بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»
موضوع جلسات درس اخلاق پیرامون «انسان در قرآن» بود و بحث به اینجا رسید که هدف از خلقت انسان چیست؟ چرا پروردگار عالم انسان را خلق كرده است؟ خداوند متعال برای چه منظوری انسان را به دنیایی آورده که این همه جزر و مد دارد و با این همه مشكل همراه است؟
دنیا نظیر دریا، پر از جزر و مد و پر از موج است و مشکلات در آن، یكی پس از دیگری انسان را مشغول میسازد. امام كاظم«سلاماللهعلیه» در نصایحی به هشام که از شاگردان ایشان است، میفرمایند: ای هشام! لقمان به پسر خويش گفت: «إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِيرٌ»؛ دنيا دريايى ژرف و عمیق است كه مردمان بسياری در آن غرق شدهاند.
آیا یک نفر میتواند در دنیا مشكل نداشته باشد؟ آیا یک نفر می تواند ادعا کند که من گره در كارم نیست؟ پس این دنیا یعنی مشكل، این دنیا یعنی گره روی گره؛ حال که چنین است، برای چه ما به دنیا آمدهایم؟
در جلسات قبل گفته شد كه پروردگار عالم كه خالق ماسوی الله است، در قرآن کریم خطاب به انسان میفرماید: ماسوی الله را برای تو خلق كردم. میفرماید: «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً»[2]؛ زمین و آنچه در زمین است را برای تو خلق کردم. در آیۀ دیگر میفرماید: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»[3]؛ عالم وجود، عالم هستی، از عالم ملک، ملكوت، جبروت، همه و همه برای تو خلق شده و باید مالک ماسوی الله بشوی! تو باید ماسوی الله را تسخیر كنی؛ برای اینكه ماسوی الله مال توست.
در احاديث قدسى آمده است كه خداوند متعال خیلی رسا مىفرمايد: «عَبدي خَلَقَتُ الاشیاء لِأجَلِک»[4]؛ اى بندهام، من همۀ اشياء را بهخاطر تو خلق كردم؛ همۀ دنیا و تمام ماسوی الله را برای تو آفریدم. از این نظر، عالم تكوین، چه مجرد و چه ماده، و نیز عالم تشریع، برای انسان است. پروردگار عالم صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای انسان فرستاده است، ملائكه هم برای حفظ انسان خلق شدهاند. استاد بزرگوار ما امام خمینی«قدّسسرّه» در یكی از بحثهای اخلاقی میفرمود: پروردگار عالم به اندازهای لطف به بندهها دارد که قبل از آنكه بندهای روی كرۀ زمین باشد پیامبرش را فرستاده است؛ یعنی اولین كسی كه روی كرۀ زمین آمد حضرت آدم بود و حضرت آدم پیامبر بود که از طرف خداوند برای هدایت انسان مبعوث شده بود. هنوز انسانی روی كرۀ زمین نبود، اما پیامبرش بود و خدا صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت آدمیان فرستاده است.
قابل توجه اینکه: قرآن کریم میفرماید: پیامبرها بیسلاح هم نبودهاند؛ چراکه هم قوۀ مقنّنه داشتهاند، هم قوۀ مجریّه، و هم قوۀ قضائیه. یعنی این صد و بیست و چهار هزار پیامبر كه آمدهاند، همه قاضی بودهاند، قانون داشتهاند و مجری قانون هم بودهاند. قانون را برای سعادت انسان وضع میكردند، خود اجرا میكردند و در اختلافات هم خود قضاوت میكردند. در این باره قرآن میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس»[5].
این آیه از شاهكارهای قرآن است. میفرماید: پیامبرها را فرستادیم، با معجزه هم فرستادیم، بهطوری كه بتوانند روی عقل انسان، روی وجدان انسان، و روی فطرت انسان كار كنند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ». پیامبر خاتم را با قرآن فرستادیم، حضرت موسی را با آن عصای كذایی فرستادیم، حضرت عیسی را با آن معجزه یعنی مرده زنده كردن فرستادیم، و بالاخره هر پیامبری آمد نظیر این سه پیامبری كه گفتم معجزه داشت؛ برای اینكه بتواند تسلط تشریعی بر عالم انسان پیدا كند.
بعد میفرماید: صد و بیست و چهار هزار پیامبر با سلاح معجزه آمدهاند. به چه علت؟ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ برای اینكه مردم در عمق جانشان، در عمق ذاتشان عدالت حكمفرما شود. نمیفرماید: «لِاِقامَةِ القِسط»، بلکه میفرماید: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، آمدهاند که آدم بسازند، آمدهاند که عادل بسازند، آمدهاند کاری كنند یک مدینۀ فاضلهای برای انسانها بنا کنند تا عادل باشند. همۀ مردم به حق خودشان اكتفا كنند و هیچ كس متجاوز به حقوق دیگران نباشد. برای این آمدهاند تا تبعیض در جامعه نباشد، فقر در جامعه نباشد، برای اینكه اگر فقر در جامعه هست بهخاطر تبعیض است، بهخاطر ظلم است، وگرنه معنا ندارد فقر در اجتماع باشد. همه آمدهاند برای اینكه بیكاری در جامعه نباشد. اگر بیكاری، تورّم و گرانی در جامعه هست، همه و همه بهخاطر تبعیض است، بهخاطر این است که بعضی حق دیگران را میخورند. اگر عدالت و قسط در جامعه حكمفرما شود، معنا ندارد فقر در جامعه باشد.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در سخن حکمتآمیزی فرمودهاند: هيچ فقيرى گرسنه نمىماند، مگر اينكه توانگرى مانع رسيدن روزى او شود. پس اگر در جایی كوخی دیده شود، باید در کنار آن، كاخی جستجو گردد. اگر كاخ نباشد، كوخ نیست، کسی هم بدون خانه پیدا نمیشود. ما مدعی هستیم که اگر قوانین الهی و اسلامی در امور اقتصادی پیاده شود، فقر در جامعه نیست. در همین باره چهار جلد كتاب بهنام «مقایسه یسن سیستمهای اقتصادی» سالها قبل از من چاپ شد. در آن مجموعه، سیستمهای اقتصادی دنیا نظیر اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد كمونیستی كه آن روزها شایع بود، مقایسه شد. بعد بیان گردید که بر اساس آیات و روایات ادعا میشود که اگر در جامعه، به اقتصاد مورد نظر اسلام عمل شود، آنگاه تبعیض نیست، فقر نیست، تورم نیست و بالاخره بیكاری و نارسایی نیست. اگر بیكاری هست، اگر تبعیض هست، اگر گرانی هست، همه در اثر عمل نکردن به اقتصاد مورد نظر اسلام است.
به هر حال، جملۀ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» میفرماید: صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند برای اینكه همۀ مردم به حق خودشان قانع باشند. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند تا كسی حق كسی را حیف و میل نكند و همه عادل باشند. همه به آنجا برسند كه اگر مغازه باز باشد، ولو یک هفته، كسی به آن مغازه نظر نكند. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند، برای اینكه اگر یک خانمی از بیابان عبور کند، در آن بیابان احدی به او نگاه بد نكند.
اینكه شما شنیدهاید در زمان ظهور حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» چنین میشود، برای این است كه احکام اسلام در آن زمان صددرصد پیاده خواهد شد. در روایات میخوانیم در زمان ظهور فقر و غم و غصه و ناامنی نیست؛ مردم نمیتوانند زكات بدهند، برای اینكه فقیری پیدا نمیکنند تا به او زکات و صدقه بپردازند و همۀ مردم بهخاطر رزقی که خداوند از فضل خود به آنها عطا فرموده، بینیازند.[7] همچنین در آن زمان، بهقدری امنیّت گسترش مییابد که اگر زنی بخواهد از شرق دنیا بهسوی غرب جهان برود، کسی متعرّض او نخواهد شد.
همۀ پیامبرها برای این آمدهاند که: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، یعنی برای سعادت انسان و برای اینكه هرکس به حدّ خود و حقّ خود قانع باشد، برای اینكه انسانیّت در هر روستا و شهر و کشوری و در هر خانوادهای، صددرصد پیاده شود.
گفته شد كه آیۀ شریفه نمیفرماید: «لِاِقامَةِ القِسط»، بلکه میفرماید: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ برای اینكه انسان خودبهخود و بهطور خودكار عادل باشد. اصلاً معنای اینكه فلانی عادل است، یعنی خودبهخود عادل است، خودبهخود از خدا میترسد، روح خداترسی در عمق جان او حكمفرماست. به چنین کسی عادل میگویند و اسلام این عدالت را در فقه میخواهد. مثلاً امام جماعت باید عادل باشد، یعنی عدالت باید در عمق جانش باشد، خداترس باشد، یعنی اگر دنیا را به یک امام جماعت بدهند و بگویند یک گناه بكن، یک دروغ بگو، مرتکب نشود، معنای عدالت این است. قاضی باید عادل باشد، یعنی اگر تمام یک استان را به او بدهند و بگویند یک حكم ناحق صادر كن، خودداری كند. آن كسانی كه در امور اجتماعی مسئولیّت دارند باید از چنین عدالتی برخوردار باشند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در کلام عجیبی میفرمایند: «و اللّه ِ لو اُعطِيتُ الأقاليمَ السَّبعَةَ بما تَحتَ أفلاكِها، على أن أعصِيَ اللّه َ في نَملَةٍ أسلُبُها جُلْبَ شَعِيرَةٍ ما فَعَلتُهُ»[9]؛ به خدا قسم اگر عالم هستی را نه فقط این كرۀ زمین را، بلکه عالم هستی را به من بدهند و بگویند: به یک مورچه ظلم كن و پوست جو را بیجهت از دهان مورچه بگیر، من نمیكنم.
عدالت همین است که انسان در برابر تمام دنیا به این اندازه هم ظلم نکند. این یک پیام است، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: من رئیسم و وضعم اینست که سلاح ریاست دارم. سلاح ریاست چیست؟ عدالت دارم. عدالت چیست؟ دنیا را به من بدهند و بگویند: به یک مورچه ظلم كن، نمیكنم. اسلام چنین عدالتی را میخواهد.
پیامبران مبعوث شدهاند تا انسان با پیروی از تعالیم آنان بهطور خودكار متجاوز نباشد، بهطور خودكار دروغگو، متقلّب، دغل و حقهباز نباشد، غیبت نكند، تهمت نزد و آبروی کسی را نریزد. عدالت را در خانه و در تنهایی و نیز در اجتماع و بین مردم مراعات کند. معلوم است که اگر جامعهای چنین شد، آنگاه دزدی در آن جامعه نیست، ظلم در آن جامعه نیست و زندگی مردم، زندگی انسانیّت است.
نقل میکنند اسكندر مقدونی از دهی میگذشت و منظرهای تعجب او را برانگیخت. او دید مردم آن روستا، اموات خود را مقابل خانهها دفن میکنند، یعنی قبرستان آنها در مقابل خانهها بود. مهمتر آنکه سنّ اموات، روی سنگ قبرشان معمولاً بین یک تا ده سال نوشته شده بود و از ده سال تجاوز نمیکرد. بالاخره از اهالی روستا علت این پدیدههای شگفتآور را جویا شد. آنها در پاسخ گفتند: قرار گرفتن قبور در مقابل خانهها بهخاطر یادآوری مرگ و توجه اهالی روستا به مردن خویش است. در این ده، هرکس از خانه خارج میشود، قبل از هر چیز با مشاهدۀ قبر پدر و مادر و خویشان خود، یادش میآید که او هم خواهد مرد و بدین صورت دچار غفلت نمیشود.
یاد معاد، بهطور کلی یک نیروی کنترل کننده است و سبب ازدیاد توجه و بیداری انسان میگردد. در روایتی از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میخوانیم: «أَبْلَغُ الْعِظَاتِ النَّظَرُ إِلَى مَصَارِعِ الْأَمْوَاتِ وَ الِاعْتِبَارُ بِمَصَايِرِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ»[10]؛ رساترين موعظهها و پندها، نگاه كردن به آرامگاه مردگان و عبرت گرفتن از جايگاه پدران و مادران در قبر است.
سپس اسکندر پرسید: قضیّۀ سنّ کم افراد که روی قبور نوشته شده، چیست؟ گفتند: ما دروغ نمیگوییم و عمر واقعی، یعنی عمر مفید اموات را روی قبرشان مینویسیم. مثلاً کسی که هفتاد سال در دنیا زندگی کرده، نصف عمرش را خواب بوده و جزو عمرش نیست، بخشی از آن نیز صرف خورد و خوراک و خرید و فروش و نظایر آن شده است. پس عمر مفید او که برای خدمت به خلق خدا، ارتباط با خدا، تحصیل معنویت، کمالات و فضائل و کسب علم و نظایر آن استفاده شده، معمولاً بیش از ده سال نیست.
آن زمانی که انسان صرف گناه و معصیت کند، نه تنها جزو عمر مفیدش بهحساب نمی آید، بلکه نعمتهای دنیا را مبدّل به نفمت و نگرانی میکند. خدا وعده داده است که اگر یک ملتی با خدا شد، برای آن ملت نعمت مثل باران میبارد. قرآن در این باره میفرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُون»[11]؛ پیغمبر! مثال بزن و بگو یک دهی بود كه نعمت مثل باران برای اهل آن میبارید. آنها در رفاه بودند، آنها در امنیت بودند و یک زندگی منهای غم و غصه داشتند و از نظر نعمت نیز همه بینیاز بودند. آنان كفران نعمت كردند، آنها گناه كردند و وقتی گناه كردند، «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُون»، امنیّت آنها مبدّل به ناامنی شد، رفاهشان مبدّل به گرسنگی و نیاز شد و از سلامت روحی به غم و غصه رسیدند. خلاصه اینکه: نعمتهای آنها مبدّل به نقمت شد. قرآن میفرماید: چرا؟ آیا خدا چنین کرد؟ نه! خودشان سبب شدند: «بِما كانُوا يَصْنَعُون». گناه وقتی بیاید، بدبختی و اندوه و شومی و نگرانی میآورد.
گناهانی مثل رشوه، ربا، حیف و میل و دزدی از بیتالمال مسلمین، جامعه را به تباهی میکشاند. آنکه اموال عمومی را حیف و میل میكند، در دینداری ضعیف است، وگرنه اگر دین داشت، اگر در عمق جانش روح خداترسی حكمفرما بود، گرفتار دزدی و حیف و میل و اختلاس و رشوه و گناهان دیگر نمیشد. اگر دین در ادارهها حاکم باشد، رسیدگی به پروندهها به روزهای بعد موکول نمیشود و هرکس، از رئیس تا کارمند، وظیفۀ خود را برای رفع حوائج مردم بهخوبی ایفا میکند.
وقتی تعالیم قرآن و عترت در اجتماع حكمفرما گردد، ربا از جامعه رخت برمیبندد. ملتی که افراد آن ربا بدهند یا ربا بخورند، نابود خواهند شد. قرآن کریم میفرماید: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ».[12]
ملتی که دین داشته باشد، اهل دزدی و رشوه و ربا نیست، برای آن ملّت، گرانی، تبعیض، چندنرخی، تقلّب و غش در معامله پدید نمیآید. وقتی تعالیم دینی در بین افراد جامعه رواج داشته باشد، از دروغ، غیبت، تهمت، تجاوز و ظلم اجتناب میورزند. در آن جامعه، افراد خانواده، بهخصوص زن و شوهر، در برابر یکدیگر متواضعند و ایثار و گذشت و فداکاری دارند و اختلاف بین آنها نیست.
سعادت افراد و ملّتها، با توجه کردن آنها به تعالیم وحیانی میسّر میگردد. همه باید برای برخورداری از خوشبختی در دنیا و رسیدن به رستگاری در آخرت، از غفلت دوری گزینند و به توجه و تذکر دائمی روی آورند.
استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی«رحمتاللهعلیه» چند روز قبل از وفاتشان، همین توجه را متذکر شدند. من و دستهای از مدرسین به دیدن ایشان رفتیم. حالشان بد بود و نمیتوانستند حرف بزنند. برای احترام ما دو زانو نشسته بودند و سخن نمیگفتند. من برای اینکه از صحبت استاد محروم نشویم، گفتم: آقا نصیحتی بكنید تا ما مرخص شویم. ایشان ابتدا فرمودند: چیزی یادم نیست، اما بلافاصله با تلاوت یک آیه از قرآن شریف، نصیحت مهمّی در خصوص ضرورت توجه، بیداری و مداومت بر یاد خدا را بیان کردند. فرمودند: «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لي وَ لا تَكْفُرُونِ»[13].
چند روز بعد برای عیادت ایشان به اتفاق برخی رفقا به بیمارستان رفتیم. حالشان بد بود. قدری جمال یار را دیدیم و به چهرۀ مقدس ایشان نگاه کردیم و دریافتیم كه استاد عزیز خود را از دست میدهیم. ما نتوانستیم در اتاق بمانیم و خارج شدیم، دقایقی بعد هم آقا از دنیا رفتند. امّا یکی از نزدیکان ایشان که هنگام وفات علامه در اتاق بود، نقل کرد: دم مرگ چشمها را بهگوشهای دوختند، به زبان آمدند چند بار فرمودند: «توجه» و از دنیا رفتند. خوشا به حال چنین افرادی که یک عمر توجه به مردم دادند، یک عمر به مردم خدمت کردند، یک عمر توجه داشتند، حتی در لحظۀ جان دادن مردم را به توجه فرامیخوانند.
من از زبان این استاد بزرگوار، این افتخار عالم تشیّع، این فیلسوف زمان، این مفسّر كم نظیر، به شما، بهخصوص به جوانها میگویم: توجه توجه توجه. اگر آدمیان متوجه بودند و از غفلت دوری میکردند، كار به اینجا نمیرسید كه الان رسیده است.
این بحث ناقص ماند و انشاءالله در جلسۀ بعد دربارهاش صحبت میكنم. خلاصۀ بحث این است که: نه فقط در عالم تكوین، بلکه در عالم تشریع نیز، هدف، انسان است. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدهاند برای اینکه آدم بسازند. برای اینکه: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».
[2]. بقره، 29: «آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد.»
[3]. لقمان، 20: «آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته است.»
[4]. مشارق الأنوار، ص 283.
[5]. حدید، 25: «به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم.»
[6]. نهج البلاغه، حکمت 328.
[8]. تفسیر العیاشی، ج2، ص61.
[9]. نهجالبلاغه، خطبۀ 224.
[10] . غرر الحكم و درر الكلم، ص217.
[11]. نحل، 112: «و خدا شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان مىرسيد، پس [ساكنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد.»
[12]. بقره، 276: «خدا از [بركتِ] ربا مىكاهد، و بر صدقات مىافزايد.»
[13]. بقره، 152: «پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم؛ و شكرانهام را به جاى آريد؛ و با من ناسپاسى نكنيد.»