عنوان: محروم کردن ورثه از ارث
شرح:

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.

مسئله در باره اين بود که اگر کسي بخواهد ضرر به وارث بزند و وارث را محروم از ارث بکند آيا مي‏تواند اين کار را بکند؟ به تقريب اين که بگوييم مال مالش است و هر کار که بخواهد مي‏تواند بکند.

ديروز درباره حکم تکليفي صحبت کرديم و گفتيم از روايات به خوبي استفاده مي‏شود که محروم کردن ورثه از ارث جايز نيست. آن که شارع مقدس اجازه داده است اين است که ثلث مالش مال خودش است و اما بخواهد تصرف در آن دو ثلث بکند گفتيم که جايز نيست، روايات داريم جايز نيست و روايات هم از نظر سند از نظر دلالت، از نظر فتوي خوب بود.

اگر کسي بخواهد اطلاق‏گيري نکند و بگويد قدر متيقن، خب قدر متيقن آنجاست که بخواهد ضرر به وارث بزند.

راجع به حکم وضعي ديروز مانديم که حالا اگر اين کار را کرد اين عقدش باطل است يا نه؟

روايات که از نظر سند از نظر دلالت خوب بود مي‏گفت وصيت باطل است، چه در حال صحت چه در حال مرض اگر وصيت بکند زايد بر ثلث اين علاوه بر اين که حرام است عقدش هم باطل است و يک ثلث ممضي است و دو ثلث اجازه ورثه شرط است يا قبل از موت يا بعد از موت مي‏گفتيم که از آنجا الغاء خصوصيت کنيم و بگوييم که در عقدش هم همين است اگر هبه بکند اين هبه علاوه بر اين که حرام است يک ثلث ممضي، دو ثلث نه، همين طوري که متاخرين همه همه مي‏گفتند در مرض موت اگر وصيت به ثلث بکند و اگر منجز باشد عقد بکند، هبه بکند عتق بکند مي‏گفتند ممضي نيست مي‏گفتند عقدش، هبه‏اش باطل است چنانچه وصيت باطل است هبه هم باطل است. بگوييم که از وصيت الغاء خصوصيت بشود يا از مرض موت الغاء خصوصيت بشود و بگوييم آنجاهايي که مي‏خواهد ضرر به ورثه بزند آنجا علاوه بر اين که حرام است عقد ممضي نيست ديروز تا اينجا رسيديم.

اما بالاخره مسئله صاف نيست و مسئله بي اشکال نيست مخصوصاً اين که مي‏خواهيم الغاء خصوصيت بکنيم يک نحو قياس است و بايد قطعي باشد تا الغاء خصوصيت بشود آن هم برود زير يک دليلي و الا قطع قياسي هم حجت نيست لذا مانديم در مسئله که مثلاً يک کسي که صحيح و سالم است بخواهد اضرار به وارث بزند و همه مالش را بدهد به خانمش، همه مالش را بدهد به آقا و امام جماعت مسجد، همه مالش را وقف بکند خب بگوييد حرام اما آن عقد ممضي نيست مشکل است انسان بگويد.

وقتي اضرار باشد قاعده الناس کار نمي‏کند لذا آن حرفهايي هم که در مباحثه قبل زديم که الناس مسلطون علي اموالهم اينجا نمي‏آيد براي اين که اضرار اگر باشد الناس مسلطون نمي‏تواند بيايد اينجاها، دليل حيثي است و مشکل است. سيره نداريم، اصل نداريم، استصحاب بخواهيم جاري بکنيم موضوع دو تا است و انصافاً مسئله مشکل است.

لذا الآن مي‏خواهيم قاعده لا ضرر را درباره‏اش صحبت بکنيم. لذا هم عرف ورثه را ذي حق مي‏داند هم روايات براي اين که اگر يادتان باشد در روايات خوانديم روايات صحيح السند ظاهر الدلاله مي‏گفت که اگر ورثه اجازه بدهند، اگر بعد از موت باشد و اجازه دادند مي‏شود هبه و اما در حياتش اگر اجازه بدهند اين ممضي است اگر نه، نه، که از آنجاها هم فهميديم همين طور که عرف حق مي‏فهمد همين طور روايات صحيح السند هم مي‏گفت اين ورثه روي اين مال يک حقي دارند اين حق را اگر اسقاط بکنند کرده‏اند و الا تصرف در همه اموالش نمي‏تواند بکند و بخواهد وصيت زايد بر ثلث بکند نميتواند لذا حق را عرف مي‏بيند روايات هم مي‏بيند يعني روايات ما هم براي اين ورثه چه بعد از موت چه قبل از موت يک حقي مي‏بينند و اين بخواهد اضرار بکند ضرر به ورثه بزند هم عرف هم روايات ما مي‏گويد اين کار جايز نيست اين کار بداست.

حرف در اين است که حالا اين کار بد است آيا ممضي است يا نه؟ مي‏خواهيم ببينيم با قاعده لا ضرر مي‏شود بگوييم که ممضي نيست؟

خب ظاهراً طوري نيست بگوييم که قاعده لا ضرر مي‏گويد اينکار کار ضرري است براي اين که ضرر به ورثه مي‏خواهد بزند، اين کار کار ضرري است و لا ضرر مي‏گويد همين جور که تکليفاً جايز نيست وضعاً هم باطل است و قاعده لا ضرر همين طور که در احکام تکليفي مي‏آيد در احکام وضعي هم مي‏آيد و معمولاً اصلاً موضوع قاعده لا ضرر در احکام وضعي است نه در احکام تکليفي حالا بفرماييد هر دو، اما مسلم است قاعده لا ضرر همين جور که در احکام تکليفي مي‏آيد در احکام وضعي هم مي‏آيد.

قاعده الناس مسلطون علي اموالهم، قاعده لا ضرر بر آن حکومت دارد. قاعده لا ضرر در مورد خاص نيست دليل حيثي نيست لذا همه گفته‏اند که الناس مسلطون دليل حيثي است آنجا جاري مي‏شود که دليل ديگري نباشد در چارچوب قواعد خاص لذا همه گفته‏اند قاعده لا ضرر مسلط بر الناس مسلطون علي اموالهم است حکومت دارد بلکه گفته‏اند ورود دارد. لذا الناس مسلطون نمي‏تواند جلوي لا ضرر را بگيرد سابقاً هم اگر يادتان باشد مي‏گفتيم که در ملک خودش بخواهد آفتاب مردم را بگيرد مي‏گفتيم نمي‏شود در حالي که در ملک خودش است تصرف در ملک خودش است اما چون ضرر براي ديگران دارد گفتيم قاعده لا ضرر مي‏گويد نمي‏شود اين چند طبقه بسازد. آفتاب مردم را بگيرد اشراف بر خانه مردم پيدا بکند.

يک قاعده کلي داشته باشيد که الناس مسلطون علي اموالهم مسلم است علي انفسهم هم همين طور است. الناس مسلطون علي انفسهم اگر کسي بخواهد خودش را بکشد خب نمي‏شود بخواهد هي بزند تا خودش رابکشد، بدنش را سياه کند بدنش را سرخ کند خب نمي‏شود براي اين که الناس مسلطون علي اموالهم و انفسهم آنجاها که دارد اينها هر دو دليل حيثي است و در يک چارچوب خاصي بايد باشد اما از اين چارچوب ما بيرون ببريم و بخواهيم بگوييم حکومت دارد بر قاعده لا ضرر و لا ضرر جاري نمي‏شود نه کسي گفته و نه مي‏توانيم بگوييم بنابراين اينجا اولاً يک حقي براي ورثه روي اين مال هست دليلش هم اين که در وصيت زايد بر ثلث نمي‏تواند وصيت کند مگر ورثه اجازه بدهند در حال صحت، چه برسد در مرض موت.

در حال صحت بخواهد وصيت کند نمي‏تواند مگر ورثه بگويند طوري نيست مي‏خواهي همه مالت را وصيت کني که به زنت بدهي ما حاضريم مادرِ ماست بي کس نشود در خانه بنشيند ما حاضريم گفتند اين مي‏شود. چرا مي‏شود؟ گفتند براي اين که ورثه اجازه داده و از همين جاها پي مي‏بريم که ورثه يک حقي روي اين مال دارند قبل از موت، بعد از موت منتقل به آنها مي‏شود قبل از موت يک حقي دارد لذا الناس مسلطون علي اموالهم در چارچوب اين حق است آن وقت اگر بخواهد اضرار به ورثه بزند زايد بر ثلث باشد حرام است ممضي هم نيست منجز هم باشد حرام است جايز نيست چرا جايز نيست؟ به قاعده لاضرر. ورثه حق دارند از روايات باب وصيت فهميديم حق دارد عرف هم حق مي‏دهد لذا ما اگر يادتان باشد تمسک کرديم به روايات و روايات معارض را حمل بر تقيه کرديم يک امر تعبدي بود در منجزات مريض. حالا ما الان راجع به منجزات مريض صحبت نمي‏کنيم راجع به اين که صحيح و سالم است - آن وقت آن مرض موت را هم مي‏گيرد - و اين مي‏خواهد ضرر به ورثه بزند آيا مي‏تواند يا نه؟ مي‏گوييم نه چرا؟ براي اين که انسان همين جور که مسلط بر خودش نيست که ضرر به خودش بزند مسلط بر مالش هم نيست که مالش رابخواهد آتش بزند خب جايز نيست ديگر يعني بخواهد مالش را آتش بزند مي‏شود؟ نه. چرا نمي‏شود براي اين که الناس مسلطون در يک چار چوب خاصي است در چار چوبي که عقل بپسندد. از همين جهت هم شما تبذير را حرام مي‏دانيد و خيلي‏ها هم اسراف را هم حرام مي‏دانند و اين که تبذير حرام است خب براي همين است که تصرف در اموالش مي‏کند بي جا.

حرف امروز ما کاري به حرفهاي ديروز و الغاء خصوصيت و اينها نيست فرض اين است امروز بحث ما اين است نمي‏توانيم الغاء خصوصيت بکنيم از روايات نمي‏توانيم استفاده کنيم حالا آيا قاعده لا ضرر مي‏تواند براي ما کار بکند يا نه؟ مي‏گوييم بله. لذا اولاً بخواهيم ما تمسک به الناس مسلطون علي اموالهم بکنيم نمي‏شود براي اين که همين جور که الناس مسلطون علي انفسهم در يک چارچوب خاصي است الناس مسلطون علي اموالهم در يک چارچوب خاصي است يعني همين طور که الناس مسلطون علي انفسهم مي‏گويد نمي‏تواند ضرر به خودش بزند و الناس مسلطون نمي‏آيد اينجا همين‏جور هم در اموالش بخواهيم بگوييم الناس مسلطون علي اموالهم و دلم مي‏خواهد مالم را آتش بزنم خب نمي‏شود ديگر آنوقت قاعده لا ضرر حکومت پيدا مي‏کند بر الناس مسلطون علي اموالهم و اين الان مي‏خواهد ضرر به خودش بزند جايز نيست ضرر به ورثه بزند آن ديگر به طريق اولي جايز نيست چون ورثه روي اين مال حق دارند بخواهيم بگوييم که الناس مسلطون علي اموالهم قاعده لا ضرر حکومت بر آن پيدا مي‏کند مي‏گويد آنجا که اضرار نباشد.

علي کل حال فرض اينجاست که اين به قصد اضرار به غير، لّج کرده ميخواهد مالش را آتش بزند خب نمي‏شود، لّج کرده و مي‏خواهد ضرر به ورثه بزند، ورثه را محروم بکند خب قاعده لا ضرر مي‏گويد نمي‏تواني.

ظاهراً اين طور که عرض کردم اين قاعده لاضرر را مي‏توانيم جاري بکنيم الناس مسلطون علي اموالهم هم جاري نمي‏شود لا ضرر و لا ضرار حکومت پيدا مي‏کند بر الناس مسلطون.

مسئله ما آنجاست که حتماً بخواهد ضرر بزند مثل آنجاست که سه طبقه مي‏سازد براي اين که آفتاب مردم را بگيرد که آنجا ديگر اضرار هم نيست و ما مي‏گفتيم حرام است و جايز نيست حالا اگر ديگر اضرار هم باشد خب معلوم است به طريق اولي.

بنابراين قاعده لا ضرر در بعضي جاها جاري مي‏شود و تقريبش هم همين که گفتم از روايات فهميديم که ورثه حق دارند روي اين مال ولو الان اين صحيح و سالم هم هست روايت 1 باب 5 مي‏گفت سرقت است ضرر زدن به ورثه مثل سرقت است «لا ابالي اضررت بورثتي ام سرقتهم ذلک المال» که محروم کنم ورثه را از ارث. اين روايت است حسابي صحيح السند و ظاهر الدلاله است يا آن روايت باب وصيت از گناهان کبيره است زايد بر ثلث بخواهد وصيت بکند خب فرض ما اينجاست که اين ورثه حق دارد از اين جهت مي‏تواند حقش را اسقاط بکند تا اين زايد بر ثلث وصيت بکند اگر يادتان باشد دو تاروايت صحيح السند ظاهر الدلالة داشتيم سؤال مي‏کرد از حضرت که آيا اين زايد بر ثلث که نمي‏تواند وصيت کند اگر ورثه اجازه بدهند در حال صحت آيا ديگر اين وصيت درست است يا نه؟ حضرت فرمودند بله. چنانچه بعد ازموتش اگر اجازه بدهند فرمودند که اگر ورثه تفضل بکنند خب بله جايز است چون بعد از موت مال خودشان است هبه مي‏کنند قبل از موت ميّت. معلوم مي‏شود که حضرت که مي‏فرمايند اجازه بده يعني حق روي اين مال دارد که اجازه مي‏دهدو الا حق نداشته باشد اجازه معنا ندارد لذا سؤال مي‏کند حضرت هم فرمودند همين جور که در فتاوا هم آمده است. در باب وصيت هم گفته‏اند که وصيت زايد بر ثلث نمي‏شود مگر اين که ورثه قبل از موت اجازه بدهند آن وقت وصيت ممضي است و روايت هم مي‏گفت و فقهاء هم مي‏گويند از اجازه‏اش هم نمي‏تواند برگردد يعني يک عقد لازمي است اين ابراء که کردند مثل ابراء حق است و وقتي ابراء حق بکند ديگر نمي‏تواند برگردد بعد از موتش هم ولو هبه است باز هم نمي‏تواند برگردد براي اين که ابراء است و در باب ابراء وقتي که کسي را بري‏ء الذمه کردند دو دفعه بخواهند ذمه‏اش را مشغول کنند نمي‏شود لذا فرض اين‏جا است که اين حق ندارد ورثه حق دارند روي اين مال حالا اين آقا مي‏خواهد اين حق را از بين ببرد آيا مي‏شود يانه؟ قاعده لا ضرر مي‏گويد نه.

يک حرف ديگر در مسئله هست و آن اين است که مربوط به بحث ما هم خيلي نيست اما بحث شيريني است، راجع به قاعده لا ضرر يک حرف ديگر هست در احکام وضعيه که مربوط به خودش باشد مثل اين که آب برايش ضرر دارد اما وضو مي‏گيرد اما غسل مي‏کند يا حجّ برايش ضرر دارد راه خطرناک است مي‏رود يا روزه برايش ضرر دارد در حالي که ضررش مسلم است روزه را مي‏گيرد آيا باطل است يانه؟

خب مشهور در ميان فقهاء گفته‏اند باطل است و معمولاً هم تمسک کرده‏اند به قاعده لا ضرر که اين در احکام وضعيه هم هست گفته‏اند همين جور که حکم تکليفي حرام است اين وضو گرفتن گفته‏اند اين وضو باطل است و گفته اند که روزه باطل است، وضو باطل است، حج باطل است، غسل باطل است و هم حکم وضعي هم حکم تکليفي قاعده لا ضرر آن را برمي دارد اين مشهور در ميان فقهاء است که در رساله‏ها هم نوشته شده.

مرحوم آقاي داماد استاد بزرگوار ما يک حرفي داشتند که ما متابعت از ايشان کرديم و مي‏کنيم و در رساله‏ها هم نوشته‏ايم که حرام است اما بخواهيم بگوييم وضو باطل است نمي‏شود گفت آن وقت حرمتش را هم مشکل مي‏شود گفت، آقاي داماد مي‏فرمودند قاعده لاضرر و امثال قاعده لاضرر اينها امتناني است و وقتي امتناني شد مي‏تواند حکم را بردارد و اما بخواهد بطلان را بياورد خلاف امتنان است لذا ايشان مي‏گفتند اين مي‏تواند تيمم بکند اما اگر تيمم نکرد و غسل کرد اين غسلش باطل نيست کارش هم حرام نيست براي اين که قاعده لاضرر ندارد چون قاعده لا ضرر آنجاست که بخواهد ضرر به ديگري بزند مي‏خواهد ضرر بزند به ديگري اين قاعده لا ضرر مي‏آيد - امتنان است - و مي‏گويد ضرر به ديگران نزن، ضرر زدن به ديگران حرام است اما چون که امتناني است راجع به خودش بخواهيم بگوييم غسلش باطل است خلاف امتنان است بخواهيم بگوييم روزه‏اش باطل است خلاف امتنان است بخواهيم بگوييم حجش باطل است خلاف امتنان است بنابراين يک تجويزي برايش مي‏آيد سقوط تکليف برايش مي‏آيد به او مي‏گويند تيمم کن اما اگر تيمم نکردي و وضو گرفتي وضويت صحيح است کار حرام هم نکرده است «ان اللَّه يحب ان يؤخذ برخصه کما يحب ان يؤخذ بعزائمه» همان يحب دليل بر اين است که مي‏تواند اين قبول نکند خدا دوست دارد به رخص آنجاهايي که ترخيص مي‏کند خدا دوست دارد که به او گفته‏اند تيمم کن تيمم کند. اما حالا اين نمي‏خواهد تيمم کند خب حالا که نمي‏خواهد تيمم بکند تحمل ضرر مي‏کند وقتي تحمل ضرر کرد برايش ضرر دارد اما بخواهيم بگوييم که وضويش باطل است يا کار حرام کرده آقاي داماد مي‏گفتند نه کار حرام کرده نه وضويش باطل است هيچ کدام. حرف خوبي است انصافاً. لذا حالا عرض مي‏کنم حضرت امام «رضوان اللَّه تعالي عليه» اصلاً مي‏گفتند قاعده لا ضرر اصلاً مربوط به غير است ودليل حکومتي هم هست ايشان مي‏گفتند آن که آقاي داماد مي‏فرمودند اين است که اين قاعده لاضرر مربوط به غير است ومربوط به خودش نيست براي اين که اگر بخواهيم مربوط به غير خودش جاري کنيم خلاف امتنان است و قاعده لاضرر اصلاً و ردت امتناناً و چون وردت امتناناً اين راجع به خودش خلاف امتنان مي‏شود پس تخصصاً قاعده لاضرر از خودش بيرون است و اين حرف خوبي است انصافاً. لذا ما فتوا هم داده‏ايم در رساله و يک روايت صحيح السند ظاهر الدلالة هم داريم که آقاي داماد تمسک به اين روايت هم مي‏کردند الااين که مي‏فرمودند روايت ارشادي است که امام صادق عليه السلام از مدينه به مکه مي‏رفتند وضع حالشان بد بود آب براي ايشان ضرر داشت اما با فرضي که آب برايشان ضرر داشت جنب بودند غسل کردند و به عبارت ماها دلشان نيامد با تيمم بخواهند محرم بشوند يا با تيمم وارد مکه بشوند ايشان غسل کردند و نماز خواندند و همين جمله را هم فرمودند که من دلم نمي‏آيد تيمم بکنم درحالي که به قول فقها بايد تيمم بکنند ايشان تيمم نکردند و غسل کردند لذا ايشان تمسک مي‏کردند به اين روايت الا اينکه مي‏گفتند تعبد نيست آقاي داماد مي‏گفتند اين تعبد نيست راستي يک حرف عقلايي است که قاعده لا ضرر مربوط به غير است نه مربوط به خودش براي اين که مربوط به خودش بخواهد جاري بشود مي‏شود خلاف امتنان.

لذا آقاي داماد راجع به بحث ما نمي‏گفتند بحث ماگفتيم قاعده لا ضرر دارد و اضرار به ورثه نمي‏تواند بزند بخواهد معامله بکند، معامله ضرري نمي‏تواند بکند هر کجا مربوط به خودش است قاعده لا ضرر ندارد تخصصاً، نه تخصيصاً، استثناء نخورده، تخصصاً بيرون است.

حضرت امام «رضوان اللَّه تعالي عليه» ايشان مي‏گفتند اصلاً قاعده لا ضرر قاعده حکومتي است و از همين جهت هم ايشان مي‏فرمودند راجع به خودش که نيست اصلاً راجع به مردم هم نيست مي‏گفتند قضيه سمره اين جوري شد که پيامبر اکرم حکم حکومتي کردند مدرک کارشان راقاعده لاضرر قرار دادند آن وقت حضرت امام در اصول مي‏فرمودند ببين اگر مثلاً يک کسي خانه چند طبقه بسازد افتاب ديگران را بگيرد خب اين حرام است اما آيا آن کسي که آفتابش گرفته شده مي‏تواند بيايد اين خانه را خراب کند؟ مي‏گفتند نه، حکومت بايد خراب کند اين بايد شکايت کند وقتي شکايت کرد حاکم اسلامي مي‏تواند خانه را خراب بکند راجع به همه جا مثلاً همين قضيه سمره ايا آن همسايه آن صاحب خانه مي‏توانست برود درخت را بکند و بيندازد در مقابلش؟ نه، پيامبر اکرم فرمودند «اقلع» برو اين درخت را بکن و بينداز در مقابلش «لاضرر و لا ضرار» و اين حرف حضرت امام هم خيلي حرف خوبي است انصافاً که اصلاً قاعده لاضرر يک قاعده حکومتي است و حاکم اسلامي با لاضرر از همين جهت هم ايشان ضرار را مي‏گفتند در بعضي ازروايات که آمده لا ضرر و لا ضرار معناي ضرار همين است که من به شما ضرر بزنم و شما هم بخواهي به من ضرر بزني جبران ضرر به ضرر گفتند نميشود «لا ضرر و لا ضرار و آن ضرار مربوط به حکومت اسلامي است لذا ضرار بين اثنيني است يعني اگر من به شما ضرر زدم شما نمي‏تواني به من ضرر بزني لا ضرر يک طرفي است شما نمي‏تواني به من ضرر بزني پس اگر العياذباللَّه من به شما ضرر زدم شما بايد چکار کنيد؟ بايد مراجعه کنيد به حکومت، حکومت مي‏آيد جبران ضرر مي‏کند يا خانه شا را خراب مي‏کند يا از او پول مي‏گيرد و بالاخره جبران ضرر شما را مي‏کند و اما خود ما بخواهيم جبران بکنيم نمي‏شود. بله به رضايت آن يک حرف ديگري مي‏شود مثلاً کسي خانه کسي را خراب کرده حالا مي‏نشينند با هم با رضايت درست مي‏کنند آن حرف ديگري است آن اصلاً قاعده لا ضرر جاري نيست آن تصالح است آن رضايت است اما اگر بخواهد به عنوان رضايت جبران بکند و جبران ضرر را خودش بکند حضرت امام مي‏فرمودند جايز نيست. درست هم هست خيال مي‏کنم که فقيهي هم نباشد که بگويد جايز است يعني مثلاً اگر کسي به کسي ضرر زد آن براي جبران ضرر به او ضرر بزند، ماشين او را خراب کرده او هم بيايد ماشين او را خراب بکند خب مسلم نمي‏شود ديگر. لذا تقاص نمي‏شود تقاص ما نداريم تقاصي که ماداريم آن هم به اذن حاکم شرع است کفشهاي شما را برده‏اند و يقين داري کفشهاي شما را که برده و کفش ديگري گذاشته همان شخص است آيا مي‏تواني تقاص کني يا نه؟ گفتند بله امّا اذن حاکم شرع مي‏خواهد يعني بايد شما اجازه بگيري آن وقت تقاص بکني بگويي اين کفش بجاي آن کفش و اما خودت بگويي اين کفش به جاي آن کفش خب گفتند نمي‏شود لذا در باب وصيت هم همين را مي‏گوييم اگر کسي همه مالش را مثلاً وقف کند عقد باطل است اما اين آقايان بخواهند بروز و مالشان را بگيرند نمي‏شود حکومت اسلامي با قاعده لا ضرر مي‏آيد همين جوري که در روايات هم خوانديم يک ثلث را مي‏دهد به او، دو ثلث را مي‏دهد به ورثه.

قمه زدن و زنجير تيغ دار زدن و امثال اينها آنها عقلائيت ندارد در وضع فعلي تضعيف جمهوري اسلامي است تضعيف نظام است تضعيف تشيع است اين که مقام معظم رهبري و حضرت امام در اين 26 ،25 سال هي اصرار مي‏کنند نکنيد براي خاطر اين است که هو کردند ما را، همين قمه و زنجير و اين چيزها را گرفته‏اند و هو کرده‏اند مي‏گويند اين تشيع يک افراد بي معنايي هستند بي محتوي، خشن، آن وقت در فيلم بچه را در دامن گرفته و قمه را مي‏زند توي سر بچه، بعد مي‏گويند نگاه کنيد اينها اينها هستند به عنوان ثانوي جمهوري اسلامي همه يعني مقام معظم رهبري، حضرت امام مي‏گفتند در وضع فعلي که اينها دست گرفته‏اند براي ما و هن تشيع است و وهن تشيع گناهش خيلي بزرگ است، نکنيد آنها با قاعده لا ضرر جلو نيامده‏اند که کتاب بنويسند و آقايان هي مرتب بگويند که اين آقا گفته است اگر ضرر نداشته باشد طوري نيست آن آقا گفته است اگر ضرر نداشته باشد طوري نيست يک کتاب نوشته است سرتا پا همين است که همه آقايان گفته‏اند اگر ضرر نداشته باشد طوري نيست ما بالاتر از اين مي‏گوييم، مي‏گوييم اگر ضرر هم داشته باشد طوري نيست اما يک حرف هست و آن اين است که حساب ضرر نيست حساب وهن تشيع است حساب دست گرفتن دشمن و اين که ما جمهوري اسلامي را تضعيف کرديم در ميان مردم به تشيع ضربه زدن و ضربه زدن به تشيع گناهش از هر چه شما بگوييد بالاتر است آن که مي‏گويد اين را مي‏گويد لذا کتاب بنويسند و سر تا پا در کتاب بگويند ضرر ندارد، ضرر ندارد ما مي‏گوييم اگر ضرر هم داشته باشد باز هم طوري نيست به شرط اين که وهن اسلام نباشد....تا مي‏رسد به اينجا که در بين ما طلبه‏ها هم دسته بندي مي‏کنند و بيرق هم مي‏زنند و روحانيت پاي اين بيرق سينه مي‏زنند، قمه مي‏زنند. اينها است که پدر درمي آورد، اينها است که چه ضررها براي‏همه من جمله روحانيت دارد آن وقت به اسم اسلام و ديگر حالا بدتر از اين‏ها ماها هم شده‏ايم ضد ولايت! حضرت امام شده بدتر از سني‏ها! مقام معظم رهبري شده ظالم به تمام معنا! هر که هم مثل ايشان حرف بزند شده فاسق، فاجر! چرا؟ گفته است اي طلبه دسته بندي نکن در خيابان با دو تا قمه جلوي ماشين را بگير بعد طلبه‏ها قمه بزنند! اين چه شد، لذا مي‏گويد نکن، تو دهن کجي کني به نظام مقدس جمهوري اسلامي گناهش از هر چه بگويي بالاتر است مي‏دانم تو نظام را قبول نداري اما بالاخره اين نظام را دنيا قبول دارد درخشندگي در دنيا پيدا کرده و تو دهن کجي بکني راجع به اين نظام گناهش از هر چه بگويي بالاتر است ما اين را مي‏گوييم.بي خود ما را برديد به اينجاها، نبايد ما را مي‏برديد به اينجاها اما علي کل حال حرف آمد اميدوارم همه شما بپسنديد.

وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.