عنوان: درس اخلاق؛ شرح چهل حدیث، حدیث هفتم؛ نیل به نتیجۀ مطلوب، تنها از راه مستقیم و متعارف
شرح:

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

 

روایتی که امروز به شرح آن می‌پردازیم، از امام حسین«سلام‌الله‌علیه» است. از امام حسین«سلام‌الله‌علیه» روایات کمی به دست ما رسیده است، امّا روایات ایشان از لطافت خاصّی برخوردار است.

مرحوم کلینی«رحمت‌الله‌علیه» در کتاب شریف اصول کافی آورده است که مردی در نامه به امام حسین«سلام‌الله‌علیه» نوشت: «عِظْنِي بِحَرْفَيْن»؛ دو کلمه مرا نصیحت کنید. به عبارت دیگر از آن حضرت تقاضا کرد که سرمشق مختصری برای زندگی به او بدهند. امام‌حسین«سلام‌الله‌علیه» در پاسخ به او نوشتند: «مَنْ‏ حَاوَلَ‏ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِي‏ءِ مَا يَحْذَرُ»[1]

این حدیث در کتاب تحف العقول نیز با همین محتوا و با الفاظی مشابه آمده است: «مَنْ‏ حَاوَلَ‏ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَا يَحْذَر»[2].

معنای سخن نورانی امام‌حسین«سلام‌الله‌علیه» این است که اگر کسی بخواهد از راه گناه به جایی برسد، حتماً به مقصود خود نمی‌رسد، بلکه با شتاب به سوی ضدّ مطلوب می‌رود و آنچه از آن می‌ترسیده، به سرش خواهد آمد.

مثلاً از راه گناه به دنبال کسب سعادت بوده، شقاوت نصیب او می‌شود؛ از فقر و فلاکت می‌ترسیده است، چون از راه نافرمانی خدا، راه را پیموده، همان فقر و فلاکت به سرش خواهد آمد. خلاصه، آنچه بدان امید داشته است، فوت می‌شود و دوان ‌دوان به سمت آنچه از آن واهمه داشته، می‌شتابد.

به تجربه نیز اثبات شده که چنین است. اگر کسی خوشبختی خودش را در گناه ببیند، یعنی از راه گناه بخواهد آیندۀ خود یا فرزندانش را تأمین کند، فقیر می‌شود؛ بخواهد به ثروت یا ریاستی دست یابد، شهرت و جاه و مقامی پیدا کند، به ذلّت منتهی می‌گردد؛ اگر به دنبال کسب آبرو باشد، بی‌آبرو می‌شود، حتی اگر کسی تمایل به عاقبت‌به‌خیری داشته باشد و از راه معصیت برود، عاقبت او ‌شر خواهد شد.   

بالأخره هرکس هر هدفی داشته باشد و راه او راه گناه، راه دروغ و راه کارشکنی برای مردم باشد و بی‌واهمه، از راه شیطان جلو برود، حتماً به مطلوب خود نمی‌رسد، بلکه آنچه نمی‌خواسته و آنچه از آن اکره داشته، به سرش خواهد آمد؛ دلیل آن هم روشن است، کسی نمی‌تواند از بی‌راهه به مقصد برسد و راه گناه، بی‌راهه است.

البته ممکن است به نتایج ظاهری برسد و زرق و برقی هم برای او پیدا بشود، ممکن است به یک آب‌نما یا سراب دسترسی پیدا کند، امّا ریشه ندارد و در نهایت به ضرر او تمام می‌شود. وقتی بیدار می‌شود در می‌یابد که از هرچه می‌ترسیده، به سرش آمده است.

تاریخ به‌خوبی بر صحت فرمایش امام حسین«سلام‌الله‌علیه» گواهی می‌دهد. سیر در تاریخ به ما می‌فهماند که نمی‌شود کسی در راه مستقیم نباشد و بی‌راهه برود، اما به مطلوب برسد. امکان ندارد کسی از راهی که شرع‌ پسند یا عقل ‌پسند نیست برود و به مطلوب و مقصود خود برسد.

یک نمونۀ تاریخی از این واقعیّت، قضیّۀ عمرسعد در کربلاست. او به طمع رسیدن به حکومت ری به کربلا آمد. امام حسین«سلام‌الله‌علیه» در جلساتی که با او گرفتند، نصیحت‌ها کردند و برای اینکه هدایت شود، تطمیع‌‌ها کردند و فرمودند: هر چه می‌خواهی به تو می‌دهم، هر چه آنها از تو بگیرند، من بهتر از آن را به تو می‌دهم. در نهایت نپذیرفت و گفت: من حکومت ری را می‌خواهم. امام«سلام‌الله‌علیه» هم با یک جمله که در واقع نفرین بود، به وی فهماندند که به مطلوب و مقصود خود نخواهد رسید. فرمودند: امیدوارم از گندم ری نخوری! او با تمسخر پاسخ داد: اگر از گندم ری نخورم، جوِ آن هم برای من بس است!

بالأخره حماسۀ کربلا رخ داد و اهل‌بیت پیامبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به شهادت رسیدند و عیال ایشان اسیر شدند. پس از آنکه سر و صداها تمام شد، عمرسعد نزد ابن‌زیاد آمد و حکم حکومت ری را مطالبه کرد. ابن‌زیاد به عمرسعد گفت: من شنیده‌ام تو با دشمن ما جلسه داشته‌ای؟ گفت: تو می‌خواستی حسین را بکشم، کشتم. تو می‌خواستی قضیه را تمام کنم، تمام کردم. گفت: نه، نمی‌شود و حکومت ری منتفی شد. نقل می‌کنند عمر سعد پس از مدتی از شدت ناراحتی دیوانه شد، در کوچه‌ها می‌گشت و مرتب می‌گفت: «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ».[3]  

مختار ثقفی قیام کرد. همسر عمر که خواهر مختار بود، نزد برادر آمد و برای شوهرش امان نامه گرفت. مختار ناگزیر امان نامه داد، امّا در آن نوشت: عمر سعد در امان است، «إلّا أن‏ يُحدِث‏ حَدَثا». این جمله دو معنا می تواند داشته باشد؛ یک معنا این است که او تا وقتی حادثه‌ای نیافریند و دسته گلی به آب ندهد، در امان است. به‌عبارت دیگر، تا زمانی که علیه مختار قیام نکند، کسی با او کاری ندارد. معنای دیگر، این است که تا وقتی حَدَثی از او سر نزند، در امان است؛ یعنی اگر وضو یا غسل او باطل شود، امان مختار از وی برداشته می‌شود. بالأخره مختار تصمیم گرفت که عمر سعد را بکشد. بعضی از اطرافیان خود را به منزل او فرستاد و آنها هم طبق قرار قبلی به دنبال بهانه‌ای بودند که او را مجازات کنند و همین‌طور هم شد. 

عمر سعد می‌خواست از راه گناه به مقصود برسد، امّا به ضدّ مطلوب رسید و از آنچه از آن می‌ترسید، به سرش آمد. معلوم است که نمی‌شود کسی از راه کشتن امام حسین«سلام‌الله‌علیه» به جایی برسد.

نکتۀ قابل توجه در این مبحث آن است که اگر هدف انسان، هدفی خیر و مشروع باشد، باز هم از راه گناه نمی‌تواند به آن هدف برسد. حتی استیفای حقّ نیز از راه گناه صحیح نیست و نتیجۀ مطلوب نخواهد داشت.

این مطلب نیز به تجربه اثبات شده است. در تاریخ می‌خوانیم که در زمان خلافت عمر، مغیرة‌ بن‌شعبه حاکم بحرین شد. او خیلی ظلم و بدی کرد. مردم بحرین هرچه از او شکایت کردند، موثر واقع نشد.

بالأخره اهل بحرین نقشه‌ای کشیدند و بر طبق آن، به اندازۀ یک بار شتر طلا و نقره و درهم و دینار از مردم جمع کردند. یکی از آنها آن شتر و بارش را به مدینه برد و مستقیم نزد عمر رفت و به او گفت: این طلا و نقره‌ها مربوط به حیف و میل‌ها و دزدی‌های مغیره است که نزد من به امانت سپرده و چون پای من لب گور است، مناسب دیدم این اموال را به شما بسپارم. او مغیره را احضار کرد. در مقابل آن شخص شاکی به مغیره گفت: این شخص ادعا می‌کند این طلا و نقره‌ها  حاصل حیف و میل‌های توست، قضیّه چیست؟ مغیره که آدم ناجنسی بود، فوراً فهمید چه خبر است. گفت: امانت من نزد او یک بار شتر نبود، دو تا بار شتر بود. از او بپرسید مابقی اموال را چه کرده است؟

دستور دادند آن شخص را به چوب و فلک ببندند و کتک بزنند تا بگوید باقی طلاها کجاست؟ بالأخره در زیر کتک‌ها حقیقت را گفت. به او گفتند: معلوم می‌شود آن شکایت‌های قبلی شما هم بی‌جا بوده است. مغیره به بحرین برگشت و مثل مار زخمی بیش از گذشته مردم را اذیت کرد.

آنها به دنبال استیفای حقّ خود بودند، امّا چون از راه گناه و از بی‌راهه رفتند، نتیجۀ مطلوب حاصل نشد و به ضدّ مطلوب خود رسیدند.

همۀ اهداف باید از راه صحیح و راه مستقیم دنبال شود؛ راهی که در آن صمیمیّت، صفا و صداقت است، راه مستقیم است و غیر از آن هرچه باشد، انحراف است و قطعاً به مقصود نخواهد رسید.

اگر همۀ شما عزیزان این روایت امام حسین«سلام‌الله‌علیه» را که انصافاً از لطافت خاصّی برخوردار است، سرمشق زندگی قرار دهید و در همۀ شئون زندگی به آن عمل کنید، نتیجۀ مطلوب خواهید گرفت. صداقت و شفافیّت باید از خانه‌ها و بین اعضای خانواده شروع شود و زن و شوهر، با صداقت و درستی و از راه مستقیم خواسته‌های خود را از همدیگر دنبال کنند.

زن و شوهر باید با صفا و صداقت خانه را اداره و در دل همدیگر نفوذ پیدا کنند. جلب محبّت همسر، با راستی، صداقت و درستی میسّر می‌گردد، نه با دروغ و فریب، و مطمئن باشید که راه حیله و فریب و دروغ‌گویی، نتیجۀ معکوس خواهد داشت.

نکتۀ دیگری که توجه جدی می‌طلبد، این است که خواص جامعه و افراد متدیّن و با تقوا، باید به غیر از اجتناب از گناه، از پیمودن راه‌های غیر متعارف نیز برای رسیدن به مقصود پرهیز کنند. آنان‌که اهل گناه و معصیت نیستند و به عواقب سوء نافرمانی خدا و تبعات حیله‌گری توجه دارند، لازم است مراقب فریب شیطان در شبهات و اعمال شبهه‌ناک و به‌طور کلی مسیرهای انحرافی در زندگی باشند.

مثال این قضیه، داستان حضرت آدم«سلام‌الله‌علیه» است. شیطان حوّا را وسوسه کرد و از طریق او به وسوسۀ حضرت آدم پرداخت. در اثر این وسوسه، آنها می‌خواستند از راه غیر متعارف مخلّد در بهشت باشند. ارادۀ حق تعالی، آن باغ بهشتی را که برای آنها خلق شده بود، نابود کرد، حضرت حوّا روی کوه مروه و حضرت آدم روی کوه صفا افتادند و در آن بیابان بی‌آب و علف، بین آنها فاصله افتاد.

حضرت آدم معصوم بود و مرتکب گناه نشد، اما عملی مرتکب شد که با مقام شامخ ایشان سازگاری نداشت و در امتحان الهی مردود گردید. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏».[4]

آدم و حوّا، از راه غیرمتعارف و از راهی که خدا نمی‌پسندد، می‌خواستند همیشه در بهشت جاودان بمانند. امّا چون بی‌راهه رفتند و میوۀ درخت ممنوعه را خوردند، نه تنها به مطلوب خود نرسیدند و از باغ بهشتی اخراج شدند، بلکه مجبور شدند زحمت‌ها و مشقّت‌های این دنیا را تحمّل کنند.

اگر هرکسی بتواند با عینک امام حسین«سلام‌الله‌علیه» زندگی و اعمال خود را بررسی کند، درمی‌یابد که چرا در بسیاری از موارد به مقصود دلخواه خود نرسیده و ضدّ آنچه می‌خواسته نصیب او شده است! اگر هم کسی ادعا کند که برای رسیدن به اهداف زندگی راه گناه را طی نکرده، باید راه‌های غیر متعارف را در زندگی خود جستجو کند. 

اعمال غیر شرعی و اعمال غیر متعارف در زندگی همۀ افراد وجود دارد و همین اعمال، باعث گره افتادن در زندگی‌ها شده و برکت را از مال و زندگی آنها گرفته است. مثلاً گروهی از مردم به عنوان معاملات شرعی، دچار ربا می‌شوند و انتظار برکت در مال خود دارند، امّا با اتلاف سرمایه مواجه می‌شوند و به‌جای ازدیاد مال، ورشکست می‌شوند. قرآن می‌فرماید: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ».[5] مال ربوی برکت ندارد و دنیا و آخرت انسان را تباه می‌سازد. در بسیاری از موارد نیز عنوان ربا ندارد، امّا از طریق حیله‌های شرعی و از راه‌های غیر متعارف ربا را برای خود حلال می‌شمرند و در آن صورت هم به ضدّ مطلوب خود دست خواهند یافت.

معاملات هرمی که در سال‌های اخیر گسترش یافته نیز حرام است، اکل مال به باطل است، نوعی قمار است و کسانی که می‌خواهند از این راه، کسب درآمد کنند، بدبخت و بیچاره می‌شوند.

تقاضا دارم همه روایت شریف امام حسین«سلام‌الله‌علیه» را سرمشق زندگی خود قرار دهند و در خانواده، در اجتماع، در معاملات، در امور سیاسی و در هر کاری، با صفا، صداقت و صمیمیت باشند. راهی غیر از این، برای موفقیت حقیقی در کارها و حصول نتیجۀ مطلوب وجود ندارد. اگر کسی بی‌راهه برود، حتی اگر با حیلۀ شرعی کار خود را توجیه کند و حتی اگر راه او نامشروع نباشد، ولی غیر متعارف باشد، حتماً سقوط خواهد کرد.



[1]. الکافی، ج 2، ص 373.

[2]. تحف العقول، ص248.

[3]. الحج، 11: «در دنيا و آخرت زيان ديده است اين است همان زيان آشكار.»

[4]. طه، 121: «و [اين گونه‏] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بي‌راهه رفت.»

[5]. البقره، 276: «خدا از [بركتِ‏] ربا مى‏كاهد، و بر صدقات مى‏افزايد.»