عنوان: بیانات معظّم‌له در آستانۀ ماه محرم - 8/7/1395
شرح:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولی‌عصر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.

از همۀ شما اجازه می‌گيرم ثواب جلسۀ امشب هديه خدمت حضرت مسلم«سلام‌الله‌عليه» باشد و با معنويت حضرت مسلم نظر لطفی به جلسه عنايت کنند و با لطف حضرت مسلم از جلسه بيرون رويم. برای اينکه جلسۀ ما مورد لطف حضرت مسلم شود،‌ اظهار ارادت کنيد به حضرت مسلم با سه صلوات.

اين دهۀ محرم، دهۀ عزاداری است و شيعه زنده به همين عزاداري‌هاست، و بايد تا می‌توانيم به اين عزاداري‌ها اهميت دهيم. جلسۀ روضه داشته باشيم و در جلسۀ روضه شرکت کنيم و جمعيت بالا باشد و گريه و زاري‌ها فراوان باشد و بالاخره جلسۀ عزا باشد. اين دهۀ محرم بايد در خانه‌مان شادی نباشد و غم و غصۀ کربلا در دل همه جايگزين باشد و همه جا، چه خانه و چه بازار، عزادار باشد.

چيزی که بايد توجّه کنيد و الحمدلله شيعه به آن توجه دارد، اينست که بقای تشيّع به اين عزاداري‌هاست. اگر شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» نبود،‌ بنی‌اميه شيعه را نابود و ريشه‌کن کرده بود و شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» موجب شد اين شجرۀ طيّبۀ قرآن باقی باشد و تشيّع جا بيفتد. تشيّع ضعيف شده بود، به اندازه‌ای که امام حسين«سلام‌الله‌عليه» فرمودند اگر قيام نکنم و اگر اين شهادت واقع نشود، تشيّع نابود خواهد شد: «وَ عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏»[1]؛ لذا امام حسين«سلام‌الله‌عليه» از مدينه حرکت کردند و با يک جملۀ تهديدآميزی به محمد بن حنفيه فرمودند: «مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ»[2]؛ برادرم ما رفتيم و برای شهادت هم رفتيم، هرکه با ما بيايد، رستگار و عاقبت‌به‌خير می‌شود و هرکه با ما نيايد، عاقبت‌به‌خير نخواهد شد.

بالاخره به مکه آمدند و چند ماهی در مکه ماندند، برای اينکه مردم را مهيّا کنند. در آن چند ماه در خانۀ خدا نماز می‌خواندند و منبر می‌رفتند. منبرها بوی شهادت می‌داد. مضمون منبرها اين بود که اسلام در مخاطره است. مرادشان هم از اسلام همان اسلام پيامبر، يعنی اسلام متشکّل از قرآن و اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» و توأم با يکديگر بود. مرادشان از اسلام، اسلام قرآنی يعنی اهل‌بيت با قرآن و قرآن با اهل‌بيت بود. بارها در خطبه‌ها و منبرها می‌فرمودند: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[3]

من نمی‌خواهم شورش کنم و اگر از مدينه به مکه آمده‌ام، برای اين نيست که بحران ايجاد کنم. مصداق امر به معروف و نهی از منکر شده است و من آمده‌ام به اين مصداق عمل کنم. اسلام عزيز، سيرۀ پيغمبر«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و سيرۀ اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» در مخاطره است و قيام کردم برای اينکه اين خطر را رفع کنم و این دین را حفظ کنم و بالأخره در آخر کار:

«ان كان دين محمد لم يستقم

الا بقتلي يا سيوف خذيني»[4]

اگر دين اسلام متوقف بر شهادت امام حسین«سلا‌م‌الله‌علیه» باشد، معلوم است که امام حسین«سلا‌م‌الله‌علیه» اين شهادت را به جان می‌خرد. لذا پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرموده بودند و همۀ اصحاب می‌دانستند و اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» بارها فرموده بودند و برايش گريه کرده بودند و در ميان تشيّع يک امر مسلّم بود که اسلام در مخاطرۀ عجيبی واقع می‌شود و نجات اين اسلام، مرهون شهادت امام حسين«سلا‌م‌الله‌علیه» است، لذا امام حسين قيام می‌کند و شجرۀ طيبۀ قرآن را آبياری می‌کند.

امام حسين«سلام‌الله‌عليه» به کربلا آمدند و آنچه وظيفه بود انجام دادند. اگر به اين اندازه، قضایای کربلا تمام شده بود، بنی‌اميه اين کار امام حسين«سلام‌الله‌عليه» ‌را نیز نابود می‌کردند. آنها جنایت را تقصير ابن‌زياد می‌گذاشتند و بعد هم عزاداري‌ها برای امام حسين می‌کردند، چنان‌که يزيد هم اين کار را در شام کرد. امّا اين شهادت، چيز ديگری لازم دارد و آن اسارت عيال و گسترش پیام آن است. اگر اسارت نبود، آن خون نابود می‌شد و آن شهادت نمی‌توانست تأثير کند، لذا علّتِ بعد علت می‌خواست که به آن «علّت مبقيه» می‌گويند؛ يعنی اسارت عيال. قضایای اسارت به اندازه‌ای کار کرد که باعث شد به حسب ظاهر، يزيد،‌ شال عزا به گردن بیندازد و هفت روز عزاداری در شام کند و سپس با تشريفات خاصی اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» را به مدينه بفرستد. لذا اين علت مُبقيه، يعنی اسارت بعد از شهادت، اگر نبود، اسلام عزيز نابود شده بود و بنی‌اميه تشيع و اسلام را نابود می‌کردند.

بعد از آن نيز بايد این علّت مبقیه ادامه یابد که ادامۀ علت دوّم، همان عزاداري‌هاست. پيغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و ائمّۀ طاهرین«سلام‌الله‌عليهم» به اين عزاداري‌ها خيلی اهميت می‌دادند و حتّی روی آن سفارش می‌کردند.[5] حتی همه شنيده‌ايد که در روایات فرموده‌اند:

«مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكَى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّة»[6]

همه شنيده‌ايد که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» امام حسين«سلام‌الله‌عليه» را می‌بوسيدند و می‌فرمودند در کربلا او را شهيد می‌کنند و آنکه برای حسينم عزاداری کند، حق به من پيدا می‌کند. بعد هم ائمۀ‌طاهرين«سلام‌الله‌عليهم» روی اين شهادت خيلی پافشاری داشتند و دوش به دوش پافشاری ائمۀ‌طاهرين«سلام‌الله‌عليه»، بنی‌اميه پافشاری داشتند که اين عزاداری نباشد. امام سجاد«سلام‌الله‌عليه» خودشان در اين سی ساله روضه‌خوان سيار شده بودند. در راه می‌رفتند و آبی می‌ديدند، گريه می‌کردند و روضه می‌خواندند. سر گوسفند می‌ديدند، گريه می‌کردند و روضه می‌خواندند. در مجالس تناسبی جلو می‌آوردند و روضه می‌خواندند و گريه می‌کردند.[7] بعد نيز همۀ ائمۀ‌طاهرين، مثل امام باقر و امام صادق«سلام‌الله‌عليهما» چنین بودند. حتی راوی می‌گويد اول دهۀ محرم رفتم خدمت حضرت رضا«سلام‌الله‌عليه» و ديدم سرتاپای آقا غصه‌دار است و فرمودند اين دهه، دهۀ گفت و گو و شادی و خنده نيست. اين دهۀ عزاداری است و بعد فرمودند هرکسی در اين دهۀ محرم عزاداری ما را بکند، به ما حق پيدا می‌کند و در قیامت با ما خواهد بود.[8] در بعضی از روايات هم آمده جدم فاطمه در روز قيامت شفاعتش را می‌کند. همۀ ائمۀ‌طاهرين همين‌طور بودند، در حالی که خفقان بود و جلوگيری می‌کردند و حتی در تاريخ می‌خوانيم جلسۀ روضه در خانۀ امام صادق«سلام‌الله‌عليه» بود و صدای گريه بلند شد و مأموران حکومت در خانه ريختند و مستخدم به در خانه رفت و گفت مريضی داريم. آنها جدّی می‌گرفتند، امّا ائمۀ‌طاهرين«سلام‌الله‌عليهم» نيز جدّی می‌گرفتند.

امام صادق هرگاه مداحی پيدا می‌کردند فوراً جلسه می‌گرفتند. زن‌ها آن طرف پرده و مردها اين طرف پرده و مداح سوزناک می‌خواند و آقا بلند گريه می‌کردند. وقتی مداح می‌خواست تمام کند، آقا امام صادق التماس می‌کردند و می‌فرمودند «زِدْنِي، زِدْنِي»، مقداری ديگر بخوان.[9]

همۀ آن‌ها چنين بودند و اين شهادت را زنده نگاه داشتند. ثواب بالايی برای اين شهادت مترتب می‌کردند.

فضيل بن يسار می‌گويد: خدمت امام صادق رفتم. آقا امام صادق«سلام‌الله‌عليه» فرمودند: اين‌گونه مجالس را دوست دارم، اى فضيل! امر ما را زنده کنيد؛ خدا رحمت کند کسي که امر ما را زنده كند. اى فضيل! هر كسى نام ما را ببرد يا نام ما نزد او برده شود و به قدر بال مگس اشك از چشمش خارج شود، خدا گناهان او را مى‏آمرزد.[10]

نظير اين روايت فراوان است. تأکيد خيلی بالا هست در اينکه روضه بخوانيد. اگر آب می‌خوريد به ياد امام حسين بگوييد يا حسين. اگر اسم حسين آمد، متلاطم شو و گريه کن برای حسين. همۀ ائمۀ‌طاهرين«سلام‌الله‌عليهم» و حتی آقا امام زمان. زيارت ناحيه که زيارت عجيبی است و خيلی مفصل است. آقا امام زمان می‌فرمايند: يا جدّاه من فراموش نمی‌کنم و خون گريه می‌کنم و بعد هم مصايب را يکی پس از ديگری نقل می‌کنند و بلند بلند گريه می‌کنند.[11] علتش همين است که اين عزاداري‌ها علت بعد برای بقای اسلام است. شهادت و بعد از آن اسارت و بعد هم عزاداری است. لذا اگر اين عزاداري‌ها نبود،‌ حتماً تشيع نابود می‌شد. ظلم‌های بنی‌اميه و بنی‌العباس بود و خيلی به شيعه ظلم شد و کشت و کشتار شد که شيعه را نابود کنند، اما نشد. يکی از آنها حجّاج است. در کوچه می‌رفت و هيکل قوی داشت. کسی پرسيد اين کيست و خودش برگشت و گفت من کسی هستم که صد و بيست هزار نفر را به جرم شيعه‌گری کشتم. اما نشد و نتوانستند تشیّع را نابود کنند و همه می‌گويند در اثر همين عزاداری امام حسين«سلام‌الله‌عليه» است.

شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه»، علت موجبه و اسارت عيال و مخصوصاً زينب مظلومه، علت مبقيه و بعد از آن دوش به دوش همين اسارت و شهادت، اين عزاداري‌ها و گريه‌هاست. خيلی بايد به اين عزاداري‌ها اهميت دهيم. هميشه دشمن در وقتی که غلبه پيدا می‌کرد، اين عزاداري‌ها را موقوف می‌کرد. مثلاً‌ رضاشاه، در وقتی انگليس‌ها او را روی کار آورده بودند، به او دستور داده بودند که آزادی و هرکاری که می‌خواهی بکن و ما از تو پشتيبانی می‌کنيم. اما بايد يک کار بکنی و آن اينکه عزاداری نباشد. حتی می‌گفتند مسجد باشد، اما آخوند نباشد. اين عمامه مزاحم ماست و اين روضه‌ها مزاحم ماست. لذا رضاشاه هم خيلی جديّت کرد. جلوی روضه‌ها را حتی در دهات کم جمعيت هم می‌گرفت. امنيه‌ها به آنجا می‌رفتند و اجازه نمی‌دادند در دهۀ محرم روضه بخوانند. البته اين را هم بدانيد که همان افراد، دهۀ محرم را زنده نگاه می‌داشتند. هرطور که می‌شد، ولو در خانه و در بسته و تاريک، اما حسين حسين و گريه و زاری آنها، مخصوصاً شب عاشورا در هر دهی و در هر شهری بلند بود. بالاخره خيلی کار کردند تا به ما رسيد و ما بايد از گذشته‌ها تشکر کنيم و خودمان اين عزاداري‌ها را زنده بداريم. العياذبالله اگر اين عزاداري‌ها ضعيف شود، بلا می‌آيد. اهل دلی گفته بود قبل از محرّم ديدم آتشی آمد و از کوه صفه رد شد و بنا بود اين آتش اصفهان را بسوزاند. اما دهۀ محرم آمد و آتش را خاموش کرد. قطعاً چنين است، لذا از همۀ شما تقاضا دارم اگر عاقبت‌به‌خيری می‌خواهيد، اين روضه‌ها و عزاداري‌ها را زنده نگاه داريد. مخصوصاً به آن طرزی که در منازل مراجع و در منزل مقام معظم رهبری است که منبری روضه و نوحه می‌خواند و زن و مرد گريه می‌کنند و اختلاط بين زن و مرد نيست و زن‌ها پشت پرده هستند و مردها عزادارند و بالاخره گناه نيست، بلکه گريه و زاری فراوان است. اين دهۀ محرم می‌تواند آتش و بلا را خاموش کند. بسياری از دردها را سراغ داریم که اين عزاداري‌ها از بين برده است.

مرحوم آقای دستغيب«رضوان‌الله‌تعالی‌عليه» کتابی دربارۀ همين عزاداري‌ها نوشته است. در اين کتاب قصه‌ای نقل می‌کند و می‌گويد يکی از رفقای من گفت حصبه آمد و زن و بچۀ من در کُما رفتند و من نااميد شدم. لذا همسايۀ ما در اول اذان صبح روضه داشت. من در اين روضه شرکت کردم و توسل به امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» پیدا کردم و گريه و زاری کردم برای اينکه زن و بچۀ من خوب شوند. مرحوم آقای دستغيب می‌فرمودند: رفيق ما می‌گفت: وقتی به خانه آمدم، ديدم زن و بچه سالم هستند و صبحانه می‌خورند. دخترم نقل کرد و گفت: حضرت زهرا آمدند و پنج تن آل عبا آمدند و سياه پوش بودند. نشستند و حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» به امام حسين«سلام‌الله‌عليه» گفتند بلند شو و دست بکش روی سر اينها تا خوب شوند. امام حسين«سلام‌الله‌عليه» دست کشيدند روی سر ما و خوب شديم، اما روی سر مادرم دست نکشيدند. حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» به امام حسين«سلام‌الله‌عليه» گفتند: عزيزم دستی هم روی سر اين زن بکش. فرمود: مادرم اين نماز نمی‌خواند و من دست روی سرش نمی‌کشم. حضرت زهرا فرمودند: شوهرش توسّل به من پيدا کرده است. آنگاه دستی هم روی سر مادرم کشيدند و خوب شد.

خدا رحمت کند آباء و اجداد ما را که اين عزاداري‌ها را به ارث به ما رساندند و ما بايد اين امانت را به نسل آينده دهيم و مواظب باشيم يک دفعه گناه در آن پيدا نشود. مواظب باشيم اين عزاداري‌ها آلوده نشود. مواظب باشيم ناگهان خوددرآوری در اين عزاداري‌ها پيدا نشود. در اين عزاداري‌ها گريه و زاری باشد و مخصوصاً خانم‌ها بلند بلند گريه کنند و جلسه، جلسۀ عزا شود و جمعيت هم خوب باشد.

در زمان ما يادم هست که جمعيت خيلی عالی بود. از صبح تا ظهر يا از اول شب تاساعت 12 بود و شام و امثال اينها هم نبود. منبری منبر می‌رفت و روضه می‌خواند و موعظه می‌کرد و جلسه پر بود و خالی می‌شد و دوباره پر می‌شد تا ظهر. اما الان اين جمعيت کم شده و اين خيلی خطرناک است.

مرحوم محدث قمی در مفاتيح نقل می‌کند: شاعری ارجوزه و شعری در مدح اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» و در مصيبت اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» گفته است و مرحوم صاحب جواهر می‌فرمايند من حاضرم ثواب جواهر را به او دهم و او ثواب ارجوزه را به من دهد. کسی که يک عمر فقه نوشته و پايه‌گذار فقه سنتی و فقه جواهری است، اما می‌گويد: حاضرم آن را به يک جلسه دهم. اين جلسات خيلی ثواب دارد و خيلی بلاها را رفع می‌کند و خيلی برکات دارد. اما دشمن می‌خواهد لاأقل آن را ضعيف کند يا لاأقل در آن گناه بياورد و اختلاط زن و مرد شود. دشمن می‌خواهد لاأقل خرافت در آن زياد شود. دشمن می‌داند که نمی‌تواند اين عزاداري‌ها را نابود کند، اما می‌تواند تضعيف کند، لذا دشمن خيلی کار می‌کند که اين عزاداري‌ها را  تضعيف کند و کم جمعيّت کند. مشتی خرافت در آن ايجاد کند و گناه در آن ايجاد کند و اختلاط زن و مرد پيدا شود و گناه در آن پيدا شود و اگر گناه آمد، معلوم است که حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» در آن جلسه شرکت نمی‌کنند.

اميدوارم ان‌شاء الله خود حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» نظر لطفی کنند و اين دهۀ محرم، دهۀ پربرکتی برای همه و برای رفع اين گرفتاري‌ها باشد. اين گرفتاري‌ها چيزی نيست که يک دولت و يک دسته بتوانند آن را اصلاح کنند، اما روضه‌ها می‌تواند اصلاح کند با خرق عادت و معجزه. ان‌شاء‌الله همه پشت به پشت يکديگر کنيم و اين گرفتاري‌هايی که برای مردم است و کمرشکن است، رفع شود.



[1]. اللهوف، ص 24.

[2]. کامل الزیارات، ص 75.

[3]. بحار الأنوار، ج ‏44، ص 329.

[4]. این بیت شعر، زبان حال امام حسین«سلام‌الله‌عليه» است که شاعر عرب، کربلایی شیخ محسن ابو الحب (متوفى 1305 ق) در قصیده‌ای بلند سروده است.

[5]. ر.ک: اندیشه‌های ناب، دفتر سوّم: فضائل و قیام امام حسین«علیه‌السّلام»، ص 116 تا 127.

[6]. اللهوف، ص 11.

[7] . ر.ک: کامل الزّيارات، ص 107؛ مثیر الاحزان، ص 115.

[8]. عيون اخبار الرّضا، ج 1، ص 299.

[9]. کامل الزّيارات، ص 105.

[10]. قرب الاسناد، ص 36

[11]. المزار الکبیر (ابن‌مشهدی)، ص 501: «وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ‏ الدُّمُوعِ‏ دَما»