عنوان: قاعده جَبّ 1
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

من خيال مى‏كردم بعد از آن دو سه قاعده كه گفتيم، قاعده قرعه است، اما ديدم قاعده جبّ است. لذا مسلم شما اگر مطالعه كرده باشيد، ديده‏ايد اشتباه است، قاعده جب را مطالعه كرده‏ايد.

قاعده جب اين است كه «الاسلام يجبّ ما قبله»[1]، اگر كسى مسلمان شد، گذشته هايش ديگر هيچى، هر كارى كرده، نماز نخوانده ديگر قضا ندارد، خمس و زكات نداده، قضا ندارد، اگر فراوان گناه كرده است، بت پرستى، يازنا ياكارهاى زشت ديگر كرده،تعزير نداردو «الاسلام يجب ما قبله». چنانچه راجع به توبه هم داريم:«التوبة تجب ما قبلها»[2] گناه هر چه بزرگ باشد، اگر كسى توبه بكند، توبه او قبول است.

بله فرق بين توبه و قاعده جب اين است كه توبه در  امور وضعيه فايده‏اى ندارد، مگر اينكه جبران بكند، مثلاً كسى كه نماز نخوانده، توبه‏اش اين است كه هم از گذشته پشيمان باشد، هم از حالا نماز بخواند و هم نمازهاى قضا شده‏اش را بخواند. يا مثلاً مال مردم خور بوده، خمس نمى‏داده، مال مردم را خورده است. اين هم توبه‏اش قبول است، اما بايد پشيمان از گذشته باشد، ديگر از اين كارها نكند و مال مردم را هم بايد جبران كند.

بله يك صورتش هم لازم نيست و آن اينكه راستى ندارد، يا درباره نماز راستى نمى‏تواند نماز بخواند، درباره روزه نمى‏تواند روزه بگيرد. خوب چون
سالبه به انتفاء موضوع است المفلس فى امان اللّه‏ ؛ توبه‏اش همين مى‏شود كه پشيمان از گذشته باشد، در آينده هم ديگر گناه نكند، آن عذر خواهى از خدا هم كه تعهد كند از اين به بعد ديگر حسابى مسلمان باشد.

لذا يكى «الاسلام يجب ما قبله» است و يكى«التوبة تجب ما قبلها» و خيلى باهم تفاوت دارد. لذا اگر مسلمان كشى كرده و حالا مسلمان شده است، ديگر حالا ديه و قصاص و اين حرفها نيست. پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وقتى يك كافرى مسلمان مى‏شد، ديگر راجع به گذشته هايش فكر نمى‏كردند. حتّى مثلاً نقل مى‏كند كه پيغمبر اكرم  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: «كل دم ما فى الجاهلية بين قدمى»[3] هر خونى كه در جاهليت ريخته شده است، زير پاى من است، يعنى ديه ندارد. حتّى سنى‏ها نقل مى‏كنند- ما روايت نداريم، چرايش را بعد مى‏گويم - كه مغيرة بن شعبه كه آدم فوق العاده نانجيبى بوده و خيال هم نمى‏كنم ايمان آورده و حتى در سقيفه بنى ساعده كه ديدند اميرالمؤمنين  عليه‏السلام موى دماغ
است، خواستند به توسط همين مغيره اميرالمومنين  عليه‏السلام را در نماز بكشند. اين مغيره در زمان جاهليت با رفقايش رفت شام. شاه شام يك هديه مفصلى به اينها داد. حالا چرا؟ نمى‏دانم. و اين مغيره چون هديه مفصل بود در وسط راه رفقايش را كشت، براى اينكه همه پولها مال خودش بشود بعد آمد مدينه و اسلام آورد اين جورى است، اما پيغمبر اكرم  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند:«الاسلام يجب ما قبله»
[4]
حالا مثل مغيرة بن شعبه را من خيال مى‏كنم اصلاً اسلام نياورده اسلام آورد تا پول مردم را بخورد. مثل خيلى از ماها كه انقلابى مى‏شويم براى اينكه به مردم ظلم بكنيم، يا پول مردم را بخوريم.

بنابراين اين «الاسلام يجب ما قبله» هم افعال را مى‏گيرد، هم تروك را، هم احكام را - چه تكليفى، چه وضعى - مى‏گيرد و هم ضمانات را. احكام تكليفيه مثل نماز، احكام وضعيه مثل همين ضمانات، مثل آدم كشى، مثل مال مردم خورى. خوب  اينها مرتب در زمان جاهليت بوده است، اما پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نمى‏گفتند برو مال مردم را بده و الاسلام يجب ما قبله. لذا احكام تكليفيه را مطلقا مى‏گيرد، احكام وضعيه را مطلقا مى‏گيرد و من جمله ضمانات كه از احكام وضعيه است را مى‏گيرد، آن كارهاى زشتى كه كرده‏اند، مثل زنا كردن، زنا دادن و امثال اينها را هم مى‏گيرد.

در فتح مكّه اين جور شد كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از همه مردان بيعت گرفتند. آن وقت زنها آمدند كه يا رسول اللّه‏ ما هم مى‏خواهيم با تو بيعت كنيم. آيه شريفه[5] آمد كه با آنها بيعت كن. يك شرايطى هم برايشان بگذار، من جمله اينكه آدم كشى نكنيد، بچه كشى نكنيد، زنا ندهيد و امثال اينها. آن وقت هند جگر خوار آمد بيعت كند، - بيعتش هم اين بود كه يك قدح بزرگ آب آنجا بودكه دست پيغمبر اكرم در آن قدح بود، آنها مى‏آمدند دستشان را در آن قدح مى‏گذاشتند و اين مى‏شد بيعت -. آن وقت شرايطش را هم مى‏گفتند. در هند جگر خوار وقتى پيغمبر رسيدند به اينجا كه ديگر زنا نده، هند گفت: مگر مى‏شود زن آزاد ز نا بدهد؟![6] پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم - اين طور كه سنى‏ها مى‏گويند- يك نگاه تندى به عمر كردند. يعنى ظاهرا عمر در جاهليت با او سروكار داشته، لذا حضرت نگاه تندى به او كردند. اصلاً هند جگر خوار از فواحش رسمى بود،
عَلَم داشت بالاى خانه‏اش، اما به پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏گفت: مگر مى‏شود زن آزاد زنا بدهد؟ بالاخره زنايش بخشيده شد، آدم كشى‏ها و دختر كشى هايش بخشيده شد. بالاخره آن رذالتهايشان، آن جنگهايى كه با اسلام كردند، آن كشته هايى كه آنهادر آن 84 جنگى كه براى پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جلو آوردند، از مسلمانها كشتند و اينها خيلى از مسلمانها را شهيد كردند، جنگ احد 70 شهيد داد و همين‏ها كشتند، ولى پيغمبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: «لاتثريب عليكم اليوم»
[7]؛ ديگر هيچ، گذشته‏ها، گذشته است؛ الاسلام يجب ما قبله.

بنابراين اينكه بعضى از بزرگان من جمله مرحوم آقاى بجنوردى مى‏گويند ضمانات را نمى‏گيرد[8]، ظاهرا وجهى ندارد. نمى‏دانم مرادشان چيست، چرا
ضمانات را نگيرد؟ غارتگرى كار اينها بوده، افتخار اينها بوده، آدمكشى افتخارشان بوده، حتى دختر كشى افتخارشان بوده است. «و اذا بشّر احدهم
بالاثنى ظل وجهه مسدودا و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به ايمسكه على هون ام يدسّه فى التراب»
[9] فكرشان اين بود، كه اين دختر را بكشد، يا با خوارى بزرگش كند، بعد او را بفروشد براى اينكه كلفت ديگران بشود. خوب پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همه اينها را نديده گرفتند؛ هم قصاص بوده نديده گرفته‏اند، هم ديه بوده، نديده گرفته‏اند و هم مال مردم خورى بوده نديده گرفته‏اند و هيچ جا را نمى‏توانيم پيدا كنيم كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ديه گرفتند باشند. حتى اسلام قاتل حضرت حمزه را قبول كردند، اما فرمودند: نمى‏توانم تو را ببينم، بنابراين برو جاى ديگر، و در مدينه نباش. يعنى تا اسلام آورد، ديگر الاسلام يجب ما قبله. و يك جا نمى‏توانيم پيدا كنيم كه بگوييم ضمانات لايجب قبله.  كه گفتم فرق بين تو به و اين «الاسلام يجب ما قبله» اين است كه در توبه هم اگر نداشته باشد التوبة يجب ما قبله، اما اگر داشته باشد، آن حكم قضا كه بعد دليلش را عرض مى‏كنيم، آن حكم دين مى‏گويد بعد از توبه دينت را بده، بعد از توبه نمازت را بخوان و الا توبه مثل جبّ يك كلى است براى رفع همه افعال و همه تروك و همه ضمانات، يعنى همه احكام تكليفيه و همه احكام وضعيه.

حتى مثلاً اگر كافرى به مسلمانى بدهكار بود و الان مسلمان شد، همان جور كه خدا از او چيزى نمى‏خواهد، اين مسلمان هم بايد از او چيزى نخواهد و هيچ جا نداريم كه بدهكار به مسلمان باشد و حالا بگويند بدهكاريت را بده. يا مسلمانى را كشته است - كشتن بدتر از بدهكارى است - حالا بگويند ديه بده، خوب مسلّم اين جور نيست. رواياتى هم كه مى‏گويد خدا از ديون، از حق الناس نمى‏گذرد، يعنى مسلمانها با هم، يعنى تخصيص است، نه تخصّص. توبه هم همين طور است، مربوط به مسلمانها با يكديگر است. همه اين روايات مربوط به مسلمانهاست، نه مربوط به كفار.

اينها يك قاعده درست كرده‏اند، البته گفته‏اند قاعده جب اين قاعده را تخصيص مى‏دهد- من در اين قاعده گيرم- قاعده اين است كه گفته‏اند:«الكفار يعاقبون بالفروع، كما يعاقبون بالاصول» و اين يك چيز مشهورى شده است.

من اين را نمى‏دانيم يعنى چه، يعنى كسى كه كافر است و نماز را واجب نمى‏داند و عقيده‏اش هم اين است كه واجب نيست، جهل مركّب دارد كه نماز برايش واجب است. خوب به جاهل مركب مستضعف مى‏گويند، براى اينكه مستضعف مراتبى دارد: يك مرتبه‏اش آن كسى است كه قدرت ندارد، يك مرتبه‏اش اين است كه كافر صرف است، يك مرتبه مستضعف هم آن استكه جاهل مركب است، در مقابل جاهل مقصر.يك دفعه مى‏داند و پا مى‏گذارد ،خوب اين معاقب است، اما يك دفعه نمى‏داند و پا مى‏گذارد، خوب اين معاقب نيست. شما در مسلمانها هم همين را مى‏گوييد، مى‏گوييد جاهل قاصر عقوبت ندارد، چرا؟ براى اينكه تقصير ندارد، براى اينكه جهنم مال مقصر است، مال معاند است، مال لجوج است. اما اگر مقصر نباشد، قاصر باشد، آن ديگر وضعا و تكليفا تكليف ندارد؛«الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لايستطيعون حيلة و لايهتدون سبيلاً»[10] راجع به جاهل مقصّر مى‏گويد: ملائكه با تازيانه‏هاى آتشين مى‏آيند جانش را مى‏گيرند و به  او مى‏گويند: چرا عمل نكردى؟ مى‏گويد: نمى‏دانستم، و چون جاهل مقصر است، عقاب دارد[11]. «الا المستضعفين من الرجال»؛ اما اگر جاهل قاصر شد، مثل اينكه نفهم است، خل است، جايى است كه اسلام به دستش نرسيده است، اصلاً به ذهنش خطور نكرده است، خوب به اين مى‏گويند جاهل قاصر و عقاب ندارد. مثلاً يك عمر حمد و سوره‏اش غلط بوده، اما عقيده‏اش اين بوده كه حمد و سوره‏اش درست است، مثل خيلى‏ها. خوب اگر عقيده ايش اين باشد و راستى مقصر نباشد، دنبالش نرفته باشد براى اينكه يقين داشته درست است، اين مستضعف است. مستضعف يعنى  كسى كه جهل مركب دارد و اينها عقاب ندارند. قرآن مى‏گويد
جاهل مركب عقاب ندارد، چه در احكام تكليفيه و چه در احكام وضعيه. روايات هم مى‏گويد جاهل قاصر عقاب ندارد.

لذا اگر اين حرف درست باشد، كه درست است، صد شصت مردم دنيا جهنم نمى‏روند، براى اينكه افراد مستضعف كه اصلاً به ذهنشان خطور نكرده،
معاند نيستند، لجوج نيستند، مخصوصا آن روستائيهايشان كه اصلاً اسلام به ذهنشان نيامده است، يا آن تبليغات يك اسلام خشن مشكلى را به ذهنشان آورده است و عقيديشان اين شده است، ما بخواهيم بگوييم اينها جهنم مى‏روند، معنا ندارد. جهنم مال معاند است، جهنم مال لجوج است، جهنم مال مقصر است و وجهى ندارد كه اينها را جهنم ببرند.

بله بهشت هم نمى‏روند، براى اينكه بهشت «اعدّت للمتقين»[12] است، مقام قرب الهى است. پس اور ا كجامى برند؟ بالاخره يك جايى مى‏چرد؛ همين
طور كه در اين دنيا مى‏چرد، آنجا هم در رفاه و آسايش است.

لذا مى‏گفتم يك وقتى مرحوم آيت اللّه‏ العظمى آسيد على نجف آبادى كه در اصفهان منبر مى‏رفت و او را خرد كردند، يك وقتى روى منبر بود، يك
پيرمردى بلند شده بود و گفته بود: آقا ما جهنم مى‏رويم؟ فرموده بودند: نه. دو دفعه وسط صحبتها بلند شده بود و گفته بود: آقا ما بهشت مى‏رويم؟ فرموده بودند: نه. خود او يا مردم گفته بودند: اگر نه جهنم، نه بهشت پس كجا؟ فرمودند بودند: خدا چراگاه زياد دارد و تو را به يكى از چراگاهها مى‏برد.

خيلى حرف خوبى است، حرف يك آيت اللّه‏ العظمى است كه راستى آيت اللّه‏ العظمى است و پيش اصحاب هم مسلّم است.

بنابراين جهل مقصر است كه انسان را بدبخت مى‏كند، كوتاهى و نرفتن دنبال احكام است كه انسان را بدبخت مى‏كند، اما اگر جاهل قاصر باشد كه نه. على كل حال اگر در مقدمات تقصير نكرده باشد، در ذى المقدمه تقصير نكرده باشد و قاصر صرف باشد، اين نبايد جهنم برود. كافر براى كفرش جهنم مى‏رود، اما حالا براى كفرش جهنم برود، يك گرز آتشين هم بر سر او بزنند كه چرا نماز نخواندى؟ يك گرز ديگر بر سرش بزنند كه چرا روزه نگرفتى؟ اينهامعنا ندار، اما يك قول مشهورى شده است، كه مثلاً تمسك كرده‏اند به اين آيه شريفه: «فى جنّات يتسائلون عن المجرمين ما سلككم فى سقر»[13] آيه خيلى تكان دهنده است. بهشتى‏ها، جهنمى‏ها را مى‏بينند، جهنمى‏ها بهشتى‏ها را مى‏بينند و با هم حرف مى‏زنند. حالا چه جورى است كه اينها هم را مى‏بينند؟ لذا گاهى جهنمى‏ها مى‏گويند يك جرعه آب از اين آبهايتان به ما بدهيد؛ پسر به پدر مى‏گويد، پدر به پسر مى‏گويد، آنها مى‏گويند: خدا اينها را براى شما حرام كرده است، نمى‏توانيم بدهيم. آن وقت در اين «فى جنات يتسائلون عن المجرمين»
بهشتى‏ها از جهنمى‏ها سؤال مى‏كنندكه «ما سلككم فى سقر» چرا جهنم رفتيد؟ يك دسته از آنها مى‏گويند:«لم نكن من المصلّين»، يك دسته شان مى‏گويند: «و لم نك نطعم المسكين»،يك دسته شان مى‏گويند:«و كنّا نخوض مع الخائضين»، يك دسته شان مى‏گويند: شفاعت شفاعت كنندگان نصيب ما نشد. آن وقت جمله‏اى كه فقها به آن تمسّك كرده‏اند اين است كه «و كنّا نكذّب بيوم الدين»
[14] و اينها تكذيب را تكذيب اعتقادى گرفته‏اند.

در حالى كه مسلم اين نيست، تكذيب تكذيب عملى است، يعنى ما براى آخرت كار نكرديم، مخصوصا اينكه مى‏فرمايد: «فى جنات يستائلون عن
المجرمين» نه عن الكافرين. كه يك دسته از آن‏ها مى‏گويند: نماز نمى‏خوانديم، يك دسته مى‏گويند: خمس و زكات نمى‏داديم و به فقراء
رسيدگى نمى‏كرديم، يك دسته شان مى‏گويند: ما فرو رفته در گناه بوديم، خانه ما ماهواره‏ها داشت، جامعه ما فساد اخلاقى آن جورى داشت و ما فرو رفته در گناه بوديم. يك دسته از آنها هم مى‏گويند:«و كنّا نكذّب بيوم الدين» ما براى آخرتمان هيچ كارى نكرديم و آن كسانى كه براى آخرت هيچ كار نمى‏كنند، راستى تكذيب عملى است. تكذيب اعتقادى داريم، تكذيب لسانى داريم و تكذيب عملى و متأسفانه ما مسلمانها، از نظر اعتقادى خيلى خوبيم، مخصوصا شيعه از نظر اعتقادى خيلى خوبند، تا سرحد عشق اهلبيت عليهم‏السلام را دوست دارند، از نظر شعار خيلى خوبند، از نظر لفظ خيلى خوبند، يا مهدى يامهدى مى‏گويند، اما از نظر عمل لنگند؛ جشنشان هم گناه است، در عزا داريشان هم گناه است، به اين مى‏گويند تكذيب عملى. بقول امام هادى عليه‏السلام اسلام واقعى سه مرتبه دارد: يكى اعتقاد است كه اثر بر آن بار است، يكى زبان است كه اثر بر آن بار است و يكى عمل است كه اثر بر آن بار است. لذا ببينند، بعد از«و كنا نكذب بيوم الدين» مى‏گويند:«فما تنفعهم شفاعة الشافعين» و كافر كه
نمى‏تواند بگويد شفاعت شفاعت كنندگان نصيب ما نشد! كسى كه نماز نخواند شفاعت شفاعت كنندگان نصيبش نمى‏شود، كسى كه خمس و زكات ندهد مورد لعن ائمه طاهرين عليهم‏السلام است و شفاعت شفاعت كنندگان نصيبش نمى‏شود. كسى كه راستى دنيا پرست است، به فكر مرگ نيست تا دم مرگ، «فما تنفعهم شفاعة الشافعين».

لذا اينكه مى‏گويند: الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول، گرچه مشهور است اما من دليلى برايش پيدانكردم. تقاضا دارم روى اين قواعد فقهيه
من كار كنيد. اصلاً مثل شماها در درسهايتان كم كار مى‏كنيد. من پيرمردم، سر تا پايم مريض است، اما فعلاً بر روى هم روزى 16 ساعت براى اين اسلام عزيز كار مى‏كنم. شما جوانيد، اهل كاريد، بايد حسابى فعّال باشيد. بايد براى اين دو تا درس خيلى وقت بگذاريد.

خدا رحمت كند آقاى داماد را، درجاتشان عالى است، عالى‏تر كند. روزى به من مى‏گفتند: من 8 ساعت براى فقه مطالعه كرده‏ام. حالا 8 ساعت آقاى
داماد براى شما يك ساعت، يك ساعت روى فقه كار كنيد. مدرك هم كه هست، كتابها را مطالعه كنيد و اشكالاتيكه بزرگان كرده‏اند، آن اشكالها را
بگيريد و در درس بگوييد. درس فقه ما و درس اصول ما شده روضه، حالا اگر هم دو نفرى حرف بزنند، اما جلسه، جلسه فضل و فقه و اصول نيست. و
الحمدللّه‏ صدِ هشتاد از شما هم از نظر استعداد، از نظر تديّن و هم از نظر اينكه بتوانيد جواهر را خوب مطالعه كنيد، خيلى در ميانتان هست. اما حالا كتابى كه مى‏خوانيم يك سال بعد مى‏آيد مى‏پرسد: آيا اين حكم در جلد چندم جواهر است؟ يك سال درس من آمده نمى‏داند جواهر جلد چندم است، معلوم است مطالعه‏اش چه جور است.

لذا از شما تقاضا دارم كه اين چيزهايى كه من مى‏گويم و بكر است، جايى نيست و من به شما مى‏گويم مطالعه كنيد، شايد بتوانيم يك استفاده‏اى از شما بكنيم؛ لااقل روى اينها يك مطالعه دقيقى بكنيد. حالا من جمله اينها اين دو مساله‏اى است كه گفتم بكر است، يكى اينكه قاعده جبّ همه احكام تكليفيه، همه احكام وضعيه را مى‏گيرد، يكى هم اينكه ما براى اين«الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول» دليلى پيدا نكرديم. هم حرف اول، هم حرف دوم را مطالعه كنيد تا ان شاءاللّه‏ از شما استفاده كنيم.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]-ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللئالى، 4 جلد مطبعة سيد الشهداء، قم، چاپ اول، 1403 هـ.ق ج 2، ص 54 و 224.

[2]-شيخ فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، 4 جلد مكتب ثقافة الاسلامية، قم، چاپ وم، 1408(هـ.ق ج 1،  ص 336.

[3]-محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، 8 جلد(دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1367 هـ.ق) ج 8، ص 246.

[4]-محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، 8 جلددارصادر، بيروت ج 4، ص 285 و 286.

[5]-«يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن باللّه‏ شيئا و لا يسرقن و لايزنين و لايقتلن اولادهنّ و لايأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لايعصينك فى معروف فبايعهنّ و استغفرلمنّ اللّه‏ ان اللّه‏ غفور رحيم». سوره ممتحنه، آيه 12.

[6]-شيخ ابى على فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، 10 جلد دارالمعرفة للطباعة و النشر، بيروت ج 10 - 9، ص 414.

[7]- سوره يوسف، آيه 92.

[8]- سيد محمد حسن بجنوردى، القواعد الفقهيه، 5 جلد نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1419 هـ.ق، 1377 هـ.ش ج 1، ص 49.

[9]- سوره نحل، آيات 58 و 59.

[10]-سوره نساء، آيه 98.

[11]-«ان الذين توفّهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنّا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض اللّه‏ واسعة فتهاجروا فيها فاولئك مأويهم جهنم و ساءت مصيرا». سوره نساء، آيه 97.

[12]-سوره آل عمران، آيه133.

[13]-سوره مدثر، آيات 42 - 40.

[14]-همان، آيات 48 - 43.