شرح فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی
رذیلت سی و یکم: احساس بینیازی از خداوند سبحان
استغناء، به معنای طلب بینیازی است و استغناء نفس، اصطلاحاً برای احساس بینیازی از خداوند تعالی، بهکار گرفته میشود. افراد مبتلا به این رذیلت اخلاقی، دچار نوعی خودبزرگبینی شده، چنین میپندارند که از نظر علمی، معنوی، مالی و مواردی از این قبیل، توانگرند و احتیاجی به پروردگار قادر متعال نخواهند داشت.
واضح است که انسان و سایر مخلوقات، همواره به آفریدگار خود محتاجند و هرگز از الطاف و نعمتهای او بینیاز نمیشوند و چنانچه حتی لحظهای، جریان فیض الهی از آنان قطع شود، بهکلی نابود میگردند؛ امّا برخی در اثر فزونی ثروت یا در پی برخورداری از علم یا قدرت ظاهری، به غلط تصور میکنند که نیازی به خداوند سبحان ندارند.
اگر روح تعبّد و فرمانبرداری از خداوند در انسان زنده نباشد و در برابر احکام و دستورات الهی، بهجای تسلیم و حرف شنوی، چون و چرا کند و توهّمات ذهنی خودش را به قوانین دینی ترجیح دهد، کم کم به جایی میرسد که خود را بینیاز و مستقل از ذات ربوبی میپندارد.
در واقع این صفت رذیله، در اکثر موارد از اعتماد بیش از اندازه و نامحدود آدمی به خودش نشأت میگیرد و در صورت شعلهور شدن، سرانجام شوم آن طغیان و سرکشی است. قرآنکریم میفرماید: >إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى<[1]
طبیعت بسیاری از آدمیان بهگونهای است که وقتی خود را بینیاز بپندارند، شروع به سرکشی و طغیان کرده، از حد و مرز خود تجاوز مینمایند.
این طغیان، گاه باعث استکبار و گردنکشی در برابر خدا و ادعای خدایی میشود، گاهی به نافرمانی از اوامر الهی و ترک واجباب و ارتکاب محرّمات منجر میگردد و در مواردی نیز انسان را به تجمّلگرایی و فرورفتن در لذّتهای پوچ دنیوی و امتناع از انفاق و دستگیری از مخلوقات وادار میسازد.
این صفت ناشایست، روح فرعونیّت را در انسان زنده میکند و اگر سرانجامی جز طغیان و سرکشی نداشت، کافی بود که انسان از آن حذر کرده، در پی رفع و درمان آن باشد، امّا متأسفانه عواقب ناگوار دیگری نیز در انتظار افراد مبتلا به این رذیله خواهد بود. از جملۀ آن عواقب و پیامدها، این است که آدمی عیبها و نواقص خود را ندیده، در صدد اصلاح خویش برنمیتابد؛ نسبت به افراد اجتماع و حتی نسبت به نزدیکان خود پرخاشگر میشود، به رذائلی همچون کبر و عجب و غرور دچار میگردد؛ خوف خدا از دلش خارج گشته، با غفلت از عذاب الهی، در ارتکاب گناهان جسور و بیپروا میشود؛ به سرمستی و خوشگذرانی روی آورده، آخرت را فراموش میکند؛ شکر نعمتهای الهی را بهجا نیاورده، به ناسپاسی و کفران نعمت میپردازد، به طور کلی از اعتدال خارج شده و دچار افراط و تفریط میگردد.
منشأ اصلی و عامل اساسی این صفت شوم، جهل و بهویژه، جهل مرکّب است. آدمی در اثر جهل مرکّب، فریب علم، ثروت، ریاست و اطرافیان خود را میخورد و با تکیه بر این عناصر ناپایدار و فانی، خود را مستغنی و بینیاز پنداشته، گمان میکند که خداوند سبحان قدرت تسلّط بر او را ندارد، غافل از آنکه رسوخ این پنداشتِ غلط و این ملکۀ ناپسند در دل، در نهایت وی را به سقوط و تباهی میکشاند و به عذاب سخت الهی دچار خواهد کرد.
یکی از راهکارهای رفع این صفت رذیله، تلقین نیازمندی به خداوند و یادآوری احتیاج از ابعاد مختلف به نعمتها و الطاف الهی است. مطالعه و تدبّر در آیاتی که نحوۀ خلقت انسان و چگونگی پیدایش او از نطفه و مراحل رشد وی را بیان میفرماید، در این زمینه مؤثر است. مداومت بر ذکر، بهویژه آیۀ شریفۀ: >رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ<[2] و ذکر: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَي نَفْسِي طَرْفَةَ عَينٍ أَبَدا» نیز در این زمینه تأثیر دارد.