عنوان: درس اخلاق؛ فضیلت‌های فراموش شده، فضیلت هشتم: «امربه معروف و نهی‌ازمنکر»
شرح:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»‏

 

بحث جلسات اخلاق راجع به موضوع مهمّ فضیلت‌های فراموش شده بود. یکی از فضیلت‌های فراموش شده «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» است. این فضیلت ارزنده چنان در جامعه فراموش شده است که گویا اصلاً در اسلام چنین فضیلتی نیست. از این‌رو اگر بگوییم این فضیلت، متروک شده و رو به نابودی است، به حقیقت نزدیک‌تر است تا اینکه نام آن را «فضیلت فراموش شده» بگذاریم.

پیامبر گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم‌» به سلمان فرمودند: زمانی می‌رسد که مسلمان‌ها امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر را زشت و ناپسند برمی‌شمرند.[1]در روایت دیگری از ایشان نقل شده است که مردم در زمانی، نه تنها امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر را ترک می‌کنند، بلکه بدتر از آن، امربه‌منکر و نهی‌ازمعروف مي‌کنند! و بدتر آنکه، جای معروف و منکر در بین مردم عوض می‌‌شود، یعنی منکر را معروف می‌دانند و معروف را منکر تلقّی می‌کنند.[2]

اسلام به مسأله امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر خیلی اهمیت داده است. روایتی از امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» است که مثل آن راجع به سایر عبادات نیست و روایت محیرالعقول است. امام«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی»[3]؛ همۀ خوبی‌ها یک طرف، از جمله جهاد در راه خدا، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر هم یک طرف. همۀ خوبی‌ها در مقابل خوبی امر‌به معروف و نهی‌ از منکر، قطره از دریاست. امام علی«سلام‌الله‌علیه» نفرمودند: «قطرة من البحر» بلکه فرمودند: «نَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ»، یک نخی را که تر کنید، عرب به آن می‌‌گوید: نفثه، یعنی آن تری نخ. شاید بگوییم یک هزارم قطره. بعد می‌‌فرمایند: همۀ خوبی‌ها از جمله نماز، روزه، خمس، زکات و حج و حتی جهاد در راه خدا را یک طرف بگذار و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر را یک طرف بگذار. همۀ خوبی‌ها در مقابل خوبی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مثل یک تری نخ در دریاست: «كَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی». بالاتر از این راجع به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نمی‌توان گفت که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند.

قرآن کریم می‌‌فرماید: اسلام بهترینِ ادیان است. امت اسلامی بهترین امم است؛ اگر بهترین هستید به خاطر اینست که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دارید، می‌فرماید: «كُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر»[4].

آیۀ شریفه انصافاً خیلی اهمیت دارد. معنای آیه اینست: اگر ما خوبیم و اگر ما خیریم و افضل از همه هستیم، به خاطر اینست که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر داریم. یعنی اگر امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نداشته باشیم، خوب نیستیم، خیر نیستیم و افضل از امم دیگر نیستیم.

سورۀ عصر، بسیار عالی است، مختصر است اما خیلی پرمعناست. این سورۀ مبارکه خلاصه‌اش اینست که می‌‌فرماید: قسم به عصر، قسم به عصارۀ عالم خلقت یعنی امام زمان«ارواحنافداه»؛ همۀ انسان‌ها ورشکسته و بیچاره و بدبخت و شقی هستند. همۀ انسان‌ها مثل کسی هستند که غرق در دریا، غرق در بدبختی و شقاوت است، مگر یک طایفه که قرآن می‌فرماید: «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[5].

آیۀ شریفه دو سه تا تأکید دارد؛ یعنی یقیناً چنین است، خیال نکنید که ساده است، شبهه نکنید و بدانید به یقین چنین است که تنها یک طائفه بدبخت و خسارت دیده نیستند. آن طایفه دو بال دارد که می‌‌تواند از این خسران و از این دریای سختی و بدبختی پرواز کند. یکی «ایمان و تقوا»، و بال دوم، «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» است.

اگر تقوا یا همان تقیّد به ظواهر شرع و پشتوانۀ آن و ریشۀ آن یعنی ایمان نباشد، شقاوت است. اما اگر فرد یا جامعه، ایمان و تقوا داشته باشد، در حالی‌که نسبت به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر غفلت ورزد، مانند مرغ یک بال است؛ همان‌طور که مرغ یک بال نمی‌‌تواند به سوی سعادت پرواز کند و بالاخره گربه او را می‌‌خورد، چنین آدمی یا چنین جامعه‌ای نیز به دام شیطان انسی و شیطان جنّی می‌افتد و نمی‌تواند به سعادت دست یابد. 

روایات فراوانی از اهل‌بیت‌«سلام‌الله‌علیهم» راجع به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر وارد شده است.[6] مثلاً در روایتی از پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» چنین نقل شده است: «إذَا لَمْ یأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ ینْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ یتَّبِعُوا الْأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ شِرَارَهُمْ فَیدْعُوا خِیارُهُمْ فَلَا یسْتَجَابُ لَهُمْ»[7]؛ اگر ملّتی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نداشته باشد، دو مصیبت بزرگ نصیبشان خواهد شد؛ یک مصیبت اینکه بدها بر سر خوب‌ها مسلط می‌‌شوند و دیگر اینکه مؤمنین و آن افرادی که به راستی نیکوکارند و اولیاء خدا هستند، برای آن ملت دعا می‌‌کنند، اما دعایشان مستجاب نمی‌شود.

یعنی شب‌های قدر دارند، اما دعایشان مستجاب نمی‌‌شود. عزاداری‌ و گریه‌ و زاری دارند، اما دعایشان مستجاب نمی‌‌شود. بلای بیماری، فقر، تجرّد، بدبختی، فساد اخلاقی، بلای کم آبی، خشکسالی و بلای قحطی و نقصان برای آنها می‌‌آید، خیلی هم دعا می‌‌کنند، نه عموم مردم، بلکه اولیای خدا، «و یَدعوا خِیارهم»، اما دعایشان مستجاب نمی‌‌شود. یعنی ملتی که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نداشته باشد، دعای این ملت مستجاب نمی‌‌شود و اگر بلایی بالاتر از این نداشتیم، بس بود اینکه بگوییم امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در اسلام خیلی مهم است و همۀ ما باید به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر اهمیت بدهیم.

امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، مراتبی دارد:

مرتبۀ اول: اهميّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان است، به طورى كه ديگران از رفتار انسان سرمشق بگیرند و متنبّه شوند. اين مرتبه از بهترينِ مراتب است و تأثير زیادی هم دارد، در حالی که عمل به آن از مراتب دیگر آسان‌تر است. به‌خصوص پدر و مادر در خانه، معلّم در مدرسه، و بزرگان در اجتماع، به‌راحتی می‌توانند با اهمیّت به این مرتبه از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر خانواده و جامعه را از نظر اخلاقی بسازند. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: با عمل خود، امربه‌معروف و نهی‌‌ازمنکر کنید و زينت تشيّع باشيد، نه مايۀ ننگ آن: «كُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِكُمْ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْنا»[8].

مرتبۀ دوم: آنست که انسان از یک سو به نیکوکاران و افراد با تقوا محبّت بورزد و رفتار شایستۀ مردم را دوست بدارد، از سوی دیگر قلباً از گناهکار ناراحت باشد و او را دوست نداشته باشد، همان‌طور که گناه را دوست ندارد و از آن منزجر است. در این مرتبه لازم است انسان راضی به گناه و معصیت هیچ کس نباشد. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: آنكه به رفتار دیگران راضى است، مثل آن است كه با عمل آنها همراه بوده؛ و در این صورت گناه انجام باطل و گناه رضايت به آن برایش نوشته می‌شود.[9]

مرتبۀ سوّم: تذکّر زبانی است؛ البته با تلطّف، تواضع و مهربانی. در این مرتبه، بيان مسألۀ شرعی کافی است و امر و نهی زبانی یا دستور دادن واجب نیست. در خانواده، در جلسه، در مغازه، در بازار و در اداره و محلّ کار، همه باید بر یکدیگر نظارت ملی داشته باشند؛ البته بدون تندی و تنش، و بدون اینکه سخنان تند و اهانت‌آمیز زده شود. تذکّر زبانی باید از روی خیرخواهی و با موعظه، همراه با استدلال باشد. لقمان حکیم پسرش را امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر می‌‌کرد، اما با لفظ جانم و با عزیزم و با مهربانی او را موعظه می‌‌کرد، نه اینکه با تندی با او حرف بزند. بعد هم با استدلال می‌‌گفت: این کار تو بد است و دلیلش هم اینست. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم‏»[10]؛ یعنی لقمان با حالت موعظه به پسرش گفت: ای پسر عزیزم! به خداوند متعال شرک نورز، زیرا شرک ظلم بزرگی است.

اگر این مرتبه، جامۀ عمل بپوشد، حتماً یک ماه طول نمی‌‌کشد که بدون بحران، گناه از جامعه برداشته می‌‌شود.

مرتبۀ چهارم: مبارزۀ منفی است که تأثیرش فوق العاده مهم است. آمر به‌معروف و ناهی ازمنکر وقتی ببیند که گناهکار مرتکب گناه علنی می‌شود و مراتب قبلی نهیازمنكر در وی اثر ندارد، در مواجهه و برخورد با او، ناراحتی از گناه در چهره‌اش آشکار می‌گردد و با حالت غضب آلود با وی برخورد می‌کند. امام علی«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «أَدْنَى الْإِنْكَارِ أَنْ يُلْقَى أَهْلُ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ‏ مُكْفَهِرَّةٍ»[11]؛ یعنی کم‌ترین درجۀ نهیاز منكر آنست كه با گناهكاران با چهرۀ گرفته و عبوس برخورد كنید.

رفتار با گناهکار در این مرتبه باید به‌گونه‌ای باشد كه تشویق به ارتکاب معصیت نشود و بفهمد براى ارتكاب گناهش با او به نحوی متفاوت از دیگران برخورد می‌شود تا از این راه به زشتی عملش پی ببرد و خود را اصلاح کند.

چند آیه در قرآن کریم است که تأثیر مبارزۀ منفی را بیان می‌‌فرماید. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» وقتی می‌‌خواستند به جبهه بروند، کسی را به اجبار نمی‌بردند. خود مردم باید زیر پرچم جهاد بیایند و خودشان به جهاد بروند و جهاد را خودشان اداره کنند. در جنگ‌ تبوک، چند مملکت و آن‌هم متمدّن، با هم تبانی کرده بودند برای اینکه اسلام را زمین بزنند و یک براندازی کنند، از این جهت بسیار خطرناک بود. مسلمانان هم امکانات نداشتند، هوا هم خیلی گرم و رفتن به جبهه سخت بود. همه زیر پرچم جهاد و جبهه رفتند، به غیر از دو سه نفر، که البته آنها منافق بودند، اما بالاخره دو سه نفر زیر پرچم جبهه نرفتند. مسلمان‌ها رفتند به جنگ تبوک و پیروز شدند و برگشتند. این سه نفر پررویی کردند و به استقبال رزمندگان آمدند. وقتی آنها هنوز دور بودند، پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» رو به اصحاب فرمودند: به آنها اعتنا نکنید. آنها آمدند و سلام کردند، پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» جواب سلام را دادند، اما با آنها تعارف نکردند. مسلمان‌ها نیز نسبت به آنها بی‌اعتنا شدند. چند روزی این مبارزۀ منفی، یعنی این قهر ادامه داشت. قرآن می‌فرماید: «إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْه‏»[12]؛ آنها دریافتند که دیگر نمی‌‌شود در مدینه زندگی کرد، زیرا همه با آنها قهر بودند و کسی با آنها رفت و آمد نمی‌کرد؛ نه چیزی به آنها می‌‌فروختند و نه چیزی از آنها می‌‌خریدند. بالاخره با کمال شرمندگی توبه کردند و پروردگار عالم توبۀ آنها را قبول کرد.[13]

قطع نظر از تاریخ، قرآن شریف می‌‌فهماند که اگر افراد جامعه مبارزۀ منفی داشته باشند، خیلی تأثیر دارد. قهر بد است، به اندازه‌‌ای بد است که طبق روایتی از رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» اگر دو مسلمان با هم قهر کنند و سه روز طول بکشد و آشتی نکنند، از مسلمانی خارج می‌شوند: «خَارِجَيْنِ مِنَ الْإِسْلَام‏»[14]. امّا خودداری از رفت‌وآمد با گناهکاری که متظاهر به گناه است و بی‌اعتنایی به او، برای عمل به فضیلت مهمّ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر اشکال ندارد، بلکه لازم است. با این مبارزۀ منفی  گناه از جامعه زوده می‌شود. بالأخره مبارزۀ منفی بر کسی که به واجبات اهمیت نمی‌‌دهد یا مرتکب گناه می‌شود تأثیر دارد. اگر به این مرتبه از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر به‌درستی عمل شود، همه متقّی خواهند شد.  

مرتبۀ پنجم: برخورد با گناهکار است، که مربوط به مردم عادی نیست و مربوط به حکومت است. یعنی وقتی موعظه تأثیر نکرد و وقتی لجبازی شد، آنگاه حکومت، طبق قانون و مقررات، با توسّل به زور و جبر، مانع ارتکاب گناه می‌شود.   

متأسفانه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر با مراتبی که دارد، فعلاً در جامعه فراموش شده و متروک است. نتیجۀ آن، گسترش فساد اداری، فساد اخلاقی و فساد اقتصادی است. نتیجۀ آن تنگی و سختی معیشت مردم است. همۀ اینها از کجا سرچشمه می‌‌گیرد؟ از ترک فضیلت ارزندۀ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر.

دولت، ملت و خصوصاً جوان‌ها بیایند تجربه کنند و یک سال تقیّد به ظواهر شرع داشته باشند و ببینند که درست می‌‌شود یا نه؟ اگر درست نشد، معلوم می‌‌شود که قرآن صحیح نمی‌گوید. برای اینکه قرآن شریف می‌‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»[15]؛ هرکس، از زن و مرد، صالح و شایسته شود، در همین دنیا حیات طیّب و پاکیزه پیدا می‌‌کند. حیات طیّب یعنی زندگی توأم با رفاه و زندگی منهای غم و غصه و نگرانی و اضطراب خاطر و زندگی خوش و خرم و عالی و زندگی منهای تجرّد و فقر و کمبود.

آیۀ شریفه سه چهار تا تأکید دارد، یعنی شک نکن. تو تقیّد به ظواهر شرع داشته باش، تو، عامل به عمل صالح باش، آنگاه: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً»، خداوند یک حیات طیّب در همین دنیا می‌‌دهد و حیات طیّب‌‌تر هم در آخرت، این قرآن است.

بیایید همه تجربه کنیم، قرآن کریم می‌‌فرماید: «مَن یتَّقِ الله یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا، وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ»[16]؛ هرکه تقوا داشته باشد، از راه بی‌گمان خدا گره‌‌هایش را باز می‌‌کند و خدا از راه بی‌گمان روزی او را می‌‌رساند. بیایید متقی بشوید و ببینید که چطور آیۀ شریفه جامۀ عمل می‌پوشد. دولت و ملت تجربه کنند، پشت به پشت یکدیگر جامعه را متقی کنند و وقتی جامعه متقی شد، فساد اداری نداریم، فساد اقتصادی نداریم و فساد اخلاقی نداریم، و بالاخره به قول قرآن یک حیات طیّب در دنیا و یک حیات طیّب‌‌تر در آخرت داریم.

ما راه را گم کرده‌ایم. ما باید همان‌طور که دست کم در شبانه‌روز ده مرتبه در نماز می‌خوانیم:‌ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»؛ یعنی از خداوند می‌خواهیم که ما را در راه مستقیم قرار دهد، خودمان هم برای رفتن در صراط مستقیم تلاش کنیم. راه مستقیم که فقط اسلام حرفی و اسلام اعتقادی نیست، بلکه اسلام هم اعتقاد است، هم لفظ و گفتن است و هم عمل کردن است. همه باید علاوه بر تعظیم شعائر و اهمیّت به شعارهای اسلام، در عمل متقی شویم. همه باید به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر اهمیّت بدهیم و نظارت ملی داشته باشیم.



[1]. تفسیر القمی، ج 2، ص 307.

[2]. الكافی، ج‏5، ص59.

[3]. نهج البلاغه، حکمت 374.

[4]. آل عمران، 110: «شما بهترین امتى هستید كه براى مردم پدیدار شده‏اید: به كار پسندیده فرمان مى‏دهید، و از كار ناپسند بازمى‏دارید.»

[5]. عصر، 3: «مگر كسانى كه گرویده و كارهاى شایسته كرده و همدیگر را به حقّ سفارش و به شكیبایى توصیه كرده‏اند.»

[6]. ر.ک: الکافی، ج5، ص55.

[7]. الکافی، ج 2، ص 374.

[8]. الکافي، ج 2، ص 77.

[9]. نهج‌البلاغه، حکمت 154.

[10]. لقمان، 13: «و [ياد كن‏] هنگامى را كه لقمان به پسر خويش -در حالى كه وى او را اندرز مى‏داد- گفت: اى پسرک من، به خدا شرک مياور كه به راستى شرک ستمى بزرگ است.»

[11] . تهذيب الأحكام، ج‏6، ص176.

[12]. توبه، 118: «تا آنجا كه زمين با همه فراخى‏اش بر آنان تنگ گرديد، و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست‏».

[13]. تفسیر القمی، ج ‏1، ص 297.

[14] . الكافی، ج‏2، ص345.

[15]. نحل، 97: «هر كس -از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى، حياتِ [حقيقى‏] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد.»

[16]. طلاق، 3-2: «و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرون‏شدنى قرار مى‏دهد، و از جايى كه حسابش را نمى‏كند، به او روزى مى‏رساند.»