عنوان: درس اخلاق؛ فضیلت‌های فراموش شده، فضیلت اوّل؛ دین‌داری
شرح:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

 

درس اخلاق؛ عفضیلت‌های فراموش شده، جلسۀ اوّل؛ دین‌داریبحث جلسات اخلاق، از این جلسه، دربارۀ یک امر مهمی است و آن صحبت کردن در مورد «فضائل فراموش شده» است. فضائلی که باید برای انسان سعادت دنیا و آخرتش داشته باشد، فراموش شده است و این فضائل فراموش شده در جامعه زیاد است، از جملۀ فضائل فراموش شده، صداقت، امانت‌داری، ادب، عفو، انصاف و خیرخواهی است.

ضدّ این فضائل فراموش شده یک رذالت‌هایی است که در جامعه فراگیر شده است، مانند دروغ، حیله، نیرنگ، ریا، تملّق، دورویی و بدخواهی برای دیگران. این رذالت‌ها عامل سقوط انسان است و برای اینکه نسل جوان را بدبخت کند کافی است؛ لذا امیدوارم بتوانم هر جلسه یکی از این فضائل فراموش شده را به‌طور فشرده صحبت کنم و رذائلی که ضد این فضیلت است و در جامعه زیاد شده است را تذکر بدهم.

قبل از ورود به مبحث فضائل اخلاقی، بحث این جلسه راجع به فضیلت «دین» است. دین از نظر عمل، یک فضیلت فراموش شده است. درحالی که دین می­تواند مردم را به سعادت برساند و هیچ چیزی غیر از آن نمی‌تواند آنان را کنترل کند. انسان یک نیروی کنترل‌کننده می‌خواهد و الاّ نفس اماره، شیطان درون و شیطان برون او را می‌برد. چه عواملی می‌تواند انسان را کنترل کند، دربارۀ آن حرف‌ها زده شده است. من کتابی دارم به‌نام عوامل کنترل غرائز، در این‌باره عواملی که برای کنترل انسان گفته شده است، بیان کرده‌ام، اما گفته‌ام انسان نمی‌تواند با آن عوامل کنترل شود. بعضی گفته‌اند: عقل، اگر عقل جامعه بالا رود انسان کنترل می‌شود. بعضی گفته‌اند: علم، اگر علم در جامعه زیاد شود و مردم عالم شوند آنگاه کنترل می‌شوند. بعضی گفته­اند: قانون و بعضی دیگر گفته‌اند: تربیت و بعضی هم گفته‌اند: نظارت ملی. این موارد که گفته شده هرکدام خوب است، اما نمی‌تواند انسان را صددرصد کنترل کند، مخصوصاً اگر نفس اماره، شیطان درونی و شیطان برون بر انسان مسلط شود. اگر یکی از غرائز طوفانی شود، یک حال بحرانی دربارۀ یکی از این غرائز پیدا شود، نفس اماره، شیطان درون و شیطان برون، انسان را می‌برد. اما یک عامل هست که می‌تواند انسان را صددرصد کنترل کند و آن «دین» است.

اگر انسان متدیّن شد، دین او در مقابل همۀ غرائز ولو طوفانی هم شود، می‌تواند عرض اندام کند. حضرت یوسف«سلام‌الله‌علیه» دیندار بود. درحالی که برای او آن صحنه‌ها جلو آمد، اما تمام صحنه‌ها را توانست پشت سر بگذارد و بالاخره حضرت یوسف«سلام‌الله‌علیه» توانست پیروز شود، برای اینکه متدیّن بود. یک بزرگی یک جمله می‌گوید که جملۀ خیلی شیرین است. می‌گوید: حضرت یوسف«سلام‌الله‌علیه» به اندازه‌ای بالا رفت که اگر دنیا پشت به پشت یکدیگر می‌کرد و می‌خواست یک انسان را آنقدر عزیز کند و آقا کند، نمی‌توانست. حضرت یوسف«سلام‌الله‌علیه» درحالی که هیچ چیز هم نداشت و به قول این بزرگ حتی خودش هم مال دیگران بود، اما یک چیز داشت و آن ایمان بود، و آن ایمان توانست یوسف را به جایی برساند که به جز خدا نداند. بعد عکس این را هم مثال می‌زند، می‌گوید: زلیخا یک فردی بود که هرچه یک زن می‌خواست، او داشت. سلطنت، شوهر خوب، زیبایی، مال و بالاخره هرچه یک زن می‌خواست را داشت، اما یک چیز نداشت و آن ایمان بود. به اندازه‌ای زمین خورد که اگر همه پشت به پشت یکدیگر می‌کردند و می‌خواستند او را زمین بزنند نمی‌شد که به دست خود، خودش را زمین زد. چقدر جمله شیرین است.

اگر جوان متدیّن شد، قطعاً در مقابل همۀ غرائز می‌تواند عرض اندام کند. غریزۀ حب به مال، غریزۀ ریاست طلبی، غریزۀ شهوت و امثال این غرائز. به جوان دین تحویل بده و رهایش کن، آنگاه می‌تواند به سعادت برسد. اما اگر دین نداشته باشد درحالی که علم داشته باشد، قانون داشته باشد، نظارت ملی باشد، تربیت باشد، اینها همه خوب است اما بدون دین نمی‌تواند این جوان را کنترل کند.

ضعف ایمان، منجر به فساد اخلاقی خواهد شد، حتی اگر افراد جامعه از عقل متعارف برخوردار باشند، تحصیلات عالی داشته باشند، قانون در بین آنها حاکم گردد و نظارت و تربیت نیز در اجتماع باشد، باز هم ممکن است در اثر بی‌دینی و بی‌‌ایمانی فاسد شوند.

اگر بخواهیم جوان‌ها کنترل بشوند، باید دیانت آنها را تقویت کنیم و در دبستان‌ها، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها دین حکمفرما شود. تا وقتی دین به جوان‌ها ندهیم، نباید توقع داشته باشیم که اصلاح شوند.

معلوم است که وقتی جوانان به جای ارتباط با خداوند و انس با قرآن و اهمیّت به نماز، با برنامه‌ها و فیلم‌های بدون محتوا یا مبتذل سروکار داشته باشند، دیگر نمی‌توانیم از آنها سعادت بخواهیم. قرآن کریم می‌فرماید: کدام جامعه سعادتمند است؟ آن جامعه‌ای که زیربنایش ایمان و روبنایش عمل صالح و شایسته باشد: «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»[1]. قرآن در آیۀ دیگری، هدایت الهی و برخورداری از امنیّت دل را مرهون تحصیل ایمان و اجتناب از گناه برمی‌شمرد: «فَأَيُ‏ الْفَريقَيْنِ‏ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ، الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ‏ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[2]

بر اساس این آیات اگر پدر و مادر! بخواهند جوان آنها به فساد کشیده نشود، باید او را متدیّن بار بیاورند؛ به گونه‌ای که ابتدا با مظاهر دینی سر و کار داشته باشد، بعد هم به باطن دین برسد. اگر رنگ اسلام عزیز به جوان‌ها و نوجوان‌ها داده شود، کنترل می‌شوند وگرنه هیچ چیز و هیچ کسی نمی‌تواند آنها را کنترل کند.

متأسفانه دین در جامعۀ فعلی کمرنگ است. ولو از نظر اعتقادی بگوییم که دین ضربه نخورده، که خورده است؛ ولو از نظر شعار بگوییم که دین ضربه نخورده، که خورده است؛ اما از نظر عمل ضربۀ عجیبی به دین خورده است. دین که فقط اعتقاد و شعار نیست، بلکه عمل مهم است. دین یعنی اعتقادات، یعنی اخلاق و یعنی عمل.

روایتی از پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» خطاب به امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» است که می‌فرمایند: یا علی ﻣَﺜَﻞِ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺜﻞ ﺳﻮﺭۀ «ﻗﻞ ﻫﻮﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ» ﺍﺳﺖ؛ اگر ﮐسی ﯾﮏ مرتبه ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍﺧﻮﺍﻧﺪﻩ و اگر ﺩﻭ مرتبه ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺳﻮﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، و اگر ﺳﻪ مرتبه ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، خداوند ثواب ختم یک قرآن به او می‌دهد. ای ﻋﻠﯽ! تو چنین ﻫﺴﺘﯽ، اگر کسی اعتقاد قلبی به تو داشته باشد، یک سوم ثواب اعمال بندگان را می‌برد، یعنی یک سوّم دین را دارد. اگر با زبان تو را یاری کند و شعار یاعلی داشته باشد و بالاخره از نظر زبان تو را دوست داشته باشد، دو سوم ثواب اعمال را دارد، به این معنا که دوسوّم دین را دارد و وقتی‌ در عمل از تو متابعت کند، تمام ثواب اعمال بندگان را از آن خود کرده است، به عبارت دیگر ایمان او کامل است.[3]

این روایت پیامبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» را همۀ ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» فرموده‌اند: دین یعنی اعتقادات، دین یعنی شعار، اما مهم‌تر از این دو، دین یعنی عمل و یعنی متابعت از قرآن شریف و متابعت از ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» و متابعت از اسلام عزیز.

وقتی متابعت آمد و عمل آمد، ما دیندار می‌شویم و شیعه می‌شویم و این تشیّع ما الان کمرنگ است. باید بگوییم از فضائل مهم فراموش شده الان در جامعۀ ما دین است. پدر و مادرها به فکر اولادشان نیستند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» از کوچه‌ای رد می‌شدند، رسیدند به یک دسته از بچه‌ها که بازی می‌کردند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» یک نگاه حسرت‌آمیزی به این بچه‌ها کردند و بعد فرمودند: وای به این بچه‌ها در دورۀ آخرالزمان از دست پدر و مادرهایشان. گفتند: یا رسول الله! آیا پدر و مادرشان کافر هستند و اینها را کافر می‌کنند؟ فرمودند: خیر، اما به فکر دنیای بچه‌هایشان هستند و به فکر آخرت آنها نیستند. [4] یعنی به فکر اینکه دخترش درس بخواند و شوهر خوب به دخترش بدهد و جهیزیۀ خوب به دخترش بدهد، هست. اما به فکر اینکه این دختر عفیف باشد و متدیّن باشد و جداً عمل به اسلام عزیز داشته باشد، معمولاً پدر و مادر این فکر را ندارند. همان هفت سالگی چه اهمیتی به دبستان این بچه می‌دهد، سر بزند و مواظب باشد، اینها خوب است و باید باشد. همین طور به فکر دبیرستان و دانشگاهش و بالاخره به فکر تأمین آتیه­اش و به فکر ازدواجش، همۀ اینها خوب است اما یک بال است. به قول پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» یک فکر دیگر هم باید باشد، وگرنه این پسر و دختر رستگار نمی‌شود، و آن دین است. اگر جامعه متدیّن شد و اگر نسل جوان متدیّن شد و رهایش بکنید، دیگر رو به سعادت می‌رود و اما اگر جوان متدیّن نشد، اگر رهایش بکنیم رو به فساد می‌رود، ولو اینکه نیروی کنترل کننده به حسب ظاهر هم باشد، ولو اینکه شیعه‌گری هم داشته باشد، ولی چون اخلاق، انسانیت و روبنا ندارد، این معلوم است که سعادت ندارد.

یک روایت مرحوم علامۀ مجلسی«رحمت‌الله‌علیه» از قول پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» نقل می‌کند که می‌فرمایند: «سَیأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا یفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْب»[5]؛ یعنی یک وقتی بیاید که مردم از عالمان فرار می‌کنند، یعنی از دین فراریند. بعد پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» فرمودند: «ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْیاء»؛ وقتی چنین شد، خدا سه درد بی درمان به آنها می­دهد:

اوّل: عمر و مال آنها دیگر برکت ندارد. و مالش را با یک دنیا غم و غصه و اضطراب می‌خورد و بالاخره عمر و مالش بی­برکت است.

دوّم: افرادی بر آنها مسلط می‌شوند که نه علم دارند، نه حلم دارند و نه رحم.

اما عمده این جملۀ سوم است: وقتی دین ضعیف شد، بدون ایمان از دنیا می‌روند.  

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» می‌فرمایند: داروی این درد چیست؟ آنست که این فضیلت فراموش شده، زنده شود، مردم متدیّن بشوند، جامعۀ ما اسلامی بشود و مردم از نظر اعتقاد، از نظر زبان و از نظر عمل، دین‌دار واقعی باشند. این فقط راه برای سعادت است و الاّ هیچ چیز و هیچ کسی نمی‌تواند جامعه و مخصوصاً نسل جوان را کنترل کند.

دین یکی از فضائل فراموش شده است و به عکسش ضدّ آن بی‌تفاوتی مردم راجع به دین است. این بی‌تفاوتی راجع به دین خطر دارد و خطرش خیلی بالاست، خصوصاً برای نسل جوان.

یکی از جلوه‌های بی‌تفاوتی نسبت به دین، کمرنگ شدن ارتباط مردم با «قرآن کریم» و «عترت طاهرین» است. این دو ثقل گرانبها، به‌عنوان عامل سعادت و رستگاری بشریت، به‌طور شایسته مورد توجه مردم نیستند. معمولاً مردم نمی‌توانند قرآن بخوانند، چه رسد که بخواهند قرآن را تفسیر بکنند. یعنی قرآن در صحنه نیست و قرآن در میان آنها نیست. در زمان پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» مردم سواد الفبا نداشتند، اما حافظ قرآن بودند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» برای آنها درس قرآن می‌گفت.   

قرآن کریم خودش را رونوشتی از عالم وجود معرفی می‌کند: «وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ يٰابِسٍ إِلاّٰ فِي كِتٰابٍ مُبِينٍ»[6]. علم ماكان، مایكون و ما هو كائن در قرآن است: «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ»[7]. هرچیزی را قرآن می‌تواند تفسیر کند و می‌تواند تبیین . چنانکه می‌فرماید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ»[8]؛ یعنی چیزی نیست که در قرآن نباشد.

البته قرآن کریم مبیّن می‌خواهد: «وَأَنزَلْنَا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ»[9]. لذا پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در هر فرصتی بیش از هزار مرتبه فرموده‌اند که دو نعمت بزرگ، یعنی قرآن و عترت را در بین شما برای هدایت و رستگاری شما باقی می‌گذارم: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ اَلثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی اَلْحَوْضَ»[10]

والاترین مرتبه از مراتب ارتباط با قرآن و عترت، پیروی از این دو ثقل گرانبها و متابعت از دستورات قرآن کریم و اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» است.

کسی که اهل دروغ، غیبت، تهمت، آبروریزی، شایعه و سخن‌چینی است، نمی‌تواند خود را پیرو  قرآن و عترت بداند و نباید مدعی دین‌داری شود. آنکه به دیگران اهانت می‌کند، شیعه نیست، بلکه دشمن خداست. حدیثی صحیح السند و ظاهرالدلاله مرحوم کلینی«رحمت‌الله‌علیه» در کتاب شریف کافی آورده ‌است. طبق آن حدیث که حدیث قدسی است، امام صادق«سلام‌الله‌علیه» از قول خداوند تعالی می‌‌فرمایند: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ»[11].

اگر کسی ولیّ خدا را اذیت کند و اهانت کند، جنگ با خداست. نه جنگ با امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» و نه جنگ با پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، بلکه جنگ با خداست. آقا امام صادق«سلام‌الله‌علیه» برای اینکه می‌‌داند انسان‌ها توجیه‌گر هستند و توجیه می‌کنند، در ادامۀ روایت می‌فرمایند: منظور از ولیّ، هر شیعه‌ای است. هرکه اهانت به شیعه کند، جنگ با خداست. آیا ما به یکدیگر اهانت نمی‌‌کنیم؟ آیا در خانه‌‌هایمان اهانت به یکدیگر نیست؟ آیا در اداره‌‌ها علاوه بر کم کاری و بیکاری‌ و علاوه بر اینکه پروندۀ متراکم داریم و آن هم چه تراکمی، به ارباب رجوع اهانت نمی‌شود؟

غیبت، تهمت، شایعه و اهانت با توجیه سیاسی هم از گناه بزرگ آن نمی‌کاهد. برخی غیبت سیاسی درست کرده‌اند و مثل آب خوردن غیبت می‌‌کنند، تهمت می‌زنند و اهانت می‌کنند.

 دین‌دار حقیقی و شیعۀ امام صادق کسی است که از یک سو مردم را آزار ندهد، از سوی دیگر هرچه می‌تواند به خلق خدا خدمت کند. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» به ابان بن‌تغلب فرمودند: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى عَدَّ عَشَرَةً»[12]؛ یعنی روا ساختن حاجت مؤمن بهتر است از طوافى و طوافى و تا ده طواف شمردند. در برخی روایات، گره‌گشایی از مردم افضل از هزار حجّ مقبول شمرده شده است: «أَفْضَلُ مِنْ‏ أَلْفِ‏ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا»[13]

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روایت دیگری مى‏فرمایند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَكَى شَيئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِك فِي سَائِرِ جَسَدِهِ‏ »[14]؛ مؤمنین مانند اعضای یک بدن واحدند؛ رنج و درد و ناراحتی هر فرد، رنج همه و راحتی هریک، راحتى همۀ آنهاست؛ چنانکه درد یک عضو بدن، همۀ اعضای بدن را ناراحت میکند.

شیعۀ واقعی ایثار، گذشت و فداکاری دارد؛ شیعۀ واقعی، صداقت و راستگویی دارد. متأسفانه فعلاً دین‌داری، تشیّع و مظاهر آن، فضیلت‌های فراموش شده هستند.



[1]ـ بقره، 82: «کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند.»

[2]. الانعام، 81 و 82: «پس اگر مى‏دانيد، كدام يك از [ما] دو دسته به ايمنى سزاوارتر است؟ كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‏اند، آنان راست ايمنى و ايشان راه‏يافتگانند.»

[3]. المحاسن، ج 1، ص 153.

[4]. جامع الأخبار، ص 106.

[5]. جامع الأخبار، ص 130.

[6]ـ أنعام، 59: «و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن ]ثبت[ است.»

[7]ـ نحل، 89: «بیانگر هر چیزی است.»

[8]ـ أنعام، 38: «ما چیزی را در کتاب [تکوین از نظر ثبت جریانات هستی و برنامه های آفرینش] فروگذار نکرده‌ایم.»

[9]ـ نحل، 44: «و قرآن را [هم] به سوی تو نازل کردیم به خاطر اینکه برای مردم آنچه را که برای [هدایتشان] به سویشان نازل شده بیان کنی.»

[10]. إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏ 1، ص 131؛ الإحتجاج، ج ‏2، ص 380.

[11]. الکافی، ج 2، ص 352.

[12]. الکافی، ج 2، ص 194.

[13]. امالی، ص237.

[14]. الکافى، ج2، ص166.