عنوان: آیا مواضع سجود باید مساوی باشد؟
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

قبل از آنکه وارد بحث شوم، دو سه کلمه راجع به کنگره­ای که مربوط به مولی الموحدین علی «سلام­الله­علیه» است و زحمت زیادی روی آن کشیده شده و می­شود، صحبت کنیم و از طرف شما عزیزان از آنها تشکر کنم. و تقاضایی که دارم اینست که به این کنگره فوق­العاده اهمیت دهید. و چیزی که باید همۀ ما اقرار کنیم، اینست که ما راجع به مولی الموحدین مولی امیرالمؤمنین، کار نکردیم، و بیش از اینها باید کار شود. مخصوصاً نسل حاضر در این باره کم کار کرده است، و ما باید امیرالمؤمنین را بشناسیم و بشناسانیم.

چه خوش گفته است:

تویی آن نقطۀ بالای فوق فوق أیدیهم                که در وقت تنزّل تحت بسم الله را بائی

اما قرآن بالاتر از این می­گوید، (وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِي اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ كَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)  ﴿لقمان‏، 27﴾؛ لذا از همۀ شما عزیزان تقاضا دارم الان که می­خواهند این امامت را از دست نسل آینده بگیرند، شما آن را زنده تر کنید. الحمدلله نه فقط در میان اسلام بلکه در میان جرداق­ها زنده است و شما باید در هر بهانه­‌ای راجع به ولایت، مخصوصاً مولی امیرالمؤمنین علی «سلام­الله­علیه» صحبت جانانه و صحبت با سند و دلالت و صحبت همه پسند داشته باشید؛ لذا از همۀ شما تقاضا دارم در این کنگره شرکت کنید و به هر اندازه که می­توانید به آنها کمک کنید و من از آنها تشکر کرده و می­کنم و امیدوارم مولی امیرالمؤمنین پاداش خوبی به این کنگره عنایت کند و انشاء الله، پاداش این کنگره، زنده شدن نظام جمهوری اسلامی باشد و اینکه این سر و صداهایی که راجع به نظام جمهوری اسلامی هست و دشمن کار می­کند، مولی امیرالمؤمنین همۀ آنها را خنثی کند. ان شاء الله

و اما بحث امروزمان، راجع به واجبات سجده بود. شش مورد از آن واجبات را گفتم و امروز راجع به مورد هفتم است.

مرحوم سید می­فرمایند:

السابع: مساواة موضع الجبهة للموقف بمعنى عدم علوه أو انخفاضه أزيد من مقدار لبنة موضوعة على أكبر سطوحها أو أربع أصابع مضمومات، ولا بأس بالمقدار المذكور، ولا فرق في ذلك بين الانحدار والتسنيم، نعم الانحدار اليسير لا اعتبار به فلا يضر معه الزيادة على المقدار المذكور، والأقوى عدم اعتبار ذلك في باقي المساجد لا بعضها مع بعض ولا بالنسبة إلى الجبهة، فلا يقدح ارتفاع مكانها أو انخفاضه ما لم يخرج به السجود عن مسماه.

وقتی به سجده می­رود باید مواضع هفتگانه که روی زمین گذاشته می­شود، روی مساوات باشد؛ و بلند و پایین نباشد. می­فرماید اگر بلند و پائین شد، نماز باطل است، مگر به اندازۀ چهار انگشت بسته شده. یا در روایات آمده به اندازۀ یک خشت. مثلاً مهر بزرگ است و سر که به مهر می­گذارد، باید بالاتر از یک خشت یا چهار انگشت نباشد. دستهایی که روی زمین می‌گذارد باید مساوی بدن و مساوی جبهه باشد و بلندتر یا گودتر از بدن نباشد، مگر به اندازۀ چهار انگشت. انگشتها و سر شصت که روی زمین می­گذارد، باید مساوی با بدن باشد و بالاتر و پایین­تر نباشد. سر زانوها باید مساوی باشد با جبهه، و گودتر و بلندتر نباشد، مگر به اندازۀ یک خشت، یا به اندازۀ چهار انگشت بسته.

در این باره روایت داریم؛ و اینکه سیّد در عروه فرمودند و من عبارتش را خواندم، طبق آن روایت است.

 

روایت در کافی است:

إذا کان موضع جبهتک مرتفعا عن رجلیک قدر لبنۀ فلا بأس.[1]

اگر به اندازۀ یک خشت بالا و پائین باشد، طوری نیست، و الاّ اشکال دارد.

در روایت دیگر که سوال می­کند پیشانی من بلندتر است. حضرت می­فرمایند: «و لکن لیکن مستویا»[2]؛ باید مساوی باشد.

پیشانی با دو کف دست و دو کف دست با پیشانی و با دو زانو و دو زانو با دو سر انگشت، یعنی این هفت موضع، «و لکن لیکن مستویا».

جمع بین دو روایت اینست که یکی می­گوید «و لکن لیکن مستویا» و دیگری می­گوید اگر به اندازۀ یک خشت بالا و پائین باشد، اشکال ندارد. جمع بین روایات می­گوید باید مساوی باشد الاّ به اندازۀ کم. امام «سلام­الله­علیه» فرمودند به اندازۀ یک خشت.

حرفی که هست در اینست که آیا این خشت یا چهار انگشت از باب مثال است و یا تعبد است؟!

اگر بفرمایید تعبّد است، همین حرف مرحوم سید و حرف محشین بر عروه و حرف مشهور در میان فقهاست. مثل اینکه از روایت تعبّدی استفاده کردند و گفتند مساوی باشد و اگر بخواهد این هفت موضع بلند و کوتاه شود، به اندازۀ یک خشت باشد. آنگاه یک تعبد می­شود. لذا اگر زیادتر با کمتر باشد، یعنی مثلاً جای سجده گود است، جای دستها گود است و این اگر به اندازۀ یک خشت باشد، طوری نیست؛ اما اگر کمتر یا بیشتر باشد، اشکال دارد.

مرحوم سیّد دربارۀ رکوع یک جمله داشتند در اینکه چقدر باید خم شویم. در آنجا تصویب کردند و گفتند خم شدن در رکوع یک معنای عرفی دارد. اینکه عرف بگوید خم شده برای نماز. لذا در آنجا سه قسم کردند و گفتند یک قسم، به اندازه­ای که دستها و حتی سر انگشتان به سر زانو نمی­رسد و این انحنای عرفی نیست و نماز باطل است. یکی هم اینکه سر انگشتها به زانو می­رسد اما کف به زانو نمی­رسد و در اینجا گفتند عرفاً انحنا صادق است، اما ما اشکال کردیم. یک صورت هم که صورت مسلّمش است، اینکه کف دستها به سر زانوها برسد. این افضل و عالی و بدون اشکال است. یک صورت هم افراطگری است، یعنی به اندازه­ای خم شود که کف دستها را بتواند روی زمین بگذارد. در اینجا گفتند نماز باطل است. بالاخره یک افراط و یک تفریط و یک اکتفا درست کردند. و گفتند اینکه می­گویم عرف است و در رکوع، عرفاً باید انحنا باشد.

در باب سجده این را نمی­فرمایند، درحالی که همان که در باب رکوع گفتیم، در باب سجده هم باید بگوییم و اینکه عرفاً مساوی باشد. پیشانی و دو کف دست و دو تا سر زانو و دو سر انگشت، اگر عرفاً بالا و پائین باشد، طوری نیست؛ خواه قدر لبنه یا مضمومات باشد و خواه نباشد، عرفاً بگوید هفت موضع از بدن به طور مساوی باشد و بگوییم این روایتی که می­فرماید: «و لکن لیکن مستویا» یعنی عرفاً. و روایتی که می­فرماید: «إذا کان موضع جبهتک مرتفعا عن رجلیک قدر لبنۀ فلا بأس»، از باب مثال است؛ و الاّ مقداری از لبنه بالاتر و یا گودتر باشد، اشکال ندارد. اما این مشکل است، مشکلش هم به خاطر اینست که همینطور که مرحوم سیّد توجه کردند که این مشکل است، دیدند در باب رکوع می­توان گفت انحنای عرفی، اما در باب سجده، اگر بخواهیم بگوییم وضع جبهه، وضع هفت موضع، عرفاً روی زمین به طور مساوی باشد، با آن روایتی که الان خواندم که می­فرماید: «إذا کان موضع جبهتک مرتفعا عن رجلیک قدر لبنة فلا بأس»، معنایش اینست که اگر به قدر یک خشت یا چهار انگشت، پائین­تر باشد، نماز اشکال دارد و اگر بلندتر باشد، باز نماز اشکال دارد. لذا مسلم مطالعه کردید که فرق می­گذارند بین رکوع و سجده. رکوع را می­برند روی عرف، اما سجده را می­برند روی تعبّد؛ و این به خاطر اینست که از «بمقدار لبنه» که در روایات آمده، معلوم می­شود که این چهار انگشت بسته دخالت دارد. اگر بخواهیم بگوییم عرفاً، آنگاه با «قدر لبنه» نمی­سازد. اگر بگوییم «قدر لبنه»، آنگاه با عرف نمی­شود. حال مثلاً اگر در عرف، یک منزل سرازیری باشد و بخواهد نماز بخواند، مثل دامنۀ کوه. اگر با دقت حساب کنیم، خیلی تفاوت دارد اما عرف می­گوید نماز خواندن در این سرازیری جایز است و سجده کردن و رکوع کردن، ولو اینکه با دقت عقلی خیلی تفاوت می­کند، اما همه می­گویند جایز است؛ و اما اگر زمین خیلی سرازیر باشد، عرف می­گوید نماز باطل است و باید در دامنۀ کوه جایی بایستد که عرفاً این تساوی مراعات شود. در باب رکوع خوب می­شود گفت. در باب سجده نیز همین است. حال سجده کرد و دستها را روی زمینی گذاشت که یک وجَب با پیشانی تفاوت دارد. عرف می­گوید اشکال ندارد. روایت هم می­گوید حتی اگر قدر لبنه نداشتیم، باز عرفی است و طوری نیست به اندازۀ یک وجب فاصله باشد. مثلاً مهر او به اندازۀ یک وجب با سر انگشتان او تفاوت داشته باشد. اما با بودن قدر لبنه، مجبوریم که بگوییم این خصوصیت دارد؛ لذا اگر بگوییم خصوصیت ندارد، کار مشکلی است. اگر بگوییم خصوصیت دارد، باز کار مشکلی است.

بله، صورت سهو و جهل و غفلت و اضطرارش را می­­توانیم با «رفع مالایعلمون» و «رفع ما اضطروا الیه» و امثال اینها درست کنیم. لذا اگر این «قدر لبنه» نبود، هرچه در باب رکوع گفتیم، در باب سجده هم می­گفتیم و در باب رکوع گفتیم که اگر خیلی پایین رفت، رکوع نیست. اگر خیلی بالا بود و فقط کمی خم شده بود، باز رکوع نیست. اما اگر خم شد و انگشتانش به سر زانو رسید و یا کف دست به سر زانو رسید، رکوع است. بنابراین اگر سر انگشتها هم عرفاً رسید، رکوع درست است. حتی اگر بعضی از فقها در حاشیه بر عروه، سر انگشتها را اشکال می­کنند، اما می­گویند در صورت سهو و صورت جهل و صورت نسیان و صورت اضطرارش اشکال ندارد. اما وقتی در مسئلۀ سجده می­آییم، می­بینیم که این حرفها نیست. همه گفتند باید این «قدر لبنه» باشد. مسلّماً اگر قدر لبنه هم نباشد،  سجده هست. اگر مثلاً به سجده رفت و دستها را روی گودال گذاشت، در اینجا بگویید سجدۀ اسلامی نیست و اما اگر یک وجب فاصله بین پاها و دستها بود، عرفاً سجده است و باید مثل رکوع بگوییم طوری نیست، اما با این قدر لبنه که در روایات است، گیر می­کنیم؛ بنابراین احتیاط اینست که بگوییم این «قدر لبنه» یک تعبّد است و نمی­خواهد بیان عرف کند، بلکه می­خواهد برای آن خصوصیت قائل شود و یا برای چهار انگشت بسته، خصوصیت قائل شود.

 صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد



[1]. الکافی، ج 3، ص 333.

[2]. وسائل الشیعه، جلد 6، ص 357، ح 1.