بسمالله الرّحمن الرّحيم
قالاللهتعالي: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ».
همايش مکتب فلسفي اصفهان که با همّت و مشارکت شما اصحاب علم و رجال فلسفه برگزار ميشود، کاري شايستۀ تحسين و اقدامي مبارک است که بايد ابعاد ماندگار آن، به خوبي پيگرفته شود تا به اميد خداوند متعال، نتايج و ثمرات مبارکتري را به ارمغان آورد. با اظهار تشکّر و قدرداني صميمانه از همۀ دست اندرکاران و مسئولان اين همايش و شما فرهنگدوستان و فلسفهپژوهان که با شرکت خود، اين نشست علمي را رونق بخشيدهايد، نکاتي چند را ياد آور ميشوم:
1) فلسفه، جلودار همۀ علوم است چرا که محور فلسفه، مطلقِ حقيقت و حقيقتِ مطلق است و از اينرو قلمرو و گسترۀ اين علم شريف از ساير علوم، وسيعتر و عميقتر بوده و بدين جهت فلسفه، نه منطقهاي و نه ملّي، بلکه جهاني و فراملّي است. عقل و برهانِ يقينآور، که اساس و زير بناي فلسفه را تشکيل ميدهد، از هر شمس و قمري فروزانتر و نوربخشتر است، چنانکه بزرگ حکيم متألّه مکتب اصفهان، جناب ميرداماد عليه الرحمة و الرضوان نقل فرموده که: «لَو صُوّر الُعقلُ لأظلَمَت عنده الشمس و لَو صوَّر الجهل لَأضائَت عندهُ الظّلمه» و اين سخن گرانمايه، ريشه در بيان عرشي رسول خاتم «صلياللهعليه وآله وسلّم» دارد که فرمود: «العقل نورٌ خَلَقَهالله لِلإنسانِ وَ جَعَلهُ يُضيءُ عَلى القَلب ليعرفَ به الفرَق بين المُشاهَداتِ من المُغَيَّباتِ».
بنابراين فلسفه با زير بنا و بنياد عقل الهي، متکفّل هدايت همۀ دانشها براي مصون ماندن از آسيبِ خطا و آفتِ اشتباه است و اين البته رسالتي بزرگ و با اهميّت و بيبديل به شمار ميآيد. امّا روشن است که هجرت به ساحت فلسفه، در حوصلۀ هر دانش پژوهي نيست و تنها کساني به اين عرصه راه مييابند که به معناي درستِ کلمه، اهل تفکّر و خردورزي باشند.
2) ويژگي با اهميّت فيلسوفان الهي و حکيمان متألّه آن است که در غيبت خدا، فلسفه ورزي نميکنند، بلکه در فضايي به تفلسف ميپردازند که خداوند حاضر و ناظر است و آنان، خود را در محضر او ميبينند. فيلسوف متألّه در طلب دانشي است که کانون مرکزي آن در خدا و تقواي الهي، نهفته است و بدين صورت است که سلوک علمي و فلسفي در نظر او، نه سلوکِ نظريِ صِرف يعني طيّ طريق در جهت کشف حقايق، بلکه سلوک علمي همراه و همگام و آميخته و مشوب به سلوک عملي است که از جملۀ نتايج و ثمرات عاليهاش، حصول و نه تحصيل علم حقيقي است. حکيم بزرگ الهي، جناب صدر المتألهين در مقدمۀ کتاب ارجمند مشاعر تصريح ميکند که: «و علومنا هذه ليست من المجادلات الکلاميّة و لا من التقليدات العامّة و لا من الانظار الحکميّتة البحثيّة، بل هي من البرهانات الکشفية التي يشهد بصحّتها کتابُ الله و سنته نبيّهِ و احاديث اهل بيت النّبوة و الولاية و الحکمة سلام الله عليه و عليهم اجمعين». اين نحوۀ از تفلسف و تفکر، البته هرگز نميميرد و همواره زنده و روشن باقي خواهد ماند، هر چند فراز و نشيب و اوج و افول را به مانند هر پديدۀ ديگري تجربه ميکند.
3) مکتبهاي فلسفي اگر چه به نام منطقهاي که در آن ريشه و رشد يافته، تسميه ميشوند، ولي اين مکتبها نه در خلأ به وجود ميآيند و نه در بعد از خود بيتأثير ميمانند. مکتب ارجمند فلسفي اصفهان نيز از اين قاعدۀ کلي، مستثني نيست. مکتب اصفهان اوّلاً ريشه در حوزۀ کهن فلسفي اصفهان داشته و ثانياً از مکتب شيراز در کلام و فلسفه و از مکتب ابن عربي در عرفان، سيراب شده و پس از خود، مکتب تهران و سبزوار و بعدها نجف و قم را رقم زده است. باري، اگرچه وقتي از مکتب فلسفي اصفهان، سخن گفته ميشود منظور و متبادر به ذهن، دورهاي از مدرسۀ بزرگ فلسفۀ اصفهان در قرن يازدهم هجري و در دورۀ حکومت صفويان است، امّا کيست که نداند که اصفهان، هميشه کانون فيلسوفان و فلسفه بوده است؟ اصفهان اينک در عرصۀ فلسفه، داراي سابقهاي دستِ کم يک هزار سال و بلکه بيشتر از آن است. حضور نسبتاً طولاني و پر برکت حجةالحق و شرفالملک شيخالرئيس ابوعليسينا در اين ديار و تحولات نويني که فلسفۀ اسلامي از ناحيۀ اين نابغۀ دهر و اعجوبۀ عصر، پيدا کرد، سابقۀ حوزۀ فلسفي اصفهان را درخشان ساخته است. کار بزرگ ابن سينا، تحکيم بنيان تفکّر عقلاني در تمدّن اسلامي است و اينک تمدّن اسلامي به برکت تلاش حکيمان متألّهي چون او، صاحب ميراث ارجمندي از حکمت معنوي است. اگر چه پس از او مدرسۀ فلسفه در اصفهان با فراز و نشيبهايي روبرو شد، ولي در دورۀ درخشان ديگري، متفکّران و فيلسوفاني به صحنه آمدند که با حفظ و تعميق و توسعۀ همان ميراث گرانبها، تحولّات نوين ديگري را پديد آوردند و به اينصورت آنچه را ما امروزه به نام مکتب فلسفي اصفهان ميناميم، به دست آنان ساخته و پرداخته شد. ابتدا سه فيلسوف مؤسّس يعني حضرات ميرداماد و شيخ بهايي و ميرفندرسکي«قدّسسرّهم» که با همۀ تفاوت مشربها و اختلاف نظرهاي علمي و فسلفي، هماهنگ با يکديگر هدف واحدي را براي ارتقاء علم و فکر و فسلفه دنبال کردند و در اين جهت، نقطۀ عطفي در تاريخ فلسفۀ اصفهان و بلکه در تاريخ فلسفۀ اسلامي شدند.
برهان و فلسفۀ آنان در نهايت استحکام و آميخته و مشروب از ايمان حقيقي بود و روح غالب فلسفه و تفکّر عقلاني آن بزرگواران از سرچشمۀ قرآن و عترت سيراب ميگرديد. آنان فلسفه را راهي عالي و علمي آلي براي دستيابي به حکمت الهي و معارف وحياني کردند و به همه آموختند که فلسفه و تفکّر، صرفاً فهم و دانستن اصطلاحات و علوم رسمي سر به سر قيل و قال نيست، بلکه صيرورت نفس است که ضمير و قلب آدمي را براي يافتن مشهودات غيبي و اخذ نفحات الهي آماده ميسازد.
پس از آنان بزرگاني نظير مير سيد احمد علوي، ملّاصدراي شيرازي، آخوند ملّا محمد تقي مجلسي، ملّا محسن فيض کاشاني، ميرزا رفيعاي نائيني، فيّاض لاهيجي، ملّا رجبعلي تبريزي، آقا حسين خوانساري و امثال آنان که رضوان خداوند بر يکايکشان باد و در طبقات بعدي، کساني چون قاضي سعيد قمي و ملّا محمّد صادق اردستاني و ملّا اسماعيل خواجويي و آقا محمّد بيدآبادي و ملّا مهدي نراقي و ملّاعلي نوري«قدّسسرّهم» مکتب تأسيسي سه فيلسوف مؤسّس را با مجاهدتهاي علمي و نظري و تأليف آثار گرانبها و تربيت شاگردان بيشمار، پيگرفتند و بدينسان مکتب فلسفي اصفهان، باعث تولّد مکتب فلسفي تهران و سبزوار شد تا جايي که تهران، شهر هزار حکيم و سبزوار، ميزبان حاج ملّا هادي سبزواري گرديد. جريانهاي فسلفي کوچک و بزرگي که در دل مکتب فلسفي اصفهان پديد آمد، همگي با اهميّتند، ولي در ميانۀ «حکمت يمانيِ ميرداماد» و «حکمت ايماني شيخ بهايي» و «حکمت تطبيقي ميرفندرسکي» و «حکمت تنزيهي ملّارجبعلي تبريزي»، اين «حکمتِ متعاليۀ صدرالمتألهين» است که چون قمر منير در آسمان فلسفۀ اسلامي ميدرخشد و اکنون چهار قرن است که فلسفۀ اسلامي در اختيار مدرسۀ فلسفي اوست و عليرغم همۀ مخافتهاي بهجا و نابهجا و به فرض همۀ دشمنيها و لعنها و نفرينها، چيزي از تسلّط فلسفي و فکري اين مدرسه، کاسته نشده است.
استاد عظيمالشّأن ما حضرت امام راحل عظيمالقدر«قدّسسرّه» ميفرمود که: صدرالمتألهين کسي است که شريعت مطهّره و حکمت الهيّه را با هم ائتلاف داد و ما با بررسي کامل به اين نتيجه رسيدهايم که هر کسي دربارۀ او وهم و توهيني کرده است، از قصور فهم در مطالب بلند پايۀ اوست.
آن فيلسوف متألّه در همين مکتب فلسفي اصفهان رشد يافت و شخصيّت علمي و فکري او در همين مدرسۀ با عظمت تکوين پيدا کرد و هنوز هم ابعاد مختلف تفکّر عالي او، به طور کامل مورد توجّه جدّي واقع نشده است.
4) اين سابقۀ درخشان ماست، ولي ما اکنون نسبت صحيحي، با کمال تأسّف، با اين سابقۀ درخشان نداريم. بيشک، وظيفۀ جدّي ما در دانشگاهها و حوزههاي علميّه هم پاسداري از اين ميراث گرانبها و هم تعميق و توسعه و نوسازي آن است.
شخصيّت بزرگي مانند حضرت استاد عاليقدر علّامه طباطبايي«قدّسسرّهالقدّوسي» که خود از خيل شيفتگان به حکمت متعاليه بود، با احساس ضرورت و به رغم همۀ مشکلات و بيمهريها، در دورهاي از حوزۀ علميّۀ مقدسۀ قم به احياي حکمت متعاليه پرداخت و مايۀ برکتهاي فراوان گرديد. همّت والاي ايشان براي ما درسآموز و عبرتانگيز است. احياء و توسعۀ مکتب فلسفي اصفهان به همّتي والا و اتّحادي همگاني نياز دارد. بايد زمينهها را فراهم آورد و راه را براي دانشپژوهان حقيقي باز کرد.
5) بايد دانست که اگرچه حکمت متعاليه، حرف آخر نيست و شکستن سلطۀ فکري صدرالمتألهين نيز محال نيست، امّا و هزار امّا که با اعمال جاهلانه و فحش و اهانت و هوچيگري و يا با حرفهاي سطحي به ظاهر علمي، پايههاي تفکّر و شخصيّت کسي چون ملّاصدرا و امثال او نخواهد شکست. خود آن بزرگوار با کمال تواضع علمي و اخلاقي در مقدّمۀ اسفار ميفرمايد: «انّي ايضاً لا اَزعم اَنّي قد بلغتُ الغايَة فيما اوردتُه کَلّا فانّ وجوهُ الفهم لاتنحصر فيما فهمتُ و لاتُحصي، و معارف الحق لا تتقيّد بما رسمتُ و لا تحوي، لانّ الحق اوسعَ من اَن يُحيط به عقل واحد». اين سخن، به روشنيِ تمام، حقيقتشناسيِ يک متفکّر درجۀ اول را نشان ميدهد و بايد سرلوحۀ عمل همۀ اهل فکر قرار گيرد.
6) يک مکتب فسلفي پويا و زنده بايد توانايي پاسخ به سؤالات جديد را داشته باشد.سؤالات رايج کهن در فسلفه، در جاي خود ارزشمند و پاسخ بدانها ضروري است، امّا يک مکتب فلسفي قدرتمند بايد بتواند برمبناي منابع و قواعد خود، با چالشهاي نو و سؤالات دنياي معاصر، مواجه شود و نقدها و نظرها را به خوبي در بطن خود، فهم و هضم نمايد. مکتب فلسفي اصفهان و فلسفۀ اسلامي، بيشک اين قدرت را دارد، به شرط آنکه ما در جا نزنيم و توان بالقوّۀ اين فلسفه الهي را با تلاش علمي و مجاهدت نظري، به فعليّت رسانيم و با نقد و نظر و فکر و تأمّل، به توليد علم و دانش بپردازيم و ميراث گرانبهاي پيشينيان را به آيندگان و نسلهاي بعدي منتقل نماييم. اميد آنکه چنين باشد. اگر اين همايش بتواند گامي در اين مسير بردارد، بيترديد به هدف خود رسيده است. توفيقات همۀ شما رجال علمي و فلسفي را از خداوند منّان خواستارم و بار ديگر از همگان صميمانه در برپايي اين نشست، تقدير و تشکّر ميکنم.
و السّلام عليکم و رحمةالله وبرکاته.
حسين المظاهري
19/ ربيع الثّاني / 1434
12/اسفند/1391