بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
بحث ما دربارۀ معرفةالنفس بود، بحث انسانشناسی و بحث خودشناسی است. بيست و يک فصل به طور فشرده در اين باره صحبت کردم. شب جمعۀ گذشته راجع به فصل بيست و دوم، يعنی روابط انسان با خارج و روابط انسان با ديگران صحبت کرديم. بحث ارزندهای است. اگر پروردگار عالم لطف کند و بتوانيم بحث را تام و کامل کنيم، بحث خوبيست. اين بحث فصلها و فروعی دارد. فرع اول که شب جمعۀ گذشته دربارهاش صحبت کردم، رابطه انسان با درون خود است. با آن بُعد معنوي، فطرت و عقل و وجدانی اخلاقي، که هفتۀ گذشته اسم اين سه چيز را سه پيامبر در درون انسان گذاشتم و اين پيامبرها خيلی میتوانند کار کنند. اگر متابعت از اين پيامبرها بشود، انسان حتماً رستگار میشود، و اگر حرف اين پيامبرها شنيده نشود، حتماً انسان شقی و بدبخت و جهنمی است؛ و ما بايد مواظب باشيم و گوش دهيم و از اين سه پيامبر در درون خود متابعت کنيم. از نظر فطرت خدادادی طبق آن غريزه و فطرت عمل کنيم. عاقل باشيم و طبق عقلمان عمل کنيم. عاطفه داشته باشيم و وجدان اخلاقی را پيروی کنيم. شب جمعۀ گذشته دربارهاش صحبت کردم و صحبت امشب راجع به انسان و روابط با جسم خود يعنی با آن بُعد مادی است. آن بُعد مادی که مرکب از مغز و چشم و گوش و قلب و جهاز هاضمه و دست و پاست. اين نعمتهای بزرگ خدا. ما با اين اعضا و جوارح رابطه داريم و بايد مواظب اين اعضا باشيم. اولاً بدانيم که اين اعضا و جوارح از طرف خدا يک صُنع عجيبی است. به طوری که به قول بزرگان، اگر اينها به صورت کارخانهای دربيايد، فرسخها کارخانه میشود. ابزاری که مغز از آن درست شده است و آن سلولهايی که از آنها چشم و گوش درست شده است و آن اعضايی که از آنها قلب و جهاز هاضمه درست شده است، به اندازهای ظرافت داردو به اندازهای دقت روی آنها شده است که اگر ذرهای کم شود يا ذرهای زياد شود، کليۀ اين ابزار نابود میشود. آن نظام اتمّی که در جهان هست، در اين بدن نيز هست. يک معنای «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»[1] همين جا میآيد. انسان مغز خود رابشناسد. البته حقيقت را نمیتواند بشناسد. به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«رحمةاللهعلیه» «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» تعليق بر محال است؛ اما به اندازهای که علم شناخته است، انسان قلب را بشناسد، به اندازهای که متخصصين در قلب شناختند و همچنين تا آخر. به اندازهای دقيق که ذرّهای کم و زياد شود، انسان نابود میشود. به قول بزرگی راجع به عالم وجود میگويد بايد راجع به همين جسم انسان هم گفته شود: اگر ذرهای در اين عالم کم و زياد شود و او به پشه مثال میزند، اگر پشهای در اين عالم يک بال زيادتر بزند يا يک بال از ماشين خلقت کم کند، عالم اينچنانی نابود میشود. آن معنا را بفهميم يا نفهميم که به آن نظام اتمّ در جهان میگويند، اين نظام اتمّ در اين بدن ما و در اين بُعد مادی ما عجيب است. يک سلول از چشم کم شود يا زياد شود، درد عجيبی میگيرد و اگر مداوا نکند به جاهای باريکی میرسد. يا يک سلول در کبد انسان کم يا زياد شود، يا يکی از سلولهای مغز ضربه ببيند، انسان ناسالم میشود. گفتم که میگويند اگر اينها در خارج بيايند و بخواهند ابزار را کارخانهسازی کنند، از اينجا تا تهران بايد کارخانه بسازند، تا يک بُعد مادی را بتوانند در خارج بياورند.
«رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»
فرعون به حضرت موسی«سلاماللهعلیه» گفت اين خدای تو کيست؟ فرمود: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى». در آيۀ ديگر میفرمايد: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»
پروردگار عالم به طور احسن، اين بُعد مادی ما را خلق کرده است و ذرهای زياد يا ذرهای کم شود ما نابود میشويم. به قول حضرت موسی«سلاماللهعلیه» که به فرعون گفت يک هدايت تکوينی هم روی آن هست. يعنی چشم میداند که چطور عمل کند که اگر اين هدايت نباشد، ما چشم نداريم. گوش میفهمد و میداند بايد چطور عمل کند و قلب میداند چقدر بايد تنفّس کند و نبض انسان چقدر بايد باشد. يک ذرّه کم يا يک ذرّه زياد نباشد. بالاترين نظمها در همين بُعد جسمانی ماست. پروردگار عالم اين بُعد جسمانی را خلق کرده برای اينکه ما به واسطۀ اين بُعد جسمانی بتوانيم پرواز کنيم به جايی که به جز خدا نداند.
ملائکه استکمال ندارند زيرا اين بُعد مادی را ندارند. حيوانها استکال ندارند زيرا بُعد معنوی که عقل و فطرت و وجدان اخلاقی بود، ندارند. اين انسان است که میتواند از صفر شروع کند اما به انتها نمیتواند برسد.
رسد آدمی به جايی که به جز خدا نداند
و اين سير ملکوتی هست تا خدا خدايی میکند. از صفر يعنی يقظه شروع میشود و بعد از يقظه به توبه و بعد به تقوا و تخليه و تحليه و بعد تجليه و به فنا و اين تازه اول کار است و همۀ اينها مقدمه است، تا اينکه سير من الحق الی الحق شروع شود و اين سير من الحق الی الحق انتها ندارد. لذا من بارها گفتهام يک جمله در خيابانها هست که «توقف ممنوع». اين راجع به ماشين است که در اينجا نبايد پارک کرد. اگر اين را در انسان بياوريم، خدا گفته است توقف ممنوع است. تو اگر در راه بيفتي، توقّف نداري. اينکه بهشت روی و آنجا متوقّف شوی و آن خوراکها و نعمتها باشد، اينطور نيست، بلکه میرسی به آنجا که بهشت برای تو کوچک میشود. بالاخره هر قدمی که بردارد به مقام قُرب الهی نزديک میشود و بالاخره تا خدا خدايی میکند به اين مقام قُرب الهی نزديک میشود. آن مقام قُرب الهی انتها ندارد و حرکت و استکمال اين نيز انتها ندارد.
ترقّی انسان به همين است. يعنی اين بُعد مادی را مرکب کند و به قول پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» که در معراج سوار بُراق شدند، اين انسان هم سوار بُراق شود و اين بُعد مادی بُراق او شود و حرکت کند. منازل هفتگانه را طی کند و برسد به سير من الحق الی الحق، آنگاه سير هم برايش آسان است و استکمال برايش آسان است امّا نمیتواند به انتها برسد، لذا اين بُعد مادی برای انسان، بُراق برای حرکت و استکمال است. همينطور که پيغمبر با بُراق رفتند به جايی که جبرئيل متوقف شد:
گفت جبريلا بيا اندر پی ام گفت رو رو من حريف تو نيم
انسان به اينجا میرسد و در روايت داريم:
«الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ»
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ»
قرآن میفرمايد در استکمالش ملائکه مقرب خدا به او کمک میکنند تا به جاهای بالايی برسد؛ لذا همينطور که آن بُعد معنوی از نعمتهای بزرگ خداست، اين بُعد مادی هم از نعمتهای بزرگ خداست.
خدا رحمت سعدی را که چه خوش میگويد: هر نفسی که فرو میرود ممّد حيات است و چون برگردد مفرّح ذات است، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و در هر نعمتی شکری لازم است. از دست و زبان که برآيد که بگويد الحمدلله نفس میکشم. اينکه تسبيح را دست بگيرد و صد مرتبه بگويد الحمدلله که نفس میکشم و الحمدلله که چشم دارم. اينکه اگر کور بود، اگر مرده بود بهتر از اين بود که کور باشد يا اگر گنگ بود، بميرد بهتر از اينست که گنگ باشد يا کر باشد، قلب او ناسالم باشد و بالاخره يکی از اعضا يا نتواند کار کند يا کند کار کند، انسان را فلج میکند. همۀ اين اعضا و از جمله اين جهاز تنفس به قول سعدی که هر نفسی دو نعمت است. اگر اين پنج دقيقه نفس نکشد، میميرد.
ما بايد مواظب اينگونه حرفها باشيم. همينطور که بايد از آن بُعد ملکوتی يعنی عقل و وجدان اخلاقی و فطرت متابعت کنيم تا رستگار باشيم، بايد از اين بُعد مادی نيز مواظبت کامل کنيم. به قول روايت، عقل سالم در بدن سالم است. اگر بدن ناسالم باشد، انسان نمیتواند خوب فکر کند. اگر انسان مريض باشد، وجدان اخلاقی نمیتواند خوب فرمان دهد. اگر انسان مريض باشد، آن فطرت نمیتواند کار کند. عقل سالم در بدن سالم، وجدان اخلاقی سالم در بدن سالم است و لذا اين بدن سالم مثل همان درون انسان فوقالعاده مهم است و چند چيز بايد در آن مراعات شود. يکی شکر اين نعمت. همينطور که ما بايد از خدا شاکر باشيم که خدا به ما عقل داده است و اگر العياذبالله ديوانه بوديد، چه میکرديد؟ اگر کسی ديوانه باشد و در مجلس بيايد، اگر کاری هم نکند، مجلس را به هم میزند. اگر وجدان اخلاقی نداشتید و قسی القلب بودید يا يک داعشی بوديد، چه میکرديد؟! اگر فطرت را کور و نابود کرده بودید و به جای اينکه خدا را بپرستید، بت میپرستيدید، چه میکردید؟! همۀ اينها شکر میخواهد. همچنين اجزای بدن و اين بُعد مادي، هرکدام از آن شکر میخواهد.
بالاترين شکر اعضای بدن اينست که ما در آنچه خدا راضی است، صرف کنيم. اين بالاترين شکر است که به آن شکر عملی میگويند. خدا به ما چشم داده است که ببينيم و زندگی کنيم. اگر چشم را در بیحيايی صرف کند و در فحشا صرف کند، ناشکری است. خدا به ما گوش داده برای اينکه ما زندگی کنيم و اگر صرف کنيد در شنيدن موسيقیهای شهوتانگيز و کنسرتهای شهوتانگيز، اين کفران نعمت است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ»
معنايش همين است که آنچه خدا داده است صرف در آنچه خدا میخواهد، نکند. معنای شکر: «صرف العبد جميع ما أنعم الله فی محلّه» است.
اين اوّل چيزی است که دربارۀ اين بُعد مادی بايد داشته باشيم و اين مشترک است بين بُعد مادی و بُعد معنوي، يعنی شکر نعمتها.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ»
انسان بايد به هراندازه که بشود، شکر نعمتهای خدا را بکند. لاأقل به اين اندازه که اگر نمیگويد خدايا الحمدلله که گوش دارم و چشم دارم و الحمدلله که سلامتی دارم، اما اين سلامتی را صرف کند در آنچه خدا میخواهد. اگر سلامتی را در گناه صرف کرد، يا سلامتی را در فحشا و منکر صرف کرد، کفران نعمت است و قرآن میفرمايد: «إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ»؛ عذاب من شديد است برای کسی که کفران نعمت کند.