اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى .
حرف اين بود كه
آيا حديث رفع احكام تكليفيه را كه مىگيرد، احكام وضعيه را هم
مىگيرد يا نه؟ اگر نمىداند سوره واجب است يا نه و بدون سوره
نماز خواند، آيا اين نماز درست است و مىشود ما با رفع مالايعلمون او را برداريم يا نه؟ يا
اگر فراموش كرد حمد و سوره بخواند و رفت به ركوع، آيا اين نماز درست است،
مىشود با رفع النسيان اين نماز را درست كرد يا نه؟ يا اگر سهوا مانعى در كار
آورد، مثل اين كه سهوا خوابيد و بلند شد، آيا مىشود رفع النسيان جارى
بكنيم، بگوييم نماز درست است يا نه؟ يا اين كه جاهل به مانع بود و مانع را
ايجاد كرد، مثل اينكه نمىدانست كه در نماز نمىشود حرف بزنى و حرف زد، آيا رفع
مالايعلمون را مىتوانيم جارى كنيم و نماز را درست كنيم و رفع ما لايعلمون
مىتواند مانع را بردارد يا نه؟
روى حرف مرحوم شيخ
انصارى و همچنين مرحوم حاج شيخ و مرحوم داماد كه اينها
مؤاخذه در تقدير مىگرفتند، نمىشود احكام وضعيه را برداريم،
براى اين كه مؤاخذه مربوط به تكليف است، نه مربوط به وضع. اگر كسى عمدا حمد و سوره
نخواند و نماز خواند، گناه نكرده، اما نمازش باطل است.
مىگويند يك نماز ديگر بخوان، اما كتك ندارد، كه بگويند چرا اقرأ السوره را زير پا گذاشتى،
اينجور نيست. پس مؤاخذه نمىشود در تقدير گرفت. يا اگر
كسى در نماز مانع ايجاد كرد، مثل اين كه گفت برو در را باز كن، حالا او را كتك بزنند كه چرا حرف
زدى، بلكه مىگويند نمازت باطل شد، دو دفعه نماز بخوان. مؤاخذه روى احكام
تكليفيه است، نه احكام وضعيه. در احكام وضعيه فقط به او مىگويند اين
عمل تو باطل شد، يك عمل ديگر انجام بده.
روى حرف مرحوم شيخ
كه مؤاخذه در تقدير گرفتند، حديث رفع مختص به احكام تكليفيه
مىشود، مثل اين كه نمىدانست اين غذا حرام است، يا حلال و خورد، عقاب ندارد.
مثل اين كه نمىدانست نماز جمعه واجب است يا نه و نرفت، كتك ندارد.
هر حكم تكليفى را رفع مالايعلمون برمىدارد، اما با احكام وضعيه بخواهد زد و
خورد بكند، نمىشود. احكام وضعيه اصلاً اصطكاكى با رفع مالايعلمون
ندارد. اين روى مبناى مرحوم شيخ.
اما روى مبناى
كسانى كه جميع الآثار در تقدير مىگيرند، يا مثل استاد ما حضرت امام«رضوان
اللّه تعالى عليه» كه قائل به حقيقت ادعائيه مىشوند و مىگويند اين رفع ما
لايعلمون مىآيد و هر اثرى را برمى دارد - تكليفى باشد، يا وضعى باشد - روى مبناى
اينها، رفع مالايعلمون با همه چيز كار دارد. در حكم تكليفى مىگويد حكم نيست،
در حكم وضعى مىگويد حكمى در كار نيست. لذا اگر كسى نسيانا حمد و
سوره نخواند، مىگويد نمازت درست است، براى رفع النسيان، يعنى
رُفِع اين وجوب وضعى حمد و سوره. چنانچه اگر كسى جاهل بود و حمد و سوره
نخواند، باز هم نمازش درست است، براى رفع ما لايعلمون و مىگويد اين ما
لايعلم است و مرفوع است. لذا اسم او را مىگذاريم شرط ذكرى. همه اينها
الا ما اخرجه الدليل مىشود شرط ذُكرى، به اين معنا كه حمد و سوره واجب است،
اگر عالم به او باشم و اما اگر عالم به او نباشم حمد و سوره واجب نيست. به اين
مىگويند شرط ذكرى. اگر نسيان كردم، ديگر حمد و سوره واجب نيست. چنانچه
اگر كسى گفت اللّه اكبر و رفت به ركوع و يادش آمد كه حمد و سوره
نخوانده است، مىگويند نمازش درست است، براى اين كه حمد و سوره شرط ذكرى
است. رفع النسيان، رفع الخطاء، رفع مالايعلمون، رفع
مااضطروااليه مىآيد و حكم وضعى را در حال جهل، يا در حال نسيان، يا در حال اضطرار
برمىدارد، مىگويد در حال نسيان حمد و سوره واجب نيست، اين قول مشهور است.
پس بنابر قول
مشهور كه جميع الاًثار در تقدير مىگيرند، يا حقيقت ادعائيه مىگيرند، اينها
مىگويند: رفع النسيان، رفع الخطاء، رفع مالايعلمون همانطور كه حكم تكليفى را
برمى دارد، حكم وضعى را هم برمى دارد. يك اختلافى هست در جاهل مقصر
كه وضع او چيست، كه بعدا صحبت مىكنيم، در همين جا مىگويند كه به
مقدمات مؤاخذه مىشود، براى اين كه به او مىگويند چرا نرفتى ياد بگيرى؟
اما بالاخره مشهور در ميان اصحاب اين است كه حديث رفع هم حكم تكليفى را
برمى دارد و هم حكم وضعى را و حكم وضعى هم فرق نمىكند بين اجزاء
و شرائط و موانع. مىخواهد راجع به موانع شك كند يا نه، يا جاهل باشد يا نه،
اضطرار پيدا كند يا نه. يا راجع به شرائط و اجزاء، مثلاً نمىتواند با لباس
نجس نخواند و بايد با لباس نجس نماز بخواند، رفع مااضطروااليه
مىگويد با همين لباس نماز بخوان. يا حمدو سوره را نمىتواند ياد بگيرد و هر چه
تحصيل كند، نمىشود. بر مىگردد به جاهل قاصر، رفع مالايعلمون
مىگويد برايت واجب نيست. يا اين كه نسيان كرده و با لباس نجس نماز خواند، رقع
مالايعلمون مىگويد طورى نيست.
در اين لباس نجس
از نظر روايات يك استثناء دارد و آن اين است كه اگر مىدانست و آب
نكشيد و با او نماز خواند، نمازش قضا دارد يا اعاده دارد. ولى
اگر نمىدانست نجس است و نماز خواند و بعد فهميد نجس است ،رفع النسيان، رفع الخطاء
مىگويد نماز قضا ندارد، نماز اعاده ندارد.
مرحوم محقق همدانى
در كتاب صلوهيك حرفى دارند و جاهاى ديگر نگفتهاند، يا ما
يادمان نيست و اين حرف را در وسط كتاب صلاة صفحه 404
گفتهاند، ايشان در كتاب مصباح الفقيه اين حرف را زدهاند، كه مرحوم نائينى اين فحل در اصول،
متابعت كردهاند از مرحوم حاج آقا رضا و آن چيست؟
مرحوم حاج آقا رضا در باب اجزاء و شرائط فرمودهاند: باب موانع اينها يك امورات عقلى است،
براى اين كه شارع مقدس آن كارى كه مىتواند بكند اين
است كه بيان اجزاء مىكند، بيان شرائط مىكند، بيان موانع مىكند، مىگويد: نماز اوله التكبير
و آخره التسليم، اين اجزاء اوست. مىفرمايد: كبر، اقرأ فاتحة الكتاب، اقرأ
السورة، اركع، اُسجد، تشهّد، سلّم. اين بيان را در اجزاء كرده است. يا راجع به شرائط
نماز مىگويد: «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى
المرافق»، يا در باب موانع
نماز مىگويد: «لا تصل فى و بر ما لا يؤكل لحمه» و امثال اينها.
آنكه شارع وظيفه
اوست، اين است كه بيان اجزاء بكند، بيان شرائط بكند، بيان موانع بكند و
شارع مقدس هم رفع مالايعلمون دارد. هر كجاهاى اينجاها رفع مالايعلمون
جارى كنى طورى نيست. اما يك حرف ديگر هست و آن اين است كه قاعده اذا
انتفى الجزء انتفى الكل، اذا انتفى الشرط انتفى المشروط، اذا وجد المانع،
پس آن واجب پيدا نمىشود، معنا ندارد معلول با وجود مانع وجود پيدا كند.
اينها همه امر عقلى است و امر شرعى نيست. وقتى امر عقلى شد، رفع
مالايعلمون نمىتواند جزئيت جزء را از بين ببرد، رفع ما لايعلمون مال احكام شرعيه است،
اما احكام عقليه لا تناله يد الجعل، وقتى
لا تناله يد الجعل شد، رفع ما لايعلمون هم كارى با او ندارد. بنابراين
رفع مالايعلمون مربوط به تكليف است، نه وضع. نتيجه، حرف مرحوم شيخ انصارى است.
من خيال مىكنم
اينجاها حرف مرحوم شيخ انصارى، مرحوم حاج آقا رضا را گرفته است و
اينجا در باب خلل فرمودهاند: رفع جزئيت، رفع شرطيت، رفع
مانعيت، به رفع مالايعلمون لايمكن. چرا لايمكن؟ براى اين كه مانعيت مانع، جزئيت جزء، شرطيت
شرط، اينها يك امور عقلى است و رفع مالايعلمون در محيط شرع است و
كارى به عقل ندارد، نمىتواند يك امورات عقلى را بگويد هست يا بگويد
نيست. اين حرف مرحوم حاج آقا رضا همدانى است، كه مرحوم نائينى هم همراه
حرف حاج آقا رضا شدهاند.
روى عرض ما حرف مرحوم
حاج آقا رضا سالبه به انتفاء موضوع است. به اين معنا كه ما
نگفتيم رفع النسيان مىآيد جزء موضوع را برمى دارد، بلكه
گفتيم رفع النسيان مىآيد، مىگويد اين جزء شرط ذكرى است، نه شرط واقعى. وقتى شرط ذكرى شد،
اگر كسى حمد و سوره نخواند، نماز خوانده است، نه اينكه نماز منهاى
جزء خوانده باشد. برمى گردد به اينكه براى ناسى نماز بدون حمد و سوره است،
براى عامه، نماز با حمد و سوره است. مثل نماز حاضر و نماز مسافر مىماند كه
براى مسافر دو ركعت است، براى حاضر چهار ركعت. معناى شرط ذكرى اين است
كه يك نحو تخصيص هم هست، تخصيص در ادله اوليه. ادله اوليه به ما
مىگويد كبر، اقرأ فاتحة الكتاب، اقرأ السورة، اركع، اسجد، تشهد، سلم. رفع
مالايعلمون مىگويد الا در حال اضطرار، الا در حال نسيان، الا در حال سهو. لذا
احكام اوليه به حديث رفع تخصيص مىخورد. مثل حديث لا تعاد است كه
مىآيد احكام اوليه را تخصيص مىزند. ادله اوليه مىگويد «اذا قمتم الى الصلوة
فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق»، آن ديگرى مىگويد الا آدم
ناسى، الا آدم جاهل، الا آدم مضطرٌاليه، تا آخر.
حديث رفع مثل حديث
لا تعاد تخصيص ادله اوليّه است. حتى ما قائل به حكومت هستيم و مىگوييم
حديث رفع حكومت دارد بر ادله اوليه. ادله اوليه
به ما مىگويد اقرأ السوره، حديث رفع به ما مىگويد الا در صورت جهل، الا در صورت نسيان. اگر
كسى حمد و سوره نخواند و رفت به ركوع، مسلم نمازش درست است. چرا
درست است؟ مىگويند اين حمد و سوره شرط ذكرى است. از او مىپرسيم
شرط ذكرى يعنى چه؟ مىگويد اين جزء است، اما براى آدم عالم عامد. اگر
عالم عامد نباشد، حمد و سوره بر اين واجب نيست. به اين مىگوييم شرط
ذكرى.
معناى تخصيص در
ادله اوليه چيست؟ معنايش اين است كه ايها المكلفوناقرء فاتحة الكتاب فى الصلوة،
عام ماست. حديث «لا تعاد الصلاة، الا من خمسة» به ما مىگويد
الا الناسى. يعنى ناسى لازم نيست حمد و سوره بخواند، اگر حمد و
سوره نخواند و رفت به ركوع، نمازش درست است. نمازش درست است، يعنى
اين آقاى ناسى حمد و سوره لازم نداشته است.
ايراد حاج آقا رضا
و مرحوم نائينى وقتى وارد است كه ما اينجور بگوييم كه وقتى كسى رفت
به ركوع، رفع ما لايعلمون به او مىگويد نمازت درست
است، در حالى كه حمد و سوره برايت واجب بوده، باز هم نمازت درست است. اين نمىشود، يعنى
رفع مالايعلمون نمىتواند تصرف در عقل بكند، بگويد اذا النتفى الجزء
انتفى الكل الا در اينجا. اين معنا ندارد. اينجا در حالى كه جزء نيامده، كل آمده
است و اين تخصيص در امور عقلى است. اما اگر گفتيد رفع ما لايعلمون برايمان
شرط ذكرى درست مىكند و معناى شرط ذكرى يعنى تخصيص در ادله
اوليه، مثلاً روايت به ما مىگويد نماز اين است، اقرء فاتحهالكتاب،
اقرء السوره، رفع ما لايعلمون مىگويد الا در صورت جهل، رفع النسيان مىگويد
الا در صورت نسيان، رفع ما اضطروااليه ميگويد الا در صورت اضطرار. يا
قيام در نماز واجب است، رفع مااضطروااليه مىگويد الا براى آدمى كه
نتواند. و «لا تعاد الصلوة الا من خمسة» مىآيد تخصيص
مىزند رفع ما لايعلمون را. اگر بخواهيم سلسله مراتب راحفظ كنيم اين طور مىشود: ادله
اجزاء و شرائط تخصيص مىخورد به رفع ما لايعلمون و رفع
مالايعلمون تخصيص مىخورد به لا تعاد الصلوة الا من خمسة، يعنى رفع ما لايعلمون همه
اجزاء نماز را شرط ذكرى ميداند، چه تكبير، چه حمد و سوره، چه ركوع و سجده، چه
تشهد، چه سلام. حديث لا تعاد مىگويد الا ركوع كه شرط واقعى است، الا
تكبير كه شرط واقعى است.
آن كه مىخواهيم
بگوييم اين است كه ادله اجزاء و شرائط به ما مىگويد همه اجزاء و شرائط
را بايدبياورى، چه صورت نسيان، چه صورت جهل، چه
صورت اضطرار و امثال اينها و اگر نياوردى، قضاء دارد. اين احكام اوليه، يعنى معناى كبّر، اقرء
فاتحة الكتاب، اقرء السوره، اركع، اُسجد و تشهّد سلّم. رفع ما لا يعلمون مىآيد،
مىگويد همه اينها شرط ذكرى است، نه شرط واقعى. وقتى كه رفع ما
لايعلمون، رفع ما اضطروااليه را با اركع، اسجد و تشهّد بسنجيم، تخصيص مىزند،
مىگويد: شما احكام اوليه هستيد، اما شرط ذكرى هستيد، نه واقعى. اگر صورت
نسيان آمد، اگر صورت جهل آمد، اگر صورت اضطرار پيدا شد، ديگر شما
جزئيت و شرطيت نداريد. «لا تعاد الصلوة الا من خمسة» هم تخصيص مىزند رفع
ما لايعلمون را؛ مىگويد رفع مالايعلمون تو همه جا مىتوانى كار كنى،
الا در ركوع، الا در تكبيرة الاحرام، الا در دو سجده.
پس آنكه الآن بحث
ماست اين است كه رفع ما لايعلمون مىآيد اجزاء و شرائط را مختص
مىكند به حال علم و به حال عمد و اما در صورت نسيان
وجهل و اضطرار، اجزاء اصلاً جزئيت ندارد. وقتى جزء نشد، يك كسى نماز خواند بدون حمد و
سوره، اگر عمدا اينجور نماز خواند، باطل است، براى اين
كه حمد و سوره جزء بوده است، اما اگر نسيانا نماز بدون حمد و سوره خواند، نمازش درست است.
چرا؟ براى اين كه رفع ما لايعلمون به ما مىگويد اصلاً حمد و سوره براى
اين جزء نبوده است. مثل اين كه آدم حاضر اگر نماز دوركعتى بخواند، نمازش
باطل است و اما اگر مسافر نماز دو ركعتى بخواند، نمازش درست است، براى
اين كه نماز مسافر نماز دو ركعتى است. نماز آدم ناسى، نماز منهاى حمد و سوره
است. رفع مالايعلمون نمىگويد حمد و سوره در حالى كه جزء است و نياوردى
نمازت درست است. اين را نمىخواهد بگويد، بلكه رفع مالايعلمون تخصيص
و حكومت ادله اوليه است و وقتى حمد و سوره را نسيانا نخواند، نمازش
درست است، براى اين كه رفع ما لايعلمون مىگويد اصلاً حمد و سوره براى تو
واجب نبوده است.
آنچه واجب بوده،
نماز منهاى حمد و سوره بوده است. وقتى چنين باشد، حرف مرحوم حاج آقا
رضا و مرحوم نائينى مىشود سالبه به انتفاء موضوع، ما اصلاً قائل نيستيم
كه جزء هست و رفع ما لايعلمون مىآيد و او را برمى دارد، بلكه رفع ما
لايعلمون كاشف از اين است كه حمد و سوره من اول الامر براى آدم ناسى جزء
نبوده است. حالا اسم اين را بگذاريد تخصص طورى نيست، تخصيص هم
مىخواهيد بگذاريد، طورى نيست، حكومت هم مىخواهيد بگذاريد، مانعى
ندارد.
البته تخصيص نيست،
براى اين كه يا بايد بگوييد ورود، يا بايد بگوييد تخصص.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- وسايل
الشيعه، ج 3، ص 277، باب 17 از ابواب لباس مصلى، ح 2.
- وسائل
الشيعه، ج 3، ص 277، باب 9 از ابواب القبله، ح 1.
- وسائل الشيعه، ج 3، ص 277، باب 9 از
ابواب القبله، ح 1.
- وسائل الشيعه، ج 3، ص 227، باب 9 از
ابواب القبله، ح 1.