عنوان: فصل سوم: إجزاء
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

بحث اصول ما در مسأله‌ی اجزا است ‌و اين مسأله‌ی‌ اِجزا درحالی که مشکل است،‌ اما مسأله‌ی فوق‌العاده مهمی است که در فقه هم نتيجه‌ی فراوانی دارد.

عنوان مسأله‌ اين است که آوردن امر ظاهری- يعنی امری که طبق اماره و اصلی از اصول است-‌ يعنی اگر کسی مأمورٌبه به امر ظاهری را آورد و بعد فهميد که امر ظاهری مطابق با واقع نيست و واقع، مسأله‌ی ديگري است، آيا اين مأمورٌبه به امر ظاهری مجزی است يا نه و بايد واقع را بياورد و آنچه آورده است، فايده ندارد؟

معلوم است که اين بحث خيلی مفيد است؛ برای اينکه نود درصد احکام ما مؤدّای امارات و مؤدّای اصول است. مؤدّای حکم واقعی کم است که خلافی نباشد و ضرورتی در کار باشد و تواتری باشد يا آيه‌ی محکمی باشد و بالاخره اينکه مأمور باشيم واقع و نفس‌‌الامر را بياوريم به معنای اينکه اگر نياورديم و فهميديم نيامده، نماز يا حکم باطل است، خيلی کم است. نود درصد احکام ما، مؤدّای امارات است؛ يعنی مجتهد که در رساله فتوا می‌دهد، همه مؤدّای امارات يا مؤدّای اصول عمليه يا اصول فقهيه است، اما اينکه مؤدّای واقع و نفس‌الامر باشد، ‌خيلی کم است. اختلاف در ميان فقها در رساله‌ها هم، از همين جا پيدا شده است؛ يکی از روايت چيزی می‌فهمد و ديگری چيز ديگری می‌فهمد. هر يک برای خودشان حجت است، برای مقلدينشان هم حجت است. حرف در اين است که اگر فهميديم که مطابق با واقع نيست، مثلاً به دست آورده بود که تسبيحات اربعه در نماز در رکعت سوم و چهارم يک مرتبه واجب است و اين هم نمازش را با يک سبحان الله والحمدلله می‌خواند، حالا فهميد که حکم واقعی سه تسبیحه است. آيا بايد آن نمازهايی که با يک تسبیحه می‌خوانده، قضا کند يا نه؟ اگر قائل به اجزا شديد،‌ نمازها قضا ندارد و اگر قائل به عدم اجزا شديد، نمازها قضا دارد.

لذا عنوان بحث اين است که «هل الحکم الظاهری مجزی عن الحکم الواقعی ام لا؟». اختلاف عجيبی در مسأله‌ هست، اما بسيار فراوان است و مخصوصاً اينکه مجتهد اختلاف فتوا پيدا می‌کند. حال که اختلاف فتوا کرد،‌ کداميک از اين فتاوا حجت است؟

قبل از اينکه وارد اصل اين مسأله‌ شويم، مسأله‌ای را که بزرگان‌ عنوان فرموده‌اند،[1] مطرح می‌کنیم. این مسأله‌ ربطی به مسأله‌ی اجزاء‌ ندارد، اما شباهت به آن‌ دارد و آن اين است که اگر حکم مطابق نفس‌الامر و واقع باشد، مثلاً‌ نماز را با هرچه احتياط بوده خوانده و بالاخره يقين دارد که امتثال مأمورٌبه شده است. حال دلش می‌خواهد مرتبه‌ی دوم هم بخواند، آيا اين می‌شود يا نه؟ به تعبیر دیگر ‌آيا امتثال بعد از امتثال جايز است؟

مشهور گفته‌اند: امتثال بعد از امتثال مُحال است؛ برای اينکه اين مأمورٌبه را آورده و حکم ساقط شده و وقتی ساقط شد،‌ مأمورٌبه‌ای نيست که دوباره بياورد. لذا اگر بخواهد نماز ظهر را دوبار بخواند، يا نماز صبح را يک بار ديگر بخواند، امتثال بعد از امتثال است و مُحال است.

در اصل مطلب که امتثال بعد از امتثال محال است،‌ شکّی نيست و يک امر عقلی است و عقل ما می‌گويد: مأمورٌبه‌ای نيست که بياوريد. بايد روی مأمورٌبه حکم باشد و تو حکم و مأمورٌبه را آورده‌ای و مأمورٌبه و حکم ساقط شده است. حال اگر بخواهی نماز صبحی را که خوانده‌ای، دوباره بخوانی و يا نماز صبحی که قضا شده را بخواهی اداءاً بخواني، مُحال است. لذا اینکه امتثال بعد از امتثال محال است، يک امر ضروری و بديهی است. همه می‌فهميم که امتثال بعد امتثال محال است، ولی اين از بحث ما بيرون است؛ چون بحث ما اين نیست که اگر مأمورٌبه به امر واقعی را آورديم، ‌آيا می‌توانيم امر واقعی را دوباره بياوريم يا نه، بلکه بحث ما اين است که اگر حکم ظاهری را آورديم و فهميديم حکم واقعی نيامده، بايد بياوريم يا نه؟ اين دو مسأله‌ ربطی به هم ندارد. اما اين بحث در اصول آمده است و من جمله مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در کفايه آورده‌اند.[2]

حرف ديگری هست و آن تبديل امتثال به امتثال ديگری است. آيا اين جايز است يا نه؟ يا واجب است يا نه؟ مثال می‌زنند به اينکه مولی تشنه بود و گفت: آب بياور تا بخورم و اين آب معمولی داشت و آن آب را برای مولی برد. حال اگر خورد، ولو اينکه بعد آب گوارا پيدا کرد، امتثال بعد امتثال است و محال است که آب دوم را ببرد. اما اگر نخورده است و امتثال شده،‌ آيا تبديل امتثال جايز است يا نه؟

بعضي‌ها گفته‌اند: تبديل امتثال به امتثال جايز نيست، ولی مشهور در ميان اصول اين است که تبديل امتثال به امتثال نه تنها مطلوب است، بلکه واجب است. در همين مثال عوامانه،‌ که آب گوارا و آب سرد پيدا کرد و ليوان آب گرم و آلوده در مقابل مولا است، آيا می‌تواند بگويد: آب می‌خواست و ما برايش آب برديم؟ عقلا‌ می‌گويند: نه، ولو امتثال کرده‌ای، اما اگر بتوانی اين امتثال را تبديل به احسن کني، پس بايد تبديل به أحسن کني.

لذا در تبديل امتثال به امتثال، موارد فرق می‌کند.

بعضی اوقات آنکه امتثال کرده، با آنکه می‌خواهد بعد امتثال کند،‌ تفاوت ندارد؛ هر دو آب گرم و آلوده است و هر دو را اين آقا از درد ناعلاجی می‌خواهد بخورد. در اينجا تبديل امتثال به امتثال جايز نيست و مثل همان امتثال بعد امتثال است.

اما يک دفعه يک داعی عقلایی  برای تبديل امتثال می‌آيد. مثل همين مثال که آب ناگوارا برده، يا آب شور يا گرم برده و الان آب گوارا و يخ پيدا کرد و مولا هم تشنه است و اين می‌بيند که می‌تواند آب را به مولا برساند تا مولا آب سرد و گوارا را بخورد. در اينجا تبديل امتثال به امتثال است و بايد بگوييم: واجب است و در صورتی که آب را خورده باشد، بايد بگوييم: محال است و در صورتی که نخورده باشد، بايد تبديل به أحسن باشد و اين تبديل به أحسن در فقه ما زياد آمده است. مثلاً‌ مهرهای مسجد چرک است و اين شخص مهرهای مسجد را می‌برد و به جای آن مهرهای خوبی که از کربلا آورده،‌ می‌گذارد. به اين تبديل به أحسن می‌گويند. يا مسجد در شُرُف خرابی است و کسی با اجازه‌ی حاکم شرع مسجد را خراب می‌کند و دوباره می‌سازد؛ يا فرش‌های مسجد کهنه شده، کسی فرش‌های نو بیندازد. اما گاهی فرش‌های مسجد خوب و عالي است و اين می‌خواهد ثواب ببرد، لذا فرش‌های مردم را می‌فروشد و فرش‌هايی از خودش به مسجد می‌آورد. اين جايز نيست.

لذا امتثال بعد از امتثال محال است؛ اما تبديل امتثال به امتثال گاهی علی وجه أحسن است و اين جايز است و گاهی علی وجه حسن است که با اجازه‌ی حاکم شرع جايز است و گاهی هم تبديل به اسوء است که جايز است، مگر اينکه ضرورت ثانوی جلو بيايد و حاکم شرع مجبور شود اجازه دهد. مثل اينکه مسجد در خيابان افتاده و اگر خيابان را نکشند، نمی‌شود و اگر خيابان را بکشند، بايد مسجد را خراب کنند. حال اگر در همان جا،‌ آنطرف‌تر زمين بهتر يا ساختمانی بهتر باشد و مسجد را خراب کنند و آنطرف مسجد ديگری بسازند، اين ضرورت است، اما با اذن حاکم شرع، ‌علی سبيل احسن است و بگوييم: جايز است. لذا موارد تبديل امتثال به امتثال تفاوت می‌کند و اما امتثال بعد از امتثال،‌ مُسلماً‌ محال است و مثلاً نمی‌شود نماز صبح را دوباره خواند.

بعضي‌ها به روايات صلاة مُعاده تمسّک کرده‌اند و گفته‌اند: امتثال بعد از امتثال جايز است. صلاة مُعاده آنجا است که مثلاً‌ کسی به مسجد آمد و امام جماعت دير کرد و او خيال کرد امام جماعت نمی‌آيد و نماز ظهر را خواند وبعد امام جماعت آمد. روايت داریم که دوباره همان نماز را با جماعت بخوان.[3] اين امتثال بعد از امتثال است و در روايت آمده: «يَخْتَارُ اللَّهُ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ»؛[4]  خدا يکی از آنها را قبول می‌کند. گفته‌اند: اين روايت دلالت می‌کند بر اينکه امتثال بعد از امتثال جايز است. حال اگر به راستی امر ساقط شده باشد، چطور دوباره مولی بخواهد مأمورٌبه را قبول کند؟ لذا در اين صلاة معاده مانده‌اند که چطور آن را درست کنند. مشهور در ميان فقها گفته‌اند: يک تعبّد است و صلاة مُعاده مثل نافله است؛ اما يک نافله‌ی به جا و يک نافله‌ی مختص به نماز است. اين را در روزه و مابقی احکام نگفته‌اند، ولی راجع به نماز گفته‌اند که اين يک تعبد است و معنای «يَخْتَارُ اللَّهُ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ»، ‌اين است که اگر اولی خراب است، خدا دومی را قبول می‌کند. ظاهراً ‌غير از اين نمی‌توان معنا کرد.

فتلخّص مما ذکرناه اينکه امتثال بعد امتثال جايز نيست و تبديل امتثال به امتثال ديگر جايز است و بعضی اوقات مستحب و بعضی اوقات واجب است و بعضی اوقات هم جايز نيست. صلاة معاده را نيز بايد توجيه کرد و اگر نماز فرادا درست است امر ساقط شده و الان که پروردگار عالم فرموده دوباره می‌توانی آن نماز را بخواني، يک تعبد است و مثل نافله است. آيا می‌توان اين را گفت؟ در روايات داريم و فتوا هم روی آن است که همان نماز ظهر را نيت کند و اگر نيت نماز ظهر کند، معنايش امتثال بعد امتثال است.

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ



[1]. مناهج الوصول الی علم الاصول، سید روح الله موسوی خمینی، ج1، ص302

[2]. کفایة الاصول، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، ج1، ص402

[3]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج8، ص401، ابواب صلاة الجماعة، باب54، ح1، شماره11014، ط آل البیت

[4]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج8، ص403، ابواب صلاة الجماعة، باب54، ح10، شماره11023، ط آل البیت