عنوان: احکام ولادت
شرح:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

احکامي دربارۀ ولادت فرمودند و اين غالب اين احکام مستحب است و اما واجب نيز در ميان اين احکام هست. امر اولي که ديروز فرمودند، اينکه واجب است افرادي که مي‌توانند به اين خانمي که مي‌خواهد وضع حمل کند، کمک کنند و به اندازۀ ضرورت مي‌توانند به عورتين او نگاه کنند، و اگر احتياج به مرد باشد و زن نتواند، مرد نيز واجب است که کمک کند و به اندازۀ ضرورت نگاه به عورت او نيز اشکال ندارد. اين خصوصيت ندارد و از باب مصداق در اينجا آمده است و الاّ در تصادفات هم اين حرف مي‌آيد. به عنوان مثال کسي تصادف کرده است و بر همه به طور واجب کفايي واجب است که به او کمک کنند و او را به بيمارستان برسانند و اين زن باشد، دکتر زن و اگر دکتر زن نتوانست، دکتر مرد به او کمک کند تا نجات پيدا کند. اگر کسي دم مرگ است، بر همه واجب است که به اين کمک کنند و نگذارند که بميرد. اگر زن باشد، زنها و اگر احتياج به مرد داشته باشد، مردها و اگر مرد است و احتياج به زن دارد، خانمها کمک کنند و نگاه کردن به بدن او اشکال ندارد و اگر احتياج باشد، نگاه به عورتين او هم اشکال ندارد و لمس عورتين و لمس بدن زن راجع به مرد و مرد راجع به زن اشکال ندارد. بنابراين فرمايش ايشان در اينجا از باب مصداق است و الاّ يک قاعدۀ کلي اينست که ما بايد به اندازۀ ممکن رفع حوائج ديگران را بنمائيم. اين راجع به اينکه زن آبستن و در موقع وضع حمل باشد. حال در موقع وضع حمل هم نباشد، باز همين حرف مي‌آيد. يک زني احتياج به دکتر دارد و واجب است که او را به دکتر ببرند و واجب است اگر مي‌شود دکتر زن باشد و دکتر زن اگر به عورتين او نگاه کند، اشکال ندارد؛ و اگر نشد، آنگاه دکتر مرد باشد و اگر لمس بدن و حتي لمس عورتين او بنمايد به اندازۀ ضرورت، اشکال ندارد. قدري مسئله را بالاتر ببريم و اين را فقهاء نگفتند و اما من گفتم و از شما هم کمک خواستم و آن اينست که قانون مواسات از نظر قرآن و از نظر روايات اهل بيت،‌ يک قانون واجبي است که ما به اندازۀ وسعمان بايد براي رفع حوائج ديگران اقدام کنيم، حال مالي باشد يا غيرمالي باشد. همينطور که دفاع از آبروي او واجب است و غيبت او حرام است و شنيدن غيبتش حرام است و دفاع از آبروي او واجب است، راجع به کمک مالي نيز همينطور است و هرکس به اندازۀ وسعش بايد کمک کند، (لِيُنفِقْ ذُوسَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّآ ءَاتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا مَآ آتَاهَا). قرآن روي اين قانون مواسات خيلي پافشاري دارد و فقهاء قضيه را مفروغٌ عنها گرفتند و مرحوم صاحب جواهر تصريح مي‌کند در اول باب زکات که ما زکات مالي به غير خمس و زکات و کفارات چيزي ديگري نداريم. و اما کمک کردن به ديگران و (فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ) امري مستحب است و آيات و روايات انفاق هم دلالتي بيش از استحباب ندارد و مرحوم صاحب جواهر ادعاي ضرورت مي‌کند که قانون مواسات در اموال، غير از خمس و زکات و کفارات، چيزي نداريم. و ظاهر قرآن اين را نمي‌پسندد و وقتي به قرآن و روايات اهل بيت رويم، خواهيم ديد که روايات و آيات، آنچه مي‌پسندد همين است که (فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ) وحق معلوم نيز همان (لِيُنفِقْ ذُوسَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّآ ءَاتَاهُ اللَّهُ) است و اين انصافاً يک مشکلي در فقه است که ما بتوانيم به ديگران کمک کنيم و به اندازۀ وسعمان و بگوييم ما خمس و زکات و کفارات را مي‌دهيم و زائد بر اين ولو اينکه مي‌دانم محتاج هست، واجب نيست. مثلاً اينکه جهيزيه تهيه کنم از براي دختري در حالي که من مي‌توانم و آن دختر هم در خانه مانده و اين بر من واجب باشد، اما فقها مي‌گويند نه و آيات و روايات مي‌گويد آري.

مرحوم کليني بيش از پانصد روايت در کافي آورده و غالب اين پانصد روايت دلالت بر وجوب دارد. مثلاً يک شخصي از کسي که محتاج است، بي اعتنا رد شود و رفع احتياجش را نکند و بي‌اعتنايي کند، اين بي‌اعتنايي شب اول قبر و در عالم برزخ يک ماري مي‌شود افعي و اين مار تا روز قيامت همسايۀ اوست. او رابه صف محشر مي‌آورند درحالي که غل و زنجير شده است و روي پيشاني او نوشته شده (أيس مِن رَّوْحِ الله)، بعد خدا او را رسوا مي‌کند و مي‌گويد اين خائن به من و رسول الله است، زيرا مي‌توانست به ديگران کمک کند و اما نکرد. فقها گفتند اين مربوط به خمس و زکات است و الاّ اگر خمس و زکات را دهد،‌ولو ميليونر باشد و يا ميلياردها داشته باشد و احتياج به پول نداشته باشد و ديگران احتياج داشته باشند، گفتند واجب نيست بلکه مستحب است و خيلي ثواب دارد ولي قانون مواسات واجب نيست. حتي آيۀ کنز که در سورۀ توبه آمده است، معمولاً مفسرين راجع به خمس و زکات معنا کردند. در ميان مفسرين نديدم کسي به غير از استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي که در آيۀ کنز مي‌فرمايد مراد «کنز» اينست که اگر کسي پول داشته باشدو احتياج فردي يا اجتماعي باشد و اين پول را مصرف کند، آيۀ کنز او را مي‌گيرد و اما اگر کسي در تفسير هم گفته باشد، وقتي در فقه بيايد، اين فرمايش را ندارد. لذا من بعضي اوقات به شما عزيزان گفتم يک کمکي کنيد تا بتوانيم اين قانون مواساتي که تقريباً هزار آيه در قرآن به صورت خيلي داغ داريم و آن را حمل بر استحباب کنيم و بگوييم به غير از خمس و زکات،‌چيزي در اموال مردم به نام وجوب نيامده است. خمس و زکات را بدهد و ولو اينکه چندين ميليارد در بانک داشته باشد و يا پولش را گنج کند، طوري نيست و اما اگر خمس و زکات ندهد، به او مي‌گويند چرا پول جمع کردي و خمس و زکات را ندادي!

اين حرف فقهاست و مرحوم صاحب جواهر يا ديگر فقهاء در باب کتاب زکات و خمس و در جاهاي ديگر تصريح مي‌کنند که آنچه واجب است، خمس و زکات است؛ بنابراين کسي که خمس و زکات بر او واجب نيست و مي‌بيند که همسايه‌اش گرسنه است و اين مي‌تواند رفع حوائج او را بکند و لاأقل آبروي او را در نزد زن و بچه‌اش حفظ کند و اين واجب نيست بلکه مستحب است که اين کار را بکند و پيغمبر اکرم روي منبر بارها و بارها فرمودند «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ ب‍مُسلِم» اين اخلاقي است،‌يعني مستحب است و اين روايتها يکي يا دو تا يا صد تا نيست و اين جملۀ «ان يحبَّ لغَيره ما يحبُ لنفسه، و ان يکره لغيره ما يحب لنَفسه» را من يک وقت بررسي مي‌کردم و ديدم مرحوم کليني پنجاه روايت اينگونه دارد. مرحوم کليني پانصد روايت راجع به قانون مواسات دارد و پنجاه روايت از ان پانصد روايت همين است و گفتند اين پنجاه روايت که علامت مؤمن اينست، اين يک امر مستحبي است. حال خودش حسابي تجمل گرا باشد و اما خمس و زکات دهد. ولو اينکه تجمل گراست و قوم و خويش او در مضيقه هستند،‌طوري نيست. گفتند مستحب است که به ديگران برسيم و اما اگر به ديگران نرسيم و اما خمس و زکات دهيم، اشکال ندارد. اين با مذاق قرآن و روايات اهل بيت نمي‌سازد و اما تقريباً تسلّم در فقه ماست. من راجع به مال فقط نيز نمي‌گويم بلکه راجع به حوائج ديگران مي گويم. اينکه انسان بتواند حاجت ديگري را رفع کند و مثلاً‌شخصي در مضيقه است و حال به اداره‌اي رفته و اين آقا مي‌تواند کار او را انجام دهد ولي بگويد برو و فردا بيا. و يا مثلاً کم کاري در کارش نباشد و اما اينکه رفته حوائج ديگران واجب باشد.

روايتي داريم که سند روايت هم خوب است که مرحوم مجلسي نقل مي‌کند امام سجاد در مني به منبر رفته بودند و در وسط منبر فرمودند اي شيعيان ما!‌اينقدر دل ما را خون نکنيد. کسي گفت يابن رسول الله! ما شيعه هستيم و مريد شما هستيم، کجا دل شما را خون کرديم؟! حضرت فرمودند: تو دو سه روز قبل از عرفات به مني مي‌آمدي و کسي در کنار راه ايستاده و خسته بود و به تو گفت مرا سوار کن و تو با بي اعتنايي گذشتي و مي‌توانستي سوار کني و اما نکردي و با اين کار دل پيغمبر اکرم و ما اهل بيت را خون کردي. معمولاً اين را حمل بر استحباب کردند و گفتند قانون مواسات مستحب است. اما بعضي اوقات وجوبش را آوردند، مانند مسئلۀ ما که اگر زني خواست زايمان کند، واجب است که زنها به او کمک کنند و اگر به عورت او هم نگاه کنند،‌طوري نيست و اگر زن هم نباشد، بر مرد واجب است که به او کمک کند تا او زايمان کند و اگر به عورت او را لمس کند و يا نگاه کند و ضرورتي در کار باشد، طوري نيست. بعضي اوقات وجوب قانون مواسات را اوردند و اما وقتي وارد بحث مي‌شوند، به طوري تصريح مي‌کنند. مرحوم محقق همداني در اول کتاب زکات، خيلي مفصل و با جزم همينطور که صاحب جواهر فرموده، قانون مواسات به معناي وجوب نداريم و در مقابل خمس و زکات، چيزي ديگري نداريم که واجب مالي باشد.

حال کمي فکر کنيد و ببينيد آيا مي‌توان اين روايات طنطراق را حمل بر کراهت و يا حمل بر استحباب کرد و فقها چطور حمل بر استحباب کردند؟! آنگاه شايد اين اشکال من رفع شود و شما بتوانيد اين اشکال را رفع کنيد.

مستحبات ديگري نيز فرمودند. يکي از اين مستحبات اينست که وقتي بچه به دنيا آمد، هم بايد او را غسل کنند و هم او را غسل کنند. لذا هم در روايات آمده و هم فقها فرمودند که: «يُستحب غَسلها ثمّ غُسلها» و ضمير به ولادت مي‌خورد و پسر باشد يا دختر باشد، اول او را شستشو مي‌دهند و بعد مستحب است که او را غسل دهند. در اين باب روايت نيز زياد هست و از جمله روايات در جلد دوم وسائل در باب اغسال مستحبه، رواياتي نقل فرمودند و من جمله از روايات اينست که فرمودند: «اغْسِلُوا صِبْيَانَکُمْ  من الغمر» و مراد شستشوست و روايتي ديگري دارد که: «غسل المولود واجبٌ»؛ آنگاه گفتند مراد از وجوب در اينجا جمع بين روايت کنيم، يعني مستحب مؤکد. لذا هم غَسله مستحب و هم غُسله مستحب داريم و مستحب است که بچه را اول بشويند و معمولاً رسم در ميان زنها همين بوده که بچه را مي‌شويند و بعد ماماهايي که متدين باشند، اين بچه را غسل نيز مي‌دهند. اين مسلّم پيش اصحاب است و روايت هم زياد هست که غسل در ميان اغسال مسنونه، همينطور که غسل شب قدر را گفتند، غسل ولادت را نيز گفتند.

مسئلۀ بعدي اذان و اقامه است. مستحب است که در گوش راست بچه اذان و در گوش چپ او اقامه گويند و حتي پيغمبر اکرم فرمودند اين از شيطان محفوظ مي‌شود و يک نحو زره و حفاظتي از براي اين بچه است.

 

روايت 1 از باب 35 از احکام ولادت در جلد 15 وسائل:

قال رسول الله صلي الله عليه و اله: من ولد له مولود فليؤذّن في أذنه اليمنى اذان الصلاة، وليقم في اذنه اليسرى فانها عصمة من الشيطان الرجيم.

تقريباً مي‌توانيم بگوييم هميشگي يک زره‌اي براي اين بچه درست کرده که از شيطان محفوظ بماند.

در مسئلۀ بعد فرمودند مستحب است سقّ اين بچه را از آب فرات بردارند که مخلوط به تربت امام حسين «سلام‌الله‌عليه» باشد.

در مسئله اختلافي نيست اما مرحوم کليني يک روايت نقل کرده که روايت مرسَل است و مُرسِل آن مرحوم کليني است و اگر کسي مرسلات مرحوم کليني را حجت بداند که ما هم حجت مي‌دانيم. مانند جازمات صدوق که مستحب است، جازمات مرحوم کليني هم مستحب است. حال اگر هم کسي بگويد مرسل است، قانون تسامح در ادلّۀ سنن در اينجا مي‌آيد، يعني قانون تسامح در ادلۀ سنن يا آن را مستحب ذاتي مي‌کند که ما مي‌گوييم قانون تسامح در ادلۀ سنن،‌مستحب مي‌کند و معمولاً فقها فرمودند قانون تسامح در ادلۀ سنن،‌ مستحب رجائي مي‌کند، يعني به عنوان استحباب نيت نکند بلکه به عنوان رجاء ثواب باشد. اما علي کل حالٍ روايت خوبي است.

 

روايت 3 از باب 36 از احکام اولاد:

قال الکليني رحمة الله عليه و في رواية الأخري: حَنِّکوا أَوْلَادَکمْ بِمَاءِ الْفُرَاتِ وَ بترتبة قَبر الحسين عليه‌السلام فان لم يَکن فَبِماء السماء.

حال اگر بتوان آب فرات و باران و تربت امام حسين باشد و اگر نشود، همان آب فرات و تربت امام حسين و اگر آب فرات نباشد، با تربت ابي عبدالله باشد. کمي تربت را در آب بريزند و کمي از آب را به سق بچه مي‌مالند. لذا هم روايت داريم و اگر کسي اشکال کند که روايت مرسل است، آنگاه قانون تسامح در ادلۀ سنن، رفع ضعف سند را مي‌نمايد.

و اما يک مسئله‌اي که انسان بايد خيلي تأسف بخورد و متأسفانه در ميان ما طلبه‌ها هم خيلي پيدا شده، اينست که هفت ـ هشت ده روايت هست که روي بچه‌هايتان اسماء ما را بگذاريد و اسماء دشمنان ما را روي بچه‌هايتان نگذاريد.

مثلاً حضرت زهرا، يک اسم و هشت لقب دارند و هيچکدام از انها نيز از رسم نيفتاده و هم زيباست و هم عاليست. لذا اسماء فاطمه،‌زهرا، صديقه، مرضيه، هم نوراني است و هم به قول عوام دِمُده نشده است. پس چرا ما به جاي اين اسمها، اسمهاي ديگري بگذاريم. حتي اسمهاي عجيب و غريبي مي‌گذارند. مثلاً‌طلبۀ متديني است، اما اسم بچه‌اش را شهلا و غيره مي‌گذارد. الان در ميان شيعه يک سري اسمهاي عجيب و غريبي هست و اينها خيلي زشت است. روايت داريم در روز قيامت اگر اسم اين بچه خوب باشد، او را صدا مي‌کنند و مثلاً‌مي‌گويند «علي» و با يک سرفرازي بله مي‌گويد و اما اگر اسم او خسرو باشد، اين با يک سرافکندگي جواب مي‌دهد و در روايت داريم که به پدر و مادرش نفرين مي‌کند که چرا اسم مرا «علي» نگذاشتند.

پيغمبر اکرم فرمودند اگر کسي سه يا چهار بچه داشته باشد و اسم من در خانۀ او نباشد، به من جفا کرده است. جداً اگر انسان «علي» را رها کند و اسمهاي عجيب و غريبي ديگري بگذارد، اين جفاي به مولا اميرالمؤمنين است. و اين هست و در ميان ما طلبه‌ها هست چه رسد در ميان مردم که اسمهاي عجيب و غريبي روي بچه مي‌گذارند. اين اسماي ائمۀ طاهرين «سلام‌الله‌عليهم» خيلي زيباست، مانند علي، جواد، محمد، مهدي و اينها خيلي زيباتر از اسماء غربيهاست و خيلي وقتها مي‌بينيم که دختر اسم غربي دارد و پسرش نيز اسم غربي دارد و اين اسم زهرا يا علي و يا جواد را رها کرده و اين اسمها را گذاشته است. اسمهاي محمدجواد و حسن و حسين چقدر زيباست. اگر انسان اين اسماء را بگذارد و تصورش را کند، خود اين تصور،‌نشاط آور است.

در روايتها،صحيح السند زياد است و ضعيف السند نيز دارد و اما باز قانون تسامح در ادلۀ سنن همۀ روايات ضعيف السند را مستحب مي‌کند. من نمي‌دانم اينها واجب است يا مستحب ولي الان مرحوم محقق جزء مستحبات آورده است و نمي‌دانم آيا مي‌شود کسي سه چهار پسر داشته باشد و هيچکدام اسم محمد يا علي نداشته باشند و ما بگوييم طوري نيست و مستحب است که اسم علي يا محمد بگذارند و اگر اسم غربي گذاشتند، طوري نيست،‌درحالي که مشکل است که انسان اينطور حرف بزند.

يعقوب السراج: دخلت على أبي عبدالله وهو واقف على رأس أبي الحسن موسى، وهو في المهد، فجعل يساره طويل، فجلست حتى فرغ، فقمت إليه، فقال لي: ادن من مولاك فسلم، فدنوت، فسلمت عليه، فرد عليّ السلام بلسان فصيح ثم قال لي: اذهب فغير اسم ابنتك فانه اسمٌ يبغضه الله و کان لي ولدٌ سميتها حميرا.

يعني اسم بچه‌ام را حميرا گذاشتم. چنانچه الان در ميان شيعه زياد است که اسم بچه را حميرا مي‌گذارند.

 فقال أبو عبدالله (عليه السلام) انته إلى أمره ترشد..

موسي بن جعفر فرمودند اين اسمي است که خدا مبغوض دارد،‌ و بايد اسم بچه را تغيير داد و تو نيز بايد اسم بچه‌ات را تغيير دهي.

 

روايت 3 از باب 24:

قال ابوجعفر: انّ الشيطان إذا سمع منادياً ينادي يا محمّد أويا علي ذاب كما يذوب الرصاص ، حتّى إذا سمع مناديا ينادي باسم عدوّ من أعدائنا اهتزّ واختال.

وقتي اسم بچه‌ات علي باشد و او را صدا بزني، شيطان خيلي ناراحت مي‌شود و اما وقتي اسم يکي از دشمنان ما باشد، وقتي او را صدا کردي، شيطان خيلي خوشحال مي‌شود.

حال علي کل حالٍ نظير اين روايتها زياد است و در همين باب 3 هفت ـ هشت ده روايت داريم و از شما تقاضا دارم که ترويج کنيد و مريدهاي خود را واداريد که اگر بچۀ آنها دختر است، اسماء حضرت زهرا و اگر پسر است، اسماء ائمۀ طاهرين و مخصوصاً محمد،‌علي و مهدي و جواد و حسن و حسين که همۀ اينها يک زيبايي خاصي دارد.

و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد