عنوان: تقوا
شرح:

بحث ما درباره ی کلمه ی تقوا بود این کلمه ی فوق العاده مقدس و معنای تقوا راهم گفتم اهمیت به واجبات مخصوصاً نماز اهمیت به مستحبات مخصوصاً خدمت به خلق خدا اجتناب از گناه مخصوصاً حق الناس و اگر گناه جلو آمد فوراً جبران، تدارک عذرخواهی از خدا به این می گوییم تقوا که اگر اهمیت به این تقوا داده شود کم کم ملکه می شود عدالت در فقه اسلام به همین معناست یعنی کم کم می رسد بدان جا که اهمیت به واجبات می دهد به طور ناخود آگاه به طور خودکار اهمیت به مستحبات می دهد به طور ناخود آگاه. به طور خودکار اجتناب از گناه دارد به طور خودکار به طور ناخود آگاه. و همیشه خود را مقصر می داند در مقابل خدا همیشه به طور ناخود آگاه به طور خودکار از خدا عذرخواهی می کند در مقابل خدا خودش، عملش کوچک است. هیچ است پوچ است و بالاخره در مقابل پروردگار عالم به طور ناخود آگاه خود را مقصر می داند. خود را شرمنده می داند این معنای تقوا است که به آن قسم اول

می گویند تقوای منفی آنجا که رسوخ در عمق جان انسان بکند می گویند تقوای مثبت. کلمه ی تقوا به این معنا خیلی ارزنده است به اندازه ای تقدس دارد که گفتم در قرآن شریف تقریباً 240 مورد درباره ی این تقوا در فضیلت این تقوا قرآن صحبت کرده است عرض کردم من در این 200 صفت و فضیلت از تقوا در قرآن به 20 مورد اکتفا می کنم 15 مورد از آن 20 مورد را با شما صحبت کردم و انصافاً هر وصفی هر نتیجه ای از این 15 صفت از این 15 نتیجه به دنیا و آنچه در دنیا بود ارزش داشت بحث امشب راجع به فایده ی شانزدهم از که یا باید بگوئیم بهتر از همه ی فواید یا از بهترین فواید و آن این است پروردگار عالم متقی را دوست دارد. و اگر انسان بتواند خود را برساند به آنجا که مصداق: ان الله یحب المتقین در قرآن بشود سعادت دنیا و آخرت را آن هم بالا تأمین می کند تأمین کرده است. قرآن مکرر می فرماید: ان الله یحب المتقین خدا متقی را دوست دارد. قرآن شریف در این باره می فرماید: اگر خدا کسی را دوست داشت او را از ظلمات می کشاند به نور مطلق در این آیه الکرسی که خیلی مفید است برای دنیا برای آخرت برای حفظ خود برای حفظ اولاد مخصوصاً در دوره ی آخر الزمان برای حفظ مال و برای همه چیز می خوانیم الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور خا دوست متقی است دوست مؤمن است. و چون دوست مؤمن است او را از ظلمتها می کشاند به نور مطلق یعنی از ظلمت صفات رذیله او را می کشاند به نور فضیلت. از ظلمت نفس اماره او را می کشاند به تقوا. از ظلمت هوی و هوس او را می کشاند به تقوا که نتیجه اش محبت خداست. به جای اینکه هوی و هوسی باشد محبت خدا در دل او ریخته می شود. از ظلمت رفیق بد از شیطان انسی از شیطان جنّی او را می کشاند به رفیق خوب به همنشین عالی او را

می کشاند بدانجا که در بن بست ها دست عنایت خدا روی سر اوست. و بالاخره هر ظلمتی که شما فرض بکنید این آیه شریفه می فرماید خدا آدم متقی را دوست دارد و چون دوست دارد مواظبش است و مواظبت هم معنایش این است که می کشاند او را از ظلمتها به نور ظلمت ها را برای این می برد نور مطلق برای این می آورد. و اگر ما برای نتیجه ی تقوا چیزی نداشتیم جز این آیه که در قرآن تکرار شده دو سه جا قرآن می فرماید که خدا دوست متقی است دوست مؤمن است و چون دوست دارد مؤمن را: یخرجهم من الظلمات الی النور. به! چه نتیجه خوبی در روایات صحیح السند هم می خوانیم این که اگر خدا بنده اش را دوست داشت چشم او خداگونه می شود گوش او خداگونه می شود زبان او، دست و پای او خداگونه می شود بالاتر از همه ی اینها دل او خداگونه می شود. می فرماید که: انه لیتقربُ الیَّ بِالنَّوافل یعنی مؤمن، متقی بواسطه ی مستحبات به من نزدیک می شود به مقام قرب من می رسد می فرماید وقتی به مقام قرب من رسید اَحببتهُ من او را دوست می دارم خیلی مقام است. آن کسانی که ذوق این حرفها را دارند آن کسانی که اهل دلند اهل ذوق اند خیلی معنا دارد شما یک دفعه می خواهید اظهار ارادت کنید به یک بزرگی می فرمایید که من ارادت دارم به شما من نوکر شما هستم من خادم شما هستم اما یک دفعه می شوید خودمانی به جای اینکه بگویید من به شما ارادت دارم می گویید من شما را دوست دارم. و این جمله از نظر نفوذ در دل فوق العاده اهمیت دارد . یک کسی به کسی بگوید من تو را دوست دارم. حالا اگر خدا به بنده اش بگوید من تو را دوست دارم. واین روایت شریف

می فرماید که وقتی بنده ام متقی شد احببتهُ من او را دوست دارم. بعد می فرماید فاذا احببتهُ کنتُ سمعه الذی یسمع به و بصر هو الذی یبصر به و لسانه الذی یتکلم به و یدهُ الذی یبطش به ان سألنی فعطیتهُ و ان دعانی احببتهُ می فرماید او را دوست دارم وقتی او را دوست دارم دیگر چشم او خداگونه می شود وش او زبان او دست و پای او دل او خداگونه می شود بعد می فرماید این، بنده ی این طوری مستجاب الدعوه است. دیگر از من اگر چیزی بخواهد حتماً به او می دهم و اگر دعا کند حتماً اجابت می کنم می شود مستجاب الدعوه می شود هرچه می خواهد که در قدسیات دارد. عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی اقول کن فیکون تقول کن فیکون بنده ام متقی شو دیگر می رسد کار به آنجا که اتصال به قدرت من اتصال به نور من اتصال به علم من همین طور که من هرچه بخواهم می شود هرچه بخواهی می شود. این روایات را سرسری نمی شود گرفت نباید بگیریم و اینکه در این روایت صحیح السند که مرحوم کلینی (رض) در کافی نقل می کند اینکه چشم او گوش او خداگونه می شود دو تا معنا دارد یک معنایش این است که دیگر چشم این گناه نمی کند آلودگی چشم دیگر حتماً ندارد گوش این دست و پای این زبان این دیگر گناه نمی کند حتماً می رسد بدان جا که زبان او خدا گونه است همانطور که پروردگار عالم معصوم است و گناه نمی کند این هم گناه نمی کند دیگر کنترل صد در صد کی او را کنترل می کند؟ خدا چقدر مزه دارد که دست عنایت خدا روی سر انسان در وقتی که می خواهد بلغزد او را بگیرد. دیدی بعضی اوقات یک پیرمردی یا یک بچه ای را می گیرید در وقتی که می خواهد بلغزد این پیرمرد را می گیرید. برای این پیر مرد چقدر خوب است و این کار چقدر مزه دارد. پروردگار عالم می فرماید: متقی در بن بستها دستت را می گیرم زبانت را می گیرم گوش و چشمت را می گیرم نمی گذارم بلغزد یک مصونیتی از طرف پروردگار عالم آدم متقی پیدا می کند. حتماً پیدا می کند این یک معنایش است. یک معنا هم بالاتر از اینکه راستی یک آدم متقی بواسطه ی چشمش کارها می تواند بکند. می گفت که یک متقی یک نفر را بی جا از قطار پایین کردند گفت این آقای این متقی برای اینکه این ظلم شد هرچه کرد این ظلم را برطرف بکند نشد خودش از قطار پیاده شد و رفت یک گوشه ای نشست و دیگر قطار حرکت نکرد هرچه کردند خیال کردند که قطار خراب است هرچه کردند نشد. من آمدم پیش رئیس قطار گفتم که این پیرمرد را سوار کن اینکه با چشمش قطار را نگاه داشته و بالاخره پیرمرد را راضی کردند آن مظلوم را راضی کردند پیرمرد سوار شد قطار حرکت کرد نظیرش زیاد است. زیاد! گوش او می شنود چیزهایی که دل ما نمی شنود. الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ان لاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون نحن اولیاءکم فی الحیوه الدنیا و الخره قرآن می فرماید آنها که متقی هستند می گویند خدا و پا برجا هستند روی گفته شان یعنی متقی می فرماید اینها ملائکه برایشان نازل می شود ملائکه را می بینند بالاتر از این با ملائکه حرف می زنند ملائکه به اینها می گویند: ان لاتخافوا و لاتحزنوا از گذشته باک نداشته باشید غم و غصه به شما چه از آینده ترس نداشته باشید ما دوست شما هستیم هم در دنیاتون نمی گذاریم دشمن شما را نابود بکند هم در وقت مرگتان نمی گذاریم شیطان کاری به سر شما بیاورد. هم در قبرتان هم در برزخ تان در قیامتتان نحن اولیائکم فی الحیوه الدنیا و فی الاخره به عبارت دیگر ملائکه می گویند چون خدا شما را دوست دارد ما هم نوکر شمائیم. ما هم خدمتگزار شما چه در دنیا و چه در آخرت می بیند می شنود. می رسد بدان جا که بوی او بوی دیگری است پیغمبر اکرم می فرمود در معراج در آسمان چهارم یک بوی عطری شنیدم که این بوی عطر را در آسمانهای دیگر نشنیدم. جبرئیل به من گفت: یا رسول الله این بوی عطر به یک متقی یک خانم متقی مشاطه ی فرعون وقتی که انسان برای خاطر خدا با گذشت و ایثار و فداکار بود وقتی که زن، مرد برای خاطر خدا راستی متقی شد دیگر می رسد بدان جا که آسمان چهارم با بوی عطر این، مثل یک گلستان از بوی عطر گلها. پیغمبر اکرم وارد مدینه شدند فرمودند نور خدا را می بینم پیغبر اکرم وارد مدینه شدند از جنگ برگشته بودند گفتند که بوی خدا را می شنوم اینها معنایش چیست نمی دانم. اما می دانم چنین است بوی خدا را می شنوم نور خدا را می بینم. بعد گفتند: چه کسی؟ یک آدم متقی ولو یک آدم بی سوادیه. یک آدم بادیه نشینی است اما با تقوا. می خواست بیاید خدمت پیغمبر اکرم مادرش گفت که من تنها هستم. حاضرم بری اما نمانی. پیغمبر را ببین و برگرد. این آمد پیغمبر اکرم نبودند رفته بودند جنگ برای خدا مادرش این گذشت و فداکاری این همه راه آمده بود گفت حرف مادرم مقدم بر اینکه من پیغمبر را ببینم عاشق بود از آن عشق ها که اهل دل درباره اش چیزها می گویند من نمی دانم تا چه اندازه درست باشد اما نظیرش هست. پیشانی پیغمبر در جنگ احد شکسته شد، پیشانی این شکسته شد بالاخره عاشق بود اما برای خاطر حرف مادر برای خاطر اینکه گناه نشود. برگشت ندیده پیغمبر را برگشت به قول پیغمبر اکرم جسمش رفت اما بوی او اما نور او که پیغمبر از بوی او و از نور او لذت می برد در مدینه گذاشت و رفت پیغمبر آمدند و گفتند نور خدا را می بینم بوی خدا را می شنوم مرحوم آیت الله آقای ملا علی همدانی یکی از مجتهدین خوب در زمان طلبه ای ما بود اما متقی این آمد خمسش را به من بدهد وقتی که حسابش را می کرد حرف می زد می دیدم که بوی عطری از این ساطع است به او گفتم این عطر از کجا آوردی خیلی بوی مزه داری است. گفت که تا به حال به کسی نگفتم اما چون از شما تقلید می کنم چون مرید شما هستم به شما بگویم من ارادت خاصی به پیامبر اکرم دارم ارادت خاصی به اهل بیت دارم لذا صلوات زیاد می فرستم و یک وقتی پیغمبر اکرم را در خواب دیدم در جلسه ای بودیم پیغمبر اکرم فرمود چه کسی بسیار بر من صلوات می فرستد من ساکت شدم نمی خواستم بگویم من برای اینکه این یک من منی بود و نمی خواستم جلوی پیغمبر اکرم من من بکنم پیغمبر اکرم خودشان جواب خودشان را دادند و گفتند این پیرمرد پیغمبر اکرم بلند شدند لبهای مرا بوسیدند. از وقتی پیغمبر لبهای مرا بوسیده است تا الان این بوی عطر از لبهای من است این بوی خداست این نور خداست دست او می شود دست خدا ید الله فوق ایدیهم این فقط ید الله فقط ید امیرالمؤمنین نیست که تفسیر شده نه اون دست خداست بالاترین دستهای بشر دست ولایت اما متقی هم دستش دست خدا می تواند کارهای خارق العاده بکند می تواند با این دست همان کارهایی که خدا انجام می دهد انجام دهد علامه مجلسی (ره) این افتخار شیعه مخصوصاً افتخار اصفهانی ها سفارش می کنم به همه به علامه مجلسی اهمیت بدهید از ایشان حاجت بگیرید سر قبر ایشان زیاد بروید این علامه مجلسی وقتی به این روایات می رسد می فرماید که معنای روایت هم همینه وقتی انسان متقی  شد صد در صد دیگر متصل می شود به قدرت خدا دیگر متصل می شود به علم خدا متصل می شود به نور خدا دیگر نور خدا نور او بوی او بوی خدا قدرت او قدرت خدا علم او علم خدا و اینها زیاد است پیش اهل دل یک امر مسلمی است در روایات ما زیاد است در تاریخ زیاد است و از همه ی اینها بگذریم حتی از روایات اهل بیت (ع) که بگذریم در قرآن زیاد است الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور دیگر از ظلمت ها کشیده می شود به نور مطلق وقتی متصل به نور خدا شد معلوم است قدرت او یک قدرت نامتناهی است دیگر علم او علم خدا دیگر می تواند خبر دهد از گذشته از آینده من تعجب می کنم بعضی اوقات یک آدم های لجوجی شک می کنند در اینکه امام (ع) علم به موضوعات دارد یا ندارد. در حالی که اصلاً راجع به این مسئله که امام علم به موضمعات دارد یا نه بحث کردن در این موضوع اگر توهین به امام نباشد این صفتی برای امیرالمؤمنین نیست این برای امام حسین (ع) نیست این فضیلتی برای نوکرها او برای یک شیعه ما سراغ داریم شیعه چشم او چشم خداست ما دیدیم مثل مرحوم کربلایی کاظم که خدا رحمتش کند یک پیرمرد بی سواد با همین چشمش نور قرآن را می دید ما دیدیم فرد بی سواد علم دارد به آنچه گذشته است و به آنچه می آید به علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن یک شیعه اما متقی یک شیعه اما مخلص یک شیعه اما اینکه رسیده بدان جا که چشمش آلودگی ندارد گوشش آلودگی ندارد زبانش آلودگی ندارد دلش آلودگی ندارد. وقتی که چنین شد معلوم است نور خدا در دل این می تابد دیگر الهام پیدا می کند در روایت صحیح السند می خوانیم [....] من قلبه الی وصاله این دیگر الهام پیدا می کند دل این چشمه ی حکمت خدا و از آن چشمه سرایت می کند به زبان او این جرت نیابیت الحکمه من قبله الی وصاله این وصال از باب مثال است معنایش این است که وقتی دل منور شد به نور خدا چشمه ی حکمت، خدا در دل این ایجاد کرد دیگر زبانش گوشش چشمش همه ی اعضا و جوارحش که از دل سرچشمه می گیرد از همان نیابیت الحکمه سرچشمه

می گیرد و راستی چنین است ما زیاد از این چیزها دیدیم خوشا به آن کسانی که سر و کار با این حرفها سر و کار با این روش و منش ها و رسیدن به جایی که دل اینها مال خداست حکومت دلها مال اینهاست اینها صد در صد بنده ی خدا دیگر ترس ندارند از آینده از احدی ترس ندارند جز از خدا دیگر غم و غصه ای ندارند از گذشته و آنکه همّ آنهاست غمّ آنهاست خداست اصلاً دیگر می رسند به آنجا که چیزی جز خدا نمی بینند آنکه می بینند خداست مابقی هرچه می بینند موجود نماست به قول قرآن کسراب بقببیهه یحسبه الضعمان ماء اینطوری است می گوید آب نما دیده اید اصلاً عالم را وجود نما می بینند پس در عالم وجود چیست؟ خدا. چی می بینید؟ خدا. به قول بابا طاهر یک دفعه به شما می گفتم که نمی دانم به او رسیده یا نه. اما شعر خیلی بالاست به صحرا بنگرم صحرا تو بینم/ به دریا بنگرم دریا تو بینم/ به هر جا بنگرم از کوه در و دشت/ نشان از روی زیبای تو بینم. این دیگر می شود معصوم خیلی نکنید معنای عصمت اینکه انبیا و چهارده معصوم اینها معصوم اند اون عصمت یک معنای خاصی دارد. آن عصمتی که ما برای انبیا و آن بالاترش را برای چهارده معصوم قائلیم آن عصمت معنایش این است که از خطا از نسیان از مذلات من جمله از گناه اینها

معصوم اند اما راجع به غیر از انبیا و راجع به غیر از اوصیا راجع به غیر از چهارده معصوم ما معصوم زیاد داریم یعنی معصوم به این معنا گناه نمی کند اصلا و ابدا. حتی می رسد به آنجا که تخیل گناه را هم ندارد شاید در جلسه ی ما باشند افرادی که اینها تخیل گناه را هم ندارند امام حسین (ع) وقتی علی اکبر رفتند میدان گفت که: اشبه الناس خَلقاً و منطقاً به رسول الله ابن عربی سنی اما عارف می گوید من از این جمله استفاده می کنم علی اکبر معصوم بوده است. جداً چنین است برای اینکه آقا امام حسین که نمی خواهد روضه و مصیبت بخواند می خواهد یک پیام بدهد علی اکبر همانطور که شکل و شباهتش شکل و شباهت پیغمبر بود. تن صدای او تن صدای پیغمبر بود از نظر عصمت هم علی اکبر معصوم بود خُلقش هم خلق پیغمبر بود خُلق و خَلق مثل پیغمبر بود یعنی علی اکبر هم معصوم بود. مگر می شود یک مرجع تقلید یک رهبر این معصوم نباشد معصوم نباشد که نمی توان از او تقلید کرد امام جماعت معصوم نباشد که نمی توان پشت سرش نماز خواند ولی معلوم است مراتب دارد وقتی دست عنایت خدا روی سر کسی باشد دیگر اسم گناه هم بیامد می لرزد. اسم گناه ولو دیگری هم انجام بدهد می لرزد فراموش نمی کنم امام خمینی آمده بودند درس بدنشان مثل بید می لرزید و نتواستند درس بگویند برای اینکه یکی از شاگردهایشان یک غیبت کرده بود. مرحوم آقای فشارکی آیت الله فشارکی در عنوان الکلام نقل

می کند که در همین اصفهان قحطی آمد یک زنی دو سه تا بچه یتیم داشت

همسایه اش یک آدم قسی القلبی بود. این مجبور شد پیش این آقا: آقا بچه هایم از گرسنگی در شرف مرگ اند یک چیزی به من بده. این نانجیب گفت همان که گفتم. گفت راضی ام اما یک شرط دارد شرطش این است که مرا ببری جایی که کسی نباشد. خوب این دیوانه گفت معلوم است من تو را می برم جایی که کسی نباشد. این خانم را برد در خانه در اتاق و در اتاق را هم بست یک وقت دید این خانم دارد می لرزد رنگ تغییر کرده گفت خانم من که به شرطم عمل کردم گفت: نه به شرط عمل نکردی الم یعلم بان الله یری. آیا نمی دانی خدا می بیند. که همین جمله معلوم است دیگر از دل بلند شود به دل می نشیند مثل آبی که روی آتش بریزند آتش شهوت او را خاموش کرد. آدمش کرد و رسیدگی کامل به او و امثال او کرد این جمله الم یعلم بان الله یری از یک خانم بی سواد. بی سواد است اما متقی درس دانشگاهی نخوانده اما درس عفت خوانده است. وقتی که اسم بی عفتی را می شنود می لرزد چه لرزیدنی چرا؟ چون دل این منور است به نور خدا. آقا خانم اگر می خواهید سعادت بچه ها را چاره ای نیست جز اینکه بچه ها متقی شوند و الا اگر تقوا در دل بچه های شما نباشد نه دنیا دارند نه آخرت دنیای اینها تاریک است تاریک زندگی منهای خدا تاریک است و من لن یجعل الله نوراً فماله من نور. اگر نور خدا در خانه در شهری در مملکتی حکمفرما نباشد آن مملکت آن شهر آن خانه تاریک است اگر نور خدا اگر دست خدا روی سر بچه های شما نباشد می لغزند چه لغزیدنی. ناگهان چشمهایت را باز می کنی می بینی بچه ات دارد کفر می گوید. شیطان از کم شروع می کند به کم قانع نیست. اول به دخترت

می گوید چادر برای چه؟ چه فرقی می کند با مانتو بعد می گوید فُکُل یک چیز رسمی است بعد می گوید اصلاً چادر چرا اصلاً فکل چرا نباشد. روحانیت بی خود می گوید کم کم می رسد به آنجا که می گوید خدا بیخود می گوید نه! نه و یعنی نه خدایی نه معادی شیطان از کم شروع می کند یعنی وقتی که می خواهد بلغزاند اول پا می لغزد. اما ناگهان می افتد چه افتادنی! افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوانٍ خیر امن اسس بنیانه علی شفا جوف حار فنهار به فی نار جهنم و الله لایهدی القوم الفاسقین

می فرماید دست خدا روی سر فاسق نیست وقتی نباشد اگر کسی یک خانه ای دم

دره ی سیل زده بنا کند این خانه چه خواهد شد با یک طوفانی این خانه می رود ته دره قرآن می فرماید زندگی که پایه ی آن تقوا نباشد این مثل همان خانه دم دره ی سیل زده است که این خانه این زندگی این شخص می رود کجا؟ ته جهنم فنهار به فی نار جهنم. آقا خانم جوانها نجوان ها اگر می خواهید یک زندگی که سعادت در آن زندگی باشد باید دست خدا روی سر شما باشد هیچ کسی هیچ چیزی نمی تواند شما را نگاه دارد جز نور خدا جز دست خدا متقی شود بچه ها جوانها سر و کار با نماز نماز اول وقت زیاد داشته باشید. از نماز کمک بگیرید اینکه خدا یاری کند شما را از نماز اول وقت از نماز با دل از نماز مؤدب از نماز عالی اول کمک بگیرید تا نور خدا در زندگی شما و در دل شما بتابد راجع به همین نماز قرآن می فرماید که: یخرجهم من الظلمات الی النور نماز اول وقت بخوان نماز جماعت بخوان و در مسجد بخوان نماز با دل نماز مؤدب نماز با تعقیب بخوان خدا تو را از ظلمات می کشاند به نور مطلق اگر این نور باشد سعادت است اگر این نور نباشد به قول قرآن: زندگی تاریک است تاریک است تاریک وحشتناک است وحشتناک است وحشتناک.