اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث هفتم كه درباب
قطع شده و بحثآخر هم است، درباره علم اجمالى است.
مىدانيد
درخودعلماجمال نيست،بلكه در متعلق علم اجمال پيدا مىشود. يك دفعه مىداند
كه خون به قبايش ريخته ونجس است به اين مىگوئيم علم تفصيلى.گاهى
مىداند نجسى در بين هست ونمى داند در عباست يا درقبا،در خود علم به نجاست
اشكالى نيست، اما متعلق علم يا عبا است يا قبا،به اين مىگويند علم
اجمالى.
مشهور در ميان
علماى علم اصول اين است كه علم اجمالى مثل علم تفصيلى است
دراثبات تكليف ودراسقاط تكليف.در ميان قدماء ومتاخرين
ومتاخر متاخرين اين قول هست كه اگر بداند قبا نجساست بايد اجتناب كند.اگر هم بداند
عبانجس است يا قبا، از هر دو بايد اجتناب كند، براى اينكه
اجتنب عن النجس فى البين هست، پس بايد از هر دو اجتناب كند. اشتغال يقينى، برائت
يقينى مىخواهد، كه به او مىگويند باب اشتغال.
مرحوم آخوند(رضوان
اللّه تعالى عليه) هم در كفايه مدعى هستند، هم اينجا وهم در باب
اشتغال اينكه علم اجمالى مقتضى است براى تنجيز تكليف،
نه علت تامه. فرق بين قطع تفصيلى وقطع اجمالى اين است كه قطع تفصيلى عليت تامه دارد
براى تنجيز تكليف، مىداند نجاست در عبا است ودانستن او تكليف رابراىاو
منجزمىكند ومى گويد اجتنب عن النجس ،عليت تامه دارد.علم اجمالى
راهم مشهور در ميان همه مىگويند عليت تامه دارد،اما مرحوم آخوند
مىگويند نه بلكه مقتضى براى تنجيز تكليف است ،اگر مانع بيايد مىتواند
اين اقتضاء را از بين ببرد.مانع چيست؟ است،جريان اصل در يك طرف يادر دو
طرف.نمىداند عبا نجس است يا قبا، اقتضاء اينكه هم از عبا اجتناب كند وهم از
قبا اين اقتضاء هست، اما اگر بتوانى اصل جارى بكنى در طرفين خواه ناخواه
مانع مىآيد واقتضاء را نمىگذارد اثر كند، لم يؤثر اثره. آيا مانع موجود است يا نه؟ ،مرحوم
آخوند مىگويند مانع موجود است. گرچه مىترسند على كل
حال اينجا ودر باب اشتغال با اگر ومگر آنچه در دل دارند ظاهر مىكنند.
شاگرد بزرگوارشان
مرحوم آقاى بروجردى بطور صريح در درس مىفرمودند:اصل در
اطراف علم اجمالى جارى است، الا ما اخرجه الدليل.
مرحوم آقاى داماد
هم مىفرمودند اصل در اطراف علم اجمالى جارى است.بله حضرت امام
مىفرمودند نه، تبعا للمشهور .مشهور مىگويند كه اصل
در اطراف علم اجمالى جارى نيست كه در رسائل در باب اشتغال مىفرمودند:معناندارد
اصل در اطراف علم اجمالى جارى شود،تناقض لازم
مىآيد. ديگران هم تبعاللشيخ گفتهاند اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست، پس مقتضى
موجود، مانع مفقود، علم اجمالى مثل علم تفصيلى تنجيز مىكند تكليف را.
مرحوم آخوند اينجا
همين طور آقاى بروجردى ومرحوم آقاى داماد مىفرمايند:دو ظرف
را مىدانيم يكى از آنهانجس است، دست مىگذاريم روى
يكى از ظرفها،مىگوئيم اين نجس است يا نه؟ مىگويد نمىدانم.وقتى مىگويد نمىدانم مىگوئيم
كل شى طاهر حتى تعلم.اين با كل شى طاهر مىشود پاك.دست مىگذارد
روى آن ظرف مىگويد نجس در اين ظرف هست يا نه؟ مىگويد نمىدانم،
اينجا هم كل شى طاهر حتى تعلم جارى مىكند .كل شى طاهر در هر دو جارى
مىشود،وقتى جارى شد آن مقتضى ديگر نمىتواند تاثير خودش را بكند پس
جواز عدم اجتناب در هر دو را مىدهد. اين حرف مرحوم آخوند وآقاى
بروجردى ومرحوم داماد .
مرحوم آخوند
مىگويند اين اصلى كه در هر دو جارى مىكنيد، باآن علم خودتان كه مىدانيد
نجس هست منافات دارد.وقتى مىدانيد نجس هست
منافات پيدا مىكند علم شما باآن جريان اصل در دو طرف. ايشان مىفرمايند در يك طرف هم
نمىشود جارى كرد براى اينكه احتمال به تناقض،مثل قطع به تناقض است، در يك
كدام هم بخواهى جارى بكنى احتمال تناقض هست. كه همان حرف مرحوم
شيخ انصارى است كه كل شى طاهر مىگويد جايز است استعمال كنى، آن
علم اجمالى شما مىگويد جايز نيست استعمال كنى. تناقض مىشود بين علم
اجمالى شما واين اصلى كه درمسئله هست.
مرحوم شيخ انصارى
جور ديگر هم تناقض بين صدر و ذيل درست مىكنند مىفرمايند كل شى
طاهر اين صدر روايت، آن ظرف را مىگيرد، حتى تعلم آن ظرف را نمىگيرد،
براى اينكه علم اجمالى داريم وحتى تعلم اعم است از علم اجمالى وعلم
تفصيلى واگر بخواهم كل شى طاهر در اطراف علم اجمالى جارى كنم، لازم مىآيد
تناقض صدر وذيل در روايت، همچنين در كل شى حلال .كه مرحوم شيخ انصارى
حتى تعلم را اعم گرفته از علم اجمالى وعلم تفصيلى ومى گويد وقتى خواستى
اصل در اطراف علم اجمالى جارى كنى، صدر مىگويد اجتناب نكن وذيل
مىگويد اجتناب بكن.
مرحوم آخوند از
اين جواب مىدهند همچنين مرحوم بروجردى ومرحوم داماد، مىفرمايند
فرق است بين اينكه نجس هست يا تكليف هست، نجس را
مىدانيم هست ،امااين نجس وجوب اجتناب دارد يا نه؟ آنكه مىگويد اصل جارى است مىگويد مولى رفع يد
كردهاز تكليف، نظير حكم واقعى وظاهرى. بقول مرحوم آخوند
مىفرمايند اين كل شى طاهر را در شبهات بدويه چه مىگوييد؟ اگر كل
شى طاهر را جارى كنى در يك ظرفى كه نمىدانى پاك است يا نجس و واقعا
نجس است ،كل شى طاهر را جارى مىكنى وظرف را تناول مىكنى، در حالى
كه نجس واقعى خوردهاى واين روايت تو را در چاه انداخته است. مىفرمايد
جمع بين حكم واقعى وظاهرى همين است، يعنى كل شى طاهر مىگويد اگر نجاست
اينجا باشد من رفع يد كردم ازتكليف. كه ان شاء اللّه حرف ابن قبه را نقل
مىكنيم وجمع بين حكم واقعى وظاهرى مىكنيم. هر كس جورى بين حكم واقعى
وظاهرى كرده است على كل حال اينجور مىشود .جواب ابن قبه را هم
دادهاند، گفتهاند اگر تكليف در بين باشد رفع يد شده از تكليف.زراره
مىگويد: تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است ،حالا اگر سه مرتبه واجب باشد آيا
مىتوانيم بگوئيم اين روايت مرا درچاه انداخته؟ مىگوييم بلكه
نه،واقعااگر سه مرتبه واجب باشد مولى رفع يد مىكند از تكليف، ديگر تكليف بالفعل روى واقع
نداريم، اماره مىآيد تكليف بالفعل را برمى دارد .
مرحوم آخوند
مىگويند:هر چه در شبهات بدوية گفتى،مادر شبهات علم اجمالى مىگوييم
.لذا در شبهات بدوية اگر واقع باشد مولى رفع يد از تكليف
كرده است.مرحوم آخوند مىگويد اين ظرف را كل شىء طاهر مىگويد پاك است،يعنى اگرنجاست
اينجا باشد مولى رفع يد از تكليف كرده است، در آن ظرف كل شى طاهر
جارى كرده است،يعنى اگر نجس باشد ،رفع يد از تكليف كرده است در حالى
كه مىداند نجاست خورده ،مثل كسى است كه مضطر شده وشراب خورده
چنانچه آنجا حلال است.اينجا هم نجاست خورده اما براى اين حلال است .وقتى كل
واحد مشكوك شد خواه ناخواه اطلاق كل شى طاهر حتى تعلم هم او را
مىگيرد وهمين را مرحوم آخوند مىفرمايند، منافات پيدا مىكند باعلم شما به
نجاست، نه با علم شما به وجود تكليف. وقتى جارى كرديم، اگر تكليف باشد ديگر
نيست،لذا اگر نجاست در اين ظرف باشد تكليف نيست، مىآيد سرآن ظرف
مىگويد آيانجاست در اين هست يا نه؟ ممكن است نجاست در آن ظرف
ديگر باشد كل شى طاهر حتى تعلم .يقين پيدامىكندكه نجاست خورده است
،اما اينكه يقين پيداكندكه حرمت خورده است ،مرحوم آخوند
مىگويند:يقين پيدا نمىكند كه حرمت خورده است .هر چه شما درشبهه بدوى گفتيد مرحوم
آخوند مىگويند ما در اطراف علم اجمالى مىگوييم.
بله به قول مرحوم
آخوند در جاى ديگر مىفرمايند:اگر يك ضرورت فقهى جلو بيايد،
آن يك حرفى است وبراى آن ضرورت فقهى در آنجا اصل جارى نيست، مثلاً
روز جمعه نمىداند نماز ظهر واجب است يا نماز جمعه، روى خصوص نماز ظهررفع
مالايعلمون جارى است، روى خصوص نماز جمعه هم
رفع مالا يعلمون جارى است، اما در اينجا ضرورت فقهى است، كه لايترك الصلوهبحال، به
اينكه بايد نماز بخوانى. اما آنجائى كه ضرورت فقه نيست
ودليل نداريم آنجا ديگر چرا؟ لذا مرحوم آخوند يك نتيجه خوبى مىگيرند در باب
اشتغال،مىفرمايند بنابراين شبهه محصوره از اين باب است.آنجا كه يكى مبتلاءبه نيست
ازاين باباست.
يك بحث خيلى مشكلى
هست كه چرااز شبهات غير محصورهاجتناب لازم نيست؟ مثل
اينكه مىدانيد يك ظرف پنير آمده در اصفهان،حالا مىدانيد
ديگر من نبايد از همه پنيرها اجتناب بكنم،شبهه غير محصوره است وديگر لازم الاجتناب نيست از
همه جا.مرحوم آخوند در جائى كه نمىدانم عباى من نجس است يا عباى رفيقم
كه رفته است،مرحوم آخوند مىگويند اين طرف علم اجمالى است،
چرااجتناب لازم نيست؟
لذا اگر يادتان
باشد مرحوم شيخ انصارى ماندهاند كه چه جورى علم اجمالى رامنحل
كنندوبگويند در شبهات غير محصوره ودر آنجا كه مبتلاءبه
نيست وامثال اينها لازم الاجتناب نيست ودرآنجا كه مبتلاءبه است ومحصورهاست لازم
است .بعدش ديگران هم ماندهاند مرحوم آخوند از اين راه حل مىكنند .دو
استاد بزرگوار ماآقاى بروجردى وآقاى داماد ازآن راه حل مىكنند،مىگويند
اصل در اطراف علم اجمالى جارى است الا ما اخرجه الدليل، وقتى جارى
است پس در شبهات غير محصوره اصل جارى است درآنجا كه يك طرف
مبتلاءبه نيست درآن طرف كه مبتلاءبه است اصل جارى
است،چرا؟ براى اينكه مقتضى موجود است، مانعى هم در كار نيست.پس اصل راجارى مىكنم
درآن عبائى كه مال من است ومى گويم مانعى ندارد . مرحوم آخوند اينكه
در اينجا پافشارى دارند ومى ترسند بگويند، در آنجا پافشارى دارند ومى
ترسند بگويند، در آخر دركفاية نتيجه مىگيرند ومى گويند
بنابر اين ومما ذكرنا يظهر در شبهات غير محصوره، در آنجا كه مبتلاءبه نباشد، اجتناب نكردن آنها
از اين باب است كه در اطراف علم اجمالى اصل جارى است .
مرحوم آقاى داماد ايشان
مىفرمودند بله قاعده اصولى همين است كه مرحوم آخوند گفته
الا اينكه روايت داريم كه از اطراف علم اجمالى بايد
اجتناب كرد.نظير روايت صحيح السندى كه سؤال مىكند كه من دو تاآب دارم ومى دانم يكى از
آنها نجس است مىخواهم وضوء بگيرم ،آيا وضوء بگيرم يانه؟ حضرت
مىفرمايند يحريقهما ويتيمم، هر دو را بريز وتيمم كن. مرحوم داماد
مىگفتند:اگر دراطراف علم اجمالى بشود اصل جارى كنيم نبايد بگويد يحريقهما ويتيمم
.لذا مرحوم داماد از همين يحريقهما ويتيممالغاءخصوصيت مىكردند و
مىگفتند همه جا اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست بخاطر رواياتى كه در
مسئله هست .
وآيا اين الغاء
خصوصيت را مىشود كرد يا نه؟ ما به آقاى داماد اشكال داشتيم كه اين
الغاءخصوصيت ازكجا؟ شما اينجوربگوئيد كه اصل در اطراف
علم اجمالى جارى است الا ما اخرجه الدليل،هركجادليل دارى بگو وهر كجا ندارى اصل جارى كن
ومن ايراد مىكردم، ايشانم جواب قانع كنندهاى به
مننمى دادند وعلى كل حال فتوايشان اين بود كه قاعده اقتضاء مىكند كه اصل در اطراف علم
اجمالى جارى است الا اينكه روايات ما مىگويد اصل در اطراف علم اجمالى
جارى نيست، پس تعبدا مىگوئيم اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست
اين خلاصه حرف است .
آنكه من عقيده
دارم تبعابه دو استاد بزرگوارم وتبعالمرحوم آخوند مىگويم اصل در
اطراف علم اجمالى جارى است الاما اخرجه الدليل، هركجا
دليل دارى بگو .درمثل نماز ظهر وجمعه كه دليل داريم، بگو،در مثل يحريقهماويتيمم، دليل داريم،
بگو،اما درباب طهارت ونجاست دليل نداريم،
نمىگوئيم واصل جارى است .
مرحوم آقاى داماد
يك حرف ديگر داشتند كه آن حرف خوب است وهمين حرفى است كه شما
استيحاش مىكنيد.مىگفتند استيحاش متشرعه،يعنى
يكدفعه مثل انائين مشتبهين در هر دو بخواهى اصل جارى كنى وبگوئى طورى نيست،مشرعه بااين
حرف هرچه به او بگوئى تكليف اينجا نيست قبول
نمىكند. اگر حرف مرحوم داماد درست باشد برمى گردد به اين كه سيره متشرعه به ما
مىگويد اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست.پس احتمال اين كه بگويم
درانائين مشتبهين اصل جارى است نه،چرابخاطر انصراف دليل، اگر استيحاش
متشرعه باشد، يعنى كل شى طاهر از اطراف علم اجمالى منصرف است.آنوقت آن حرف
مرحوم آخوند را مرحوم داماد درست مىكردند كه كل شى طاهر حتى تعلم
از اطراف علم اجمالى منصرف است از اطراف شبهه محصوره، اماآنجا
كه شبهه غير محصوره باشد گفتهاند ديگر استيحاش نيست.لذا اگر يك
حلب پنير بيايد در بازار وندانيم چى است، استيحاش از متشرعه نيست. يك
عبا كه پيش من است ،اصل درعباى خودم فقط جارى بكنم استيحاش
متشرعه نيست. گفتهاند حرف مرحوم آخوند هم درست مىشود، ما بواسطه
انصراف كل شى طاهر مىگوئيم اصل در اطراف علم اجمالى در شبهه
محصوره يا در شبهات وجوبيه يا تحريميه جارى نيست .
انصافااين حرف
مرحوم داماد هم حرف خوبى است ومن خيال مىكنم كه حرف مرحوم داماد همه
حرفها رادرست مىكند وحرف مرحوم آخوند را هم
درست مىكند وحرف متينى است وحرف
خوبى است وخلاصه اين است كه مرحوم داماد مىفرمايند كل شى طاهر حتى تعلم ولو اينكه
دو ظرف رابا
قاعدهاصولى مىگيرد الا اينكه يحريقهما ويتيمم مىگويد نه، نمىگيرد. الغاء خصوصيت مىتوانم
بكنم يا نه؟ ايشان مىگفتند بله ،ما مىگفتيمنه.
مىگفتند اگر شك دارى، سيره متشرعه مىگويد كل شى طاهر حتى تعلم،كل شى حلال،رفع ما لا
يعلمون انصراف دارد از اطراف علم اجمالى.در بهات غير محصوره چى؟ ديگر
انصراف نيست، پس اصل جارى است. درآنجا كه يكى يا چند تاازافراد
مبتلاءبه نيست چى؟ كل شى طاهر آنكه مبتلاءبه است را مىگيرد، انصرافى
در كار نيست واستيحاش متشرعه نيست.
هم نتيجهاى كه
مرحوم آخوند مىخواستند بگيرند را داد وهم استيحاش كه همه ما داريم
وطلبه وغير طلبه دارد آن استيحاش را گرفت .
هذا كله راجع به
اثبات تكليف،بحث فردا اين است كه آيا اسقاط تكليف به علم اجمالى مىشود
يا نه يعنى مىتواند قبله را پيدا كند اما دلش مىخواهد چهار ركعت نماز
بخواند آيا مىتواند يا نه؟ آيااسقاط تكليف مىتواند بكندبه علم اجمالى باينكه
به چهار طرف نماز بخواند؟ بعضى گفتهاند نمىشود و مشهور، مثل شيخ
فرمودهاند مىشود.
وصلى اللّه على محمد وآل محمد