اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و
يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در مسئله 6)10) فرمودهاند: »اذا تبيّن غبن الموجر او المستأجر فله الخيار اذا
لم يكن عالماً به حال العقد الا اذا اشترطا سقوطه فى ضمن العقد« مسئله چيزى ندارد
هر چه در باب بيع گفته شده اينجا هم هست و آن اين است كه در باب بيع يكى از
خيارات، خيار غبن بود. اين خيار غبن هم اينجا هست. بلكه در مسئله بعدى مىفرمايند
كه همه خيارات كه در باب بيع بود، در باب اجاره هست مگر اختصاص داشته باشد مثل
خيار مجلس، خيار حيوان كه يك تعبدى بيش نيست و سرايت دادن آن تعبد، از بيع بجاهاى
ديگر مشكل است و امّا اگر تعبد نباشد و خيار از راه بناى عقلاء باشد تفاوتى بين
بيع و بين اجاره نيست. خب اين مسئله 10 اصل مسئله خوب است، اصل مسئله درست است و
اين كه در اجاره خيارِ غبن هست مثلاً: خانهاى را كه ماهى 100 تومان ارزشِ
اجارهاش بوده است، گولش زدهاند و اجاره كردهاند 50 تومان، 80 تومان. خيار، غبن
فاحش. يا اين كه خانهاى كه 50 تومان ارزشِ اجارهاش است گولش زدهاند و اجاره به
او دادهاند 100 تومان. بعد فهميد. از طرفِ موجر، از طرفِ مستأجر هر كدام گول
خوردهاند خيار دارند، بعمناى خيارَ غبن. كه در باب بيع هم همين است، اگر جنسى را
بفروشد و بعد مشترى يا بايع بفهمد گول خورده، مىتواند معامله را فسخ كند. اينجا
هم مىتواند اجاره را فسخ كند تا اينجاها حرفى نيست.
اگر يك خانه ماهى 100 تومان اجاره آن است، اين را گولش زدند و 50 تومان از او
اجاره كردند حالا فهميد گول خورده، خب اين مىتواند معامله را بهم بزند، بگويد كه
خانه 100 تومان است من نمىخواهم 50 تومان بدهم. مثل همان كه خانه را خريده به 50
ميليون، حالا فهميده خانه 40 ميليون قيمتش است و يك مقدارى هم در خانه نشسته است
حالا مىرود مىگويد كه آقا من گول خوردهام معامله را مىخواهم بهم بزنم، خب
معامله را بهم مىزند. يك چيزى كه من در باب بيع اشكال دارم كه در باب اجاره هم
مىآيد و ايشان بايد اين نكات را جواب بدهند يا اين نكات را بفرمايند. نه اين كه
چيزى بگويند كه خلاف همه فقهاء باشد و هيچ فقيهى حرف ايشان را قبول نداشته باشد.
آن چيزى كه در باب بيع و در باب اجاره هست هر دو، اين است كه: ، در باب غبن
گاهى مى داند كه غبن است امّا اقدام مىكند و خانه را مىفروشد، يا خانه را اجاره
مىدهد. مثل اين كه مثلاً: خانه، تو سرش خورده، اين هم پول احتياج دارد و مىداند
اين خانه مثلاً: 10 ميليون قيمتش است امّا دانسته مىفروشد به 8 ميليون. اقدام على
الغبن مىكند خب در باب بيع همه گفتهاند كه اين بعد بخواهد معامله را بهم بزند،
نمىشود. براى اين كه اقدام كرده و چون اقدام بر ضرر كرده، ديگر برگشت معنا ندارد.
در باب اجاره هم همين را مىفرمايند كه اگر اقدام كرده باشد بر غبن، حالا بخواهد
برگردد معنا ندارد. اقدام كرده است. خانه را داده به ماهى 100 تومان در حاليكه
مىدانست اين خانه مثلاً: 120 تومان اجارهاش است امّا چون كه پول لازم داشت، يا
تو سرِ خانه خورده بود، مىگفت كه خيلى خوب، حالا يك مقدار كمتر و امّا اجاره
مىدهيم جبران مىشود و اقدام بر ضرر كرد، اقدام بر كمتر يا بيشتر كرد، موجر يا
مستأجر. خب معلوم است خيار غبن نيست.
امّا اگر اسقاط كرد خيار را اين كه الان در اين اجاره نامهها يا در قبالههاى
بيع، اين دلاّلها مىنويسند. مىگويد مثلاً: فلانى خانهاش را فروخت به فلان به
اين قيمت با اسقاط كافه خيارات و من جمله خيار غبن اين را اسم مىآورد كه معلوم
مىشود كه چيزى در كار است كه اين، خصوص آنرا را اسم مىآورد. با اسقاط خيار غبن،
همه خيارات من جمله خيار غبن. در باب بيع يا در باب اجاره.
مرحوم سيد اينجا در باب اجاره مىفرمايد و در باب بيع هم ديگران من جمله شيخ
انصارى در باب بيع فرمودهاند كه اگر يكى از خيارات را اسقاط كرد در ضمن عقد و
گفت: اسقاط خيار يا اسقاط كليه خيارات، اين جايز است و بعد هم كه بفهمد گول خورد
ديگر نمىتواند معامله را برگرداند.
خب اين مشهور در ميان فقهاء است. اشكالى كه من دارم و ببينيم كه قابل جواب است
يا نه اين است كه خودِ اين، غبن است يعنى مثلاً: اگر خانه 100 هزار تومان اجارهاش
بوده و اين خانه را اجاره داد با اسقاط كليه خيارات، اين خوب است. حتى خيار غبن و
ابن بعد فهميد مغبون شده، خب بعد فهميد مغبون شده در اصلِ معامله اسقاط كرده و
امّا در اين جمله كه گفته »اسقاط خيارات حتى غبار غبن« در اين گول خورده است يعنى
اگر مىدانست، اسقاط خيار غبن نمىكرد و حالا فهميد گول زده، گول خورده، فهميد
دلاّل او را گول زده و گفته اسقاط كليه خيارات. وقتى چنين باشد قاعده لا ضرر به ما
مىگويد كه اين مىتواند معامله را بهم بزند ولو اسقاط خيار غبن هم كرده چون خود
اين كار ضرر بوده و قاعده لا ضرر مىگويد مىتواند اين معامله را بهم بزند.
اين حرف من حرفى است كه در مقابل فقهاء است خيلى ارزش ندارد چون در مقابل
فقهاء است، يك احتمال است، مىخواهم اين احتمال را جواب بدهيد.
حرف اين است: اگر خانه را فروخت با اسقاط خيارات. گفت كه: فروختم خانه را به
تو مثلاً: به 10 ميليون تومان، يك دفعه هيچى نمىگويد، او هم مىگويد قبلت، و بعد
ده، چهارده تا خيار دارد كه اگر يكى از آنها جلو آمد مثل خيار عيب و خيار غبن، مثل
خيار شرط و امثال اينها مىتواند معامله را بهم بزند ولى يك دفعه اسقاط خيارات
مىكند. مىگويد: خانه را فروختم مثلاً: به 10 ميليون تومان با اسقاط كليّه خيارات
حتى خيار غبن. يعنى ديگر من خيار غبن ندارم چنانچه خيار عيب ندارم، اگر معيوب در
آمد ديگر من نمىتوانم معامله را بهم بزنم، اگر هم فهميديم كه اين خانه 10 ميليون
نيست و 12 ميليون قيمتش است ديگر نمىتوانم بهم بزنم، اسقاط مىكنم خيار غبن را و
اگر بعد فهميديم اين خانه بيشتر قيمتش است ديگر نمىتوانم معامله را بهم بزنم، همه
فقهاء گتفهاند و الان مشهور در ميان مردم هم هست و بعدش هم اگر گول خورده،
مىگويد خب اسقاطِ خيارات كردى من جمله خيار غبن، ديگر معامله را نمىتوانى بهم
بزنى.
)اگر تفهيم نشده باشد و همين جورى نوشته باشند و دلال گولش زده باشد و اصلاً
نداند غبن يعنى چه، اصلاً اسقاط نكرده باشد، همين جورى امضاء كرده باشد اينها بحث
ما نيست( بحث ما آنجا است كه تفهيم شده باشد، همه چيز را بداند غبن را سرش بشود،
عيب را سرش بشود امّا براى خاطر اين كه پول مىخواهد مىگويد آقا اين خانه هر چه
هست، هر عيبى دارد من مىفروشم به تو و تو ديگر بعد حق ندارى بگويى اين عيب را
دارد و بخواهى خيار داشته باشى. من اين خانه را مىدهم به اين مقدار، هر چه
مىخواهد باشد، حالا ولو اين كه ترا گول زده باشم من اين مقدار مىخرم و يا او
مىگويد ولو گول خورده باشى اين مقدار من مىدهم و بعدش هم ديگر نمىتوانى معامله
را بهم بزنى. اين كه مىگوييم اسقاط كليه خيارات حتى خيار غبن با تفهيم و با علم
به اين كه غبن چيست؟ با علم به اين كه عيب چيست؟ با علم به اين كه خيار شرط يعنى
چه؟ والا اگر اصلاً برّانى باشند، جاهل باشند، ندانند چى به كجاست؟ تفهيم اين
اسقاط نشده باشد، اينها كه معلوم است بحث ما نيست و از بحث بيرون است. بحث آنجا
است كه بداند چه كار دارد مىكند؟ بحث ما آنجاست كه اسقاط خيار را سرش بشود. بحث
آنجا است كه غبن و عيب و امثال اينها را سرش بشود. گفتم مثل اين كه پول لازم دارد
مىخواهد خانهاش را هر جورى هست بفروشد، مىگويد من اين خانه را مىدهم به 10
ميليون تومان با اسقاط كليه خيارات. ولو اين كه بعد بفهمى معيوب است ديگر حق پس
دادن ندارى ولو بعد بفهمى گول خوردهاى حق پس دادن ندارى. اين را اسمش را
مىگذارند اسقاط كليه خيارات ولو خيار غبن. اين مسلمّ پيش فقهاء است و آن غبن هم،
غبن عرفى بايد باشد كه اسمش را مىگذارند غبن فاحش.
حالا حرفى كه من دارم - روى اين حرف، حرف بزنيد - اين است كه فقهاء اين را
قبول دارند، در رسالهها نوشتهاند من جمله همين جا مرحوم سيد رضوان الله تعالى
عليه فرمودهاند. مىفرمايند »اذا تبيّن غبن الموجر او المستأجر« تبيّن يعنى
نمىدانستند حالا ظاهر شد »فله الخيار« كِى خيار؟ دو تا شرط دارد:
»اذا لم يكن عالماً به حال العقد« و الا اگر عالم به غبن باشد، اقدام كرده،
چون اقدام كرده ديگر خيار غبن ندارد »الا اذا اشترطا سقوطه فى ضمن العقد« مگر اين
كه در ضمن عقد خيار غبن را ساقطش كنند. بگويند: بعت، قبلت با اسقاط خيار غبن يا با
اسقاط كليه خيارات حتى خيار غبن. اين ديگر خيار ندارد خب اين معلوم است. حرفى كه
من دارم اين است كه اين جمله خودش غبنى است و جمله وقتى غبنى باشد نمىشود كه اين
كار را بكند.
يك دفعه عالم به غبن است آن هيچى، اقدام على ضرر كرده، دلش مىخواسته خانه 100
ميليونى را بدهد 80 ميليون، دلش مىخواسته. مىداند قيمت اين خانه 100 ميليون است
امّا به اين آقا دلش مىخواهد بدهد 80 ميليون تومان. يا اين كه خانه تو سرش خورده
و مىداند اين خانه 100 ميليون قيمتش است امّا اين پول لازم دارد خانه را مىدهد
80 ميليون تومان. اين كه معلوم است اصلاً مغبون هم شايد نشده براى اين كه فروخته
خانه 100 ميليون تومانى را 80 ميليون تومان. اين جمله اوّل مرحوم سيد است كه
مىفرمايند اگر عالم به غبن باشد ديگر خيار غبن ندارد چرا؟ براى اين كه همه غبن و
عيب و امثال اينها در صورت جهل است در خيار عيب هم همين است مىداند اين خانه، خانه
خرابه است حالا همين خانه را مىگويد آقا با اين همه عيبهايش من مىدهم به ماهى 10
هزار تومان اجاره، يا با اين عيبهايى كه تو مىبينى و من هم مىدانم عيب دارد،
مىفروشم اين قدر و او هم قبول مىكند خب اينها كه معنا ندارد كه بعد بگويد خيار
دارم.
خيار در عيب، در غبن صورت جهل است يعنى نمىداند اين خانه خرابه است بعد فهميد
اين خانه خرابه است نمىدانست اين خانه نم دارد، خانه كلنگى است بعد فهميد خانه
كلنگى است اين را اسمش را مىگذاريم خيار عيب. مىتواند معامله را بهم بزند بگويد:
اين چيزى كه به من دادى معيوب است و در ضمنِ عقد مبنيّاً عليه خانه صحيح بايد بدهى
نه خانه معيوب. در غبنش هم همين، نمىداند گول خورده، خيال مىكند راستى اين خانه
10 ميليون قيمتش است و به 10 ميليون مىخرد و اقدام مىكند به 10 ميليون براى اين
كه تخيل مىكند خانه 10 ميليون قيمتش است بعد مىفهمد اين خانه 10 ميليون قيمتش
نيست، كارشناس مىآيد قيمت مىكند مىگويد اين خانه 8 ميليون قيمتش است اينجا
مىگوييم خيار غبن دارد. لذا خيار غبن در صورت جهل است كه بعد بفهمد خانه 10
ميليونى 8 ميليون قيمتش بوده. مىتواند معامله را بهم بزند براى اين كه خيار غبن
دارد خب در اين جا هم معلوم است، حرفى نيست، اصلاً خيار غبن و خيار عيب روى جهل
است والا اگر بداند كه همان عالم به غبن است و هيچى. بايد همهاش را بداند.
]يعنى همهاش را مىداند. يعنى غبن را مىداند يعنى چه؟ و گول را مىداند يعنى
چه؟ خانه كم باشد، زياد باشد مىداند يعنى چه؟ اينها را همه مىداند امّا نمىداند
اين خانه 10 ميليون قيمتش است اين را نمىداند بعد فهميد خانه 10 ميليون قيمتش است
كه فروخته 8 ميليون، اينجا مىگوييم غبن است و مىتواند معامله را بهم بزند. خب
اينها يك چيزهايى است كه همه، عوام مردم هم مىدانند. ما داريم شك و شبهه درش
مىكنيم. معلوم است همه مىدانند معنايش يعنى چه[.
يك حرفى كه هست - اين را جواب بدهيد كه آيا از اين حرف مىتوانيم بگذريم يا
نه؟ - و آن اين است كه: مىداند غبن يعنى چه؟ مىداند كه اين غبن، خيار دارد مىتواند
بهم بزند. مىداند كه بيع و شراء و اينها يعنى چه؟ تفهيم هم شده، اسقاط خيار هم
شده، آن وقت اين جور مىگويد: اين خانه را هر چه مىخواهد قيمتش باشد. با اسقاط
خيار غبن فروختم به 10 ميليون تومان كه اگر بعداً فهميدى يا فهميدم بيشتر يا كمتر
قيمتش است حق خيار نداشته باشم حق بهم زدنِ معامله را من و تو نداشته باشيم. خب
اين درست است.
حرف در اين است: اين كه درست است خودِ اين غبن است. براى اين كه خودِ اين مثل
آنجاست كه هيچ چيز نگويد و معامله بكند. چطور اگر غبن از كار در مىآمد مىگوييد
معامله را مىتواند بهم بزند اينجا هم در اين شرط، غبن هست. اگر فهميد بعداً كه
اين معامله بيشتر، كمتر، گول بوده، همين شرطش غبن است وقتى شرط، غبن شد بايد
بگوييم اين شرط منجّز نيست. لذا اين اشكال را من در باب بيع دارم، در باب اجاره
دارم، اصلاً در اسقاط خيار غبن حالا چه در باب اجاره، چه در باب بيع دارم و اين
است كه اين كار را اگر بكند و بعداً بفهمد كه خانه بيشتر بوده، خانه كمتر بوده، خب
از جهت خيار غبن ساقط كرده خيار را. امّا از جهت شرط، گول خورده. و ديگر فرقى
نمىكند. اگر ما خيار غبن را از باب بيع آورديم جاى ديگر مىگوييم غبن در باب
اجاره مىآيد. غبن در باب بيع مىآيد. غبن در همه معاملات مىآيد و من جمله غبن در
باب شروط هم مىآيد و وقتى در باب شروط آمد، اين شرط، غبنى است بايد بگوييم كه
معامله را از اين جهت، مىتواند بهم بزند. غبن مختص به جهل مركب است.
مسئله 7)11):
»ليس فى الاجارة خيار المجلس و لا خيار الحيوان، بل و لا خيار التأخير على
الوجه المذكور فى البيع« خيار مجلس و خيار حيوان در اجاره يا ساير معاملات
نمىآيد. براى اينكه اينها عقلائيت ندارد، يك تعبد است، شارع مقدس فرموده ما هم
بايد بگوييم چشم. و بخواهيم از بيع بياوريم در باب اجاره قياس است. خب اين حرف
درست است يعنى خيار مجلس روايت روى آن داريم. والا اگر روايت روى آن نداشتيم
عقلائيت نداشت. به اين معنا كه عقلاء اگر چيزى را فروختند و هنوز بيرون نرفتند و
يك كدام پشيمان شدند ديگر حق برگشت ندارد ولى شارع مقدس مىگويد تا در مجلس است
مىتواند معامله را بهم بزند. خب اين تعبد است. حالا اين تعبد در بيع است. و ما از
بيع بخواهيم بياوريم در باب اجاره قياس است. خيار حيوان نيز عقلائيت ندارد مثلاً -
به اتومبيل مثال مىزنم - اتومبيل را خريده و دو، سه روز عيب برايش نمىتواند درست
بكند امّا مىگويد من پولش را نمىتوانم بدهم يا پشيمان شدهام مىخواهم معامله را
بهم بزنم. خب اگر كسى حيوان را حتى در اتومبيل هم بياورد شارع مقدس مىگويد
مىتواند. مىتواند معامله را بهم بزند. امّا عقلاء مىگويند نه.
لذا در حقيقت شارع مقدس تخطئه كرده بناء عقلاء را، خيار مجلس درست كرده، خيار
حيوان درست كرده. در خيار تأخير معنايش اين است كه خانه را فروخته نقداً. حالا
اين، ثمن را نمىدهد، مىتواند معامله را بهم بزند يا نه؟ معمولاً اين يك امر
عقلايى است و عقلاء مىگويند بلى مىتواند معامله را بهم بزند و تأخير ثمن - كه
ديروز در بارهاش صحبت كرديم - يا تعذّر اداى ثمن - هر دو يكى است - خب تا اينجا
عقلايى است. شارع مقدس هم قبول دارد. الا اين كه شارع مقدس يك قيد روى آن كرده و
گفته است سه روز. اگر روز چهارم نداد مىتواند معامله را بهم بزند. و امّا اگر
نقداً خريده باشد و پولش را بايد همان وقت بدهد، روز اوّل نداد، روز دوّم نداد
نمىتواند معامله را بهم بزند. گفته بايع بايد سه روز صبر بكند، بعد از سه روز
معامله را بهم بزند. اين هم يك تعبد است. لذا چون اين هم يك تعبد است پس خيار
تأخير على الوجه المذكورِ در روايت اينجاها نمىآيد. خب اينجا نيامد آيا اصل خيار
تأخير اينجاها مىآيد يا نه؟ اين را مرحوم سيد متعرض نشدهاند بايد بگويند. آرى.
لذا اگر خانه را اجاره داد به اين كه اجارهاش را ماه به ماه نقداً بدهد و اين،
روز اوّل نداد. آيا مىتواند معامله را بهم بزند يا نه؟ خب مىگوييم بلى. آن سه
روزى كه شارع مقدس در باب بيع گفته در اين جاها نمىآيد. چرا نمىآيد؟ براى اين كه
يك تعبد بيشتر نيست. ظاهر عبارت مرحوم سيد اين است كه اصلاً خيار تأخير در باب
اجاره نيست در حاليكه اين جور نيست خيار تأخير در باب اجاره هست و داغتر هم هست.
چرا داغتر هست؟ براى اين كه عقلاء مىگويند كه اگر تأخير ثمن باشد، اگر تاخير
مثمن باشد مىتواند معامله را بهم بزند. الا اين كه شارع مقدس مىگويد سه روز بايد
بايع يا مشترى صبر بكند در ثمن و مثمن. در روز چهارم مىتواند معامله را بهم بزند.
آن تعبد است. وقتى تعبدش رفت اصل قضيه باقى مىماند و آن اين است كه در تأخير ثمن
و مثمن، مىشود فورى - فورى عرفى - اگر خانه را اجاره داد فوراً بايد تحويل بدهد.
اگر فوراً - تحويل نداد - فورى عرفى مثلاً: يك روز - اين مىتواند معامله را بهم
بزند. ظاهراً من نديدهام فقهاء متعرض اين جور مسئله شده باشند كه بخواهند بگويند
خيار تاخير اصلاً نيست. چرا؟ براى اين كه خيار تأخير آن شرطش - شرط سه روزهاش -
تعبد است پس خيار تأخير مختص به بيع است، جاى ديگر نمىآيد. على الظاهر اينجور
نباشد.
عبارت مرحوم سيد: مىگويند: »ليس فى الاجارة خيار المجلس« خب معلوم است خيار
مجلس تعبد است پس در باب اجاره نمىآيد »ولا خيار الحيوان« خيار حيوان هم در باب
اجاره نمىآيد يعنى مثلاً: اتومبيلى را اجاره كرده تا مشهد و اين، حالا بدون عيب و
بدون جهت مىگويد مىخواهم معامله را بهم بزنم. خب شارع مقدس مىگويد تا سه روز
مىتوانى. معامله را بهم بزنى. امّا عقلاء مىگويند نه. مىگويند اين را معطلش
كردهاى، اين مثلاً: مىخواست برود تهران و تو نگذاشتهاى و معاملهاى است شده و
خيار عيبى هم كه ندارد. خيار غبنى هم كه در كار نيست، فقط مىخواهى بگويى
نمىخواهم، نمىشود.
در باب حيوان مىشود. چرا؟ روايت داريم. تعبد است. پس در باب بيع مىآيد امّا
در باب اجاره نمىآيد. خب اين هم كه باز تعبد است.
مىگويند: »و لا خيار التأخير على الوجه المذكور فى البيع« اين معنايش اين
استكه خيار تأخير داغتر مىآيد؟ آيا اين معنايش است؟ يا اصلاً خيار تأخير ندارد؟
در باب بيع خيار تأخير هست امّا بعد از سه روز. ولى قبل از سه روز كه ثمن را نداده
يا مثمن را نداده، نمىتواند معامله را بهم بزند و بدون جهت بخواهد معامله را بهم
بزند نمىشود. بايد عيبى باشد. بايد غبنى باشد. بعد از سه روز به عنوان خيار تأخير
مىتواند معامله را بهم بزند خب اين بعد از سه روز به چه دليل؟ تعبد است. روايت
داريم. و چون روايت داريم پس تا سه روز خيار تاخير نداريم و روز چهارم خيار تأخير
دارد. ولى در باب اجاره خيار تأخير ندارد چون كه بخواهيم اين حرف را از بيع
بياوريم در باب اجاره مىشود قياس. امّا آن قيد را بزن كه شرعى است، اصل خيار
تأخير هست يا نه؟ مىگوييم آرى. وقتى آرى، آن خيار تأخيرِ در باب بيع، داغترش در
باب اجاره مىآيد. و آن اين است: خانه رااجاره كرده، فوراً بايد تحويل بدهد، يك
روز تحويل نداد، مىتواند معامله را بهم بزند، بگويد خانه را فوراً بايد به من
تحويل داده باشى، ندادى، پس بنابراين خيار تأخير دارم مىتوانم معامله را بهم
بزنم. ظاهراً حرف مرحوم سيد بايد همين باشد. نمىخواهند بگويند كه اصلاً خيار
تأخير ندارد به معنا اين كه خانه را اجاره كرده، هفت، هشت، ده روز است كه اين،
تحويل نمىدهد. بگوييم معامله را نمىتواند بهم بزنم. ظاهراً اين مراد سيد نيست.
بايد بگوييم خيار تأخير دارد، داغتر از بيع هم دارد و اين كه آن سه روزى كه در باب
بيع شرط شده، آن سه روزِ تعبد در اين جا نمىآيد. »و لا خيار التأخير على الوجه
المذكور فى البيع« اين »على الوجه المذكور فى البيع« يعنى خيار تأخير على الوجه
المذكور فى البيّع نيست امّا اصل خيارِ تأخير هست. اگر مرادشان اين باشد خيلى خوب
است. و امّا اگر بخواهند بگويند اصلاً خيار تأخير نيست كه معلوم است معنا ندارد.
يك حرفى هست اينجا در هر دو، سه تا. و آن اين استكه: اين سه روزى كه در خيار حيوان
است. اين سه روزى كه در خيار تأخير است اين از باب مثال است يا خصوصيت دارد؟ بحثش
بايد فردا باشد. فقهاء مىگويند خصوصيت دارد. از نظر ما خصوصيت ندارد اگر خصوصيّت
نداشت يك معناى عرفى مىشود و لازمهاش اين است كه در باب اجاره هم اين خيارات
بيايد.
و صلى الله على محمّد و آل محمّد.
------------------------------------------------------
6) عروة الوثقى، ج 2، ص 411.
7) عروة الوثقى، ج 2، ص 411.