفرمودند و كسي بر ميخاست و اظهار آمادگي ميكرد. رسول بزرگوار اسلام از او سؤال ميكردند كه از مال دنيا براي مهريه چه داري؟ ميگفت هيچ. پيامبر ميفرمودند: قرآن ميداني؟ جواب ميداد آري، و به ترتيب مهريه زن، تعليم قرآن به او مي شد و با رضايت و قبولي طرفين، حضرت صيفه عقد را جاري ميفرمودند و اين سرغاز يك زندگي ساده و خوش براي دو نفر مسلمان ميگرديد.
براستي اينگونه ازدواجها با كم و زياد آن بهتر است يا اينكه به واسطه مهريه زياد و جهيزيههاي بيمنطق كه بيشتر آن به درد زندگي دختر و پسر هم نميخورد و چون زور و تحميل است، بركت هم ندارد دختران و پسران مجبور شوند در خانهها بمانند و سرانجام مايه ی فساد جامعه و بدبختي خود گردند و همه را به ضعف اعصاب مبتلا سازند؟!
شعري است منسوب به اميرالمؤمنين علي(ع) كه به خوبي وضعيت فعلي، در آن توصيف شده است:
و قد دقت و رقت و اسرقت
|
|
فضول العيش اعناق الرجال
|
يعني آنچه كه گردن مرد را ميشكند و او را نحيف و باريك ميسازد و ازاده را به بندگي وا ميدارد، همانا زندگي تجملاتي و زندگي چشم و همچشمي است.
بنابراين بايد از فضول العيش و اين زندگيهاي مرفّهي كه براي همه مقدور و ميسور نيست، دست برداريم، تا امر مقدس ازدواج از اين تنگنا بيرون ايد، باب فسادو فتنه بسته شود و جامعه از اين لحاظ در يك حالت آرامش روحي و رواني قرار گيرد. اين، امري شدني و دست يافتني است چنانكه در صدر اسلام واقع ميشد و الان هم انجام ميگردد و ما در رسانههاي گروهي مرتباً از اين دست اخبار ميشنويم كه تعداد زيادي از دختران و پسران خانواده ی بزرگ كميته امداد امام خميني(قدسسره) به صورت گروهي در ايام مبارك و اعياد مذهبي ازدواج ميكنند بدون اينكه ديگر، خريدها و برد و آوردهاي غيرمعقول، مهريههاي خارج از اندازه و جهيزيههاي تحميلي و تجملي داشته باشند، ازدواجي خداپسندانه، شروع يك زندگي ساده با امكانات اوليه روز و البته بر اساس اخلاق و ديانت از طرف مرد و عفت و تواضع از طرف زن و بدينصورت ما ميبينيم كه ازدواج ساده، بدون پيرايه و زوايد، واقع شدني است و به خوبي انجام ميپذيرد.
عالمان عامل
مرحوم كاشف الغطاء يكي از مراجع بزرگ تقليد است و به اندازهاي مقامش عالي و بالا است كه وقتي مرحوم صاحب جواهر ميخواهند نام ايشان را ببرند، ميفرمايند: استادالاساتيد و شيخناالاكبر. اين مرجع بزرگ يك روز پس از پايان درس فرمودند: من دختري دارم كه ديگر وقت ازدواجش فرا رسيده است، اگر چنانچه يك فرد متدين و اخلاقي باشد، من او را به دامادي قبول ميكنم و دخترم را به همسري او در ميآورم. دراين ميان يكي از حاضرين در جلسه از جاي خود برخاست و پس از لحظهاي بدون اينكه كلامي بگويد نشست. مرحوم كاشفالغطاء او را به منزلشان دعوت فرمودند: وقتي به منزلشان آمد متوجه شدند از شاگردان خودشان و طلبهاي است فاضل، متدين و داراي خلق و خوي خدايي. لذا بدون اينكه تفحض بيشتري كنند از او راجع به امكانات سؤال كردند.
طلبه جوان در جواب گفت: هيچ!
مرحوم كاشفالغطاء فرمودند: مانعي ندارد،اين منزل ما يك اطاق خالي دارد كه ما فعلاً به آن نيازي نداريم و شما ميتوانيد در آن زندگي كنيد، پس بهتر است همين امشب مراسم ازدواج برگزار شود.
سپس دستور دادند كه دخترشان را به رسم آن روز عروس كردند، پسر هم مهيا شد و يك جهيزيه، به اندازه ضرورت برايشان فراهم نمودند و بالاخره همان شب، عروسي برگزار گرديد وعروس و دامادي كه مورد پسند و رضايت خدا و رسول بودند به حجله رفتند.
بدين ترتيب يك زندگي ساده و بدون مانع موجود بر سر راه ازدواج، شروع گرديد و خداوند اين خانواده را چنان مبارك گرداند كه داماد يعني مرحوم حاج شيخ محمدتقي مسجد شاهي اصفهاني، يكي از مراجع بزرگ تقليد شد و از نظر علمي در سطح بسيار بالايي قرار گرفت، چنانكه كتاب حاشيهاش بر معالم، بعد از گذشت چند قرن، هنوز از كتابهاي روز است.
اين خانواده كه زندگي مشترك را با صفر شروع كرده بودند، با فضل و رحمت خداوند بسيار متمول شدند و چنان با شخصيت و قدرتمند و عالم گرديدند كه نه تنها در اصفهان بلكه در همه ايران روي ايشان حساب ميكردند و سلاطيني همچون ناصرالدين شاه و حاكماني چون ظلالسلطان در مقابلشان متواضع بودند و از ايشان ميترسيدند.
مشكلي كه خود آفريدهايم
شما اگر زندگاني شخصيتهاي بزرگ، از صدر اسلام تا به امروز را مطالعه كنيد خواهيد ديد كه به راحتي ميتوان يك زندگي آرام، خوب و بدون دردسر داشت و متأسفانه اين خود ما هستيم كه با دور افتادن از هدف نهايي ازدواج و با تجملگرايي و چشم و همچشمي براي خودمان مصيبت آفريدهايم و كارمان به جايي رسيده است كه شما در جامعه ميبينيد مثلاً پسر، سيساله شده است و كمكم دارد از سن ازدواج ميافتد ولي نميتواند به جايي برود و بگويد من زن ميخواهم، به من همسر بدهيد. زيرا از او خانه ميخواهند، مهريهاي با سيصد سكه و بيشتر طلب ميكنند، درخواست شغل و عنوان و سواد بالا ميكنند و در يك كلمه، زندگي تجملي از او ميخواهند.
متقابلاً براي دختران هم همين مشكل وجود دارد. دختر، بزرگ شده، زمان شوهر كردنش فرا رسيده، اما پدر و مادرش نميتوانند او را شوهر بدهند، براي اينكه ميبينند آن زندگي، آن جهيزيه و آن بُردن و آوردنهايي را كه امروز مرسوم شده، نميتوانند فراهم كنند، لذا ميگويند شوهر نميدهيم و ميسوزيم و ميسازيم و بدين ترتيب دختر در خانه پدر ميماند و سرانجام، اين دختر و پسر مايه ی فتنه و فساد براي اجتماعي ميشوند و جامعهاي به تباهي كشيده ميشود.
بنابراين اگر ما واقعاً به دنبال اجراي اوامر الهي و دستورات معصومين(ع) و الگوگيري از شخصيتها و بزرگان ديني در مسئله مهم ازدواج هستيم، آنها راه روشن و سهل را در پيش روي ما گشوده و به ما آموختهاند كه يك ازدواج خداپسندانه و موفق، آن است كه پسرش داراي دو ويژگي و خصلت نيكوي دينداري و حسن خلق باشد و دخترش آراسته به دو زينت متعالي عفت و تواضع، نه مهريه ی زياد از طرف مرد و جهيزيه چشمگير و تجملي از ناحيه ی زن، كه چه بسيار جهيزيههاي چشم پركن و مجللي كه آورنده آن چون تهي از صفت زيبا و حياتبخش عفت و پاكدامني بوده، در ميان همان جهيزيه به مردش خيانت کرده و امانت او را که حفظ و نگهداری ناموس و شرف اوست بر باد فنا داده است و از آن همه جهيزيه فراوان، گندابي بيش باقي نگذارده است.