اولين مشكل و مانعي را كه ميتوان در قدم اول از مسئله خطير ازدواج بر شمرد، رسم غلط و دست و پاگيري است كه متأسفانه در همه جا از شهر و روستا ريشه دوانيده است و آن اينكه، پسر جوان ميبايست پس از خواستگاري، براي عروس، طلا از حلقه و ساير زينتآلات لباس، كفش و از اين قبيل امكانات را تهيه كند و در مقابل نيز، دختر بايد براي داماد، حلقه يا انگشتر، ساعت و احياناً لباس و امثال اين لوازم را بخرد و هديه نمايد. و بسيار روشن است كه همه ی افراد و خانوادههاي يك جامعه از لحاظ سطح مالي و وضع درآمد در يك اندازه نيستند و چه بسا بعضي از خانوادهها، حتي در مقدمات و مايحتاج اوليه زندگي شخصي خودشان، از جمله: خوراك، پوشاك و ساير نيازهاي ابتدايي ديگر دچار مشكل و كمبود باشند.
بديهي است كه در چنين موقعيتي، طبعاً پسر جوان از فكر داشتن همسري كه بتواند مايه ی آرامش و تسلي خاطر او باشد منصرف ميشود و خانواده ی دختر نيز به عنون اينكه دخترم ميخواهد درس بخواند، يا حالا قصد ازدواج ندارد و يا يك عذر و بهانه ديگري، دختر را در خانه مينشانند و به خواستگار جواب رد ميدهند، بر فرض كه ازدواج با اين شكل حالت صورت پذيرد و مثلاً پسر بخواهد با وام گرفتن و آن همه مشكلات براي نامزدش طلا و لباسي بخرد و يا پدر و مادر دختر بخواهند با كم گذاشتن از سهم غذا و خوراك و لباس، يا به هر نحو ديگر با گرو گذاشتن آبرو و حيثيت خودشان اين حلقه ی طلا يا انگشتر يا لباس و امثال اينها را تهيه نمايند، از همان اول به طور ناخودآگاه به احساسات و عواطف و محبّتي كه دست مايه ی يك ازدواج صميمي و صحيح و اصولي است ضربه ميخورد كه بعضاً جبرانناپذير هم هست و يا تدارك آن بسيار كم مشكلي است.
از همين جاست كه زير بناي يك سري اختلافات و ناهنجاريهاي پنهان، ريخته ميشود و با بروز اندك مسئلهاي رخ مينماياند و مايه ی ناراحتي و كدورت و نگراني دختر و پسري كه اينك زندگيشان با ازدواج، به يك كانون مشترك تبديل شده است ميگردد. اما اگر با يك ديد واقعبينانه و به دور از هر گونه تأثيرپذيري از مسائل انحرافي به وجود آمده، به امر ازدواج و اهدافي كه از اين واجب بزرگ الهي در نظر است بنگريم، خواهيم ديد كه ما هر روز با اضافه كردن مسائل و مشكلات خود ساخته از منظور و مقصو اصلي دور مي شويم و اصول را فداي فروع ميكنيم. درست مانند يك باغبان غافل و يا ناآگاه كه نه تنها علفهاي هرز را نميچيند، بلكه مرتب با آبياري و رسيدگي، باعث رشد و نمو بيجاي آنها ميشود و در عوض، پرورش گلها، بوتهها و درختاني را كه هدف اصلي از باغ و باغباني است،با عدم مواظبت به فراموشي ميسپارد و سبب از بين رفتن آنها ميگردد.
يك راهحل ساده
اگر جامعه اسلامي بخواهد هدف نهايي از زندگي مشترك به وجود آوردن محيطي پر از صفا و صميميت و محبت و آرامش براي دختر و پسر و مكاني براي دور ماندن از گزندهاي مفاسد تجرد و تنهايي و جايگاهي با مهر و عطوفت براي ثمرات اين ازدواج يعني فرزندان را دنبال كند، ميبايست عوامل سدكننده از ايجاد چنين كانون گرمي را با تمسك به سيره و روش ائمه معصومين(ع) از ميان بردارد، نه اينكه به دست خود، آنها كه بعضاً اگر موشكافي شود، جنبه ی خرافي هم دارد، مضاعف سازد.
چه مانعي دارد كه پسر بعد از خواستگاري، به جاي اموري كه اينك جامعه بر روي آنها حساس شده، يك دسته گل زيبا به همراه مقداري شيريني و با يك تبسم معنيدار كه حاكي از ايثار و گذشت و فداكاري اوست براي نامزدش ببرد و خانم هم به همين ترتيب با يك بله و جواب مثبت معني دارد كه من حاضرم با آنچه اسلام، راجع به همسر فرموده به ازدواج تو درآيم، كارها انجام پذيرد و از تشريفات اضافه پرهيز شود.
قرآنكريم ميفرمايد: يك همسر و زن خوب و شايسته، داراي دو صفت است: يكي اطاعت و تواضع در برابر شوهر و ديگر خوب حفظ كردن عفت و پاكدامني كه امانتي است كه شوهر در نزد او، چه در ميان مردم و چه در خلوت.
فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلغَيْبِ بِما حَفِظَ اللهُ
«زنان صالح، زناني هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده، حفظ ميكنند».
تعهد از جانب مرد به از خودگذشتگي و ايثار و تعهد از طرف زن به حفظ عفت و ناموس و تواضع و مطيع بودن در مقابل مرد. راستي اين بهتر و شيرينتر است و باعث رونق و استواري زندگي و بناي خانواده ميگردد يا خريدهاي كذايي كه هر جزء آن، باري است سنگين و گاه طاقتفرسا، هم بر دوش خانواده ی دختر و هم پدر و مادر پسر، آن هم در اوضاع و شرايط نابسامان اقتصاد كنوني كه عدهاي از تأمين معيشت ابتدايي،، هم محرومند؟!
انسان بنا به طبيعت و سرشت خود، خواه و ناخواه در زندگي، ناگزير از انتخاب يك الگو و اسوه است و هر كسب بنا به مقتضيات، معلومات و اعتقادات و باورهاي خود، شخصيتي يا چهرهاي را براي خود بر ميگزيند. ما نيز به عنوان يك مسلمان ميبايست پيرو معصومين(ع) يعني بالاترين و عالمترين افراد نوع بشر باشم و فقط از آنها سرمشق بگيريم و اين چهرههاي به تمام معنا نوراني را الگوي خويش قرار دهيم.
در اين صورت خواهيم ديد كه مثلاً سرور زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا(س)، با اينكه دختر پيامبر بودند، هيچگونه امكاناتي از اين قبيل چيزها و يا حتي وسايلي كه در جامعه ی بدوي آن روز براي زنان در نظر گرفته ميشد نداشتند.
حضرت زهرا(س)، تنها با يك پيراهن نو، به عنوان لباس عروسي رهسپار منزل اميرالمؤمنين علي(ع) شدند كه آن را نيز قبل از ورود به منزل داماد، در بين راه به يك فقير دادند و با همان لباس معمولي خود وارد منزل جديد شدند. روز بعد كه پيامبراكرم(ص) به ديدار دختر عزيزشان آمدند، او را با همان لباس قبلي ديدند و علت را سؤال كردند، حضرت فاطمه زهرا(س) جريان بخشش پيراهن عروسي خود را به فقير باز گفتند. رسول اكرم فرمودند: لا اقل اين لباست را ميبخشيدي و دختر پيامبر در جواب عرض كردند كه: پدرجان اين درس را شما به ما آموختيد كه از آنچه دوست ميداريد، انفاق كنيد، لذا من هم پيراهن نو را به او دادم.
پيامبر در مقابل اين همه بزرگواري به شوق آمدند و فرمودند: پدرت فدايت، باركالله.
اما همين خانه محقّر و خالي از تعلقات مادي، از آنچنان صفا و صميميت و محبت و اخلاصي بهرهمند بود كه توانست فرزنداني مثل حسن و حسين و زينب و امكلثوم را تحويل جامعه بدهد و چراغهاي فروزاني فرا راه بشريت برافروزد.
بنابراين، زيادي خريدها و بردن و آوردن هدايا، نميتواند باعث شيريني و لطافت زندگي بين دختر و پسر شود و نشانه افتخار هم نيست. بلكه زندگي، تنها با تعهد و فداكاري طرفين است كه زيبا مي شود و سبب سكون و آرامش ميگردد.
زن شايسته، آن نيست كه به جهت رسيدگي و جلوه ی سر و وضع خويش، شوهر را تحت فشار بگذارد و احياناً او را به كارهاي ناشايست سوق دهد و يا تخم كدورت و ناراحتي را در محيط با صفاي خانه بكارد، بلكه خانمي از ارزش و اعتبار برخوردار است كه سليقه و خواست شوهر را بشناسد، امكانات او را بسنجد، مصالح زندگي را در نظر بگيرد و خود را با آن وفق دهد. بداند كه اگر در اثر كار در منزل به خاطر رفاه زندگي مشترك و كمك به شوهر، دستهايش خشن شود، خيلي بهتر از آن نرمي و لطافت ظاهري است كه با تنبلي و تنپروري و نارضايتي شوهرش همراه باشد.
خانم كيست؟!
نقل شده است كه يكي از تجار تهراني به همراه خانمش براي زيارت آيتاللهالعظمي سيداسماعيل صدر رحمةالله بر ايشان وارد ميشود و طبق معمول، مرد به خدمت اين عالم بزرگوار شرفياب ميگردد و خانم او نيز براي ديدن خانواده ی مرحوم آيتاللهصدر، درب اندروني را ميزند. خانم مرحوم صدر درب را بر روي او ميگشايد و چون خانم تهراني با يك زن معمولي از نظر سر و وضع و لباس مواجه ميشود، به گمان اينكه ايشان خدمتكار است، از او سراغ خانم را ميگيرد. خانم كه متوجه اين قضيه ميشود خجالت ميكشد بگويد من خودم هستم، اظهار ميدارد كه خانم تشريف ندارد.
مرحوم آيتالله صدر كه ظهر به اندروني مراجعت ميكنند، ميبينند كه خانم ناراحت است وقتي از جريان با خبر ميشوند، ميفرمايند:
تو راست گفتي، خانم نيستي، خانم آن بانويي بود كه چادرش دو وصله داشت، آن هم با ليف خرما، خانم آن زني بود كه پيراهن عروسيش را به فقير داد و با لباس كهنه به خانه شوهر قدم گذاشت و خانم، آن كسي بود كه در خانه شوهر، بچه در دامن و دست بر آسيا، در اثر خستگي زياد خوابش برده بود. بله، خانم يعني فاطمه زهرا عليهاسلام بله، خانم اوست كه وقتي پدر گرامياش، رسولخدا(ص)، كارها را بين او و همسرش اميرالمؤمنين علي(ع) تقسيم ميكند از اينكه كارهاي خانه براي او و كارهاي بيرون منزل براي شوهرش تعيين شده، به قدري خوشحال ميشود كه ميفرمايد:
كسي جز خدا نميداند كه من چقدر از اين مطلب خوشحال شدم كه كارهاي خارج از خانه به عهده من نيفتاد .
خوشحالي حضرت زهرا براي اين است كه با نامحرم تماس ندارند و نيازي به برخورد و رفت و آمد با مردان بيگانه نيست و زمانيكه پيامبراكرم به مقتضاي زمان، براي دخترشان همكاري چون فضّه ی خادمه را ميآورند، باز كارهاي خانه را با او قسمت ميكنند يك روز كارهاي منزل را خودشان انجام ميدهند و روز ديگر انجام آن را به عهده فضّه ميگذارند. اينها درسهايي است كه ما بايد از بزرگان دين كه بهترين سرمشهاي بشريت هستند بياموزيم.
به هر صورت، آنچه مايه ی افتخار زن و باعث صفا و صميميت در محيط خانه بين زن و شوهر ميشود، روحيه ی سادهزيستي و تواضع و گذشت است كه خداوند آن را ميپسندد، نه افزون هر چه بيشتر به زينتهاي دست و بدن، خصوصاً اگر باعث جذب و جلب نظر نامحرم شود كه ديگر آن را شيطان دوست ميدارد. زني كه به واسطه دست سفيد و سينه ی باز با دستبند و گلوبند و ديگر زيور آلاتش موجب تحريك و گمراهي جوانها ميشود، دوست شيطان است و با اين حركاتش، يك زندگاني معذبي را در آخرت براي خود مهيا ميسازد.
نصيحت پدرانه
من از همه، مخصوصاً از بزرگترها ميخواهم كه نه تنها خود با چشم و هم چشمي به اينگونه خرافات دامن نزنند، بلكه اگر جوانشان، دختر و پسرشان هم طالب آن باشند با نصيحت پدرانه و خيرخواهانه ی خود، آنها را روشن نمايند كه اگر چه ممكن است براي ما مقدور باشد و ما بتوانيم هر طور كه ميل و رغبت شماست، لباس، طلا و انگشتر و… تهيه نماييم، ولي آنهايي كه ندارند، با ديدن اين رسم و رسوم غلط و پوچ، نميتوانند براي پسرشان همسر انتخاب كنند و يا دخترشان را شوهر بدهند و اين گناهي است بزرگ كه به واسطه اعمال ناشايست، اسرافكاريها و تجملگراييهاي ما به وجود آمده و مايه نابودي جامعه است و هلاكت آن را در پي دارد. قرآن چه زيبا بيان ميفرمايد:
وَ اذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْها الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً.
«و هنگامي كه بخواهيم شهر و دياري را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براي مترفين (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بيان ميداريم، سپس هنگامي كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند،آنها را به شدت در هم ميكوبيم».
يعني اين سيل و زلزله و طوفان نيست كه جامعه را به نابودي ميكشاند، بلكه چشم و همچشمي، ترويج و اشاعه ی آن و همچنين پيروي از اينگونه سنتهاي باطل نيز موجب گسترش فساد و فحشاء و فتنه ميشود و باعث تباهي و هلاكت جامعه ميگردد. بايد بدانيم كه امروز اگر جواني گناه كند، مكافاتش متوجه بزرگترها و مانعين از امر الهي ازدواج است.