عنوان: جلسۀ دوم
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

فصل دهم بحث ما درباره معرفت نفس بود و چند روز درباره‌اش صحبت کردم. راجع به تعلیم و تعلّم و اینکه ما باید تا آخر عمر این تعلیم و تعلّم را فراموش نکنیم. به قول پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»:

«أطلبُوا الْعِلم‏ مِنَ‏ المَهْدِ إلَي اللَّحْد»[1][1]

ز گهواره تا گور دانش بجوی. که معلوم می‌شود همان وقتی که انسان به دنیا آمد، علاوه بر اینکه غرائزی دارد که بالفعل است، از همان وقت می‌تواند برداشت‌هایی داشته باشد. به عبارت دیگر پدر و مادر باید معلّم او باشند و او هم شاگرد پدر و مادر از همان روز اوّل است. لذا به ما دستور داده‌اند اذان در گوش راست او و اقامه را در گوش چپ او بگو. یعنی همین اذان و اقامه در عمق جان او نفوذ می‌کند. به ما دستور داده‌اند که در اطاقی که این بچه بیدار است، زن وشوهر با هم نزدیکی نداشته باشند، یعنی همان محیط در عمق جان او حکمفرماست. و نظیر اینها زیاد است که در اسلام می‌گوید: «أطلبُوا الْعِلم‏ مِنَ‏ المَهْدِ إلَي اللَّحْد»؛ و خدا رحمت کند سعدی را که به شعر درآورده و می‌گوید:

ز گهواره تا گور دانش بجوی

و بسیاری از علما را سراغ دارم که دم مرگ جلسۀ مباحثه گذاشتند. راجع به مرحوم میرزای بزرگ آنکه تحریم تنباکو کرد و سیلی محکمی به صورت انگلیس‌ها و غربی‌ها زد، نقل می‌کنند که دم مرگ اطرافیان می‌خواستند ایشان جمله‌ای بگوید و هر کاری کردند نشد. مثلاً می‌گفتند از ایران تلگراف تسلیتی به ما شده و به شما دعا کردند. یا در فلان مملکت چه شده و امثال اینها و ایشان اعتنا نمی‌کرد. طلبۀ زرنگی که حال ایشان را می‌دانست گفت من ایشان را به حرف درمی‌آورم و سر گذاشت در گوش مرحوم میرزا و گفت خوردن ته دیگ سوخته جایز هست یا نه؟ ایشان به زبان درآمد و فرمودند جایز است. برای اینکه اگر بگوییم جایز نیست یا باید ضرر داشته باشد یا باید نجس باشد یا باید خبیث باشد و ته دیگ سوخته نجس و خبیث و مضر نیست، بنابراین خوردنش اشکال ندارد. تا دم گور هم به فکر مسئله و تعلیم و تعلّم بود.

دربارۀ مرحوم آیت الله آقای چهارسوقی که مسجد چهارسوق و محله چهارسوق مربوط به ایشان است و از مراجع بزرگ بوده و آقای بزرگی در اصفهان بوده است و خدمت‌های بزرگی به اصفهان کرده است. دم مرگ ایشان بود و بزرگان جمع بودند و ایشان فرمودند من دلم می‌خواهد در مجلس علم بمیرم، لذا از شما تقاضا دارم مسئله‌ای را عنوان کنید و با هم مباحثه کنید تا من در جلسۀ علم بمیرم.

راجع به مرحوم شیخ انصاری«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، آنکه کتاب‌هایش کتاب‌های درس طلاب است. نقل می‌کنند دم مرگ اسهال خونی داشت و مرتب وقتی او را رو به قبله می‌کشاندند، خودش را به پشت قبله می‌کشاند. گفتند دم مرگ شماست و باید رو به قبله باشید. فرمودند اسهال خونی دارم و نمی‌شود. شما کار خودتان را بکنید و من هم کار خودم را می‌کنم تا بمیرم و مرتب او را رو به قبله می‌کشاندند و او خودش را برمی‌گرداند تا اینکه از دنیا رفت.

الحمدلله شیعه از نظر روایت و مدرک فقه مستغنی است. مرحوم صاحب وسائل سی هزار روایت در وسائل آورده است و شاید ایشان نصف از روایات را نیاورده و بعد از صاحب وسائل، مستدرک الوسائل درست شده و سی هزار روایت در آن آمده است و الحمدلله شیعه از نظر روایت مستغنی است.

استاد بزرگوار ما آقای بروجردی شکر می‌کردند و بعد هم می‌فرمودند سنّی‌ها بیش از ششصد روایت در فقه ندارند و بعد می‌فرمودند این روایت‌ها مدرک ندارد و روایت حسابی ندارند. اما ما بیش از سی هزار روایت در وسائل الشیعه داریم. شیعه از نظر روایت فقهی در غناست. از نظر روایات اعتقادی و روایات اخلاقی در غنا است. لذا مثلاً علامه مجلسی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که خیلی به اصفهان خدمت کرده و خیلی خدمت به عالم تشیع کرده، صد جلد به نام بحارالانوار روایت مخصوصاً راجع به اخلاق و اعتقادات دارد.

می‌دانید این استغنا از کجا پیدا شده است؟ از شاگردهای امام صادق«سلام‌الله‌علیه» پیدا شده است. در حالی‌که در خفقان عجیبی بودند. یکی از شاگردان امام صادق ابن ابی‌عمیر است که خیلی روایت دارد و بزرگان و مراجع مرسلاتش را نیز حجّت می‌دانند. او را به جرم شیعه‌گری و نقل روایت و شاگردی امام صادق«سلام‌الله‌علیه» گرفتند و محکوم کردند به هفت سال زندان و مصادرۀ اموال و بیست و یک هزار تازیانه به تناوب. یعنی هر روز او را در میان جمعیت می‌آوردند و تازیانه روی زخم‌ها می‌خورد تا غش می‌کرد و بعد او را می‌بردند و فردا عصر دوباره همین کار را می‌کردند. بیست و یک هزار تازیانه زدند. او تاجر بود و اما مهیّای تعلیم و تعلّم بود و مهیای گرفتن روایت از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» بود و مهیای گرفتن روای از امام باقر و موسی بن جعفر«سلام‌الله‌علیهم» بود و توانست چندین هزار روایت در فقه ما بیاورد. از نظر رجالی هم خیلی بالاست به طوری که بزرگان مرسلات او را نیز حجت می‌دانند. و این در اثر تعلیم و تعلّم است و پای منبر امام صادق«سلام‌الله‌علیه» بود. درس طلبگی و طلبه نبود و برنامه‌ای نبود وقتی می‌دیدند که می‌شود کار کرد، از اطراف بیش از هزار نفر از کاسب‌ها و تاجرها و رعیت‌ها و بالاخره افراد عادی پای منبر امام صادق«سلام‌الله‌علیه» جمع می‌شدند و هزار نفر و بعضی اوقات هزار و دویست نفر بودند و امام صادق«سلام‌الله‌علیه» چطور می‌توانست صدایشان رابه اینها برسانند. معلوم می‌شود خیلی صامت و ساکت و گوش‌بده بودند.

به عنوان مثال استاد بزرگوار ما آقای بروجردی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مسجد بالاسر درس می‌گفتند و بلندگو و برق نبود و در گرما و سرما بودند و پیرمرد بودند و صدایشان آهسته بود و درنمی‌آمد، اما می‌توانستند بیش از هزار نفر طلبه را اداره کنند برای اینکه طلبه‌ها مهیا بودند و گوش می‌دادند. این تهیّأ به انسان گوش و فهم و شعور می‌دهد. لذا من هشت سال در درس آقای بروجردی بودم، ایشان بدون بلندگو بودند، اما همه یکپارچه گوش و یکپارچه توجّه بودند و آقای بروجردی صدایش را به آنها می‌رساندند در حالی که پیرمرد بودند و تن صدا کم بود، اما بالاخره چون می‌خواستند، پس می‌توانستند.

این جمله جملۀ خوبیست که اگر بخواهید، می‌توانید. خدا رحمت کند آنکه گفته است. شاید بوعلی سینا باشد که می‌گوید نمی‌دانم و نمی‌توانم و نمی‌شود در قاموس انسان‌ها راه ندارد و اگر بخواهد می‌تواند و اگر بخواهد می‌داند و اگر بخواهد می‌شود. و بالاخره همین شاگردان امام صادق«سلام‌الله‌علیه» شیعه را مستغنی کردند در روایات اخلاقی و در روایات فقهی و در روایات اعتقادی و همین کاسب‌ها و تاجرها مثل شما توانستند چهارصد کتاب بنویسند. اصول اربعمائه افتخار برای تشیع است. یعنی این کاسب‌ها و تاجرها و رعیت‌ها و افراد عادی و متوسط توانستند چهارصد کتاب به نام اصول اربعمائه بنویسند. یعنی چهارصد کتاب که اصل در فقه ما و اصل در اعتقادات و در اخلاق ماست. خواستند و شد و ما نمی‌خواهیم و نمی‌شود. لذا الان یک مصیب بزرگ اینست که شما عزیزان پامنبری و خوب هستید، اما حتماً اگر بخواهند شما را در رسالۀ مرجع تقلید امتحان کنند، رفوزه می‌شوید در حالی که تمام رسالۀ مرجع تقلید مثل موم باید در دست شما باشد. اما نمی‌خواهید و چون نمی‌خواهید نمی‌شود و یا نمی‌کنید و یا دنیای شما مقدم بر آخرت می‌شود. به قول امام صادق«سلام‌الله‌علیه» به دنیا هم نمی‌رسید و به غیر از غم و غصه و نگرانی چیزی نیست تا بمیرید.[2][2] ایرانی از نظر فهم و شعور و در ک خیلی عالیست و همیشه چنین بوده است و این ایرانی‌ها تواسنتندخیلی کار کنند اما آنها که درس امام صادق«سلام‌الله‌علیه» بودند، آن شعور و استعداد و درایت ایرانی‌ها را نداشتند بیسواد هم بودند و دبستان و دبیرستان و دانشگاه نرفتند اما وقتی یک سواد فارسی بتواند بنویسد. همینطور چهارصد کتاب نوشتند و شیعه را مستغنی کردند. در روز قیامت اگر اینها از شما بپرسند ما در آن خفقان که بیست و یک هزار تازیانه به هم‌شاگردی ما زدند و یا دسته جمعی زندانی می‌کردند و زندانی که روز را از شب تمیز نمی‌دادند. اگر یکی می‌مرد دفن نمی‌کردند و در مقابل دیگران می‌گندید و بالاخره طولی نمی‌کشید که این چهل‌پنجاه نفر در زیرزمین می‌مردند و زیرزمین را گور دسته جمعی برای آنها می‌کردند. اما ناگهان می‌دیدند صد نفر به جای آن پنجاه نفر اضافه شد. به‌عنوان مثال هزار نفر شد هزار و دویست نفر. گاهی به اندازه‌ای خفقان و مشکل بود که راوی می‌گوید رفتم خدمت امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در هوای گرم یعنی هوای 50 یا 60 درجه، دیدم: «وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ‏ عَلَيْكَ وَ السِّتْرُ مُرْخًى عَلَيْك‏»[3][3]؛ علاوه بر اینکه در بسته، پرده هم کشیده شده است و هیچ کس جز خودشان نیست. بنی‌العباس با ظلم، چندین مرتبه درس امام صادق«سلام‌الله‌علیه» را تعطیل کردند و همان وقت بود که شاگردان را می‌گرفتند و آن شکنجه‌ها را می‌دادند و گور دسته جمعی درست می‌کردند. بعضی اوقات می‌رسد به جایی که به افرادی که در فقر و مضیقه بودند، می‌گفتند هرکس بخواهد به درس امام صادق«سلام‌الله‌علیه» رود باید یک دینار بدهد و هرکس بخواهد به درس ابوحنیفه رود، یک دینار به او می‌دهیم. اما می‌رفت دو سه روز کار می‌کرد و یک دینار می‌داد تا دو سه روز درس امام صادق«سلام‌الله‌علیه» را درک کند. معلوم است که اینها می‌توانند چهارصد کتاب بنویسند که صد جلد بحار و چهل جلد وسائل و مستدرک الوسائل شود. الحمدلله کتاب‌های فراوانی راجع به اعتقادات و اخلاق داریم و کتاب‌های فراوانی راجع به فقه داریم اما این کتابها را همان عرب‌ها و اطرافیان امام صادق«سلام‌الله‌علیه» به ما دادند. آنها حق به ایرانی دارند. اما اگر روز قیامت این عرب‌های شاگردان امام صادق«سلام‌الله‌علیه» بگویند من در هفت سال بیست و یک تازیانه خوردم و هفت سال با شکنجه و مالم را مصادره کردند اما توانستند یک جلد کتاب در فقه به نام اصول اربعمائه به عالم فقاهت دهم، حال تو چه کردی؟ آنگاه شما باید جواب دهید و اگر جواب ندهید، گیر هستید.

ما اینها را ساده می‌گیریم زیرا روی آن فکر نمی‌کنیم. این وضع تعلیم و تعلّم ما و وضع منبرهای ما و وضع مطالعه‌های ما خیلی بد است و باید بتوانیم روز قیامت جواب سؤال اصحاب اصول اربعمائه را بدهیم.

زراره«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از شاگردان امام صادق«سلام‌الله‌علیه» است. بزاز بوده است و شش ماه در کوفه بزازی می‌کرده و پول و خرج و مخارجی برای زن و بچه فراهم می‌کرده که زن و بچه در رفاه باشند و محتاج نباشند. بعد خودش به عنوان مکه می‌آمده و بعد از مکه به عنوان زیارت رسول گرامی اما حقیقتا و بالتبع برای رسیدن به امام صادق«سلام‌الله‌علیه» بوده است. در آن شش سال سوال جمع کرده و یک دفتر شده است. وقتی نمی‌شد به دیدن امام صادق«سلام‌الله‌علیه» برود، با امام وعده می‌کرد و نصف شب به آن طرف می‌رفت خدمت امام صادق. این سیصد چهارصد مسئله را یکی یکی سوال می‌کرد و آقا جواب می‌دادند و جوابش را زیر کتاب می‌نوشت و بالاخره بعد از هفت هشت شب در آن خفقان یک کتاب که از اصول اربعمائه است، نوشته و تحویل ما داده است. هرسال کارش همین بوده است و چند کتاب اصول اربعمائه مربوط به زراره است.

تعلیم و تعلّم واجب است. این جمله را همه شما شنیدید که:

«طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ عَلَى‏ كُلِ‏ مُسْلِمٍ‏ وَ مُسْلِمَةٍ»[4][4]

طلب علم مثل نماز است و همینطور که آن واجب است دیگری هم واجب است. قرآن می‌فرماید اگر جاهل مقصر شدی، دم مرگ با تازیانۀ قهر ملائکه به او می‌گویند چرا جاهل مقصر بودی و چرا تعلیم و تعلم نکردی و روزه‌ات صحیح نبود و نمازت باطل بود. در آنجا عذر می‌آورد و می‌گوید من دسترسی نداشتم. ملائکه می‌گویند آیا نمی‌توانستی از آنجا فرار کنی و به جایی بروی که دسترسی داشته باشی؟ از همین جهت تعرّب بعد الهجره را همۀ فقها و کسانی که گناه کبیره را هفتصد شمردند این تعرّب بعد الهجرة را شمردند و آنها که هفت‌تا شمردند، این تعرّب بعد الهجره را شمردند. یعنی انسان به جایی برود که نتواند دینش را حفظ کند و مسائلش را به دست آورد، همه گفتند این تعرّب بعد الهجره از گناهان کبیره است. الحمدلله در ایران ما تعرّب بعد الهجره نیست و مخصوصاً در زمان ما و با این تبلیغات در دهات، تقصیر صددرصد دارند و اگر بخواهد بگوید نمی‌دانم، فایده ندارد. قرآن می‌گوید  تازیانۀ ملائکه دم مرگ جواب اوست. نمی‌دانم و نمی‌توانم چیست؟! خوابم می‌آید یا ضعیفم و زندگی روزمره نمی‌گذارد، این حرف‌ها نیست. تازیانۀ ملائکه می‌گوید ما از تو می‌خواهیم عالم و متعلّم بودی و از نظر اعتقادات و اخلاق عالم و از نظر رساله و احکام عالم بودی. و الاّ انسان حسابی گیر است. اینها راسبک نشمارید.

از آن طرف هم خیلی ثواب بار بر این تعلیم و تعلّم است. مثل این منبر امروز ما یا این جلسۀ ما. روایت داریم:

«تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ‏ عِبَادَةِ سَنَةٍ»[5][5]

شما باید ترغیب و تحریص کنید و بگویید جلسه را بیشتر کنید و روایت می‌گوید یک ساعت یعنی دو منبر ما، فکر کردن ثواب یک سال عبادت دارد. یعنی شما یک سال نماز بخوانید و روزه بگیرید و شب‌های قدر را درک کنید و کربلا بروید و عمره بروید و حج بروید اما یک ساعت پای منبر بنشینید، پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند این یک ساعت از یک سال بالاتر است. این روایت در چهل حدیث حضرت امام است و معلوم است که حضرت امام دیدند و روایت را نقل کردند که:

«تَفَكُّرُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَة سَبْعينَ سَنَة»[6][6]

یک ساعت پای یک منبر نشستن، ثوابش بالاتر از هفتاد سال عبادت است. برای اینکه به راستی اگر تعلیم و تعلم شد، ناگهان می‌بینیم نسل آینده در غنی می‌شود، از نظر فقه و اخلاق و اعتقادات. می‌بینیم شاگردان امام صادق «سلام‌الله‌علیه» همه را مستغنی کرد و تشیع را زنده کرد. اگر این شاگردهای امام صادق نبودند ما الان از نظر علم دینی رفوزه و در مضیقه بودیم. عامه چون در مضیقه هستند، روی قیاس و استحسان رفتند که امام صادق«سلام‌الله‌علیه» جداً رد می‌کند و می‌فرماید:

«يَا أَبَانُ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ‏ الدِّين‏»[7][7]

مگر می‌شود در فقه قیاس کرد و مگر می‌شود با استحسان فقه درست کرد؟ آنگاه دین نابود می‌شود. عامه چاره‌ای ندارند در فقه به جز چسبیدن به قیاس و استحسان. اما شیعه می‌گوید قیاس و استحسان غلط است و فقه را باید از اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» گرفت. درجاتشان عالیست عالیتر، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی این روایت را بارها برای ما می‌خواندند و می‌فرمودند فرق ما و سنّی‌ها همین است که فقه ما امام باقر ماست و می‌فرمایند هرچه می‌گویم از پدرم امام سجاد است و امام سجاد از پدرش امام حسین و امام حسین از برادرش امام حسن و امام حسن از پدرش امیرالمؤمنین و امیرالمؤمنین از پیغمبر و پیغمبر از خدا فرموده است. این فقه ماست و الحمدلله شیعه هزاران کتاب دارد که به قول امام باقر از خداست. حال اگر کسی در مسئله کوتاهی کند و در رسالۀ عملیه لنگ باشد، قرآن می‌فرماید با تازیانه‌های ملائکه جان او را می‌گیرند.

این بحث خوبیست و اگر شما را مأیوس نکند، بحث خوبیست و علی کل حال یک واقعیت است و باید به این واقعیت فکر کرد.

 



[1][1]. نهج الفصاحة، ص 218.

[2][2]. بحار الانوار، ج 70، ص 126.

[3][3]. الغیبة النعمانی، ص 288.

[4][4]. بحار الانوار، ج 1، ص 177.

[5][5]. تفسیر العیاشی، ج 2، ص 208.

[6][6]. چهل حدیث، ص 191.

[7][7]. الکافی، ج 1، ص 57.