أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 5:
إذا أوصى بالصلاة أو الصوم ونحوهما ولم يكن له تركة لا يجب على الوصي أو الوارث إخراجه من ماله ولا المباشرة إلا ما فات منه لعذر من الصلاة والصوم حيث يجب على الولي وإن لم يوص بهما، نعم الإحوط مباشرة الولد ذكرا كان أو انثى مع عدم التركة إذا أوصى بمباشرته لهما وإن لم يكن مما يجب على الولي أو أوصى إلى غير الولي بشرط أن لا يكون مستلزماً للحرج من جهة كثرته وأما غير الولد ممن لا يجب عليه إطاعته فلا يجب عليه، كما لا يجب على الولد أيضاً استئجاره إذا لم يتمكن من المباشرة أو كان أوصى بالاستئجار عنه لا بمباشرته.
مسئله، مسئلۀ مشکلی است. سببش هم اینست که اختلاف فراوانی در مسئله شده است. بعضی گفتهاند و نسبت به شهرت هم دادهاند که اگر پدری مرد و یک عمر نماز نخوانده، همۀ این نمازهایش را باید این پسر بخواند. اگر میّت امکانات دارد، از امکانات او بردارند و بعد اگر چیزی باقی ماند، ورثه قسمت میکنند و الاّ نه. این یک قول است که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» این مسئله را در اینجا انتخاب میکنند و میفرمایند:
إذا أوصى بالصلاة أو الصوم ونحوهما ولم يكن له تركة لا يجب على الوصي أو الوارث إخراجه من ماله ولا المباشرة إلا ما فات منه لعذر من الصلاة والصوم حيث يجب على الولي وإن لم يوص بهما، نعم الإحوط مباشرة الولد ذكرا كان أو انثى
و این مسئله، مسئلۀ مشقتزایی است. مثلاً کسی میداند که پدرش نماز نخوانده است. حال بگویند ماترک میّت را باید صرف نمازهایش کنید، خواه ورثه پولی داشته باشند یا نداشته باشند و محتاج باشند یا محتاج نباشند، نوبت به این چیزها نمیرسد.
این یک قول در مسئله است و به عقیدۀ من این قول خود به خود منتفی است. برای اینکه معمولاً مشقّتزاست و بگوییم یک آدم لاابالی مرده و الان تمام نماز و روزههایش را مثل دیونی که میدانیم دارد و باید ادا کنیم، نماز و روزهها را هم باید به جا بیاوریم. فقه ما این را نمیپسندد. معمولاً هم فقها نفرمودند. گرچه نسبت به شهرت داده میشود اما نمیشود با مشقّتی که معمولاً در جلوست، این قول را انتخاب کنیم.
قول دیگر دربارۀ نماز و روزۀ میّت است. گفتند نماز و روزهای که سهواً از او ترک شده باشد، خواه وصیّت کرده باشد یا وصیّت نکرده باشد. نماز و روزههای میّت را ورثه باید به جا بیاورند، ولو اینکه میّت چیزی ندارد، ولو اینکه برای ورثه کار مشکلی است، اما تکلیفی است که باید این تکلیف ادا شود.
این قول بعد از آن قول، باز هم مسئلۀ مشکلی میشود. مثلاً پدری چندین سال مریض بوده و نماز و روزههایش را نتوانسته خوب به جا بیاورد، الان که مرد، ورثه باید این نماز و روزهها را به جا بیاورند. اگر ماترک دارد از ماترک میّت و اگر ندارد، خودشان بدهند. این هم نظیر قول دوم، به قاعدۀ حرج، مسئلۀ خود به خود منهی است. بلکه معمولاً حتی متدینّین زیر بار این مسئله نمیروند. به معنای اینکه میّت چیزی نداشته و الان چندین سال نماز و روزه دارد. نماز و روزهاش را باید ولی بخواند.
قول سوم همان قول اول و دوم است و فرقش اینست که در آن قول اول و دوم گفته نشده پسر بزرگ، اما در این قول سوم گفتند پسر بزرگ باید به جا بیاورد. در اینجا مسئله را مشکلتر کردند و اینکه برای ولی میّت، ولد اکبر، باید نماز و روزههای پدر را به جا بیاورد. اگر ورثه کمک نکردند، خودش باید به جا بیاورد و حتی اگر میّت ندارد، این پسر باید از مال و زحمت خودش این کار را انجام دهد. مگر اینکه نتواند و حرجی در کار باشد.
قول چهارم در مسئله اینست که اصلاً وقتی میّت بدهکاری دارد و مال دارد، به اندازۀ ثلثش از مالش میدهند و مابقی را اگر خواستند میدهند و اگر نخواستند نمیدهند. اگر مال هم ندارد، چیزی بر عهدۀ ورثه، چه دختر و چه پسر و چه ولد اکبر و چه ولد غیراکبر نیست، مگر نماز و روزههایی که در مرض موت نخوانده است. مثلاً چند روزی مریض شده و نتوانسته نماز بخواند و روزه بگیرد؛ این نمازها را پسر بزرگ از ورثه باید ادا کند؛ لذا قضای نماز و روزهها بر ولد اکبر است، البته نماز و روزههای بر مرض موت.
این قدر متیّقن از روایات است و ما قائل به همین هستیم و میگوییم اینکه مشهور شده بار سنگینی از میّت روی دوش ولی یا ورثه میگذارند، ولو اینکه میّت هیچ نداشته باشد، این قول درست نیست و این قول قدر متیّقن دارد و قدر متیّقنش اینست که کسی که از دنیا رفته، اگر پسر بزرگ دارد، باید نماز و روزۀ در مرض موت را برایش بخوانند و یا بدهند تا برایش بخوانند.
در مسئله بیش از این نمیتوانیم بار کنیم بر فقهی که قائلیم فقه شیعه، سهل است. بنابراین بیش از این قول چهارم نمیشود گفت. لاأقل اصل اقتضاء میکند عدم را.
دلیلی برای مطلب نداریم و اگر باشد، مطلقاتی است که قدر متیّقن دارد و قدر متیّقنش همین قول چهارم است. مثل اینکه انسان میبیند در بنبست واقع شده است، لذا بعضیها گفتند اگر نماز و روزۀ پدر و مادر را به جا نیاورد، عاق پدر و مادر میشود و چون عاق پدر و مادر میشود، پس باید آنچه به ذمّۀ پدر یا مادر است، همۀ ورثه به جا بیاورند. ولی معلوم است اینها احسان به پدر و مادر است و عاق پدر و مادر معنا ندارد. بله، اگر چیزی را بر ما تحمیل کرده باشند، مثل همین قول چهارمی که تحمیل شده است، اگر نماز در مرض موت و روزۀ در مرض موت را پسر بزرگ نخواند، گناه بزرگی است. حال نه به اندازهای که عاق پدر و مادر شود، اما علی کل حالٍ گناه بزرگی است.
مسئله 6:
لو أوصى بما يجب عليه من باب الإحتياط وجب إخراجه من الأصل أيضاً، وأما لو أوصى بما يستحب عليه من باب الإحتياط وجب العمل به لكن يخرج من الثلث وكذا لو أوصى بالاستیجار عنه أزيد من عمره فإنه يجب العمل به والإخراج من الثلث، لأنه يحتمل أن يكون ذلك من جهة احتماله الخلل في عمل الأجير، وأما لو علم فراغ ذمته علما قطعيا فلا يجب وإن أوصى به، بل جوازه أيضاً محل إشكال.
در اینجا مسئله را مشکلتر کردند. مسئله اینست که نمیداند نماز و روزه به ذمّهاش هست یا نه، اما وضع پدر و مادرش طوری است که احتمال بالا میدهد که نماز و روزه را نخوانده و یا وصیّت میکند، درحالی که میدانیم نماز و روزه را خوانده اما وصیّت میکند مثلاً ده سال نماز احتیاطی برای من بخوانید یا ده سال روزۀ احتیاطی برای من بگیرید.
مرحوم سیّد باز مسئله را مشکل کردند و میفرمایند باید به این احتیاط عمل کرد. اما اگر چنین علمی را ندارد و اما احتیاط هست، باز ایشان دست برنمیدارند و میفرمایند از ثلث مالش، نماز و روزۀ این میّت را بخوانند. بعد یک قول صد در صد ضدّ این قول میفرمایند که اگر بداند این وصیّت، وصیّت درستی نیست و این شخص نماز و روزههایش را خوانده، میفرماید وصیّت او معنا ندارد، بلکه میفرماید اشکال دارد که این وصیّت را به جا بیاورند.
میّت گفته یک عمر برای من نماز بخوانید و روزه بگیرید. اینها هم میدانند که نماز و روزه ندارد و احتیاط مستحبی کرده و جایز نیست به جا بیاورند. معلوم است که این حرف جا ندارد و تمسّک کردند به روایتی که روایت دلالت ندارد.
روایت 12 از باب 23 از ابواب قضای شهر رمضان، وسائل الشیعه، جلد 10، صفحه 332:
صحيحة أبي بصير عن امرأة مرضت في شهر رمضان وماتت في شوّال فأوصتني أن أقضي عنها «قال: هل برئت من مرضها؟» قلت: لا، ماتت فيه «قال: لا يُقضى عنها، فإنّ الله لم يجعله عليها» قلت: فإنِّي أشتهي أن أقضي عنها وقد أو صتني بذلك «قال: كيف تقضي عنها شيئاً لم يجعله الله عليها؟! فإن اشتهيت أن تصوم لنفسك فصم»
گفتند اصلا دلالت ندارد و جایز نیست که به این وصیت عمل کنیم.
معلوم است که نمیشود به این روایت عمل کرد. به این اندازه میتوان به آن عمل کرد که خود را مقدم بر دیگران بداند. اینکه بخواهد برای دیگران روزه بگیرد که میداند روزه به ذمّهاش نیست، برای خودش روزه بگیرد. یا به جای اینکه نماز برای کسی بخواند که میداند نماز به ذمّهاش نیست، برای خودش نماز بخواند. و اما اینکه نمیشود نماز و روزه برای او بگیریم که میدانیم نماز و روزه به ذمّهاش نیست، منافات با سیره و روش بزرگان دارد. بعضی از بزرگان دو سه مرتبه در عمرشان همۀ نماز و روزههایشان را قضاء کردند و معلوم است که این کار یک کار خوبیست و اینکه ما بخواهیم بگوییم جایز نیست، درست نیست.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد