عنوان: مردم‌داري و راه‌های کسب شخصیت اجتماعی
شرح:

بسم ‌الله الرّحمن الرّحيم

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

 

در بحث صبر اجتماعی، به مردم‌ داری اشاره و در جلسه گذشته بیان شد که خدمت به خلق خدا، یکی از عوامل مؤثر در مردم داری است. خدمت به خلق خدا به اقسامی منقسم گردید و راجع به قسم اوّل یا مرتبه اوّل آن، یعنی دفاع از دیگران، مطالبی بیان شد. در این جلسه و در ادامه بحث، به شرح دو مرتبۀ دیگر از اقسام خدمت به خلق خدا و تأثیر آن در مردم داری خواهیم پرداخت. 

 

مرتبۀ دوّم: دستگیری و رسیدگی مالي به مخلوقات خداوند

قرآن کریم در آیات فراوانی و شاید بیش از صد مرتبه، با عباراتی نظیر«وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» به دستگیری از همنوعان و رسیدگی به خلق خدا تأکید کرده، می‌فرماید: هر مسلمان وظیفه دارد به اندازۀ توان و قدرت به مخلوقات خداوند خدمت کند.

بنابر نظر قرآن، مسلمان، همان‌طور که باید به فکر خود و به فکر خانواده باشد، لازم است به اندازۀ توانايي به فکر دیگران هم باشد.

«لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ»[1]

آنکه تمکّن و ثروت دارد، در اين خصوص وظیفۀ سنگيني دارد و آنکه اصلاً تمکّن ندارد، به اندازۀ وسعش بايد کمک کند و بالأخره همه باید به فکر یکدیگر باشند. همچنین از منظر  تعالیم دین اسلام، کوتاهی در خدمت به خلق خدا، گناهی بزرگ است. پیامبر اکرم «صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمودند: کسی که سیر بخوابد و همسایۀ او گرسنه باشد، مسلمان نیست: «مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِِعٌ»[2]

قرآن کريم، علاوه بر تأکيد و سفارش فراوان بر عمل به قانون مواسات، در اين باره هشدار تکان‌دهنده‌اي دارد و مي‌فرمايد:

«الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليم»[3]

يعني آن کسانی که به جمع مال مي‌پردازند و در حالي که می‌توانند به دیگران کمک کنند، کوتاهي مي‌کنند، عذاب دردناکی دارند. سپس می‌فرماید: در قیامت همان پول‌ها و سکّه‌هايي که باید به دیگران کمک مي‌کردند، آتش می‌شود و آن آتش را به پشت و پهلو و پيشاني آنها مي‌گذارند و از طرف خداوند يا ملائکه به آنها خطاب مي‌شود: کيفر آنچه جمع کرده بوديد را بچشيد.

«يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها في‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ»[4]

مسلمان، باید به فکر همۀ انسان‌ها و همۀ مخلوقات، حتی به فکر کفّار باشد. البته کافر حربی، مسئلۀ دیگری دارد و اگر کافر، حربی نباشد، باید به فکر او هم باشیم. امّا گذشته از این بحث، دست کم، شیعیان باید به فکر یکدیگر باشند. خودگرایی و بی‌تفاوتی نسبت به مردم، از نظر انسانیّت و از نظر اسلام مطرود و مذموم است و هرکس به اندازۀ توان بايد به ديگران کمک کند. اگر کسي بتواند، بايد در ازدواج دختران و پسران نيازمند کمک کند و براي آنها جهيزيه يا مسکن تهيه کند و آنکه نمي‌تواند دست کم بايد به فکر شام و خوراک دیگران باشد و براي تأمين معیشت مردم تلاش کند و در هر صورت کوتاهي در اين زمينه ممنوع است. به قول سعدی:

                                    بنی آدم اعضای یکدیگرند                                      که در آفرینش ز یک گوهرند

                                    چو عضوی به درد آورد روزگار                                   دگر عضوها را نماند قرار

                                    تو کز محنت دیگران بی غمی                                  نشاید که نامت نهند آدمی

 

ارتباط قانون مواسات و خمس

کمک کردن و دستگيري از ديگران، ربطي به خمس هم ندارد. مردم باید طبق آيۀ شريفۀ قرآن، خمس مال خود را بپردازند و افزون بر آن، به فقرا و ضعفا هم رسيدگي کنند. در قانون مواسات، مالک مال، خود انسان است و باید از اموال خودش به یگران ببخشد، امّا در خمس، مالکيّتي بر يک پنجم منفعت و درآمد ندارد. قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد: هرکه منفعتي کسب کرد و مالی به دست آورد، یک پنجم آن متعلّق به اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى و...»[5]

اساساً طبق روايات و نظر فقها، اگر کسی خمس ندهد، تصرف در اموالش اشکال دارد؛ زیرا اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» در اموال او شریکند و تصرف در اموال بدون اجازۀ شریک، جايز نيست. بنابراين پرداخت خمس يک وظيفۀ ديني است و در خصوص قانون مواسات رفع تکليف نمي‌کند و کسي که خمس مي‌دهد، نمي‌تواند خود را موظّف به دستگيري از نيازمندان نداند.

 

آثار و برکات دستگیری از مردم

حاکميّت فرهنگ خدمت به خلق خدا در جامعه و عمل به قانون مواسات، نتايج مثبت و آثار و برکات فراواني دارد. از جمله برکات آن اين است که زندگی منهای فقر در اجتماع پديدار مي‌شود و فقر، تنگدستي، عزوبت و مفاسد تابع آن از جامعه رخت برمی‌بندد. نزاع و اختلاف، از جامعه زدوده مي‌شود و در يک کلام، زندگي مردم، بهشتي مي‌شود.

 

عمل به قانون مواسات در زمان ظهور و رجعت

در زمان ظهور حضرت وليّ عصر«ارواحنافداه» و پس از آن در دوران رجعت و در حکومت اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» قانون مواسات احياء مي‌شود و مردم به آن عمل مي کنند. در نتيجه، در آن دوران، مردم از زندگی بهشتی برخوردار مي‌شوند و گويا بهشت دنيا براي آنها پديدار مي گردد. در آن زمان، ظلم، تبعیض، فقر، فساد، نزاع و اختلاف در جامعه ريشه کن مي‌شود و بالاخره همه و همه در رفاه و آسایش به سر خواند برد.

 آنچه در اين خصوص توجه مي‌طلبد، اينکه، آن همه نعمت و رفاه و آسايش، حاصل معجزه و خرق عادت نيست، بلکه عمل به دستورات حيات بخش قرآن و عترت، به خصوص عمل به قانون مواسات، بهشت دنيايي را براي مردم رقم مي‌زند. چنان‌که در هر زماني عمل به دستورات و قوانين اسلام، چنين آثار و برکاتي در پي دارد و اين امر، نياز به معجزه ندارد.

 

تحقّق ظهور، وابسته به آمادگي شيعيان

همان‌طور که به صورت مکرّر به جوانان عزيز متذکر شده‌ام، ما باید زمينه ساز و مهیّای ظهور باشیم. در واقع، امام زمان«ارواحنافداه» منتظر ما هستند و ما باید به انتظار ايشان پاسخ دهيم. لذا انتظار فرج که خیلی ثواب دارد، به معناي آمادگي ظهور حضرت وليّ عصر «ارواحنافداه» است و ظهور آن حضرت به دست ما است.

ظهور، با دو انقلاب دفعي و تدريجي محقّق مي‌شود. انقلاب دفعی آن است که حضرت وليّ عصر«ارواحنافداه» با معجزه، بر کرۀ زمين مسلّط مي‌شوند و به دست شیعه و به رهبری ايشان پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته می‌شود. امّا انقلاب تدريجي بايد توسط شيعيان صورت گيرد؛ به اين معنا که آنان با عمل خود زمينه‌ساز ظهور شوند و براي آن آمادگي داشته باشند. هرگاه اين آمادگي و زمينه سازي محقّق شد، امام زمان«ارواحنافداه» با انقلاب دفعي خواهند آمد و شيعيان به رهبري ايشان بر کرۀ زمين، مسلّط و مستقر مي‌گردند. پس از آن حکومت اسلامي آن حضرت تشکيل مي‌شود و در آن حکومت با حاکميّت قوانين قرآن کريم و دستورات عترت طاهره، مردم به بهشت دنيا دست مي‌يابند.

 

مرتبۀ سوّم: گره گشایی از مردم

قسم سوّم خدمت به خلق خدا، کارگشایی و باز کردن گره از کار و زندگي ديگران است. رفع گرفتاری از مسلمانان بسيار اهميّت دارد و در تعاليم ديني بر آن تأکيد فراوان شده است. از سوي ديگر، کوتاهي در رفع حوائج ديگران، مورد نکوهش شديد قرآن و عترت است. پیامبر اکرم «صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» بارها و بارها می‌فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[6] يعني اگر کسی راجع به حوائج دیگران بی‌تفاوت باشد، اصلاً مسلمان نیست.

مرحوم کلینی«ره» در کافی روایتي نقل می‌کند که بر اساس آن، کسي که مي‌توانسته در دنيا گره از کار  ديگران باز کند و کوتاهي کرده است را در قيامت به صف محشر مي‌آورند. روي او سیاه است، چشمانش از ترس فرو رفته، دستان او را به گردن آويخته‌اند و در غل و زنجير است. بعد خطاب مي‌شود: اين خائن کسي است که به خدا و رسول او خيانت کرده است. سپس امر مي شود که به جهنّم برود.[7] علّت اين همه شدّت و تندي، این است که آن شخص قدرت گره گشايي از کار مسلمان‌ها را داشته، امّا نگشوده است.

از آن بدتر، کسي است که با کوتاهي در رفع حوائج ديگران موجبات اذيت و آزار آنها را فراهم سازد؛ يعني هنگامي که مي‌تواند به کسي کمک کند يا مشکلي را حل کند، از گره گشايي امتناع کند و باعث اذيت ديگران شود و يا خودبخود گره در کار مسلمانان بيندازد و دوست داشته باشد ديگران را اذيت و ناراحت کند. چنين کساني مبغوض خداوند هستند و نمي‌توانند از رحمت و مغفرت الهي بهره مند شوند. پيامبر اکرم «صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در روايتي مي‌فرمايند: «مَنْ آذى مُؤْمِناً وَ لَو بِشَطْرِ كَلِمَةٍ جاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَتِة الله»[8] کسي که کوچک‌ترين اذيت و آزاري به مؤمنين برساند، در قيامت محشور مي‌شود، در حالي که روي پيشاني او نوشته شده است: «او از رحمت خداوند مأيوس است» و واي به حال کسي که از رحمت، مغفرت و بخشش پروردگار متعال نااميد باشد؛ زيرا هيچ فريادرسي نخواهد داشت.

 

فساد اداري، در اثر کوتاهي در گره گشايي

اگر در جامعه جداً به قانون مواسات عمل شود؛ يعني اگر هرکس به اندازۀ توان به رفع گرفتاري و حلّ مشکلات ديگران بپردازند و مردم گره هاي کار و زندگي همديگر را باز کنند، جامعه در رفاه خواهد بود و هيچ کس يافت نمي‌شود که مشکل و گرفتاري داشته باشد، در نتيجه همّ و غم و افسردگي و ناراحتي از اجتماع رخت بر مي‌بندد.

فساد اداري فعلي، ناشي از عمل نکردن به قانون مواسات و اهميّت ندادن به دستور اسلام است. چنان‌که اگر در اداره‌ها به قانون مواسات عمل مي‌شد و گره‌گشايي از کار و مشکل مردم اهميّت داشت، اکنون فساد اداري و پارتي‌بازي و رشوه خواري نداشتيم. فساد اداری که الان داریم، خیلی ناراحت کننده است و به جمهوری اسلامی ضربه زده است. بدکاری و بیکاری و رشوه‌خواری و بی‌اعتنایی به کار مردم در اداره‌ها وجود دارد. پرونده‌های متراکم چند سال مي ماند و رسيدگي به آن مرتب به فردا یا ماه ديگر یا سال بعد حواله مي‌شود. اين همه، ناشي از اهميّت ندادن به قانون مواسات است.

 

گره گشايي در حکومت امیرالمؤمنین«ع» 

جوانان عزيز لازم است بدانند که طبق گواهي مورّخين و افرادي نظير ابن ابی الحدید، امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در دوراني که  بر دوسوّم جهان حکومت مي‌کردند، در بعضی از خطبه‌ها با کمال صراحت فرموده‌اند: ای مردم! من بر شما حکومت کردم و اکنون فقر در بين شما نیست. حتی فرموده‌اند: علاوه بر نان، آب هم برای شما فراهم کرده‌ام و با آب و نان در رفاه هستید. از فرمايش امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» چنين برداشت مي‌شود که آن حضرت آب فرات را به صورت لوله کشي يا غير آن در کوفه توزيع کرده‌اند.

«مَا أَصْبَحَ بِالْكُوفَةِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ الْبُرَّ وَ يَجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ»[9]

جالب آنکه افرادي نظير خوارج نهروان در آن دوران جزو مستمعين سخنان امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بوده و آمادۀ ايراد گرفتن از بيانات ايشان بوده‌اند. کما اينکه در مواردي در تاريخ آمده است که با لحني تند از ايشان و در حين خطبه سؤال کرده‌اند يا اشکال گرفته‌اند و آن حضرت به آنها پاسخ گفته‌اند. حال اگر اين ادعاي امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» قابل خدشه يا ايراد بود، حتماً خوارج در بين سخنان حضرت اشکال وارد مي کردند و در تاريخ ثبت مي‌شد، امّا چنين رخدادي در تاريخ گزارش نشده است.

بنابراين مي توان گفت: امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در پنج سال حکومت، در حالی که سه جنگ مهم به ايشان و حکومت اسلامي ايشان تحميل شد، قانون مواسات را در جامعه حاکم کردند و معضلاتي نظير فقر، نارسايي و گرفتاري را ريشه کن فرمودند.

 

لزوم سرمشق گرفتن از اميرالمؤمنين «ع»

شیعۀ امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بايد در هر موقعيّت و مقامي که قرار دارد، از آن حضرت پيروي کند و به اندازۀ توان و قدرت، از مردم رفع گرفتاري کند. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» پنج سال حکومت کردند و در آن دوران بر دو سوّم جهان تسلّط داشتند. اطاقي به نام دکة‌القضاء در مسجد کوفه تعبيه کرده بودند و در آن اطاق گرفتاری مردم را به محض درخواست، اصلاح می‌کردند و بعضی اوقات هم وقت اضافه مي‌آوردند و کسي که حاجتي داشته باشد باقي نمانده بود. در اين مواقع، همان جا مي‌ماندند تا افراد حاجتمند بيايند يا در کوچه‌هاي کوفه قدم مي‌زدند و از مسلمانان رفع گرفتاري مي‌کردند.

راوي مي‌گويد: روزي در حالي که آفتاب، گرم و سوزان بود، اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» را مشاهده کردم که در وسط آفتاب ايستاده‌اند. به ايشان گفتم: يا اميرالمؤمنين! اين ساعت در اين هواي گرم چه مي‌کنيد؟ حضرت پاسخ دادند: ايستاده‌ام تا اگر کسي مشکل و حاجتي دارد، خواستۀ او را برآورده کنم. در همين حال، زنى خدمت حضرت آمد و فرياد برآورد: شوهرم بر من ستم كرد و مرا ترساند و سوگند خورد كه مرا خواهد زد. اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه»، کسي که حاکم دو سوّم جهان بود، همراه زن، به طرف خانۀ او راه افتادند. وقتي به خانه رسيدند، حضرت درب زدند. جواني بي‌ادب درب را باز کرد. امام«سلام‌الله‌علیه» سلام كردند و با زبان خوش و نصيحت‌گونه فرمودند: «اى بندۀ خدا! از خدا بترس كه زنت را ترسانده و از خانه بيرون رانده‏اى.» آن جوان که با مسجد و معنويات سر و کار نداشت، ايشان را نشناخت. از اين‌رو گفت: تو را چه به اين كار؟! به خدا سوگند براى خاطر اين سخن تو، او را آتش مي زنم! امام«سلام‌الله‌علیه» از حرف او بسيار ناراحت شدند، پيراهن جوان را به سختي گرفتند و به او فرمودند: از حرف خود توبه کن!

پس از اين گفتگوها، بر اثر رفت و آمد مردم و احترام آنان به اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه»، جوان هتّاک، کم‌کم حضرت را شناخت و شروع به التماس و معذرت‌خواهي کرد. ايشان او را رها کردند و دوباره با ملاطفت او را نصيحت فرمودند که بايد به زن خود احترام بگذارد. سپس به زن نيز فرمودند که با شوهرت بساز و او را اين‌گونه خشمگين مکن![10]

اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» با بزرگواري خود، بين آن دو را اصلاح فرمودند و از اينکه توانسته بودند بين زن و شوهري صلح و سازش برقرار سازند، بسيار خوشحال و خشنود بودند. شيعيان آن حضرت نيز بايد از ايشان سرمشق بگيرند و به هر اندازه که مي‌توانند گره از کار و زندگي مردم باز کنند و از گره گشايي خرسند و خوشحال شوند.

 

صفات رذيله، مانع عمل به قوانين اسلام 

کسي نبايد تصوّر کند عمل به قانون مواسات و در پي آن اصلاح جامعه شدني نيست، بلکه قوانین اسلام، سهل و آسان است و حتماً مي‌شود به آن عمل کرد. اسلام، مدعي سهولت و آساني قوانين خود است، ولي مسلمانان با ميدان دادن به صفات رذیله، عمل به قوانين و دستورات اسلام را مشکل کرده‌اند. بنابراين اگر رذائل اخلاقي، نظير بخل، خودگرايي، خودخواهی و لجاجت، ريشه کن يا دست کم سرکوب شود و فضائلي همچوه تواضع، سخاوت و بخشش، جايگزين آن رذائل گردد، عمل به برنامه‌ها و دستورات اسلام، به ويژه عمل به قانون مواسات آسان می‌شود. 

اگر مانع بزرگ صفات ناپسند و رذائل اخلاقي از جامعه زدوده شود، آنگاه همه در فکر کمک و گره گشايي از همديگر خواهند بود و از هم دستگيري و رفع گرفتاري خواهند کرد. در آن صورت، هنگام مشاهدۀ يک پیرمرد یا پيرزن در کنار خيابان، همه تلاش مي‌کنند دست او را بگیرند و با مهربانی به آن طرف خیابان ببرند يا او را سوار ماشين کنند و به منزل برسانند.

اگر خودخواهي و منفعت طلبي ريشه کن شود، پیرمرد يا پيرزن نيازمند به کمک، با پدر و مادر خود انسان تفاوت نخواهند داشت؛ اگر بخل، خودپسندي و دنياگرايي در بين افراد جامعه نباشد، دختر يا پسر ديگران که آمادۀ ازدواج است و براي مسکن يا جهيزيۀ خود درمانده است، فرزند همۀ مردم مي‌شود و هرکس به اندازۀ توان براي فراهم شدن اسباب زندگي و براي ازدواج او تلاش مي‌کند.

 

مداومت اهل معرفت بر خدمت به خلق خدا

اهل سیر و سلوک براي رفع گرفتاری از ديگران اهمیت ويژه قائلند و در اثر مداومت بر گره گشايي و شاد کردن دل ديگران، به مقامات والاي عرفاني مي‌رسند و کشف و شهود پیدا می‌کنند. خدمت خالصانه به خلق خدا، اهل معرفت را به جايگاهي مي‌رساند که جداً با عالم ملکوت و اهل آن ارتباط دارند.

حتی ايشان مواظبت از حيوانات و کمک به آنها را وظيفۀ خود مي‌دانند و مثلاً هنگام بارش برف و باران، به فکر مورچه‌ها و پرنده‌ها هستند و در سرما و گرما مراقب حيوانات هستند. بنابراين انسان نه تنها باید به فکر خانواده و اطافيان باشد، بلکه باید به فکر خویشان و همسایه‌ها و به فکر همۀ مردم و حتي به فکر حيوانان هم باشد تا مورد رضايت و پسند خداوند و اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» قرار گيرد و در قيامت، سرافراز و سربلند گردد.

 

پي‌نوشت‌ها

=================

1. الطلاق / 7 

2. كافي، ج 2، ص 668

3. توبه / 34

4. توبه / 35

5. أنفال / 41

6. كافي، ج 2، ص 163

7. كافي، ج 2، ص 367‏

8. إرشادالقلوب، ج 1، ص 76

9. بحارالأنوار، ج 40، ص 327

10. الاختصاص ص 157