عنوان: جاهایی که می‌شود در نجس یا متنجس نماز خواند
شرح:

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

فرموده‌اند در 6 جا می‌شود نماز را در متنجس خواند یا در نجس خواند.

اول از آن‌ها خون قروح و جروح اگر دمبلی در بدن باشد یا بدن زخم شده باشد و معمولاً نشود آن را آب کشید آن زخم آن خون معفو است دوایی هم که روی آن است آن هم معفو است دستمالی که روی آن است آن هم معفو است وحتی لباسی که پوشیده است و آن خون قروح و جروح پس می‌دهد آن هم معفو است.

علاوه براین که روایاتی در مسئله داریم مسئله مسلم در فقه است، اصل مسئله اختلافی نیست این‌که خون قروح و جروح داروی روی آن دستمال روی آن لباسی که پوشیده است و زیر آن زخم است این‌ها همه معفو است و این عفو هست تا این‌که آن زخم آن دمبل خوب بشود به قول امام باقر سلام الله علیه حتی تبرء.

اول مسئله‌ای که قبل از آن که روایات را بخوانیم در میان می‌آید این‌که آیا این برای چیست؟ می‌فهمیم برای مشقت است برای حرج است یک کسی مثلاً دمبل روی شانه او باشد، پشت او باشد و این بخواهد این را بشوید نمی‌شود اگر بشود هم حرج دارد، لذا این‌که اصل مسئله برای حرج است ظاهراً اشکالی نیست که این یک منتی است از طرف شارع مقدس این‌که چون مشقت دارد رفع متنجس رفع نجس از بدن اشکال ندارد.

اما آیا این حرج شخصی است؟ به عبارت دیگر حرج عقلی است یا این‌که حرج حرج نوعی است به عبارت دیگر حرج شرعی است نه شخصی؟ گاهی بدن زخم است و این بخواهد این زخم را بشوید نمی‌شود یا مشقت دارد بخواهد لباس را بشوید نمی‌شود یا مشقت دارد خب در این‌جاها عقل ما می‌گوید ضرورت است با این ضرورت باید نماز بخوانی یا این‌که عقل ما می‌گوید مشقت است و حرج ما جعل علیکم فی الدین من حرج یعنی باز عقلی است عقل می‌گوید مشقت است و چون مشقت است مرفوع است به این می‌گوییم حرج شخصی ، اما گاهی حرج حرج نوعی است که اسمش را می‌گذاریم حرج شرعی یعنی این شستن این خون قروح و جروح برطرف کردن این خون برای نوع مردم حرج است کاری به شخص نداریم برای نوع مردم بخواهد هر روز لباس عوض بکند نمی‌شود یا نمی‌شود یا مشقت دارد، شارع مقدس برای آن حرج رفع تکلیف از نوع می‌کند به عبارت دیگر تکلیف آمده منتاً از برای نوع نه برای شخص نتیجه‌اش هم این جا معلوم می‌شود این‌که اگر خون قروح و جروح به کسی باشد و این می‌تواند لباس عوض بکند می‌تواند هر روز حمام برود می‌تواند با لباس پاک با بدن پاک نماز بخواند باز این خون قروح و جروح برای این معفو است چرا؟ چون برای نوع تکلیف است و رفع تکلیف علتش حکمتش نوع است نه شخص لذا اسمش را می‌گذارند حرج نوعی رافع تکلیف برای نوع، خیلی ‌جاها داریم حالا من‌جمله این جا بحثش است.

مرحوم سید در عروه و دیگران می‌فرمایند حرج حرج نوعی است نه شخصی دلیلش هم این است که روایاتی که در مسئله هست گفته‌اند با خون قروح و جروح نماز بخوان دیگر نگفته‌که اگر برایت مشقت داشته باشد تا بشود حرج شخصی تا بشود ارشاد به سوی عقل، سؤال می‌کند که بدنم زخم است یا دمبل دارد این سرایت کرده به لباسهایم، حضرت می‌فرماید تا خوب نشود می‌توانی با همین خون نماز بخوانی می‌توانی با همین لباس نماز بخوانی و این سکوت دلیل براین است که حرج نوعی است نه شخصی به معنا این‌که اگر بعضی هم برایشان حرج نباشد با این لباس نجس می‌تواند نماز بخواند لذا مرحوم سید در این‌جا، دیگران هم تصریح می‌کند این‌که مراد از این حرج در این جا حرج نوعی است نه شخصی، ما اصلاً کاری به قاعده حرج نداریم یعنی اصلاً بحثش را نمی‌کنیم بگوییم حرج نوعی است یا شخصی است، نه، می‌گوییم یک دسته روایات داریم که این روایات به ما می‌گوید که خون قروح و جروح معفو است ما هم می‌گوییم خون قروح و جروح معفو است حالا علت حکم حرج باشد آن علت حکم است و مربوط به روایات نیست خیلی روایت‌ها علت دارد که ما اصلاً روی علت صحبت نمی‌کنیم البته حکمت، ما نمی‌توانیم روی حکم احکام و علل احکام حرف بزنیم، فقه ما روی اطلاقات است روی ظواهر است دیگر حالا علت حکم چیست؟ حکمت حکم چیست؟  هر چه می‌خواهد باشد، به ما گفته‌اند خون قروح و جروح معفو است حالا این ما درستش بکنیم بگوییم این خون قروح و جروح معفو است برای این‌که حرج است آن وقت بحث بکنیم بگوییم که حرج شخصی است یا حرج نوعی و بگوییم حرج نوعی است و برای همه، اصلاً نوبت به این حرف‌ها نمی‌رسد ما هستیم و اطلاقات روایات، حرف خوبی است دیگر.

لذا در حقیقت دو تا بحث این‌جا می‌شود کرد، یک بحث این که این روایاتی که داریم که خون قروح و جروح معفو است این‌ها آیا مال نوع است یا مال شخص؟ این یک بحث است یک بحث فقهی است یک بحث کلامی هم بکنیم این که می‌دانیم این رفع تکلیف در این جا برای خاطر حرج است حرج نوعی است یا حرج شخصی است لذا آن بحث دوم که چه؟ اصلاً در باره‌اش حرف نزنیم بهتر است بگوییم ما یک دسته روایات داریم این روایت‌ها آیا دلالت دارد بر این‌که خون قروح و جروح برای همه؟ یا خون قروح و جروح برای آن کسی که برایش حرج است؟ می‌گوییم روایات اطلاق دارد وقتی اطلاق دار شد آن مسئله کلامی این‌ها هم  درست  می‌شود و  آن  این  است که در مسئله رفع تکلیف شده برای 

حرج نوعی نه شخصی.

حالا راوی این عرضی که عرض کردم این روایات را بخوانیم ببینیم این روایت‌ها چقدر دلالت دارد؟                                                     

وسائل باب 22 از ابواب نجاسات جلد 2 وسائل  روایت 4 از آن باب صحیحه محمد بن مسلم عن احدهما علیهما السلام قال سئلته عن الرجل یخرج به القروح فلا تزال تدمی این دمبل به بدنش است و این خون می‌دهد بیرون،

کیف یصلی فقال یصلی و ان کانت الدماء تسیل فرمود با همین خون نماز بخواند ولو زیاد هم باشد ولو خون به اندازه‌ای است که جریان دارد ولو جریان هم دارد با همان خون نماز بخواند خب این روایت می‌گوید که آن سؤال می‌کند از خون قروح که فلا تزال تدمی حضرت جواب می‌دهند که با همان خون نماز بخواند اشکال ندارد.

آیا می‌شود استفاده کرد این‌که هر که خون قروح دارد چنین است؟ یا این‌که بگوییم نه هرکه خون قروح و جروح دارد و شستن برای او حرج است برای او تکلیف رفع است آن می‌تواند نماز را در نجاست بخواند؟

خب مشهور در میان اصحاب اولی را گفته‌اند چرا؟ گفته‌اند این روایت‌ها اطلاق دارد نگفته‌است یصلی و ان کانت الدماء تسیل اذا کان حرجیاً و این اذا کان حرجیاً که نگفته در روایات، پس معلوم می‌شود که خون قروح و جروح معفو است ولو این‌که حرج شخصی هم نباشد یعنی ولو این‌که می‌تواند برود تطهیر بکند می‌تواند هر روز موقع نمازش حمام برود و آن را بشوید و دارویش را عوض کند زخمش را عوض کند لباسش را عوض کند، این سکوت، نمی‌خواهیم هم اطلاق‌گیری کنیم تا بگویید اطلاق دارد یا ندارد، نه، یک سؤال و جواب است، حضرت ساکت ماندند از این‌که ان کان حرجیاً و این سکوت در مقام بیان افاده اطلاق می‌دهد کسی نگوید که آقا این روایت‌ها در مقام بیان اصل حکم است و اطلاق ندارد می‌گوییم بله از این جهت که شما می‌گویید در مقام تشریع است این اطلاق ندارد اما یک سؤال و جواب شخصی است و در این سؤال و جواب شخصی می‌گوید من با این خون نماز بخوانم یا نه؟ حضرت فرمودند بله و نفرمودند         ان کان علیک حرج، تا بگویند ما جعل علیکم فی الدین من حرج این سکوت امام علیه السلام می‌گوید این خون قروح و جروح معفو است نه لما کان حرجیاً معفو است به عبارت دیگر اسمش را گذاشتم حرج عقلی نه حرج شرعی تکلیف روی شخص نه، تکلیف روی نوع یعنی نوع مردم چون این خون قروح و جروح برایشان حرج است شارع مقدس رفع تکلیف از نوع کرده حکمت حکم حرج است دیگر حکمت یعمم و یخصص و امثال این‌ها ندارد آن سبب شده که حضرت بفرمایند یصلی و ان کانت الدماء تسیل ظاهراً دلالتش خوب است دیگر و ندیدم هم کسی اشکال بکند یعنی همین جا معمولاً مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه تصریح هم کرده‌اند این‌که حرج حرج نوعی است نه شخصی و محشین بر عروه هم همه قبول کرده‌اند.

الا این‌که روایت 2 یک قدری مسئله را تضییقش می‌کند،

روایت 2 می‌فرمایند که معفو است اما یغسل فی کل یوم هر روز این باید حمام برود خب این از یک جهت دلالت می‌کند بر آن حرج نوعی برای این‌که اگر حرج شخصی باشد فی کل یوم و این‌ها معنا ندارد اما حالا هر روز حمام برود خب آن روایت می‌فرمود که نمی‌خواهد هر روز حمام برود این می‌گوید هر روز حمام برود حمام نه، آن خون قروح و جروح را بشوید و دوایش را عوض بکند لباس را عوض بکند اگر لباس نجس شده و یغسل فی کل یوم. اگر ما بودیم و این روایت مشکل بود یک قدری مشکل می‌شد گرچه انسان می‌فهمد که این‌ها استحباب است ذوق فقهی دلالت می‌کند بر استحباب اما حالا اگر کسی این ذوق را نداشته باشد یا نمی‌خواهد بکار بیندازد روایت 1 که سؤال می‌کند می‌بیند خونی به بدن امام علیه السلام می‌بیند و تذکر می‌دهد حضرت می‌فرماید این خون قروح و جروح است و من نمی‌شویم تا این‌که خوب بشود، روایت 1 از باب 22 می‌فرماید که ولست اغسل حتی تبرء خب این حتی تبرء منافات پیدا می‌کند با آن شستن فی کل یوم، آن وقت یک قدری مشکل هم می‌شود بخواهیم حمل براستحبابش هم بکنیم مشکل می‌شود یعنی امام علیه السلام هر روز ترک مستحب می‌کردند برای این‌که می‌گوید من دیدم به لباس امام علیه السلام خون بود و آن خادم من به من گفت من تذکر به امام علیه السلام دادم امام علیه السلام فرمودند می‌دانم این خون قروح و جروح است ومن نمی‌شویم تا خوب بشود آن روایت می‌گوید یغسل فی کل یوم این روایت می‌گوید من نمی‌شویم تا خوب بشود خب اگر ما بودیم و غیر امام علیه السلام حمل بر استحباب می‌کردیم می‌گفتیم اگر می‌تواند هر روز حمام برود حمام برود اگر می‌تواند هر روز بشوید بشوید بعضی از نمازها را در نجاست بخواند بعضی‌ها را نه، می‌شد این حمل را بکنیم بگوییم که مستحب است این کار بشود اما این روایت که حضرت فرمودند لست اغسل حتی تبرء نمی‌توانیم بگوییم امام علیه السلام هر روز این استحباب را ترک می‌کردند می‌توانستند بشویند و نمی‌شستند لذا یک نحو تعارضی پیدا می‌شود بین روایت 1 و روایت 2، دیگر خواه ناخواه باید روایت 2 را از کار بیندازیم چرا؟ برای این‌که شهرت روایی آن طرف است و شهرت فتوایی هم آن طرف است یعنی خیلی کم است که بگوید اگر می‌تواند هر روز بشوید در شبانه روز یک مرتبه حالا یا برای نماز صبح یا برای نماز ظهر و عصر یا برای نماز مغرب و عشا که در خون استحاضه فقهاء این جور یاد داده‌اند در روایات هم هست و انشاء الله اگر عمری باشد بعد در باره‌اش صحبت می‌شود آنها می‌گویند که خب عقل ما یا عرف ما دلالت می‌کند بر این‌که بگذارد دم مغرب آن وقت خودش را تطهیر کند لباسش را بشوید پاک، چهار تا نماز را باهم بخواند پشت سر هم خب عقل متشرعه همین را می‌گوید این‌که حضرت فرمودند که یغسل کل یوم دیگر طرزش را داده‌اند دست ما اگر مطالعه کرده باشید مرحوم سید یک بحث مفصلی دارد که آیا برای نماز صبح؟ آیا برای نماز ظهر؟ آیا برای نماز مغرب و عشا؟ بعد هم بالاخره خود مرحوم سید انتخاب می‌کند هر کدام را می‌خواهد به مرحوم سید می‌گوییم که اصل حکم را امام علیه السلام داده‌اند اما طرزش را دیگر خود ما باید عمل بکنیم مثل سایر موضوعات دیگر، حکم را آنها می‌گویند موضوعش دیگر عرفی است عرف متشرعه یا عرف عقلاء و دیگرشأن امام علیه السلام تعیین حکم است اگر تعیین موضوع بکند آن هم برای خاطر ارشاد است نه این‌که تعبدی در کار باشد این جا حضرت فرمودند کل یوم این کار را بکند خب جوابش چیست؟ یعنی عقل ما شاید بگوید متعینش هم همین است دارالامر بین این‌که  مثل نماز صبح را پاک بخواند وچهار نماز را در نجس بخواند خب عقل ما می‌گوید که آن یک نماز را با نجاست بخوان دم غروب خودت را تطهیر بکن وقتی خودت را تطهیر کردی چهار تا نماز را با طهارت بخوان و حالا بگویید دوران امر بین تعیین و تخییر بگویید نه عقل متشرعه، عرف در همه جا خیلی جاها هم اتفاق می‌افتد مثلاً می‌تواند یک نماز را با وضو بخواند یا با غسل بخواند حالا آیا نماز صبح؟ یا نماز ظهرو عصر؟ یا نماز مغرب و عشا؟ بگوییم خب اگر می‌شود نماز ظهروعصر ومغرب و عشا را با وضو بخواند و آن نماز صبح را با تیمم بخواند عقل ما می‌گوید همین کار را بکن لذا این کل یوم هم این جور می‌شود که خیلی خوب اگر واجب باشد یا مستحب که حمل بر مستحبش کردیم این‌که جهار تا نماز را با هم بخواند ، اما این تعارض را نمی‌دانم چکارش بکنیم؟ که امام علیه السلام می‌فرماید که لست اغسل حتی تبرء و آن روایت می‌گوید یغسل کل یوم و مشکل است یعنی عقل ما مخصوصاً حالا شیعه و آن مقامی که برای امام علیه السلام قائل است نمی‌تواند بگوید که این غسل کل یوم بوده و حضرت همه را زیر پا گذاشته‌اند در حالی که می‌توانسته‌اند عصر به عصر حمام بروند و لباسشان را عوض بکنند و آن خون قروح و جروح را آب بکشند و بفرماید لست اغسل حتی تبرء، لذا از این جهت منافات دارد دیگر خواه ناخواه غسله کل یوم را دیگر استحبابش را هم از کار می‌اندازیم اصلاً اصل روایت باید از کار بیفتد از نظر شیعه و آن روایت لست اغسل حتی تبرء به حال خود باقی باشد.

این روایت‌ها که آن باب 22 که خواندیم چند تا روایت دارد عمده همین سه تا روایت است که یکی معارض است و آن دوتا دلالتش بسیار عالی است.

مسئله بعدی این است که این مسئله قروح و جروح که در روایات آمده این اختصاص به خون ندارد بلکه هر نجاستی چنین است یک کسی نمی‌تواند آب استعمال بکند یا ندارد آب استعمال بکند خب دیگر معلوم است با همان محل بول که نجس است یا لباس که نجس است با همان لباس نماز بخواند اضطرار هم نه حالا آن اضطرار مسئله دیگری است که در فرع ششم می‌آیند می‌گویند، همین مشقت لذا ما بگوییم این خون قروح و جروح در این روایات ما اختصاص دارد ظاهراً نمی‌توانیم بگوییم مخصوصاً این‌که روایات آن بدن را که همین الان خواندیم یا آن دارو که روی خون است روی قروح و جروح است آن دستمالی که بسته شده خب آن دارو غیر از خون است دیگر اما آن دارو نجس است و آن دارو را گفته‌اند طوری نیست دیگر حالا تفاوت نمی‌کند دارو باشد یا محل بول نجس باشد یا پیراهن نجس باشد یا امثال این‌ها، بدن یا لباس اگر نجس باشد وشستن آن مشقت داشته باشد بگوییم یا حرج شخصی یا حرج نوعی ما جعل علیکم  فی الدین من حرج و این خونی که به بدن امام علیه السلام بوده خون خصوصیت ندارد یا قروح و جروح خصوصیت ندارد دیگر هر نجاستی می‌شود گفت این روایات باب قروح و جروح به ما می‌گوید که هر نجاستی که موجب حرج شخصی یا موجب حرج نوعی بشود نماز خواندن با آن اشکال ندارد.

 لذا وقتی نوعی باشد این جور می‌شود که این در مسافرت است و یک پیراهن بیشتر ندارد این پیراهن حالا نجس شده یک شلوار بیشتر ندارد حالا جنب شده وعوض کردن برایش مشقت دارد مشقت نوعی خب دیگر خواه ناخواه باید بگویید فرقی بین خون و منی نیست فرقی بین خون و سایر نجاسات نیست در خون قروح و جروح گفتند اگر حرج شخصی اگر حرج نوعی باشد معفو است.

ما  خودمان  برداشت  کردیم  اما  نگفتیم  که  خون  خصوصیت  دارد

نمی‌توانیم بگوییم که خون خصوصیت دارد قروح و جروح خصوصیت دارد روایت این جور بود سئلته عن الرجل یخرج به القروح فلا تزال تدمی ک چیز شخصی را سؤال کرد کیف فقلی یصلی و ان کانت الدماء تسیل،  آیا خون خصوصیت دارد؟ خب نه، معنای الغاء خصوصیت یعنی همین است که ماالغاء خصوصیت بکنیم از خون به داروئی که روی خون است کما این‌که فقهاء تا این‌جاها فرموده‌اند همه آنها یعنی مسلم پیش فقهاست که داروی نجس روی این دمبل داروی نجس روی این زخم اشکال ندارد در حالی که در روایات دارو نداریم آن‌که داریم دماء است خون قروح و جروح است همه روایت‌ها خون قروح و جروح است فقهاء از کجا دیگر می‌گویند خون قروح و جروح دستمال روی آن و لباس روی آن و داروی روی آن این‌ها معفو  است؟ الغاء خصوصیت می‌کنند دیگر ، همان‌طور که الغاء خصوصیت از دماء به دارو می‌کنند ما هم الغاء خصوصیت از دارو به سایر نجاسات می‌کنیم، می‌گوییم دماء خصوصیت ندارد لذا اگر کسی حرج شخصی بگوید که دیگر این حرف‌ها اصلاً جلو نمی‌آید اگر حرج شخصی باشد خب معلوم است که ما جعل علیکم فی الدین من حرج یک کسی لباسش نجس است نمی‌تواند در آورد عرفاً، حالا عقلا بتواند اما عرفاً نمی‌تواند در بیاورد خب مسلم پیش اصحاب است اسمش را گذاشته‌اند ضرورت، مسلم پیش اصحاب است اگر کسی ضرورت داشته باشد با لباس نجس نماز بخواند با همان لباس نجس نماز بخواند سابقاً هم بحث مفصلی کردیم آیا با آن لباس نجس نماز بخواند یا عریاناً؟ بالاخره بحث رسید به این‌جا که با همان لباس نجس نماز بخواند ف ضرورت است دیگر لذا با لباس نجس وقتی حرج شخصی باشد خب مسلم اشکال ندارد کسی دیگر در این‌جا نمی‌تواند بگوید که برای این شخص حرج است، حرف در این است که لباسش نجس است برای این شخص حرج نیست می‌تواند برود توی خانه در را ببندد لباسش را بکند نماز بخواند، نه، عریاناً لباسش را در بیاورد اما برای نوع مردم این لباس را کندن و نماز خواندن حرجی است، اگر کسی این روایت‌ها را بگوید حرج نوعی دیگر خواه ناخواه این طوری می‌شود که الغاء خصوصیت می‌کند می‌گوید دماء و منی دیگر تفاوت نمی‌کند همین‌طور که در دماء می‌گویند معفو است در منی هم باید بگوید معفو است همین‌جور که در دارو می‌گویید معفو است در نجاسات هم می‌گویید معفو است. این خلاصه حرف است.

حالا اگر کسی به قول ایشان دلیل یقینی نداشته باشد یعنی نتواند الغاء خصوصیت بکند که کرده‌اند فقهاء یعنی ندیده‌ام فقیهی را که بگوید نه اگر کسی نتواند الغاء خصوصیت بکند خب نوبت می‌رسد به اصل، اصل این‌جا چه اقتضا می‌کند؟ آن یک بحث مفصلی دارد، دیگر وقت تمام شد انشاء الله برای فردا.                      

 وصلی الله علی محمد و آل محمد